آیا دین خدا را باید به زور تیغ و شمشیر گسترش داد؟

متن سوال: 
شنگول زرتشتي از ايران پرسيده: سلام و خسته نباشيد! قبل از دين اسلام مردم ايران يکتا پرست بودند و همه مي دانند که مردم ايران از اولين خداشناسان هستند! با اين تفصير هدف از حمله اسلام به ايران چه بود؟ آيا پيامبر اسلام از خداپرست بودن ايرانيان آگاهي نداشت؟ آيا دين خدا را بايد به زور تيغ و شمشير گسترش داد؟

باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
ابتدا لازم است به اين نکته توجه داشته باشيد که جنگ مسلمانان با ايران، پس از وفات پيامبر(ص) بود. پيامبر در سال يازدهم هجري وفات کرد و ابوبکر را بر سر کار آوردند. پس از پايان گرفتن مشکلات اوليه نصب خليفه، دستگاه خلافت به فکر حمله به ايران و روم افتاد. حمله نيروهاي دستگاه خلافت، از سال دوازدهم هجري شروع شد و ابوبکر در سال سيزدهم هجري درگذشت و پس از او عمر بن خطاب دنباله اين حمله ها را گرفت. پس از عمر بن خطاب عثمان بن عفان فتوحات را ادامه داد و در سال 31 هجري قمري حکومت ايران ساقط شد. بنابراين پيامبر اسلام در اين جنگ ها شرکت نداشت چون اين جنگ ها پس از وفات آن حضرت راه اندازي شد. در اين جنگ ها امامان شيعه هم حضور نداشتند نه علي(ع) حضور داشت، نه امام حسن و امام حسين(ع).
نکته ديگر اينکه يکتا پرست وخداشناس بودن مردم ايران ارتباطي به مسئله اسلام ندارد و اسلام دين خاتم است و همانطور که مي دانيد با آمدن دين جديد دين سابق و قديم نسخ مي شود و شريعت جديد حاکم مي شود همانطور که در اديان گذشته نيز چنين بوده مثلا با آمدن دين مسيحيت دين يهود نسخ شد، ضمن اينکه مردم ايران به زور مسلمان نشدند بلکه آن را انتخاب کردند و اسلام آوردن ايرانيان بلافاصله بعد از فتح ايران توسط مسلمانان نبود، بلکه به تدريج و در مدت زماني طولاني دويست و سيصد ساله اسلام در ايران گسترش و مقبوليت عمومي يافت.
يکي از دلايلي که باعث شد که ايرانيان به اسلام گرايش پيدا کنند و در موقع هجوم اعراب با آنها همکاري نمايند ناراضي بودن مردم از وضع ديني و حکومتي بود. سلطنت آخرين پادشاهان ساساني با هرج و مرج ناراحت کننده‎اي همراه بود و احساسات مردم نيز نسبت به فرمانروايان خود غيردوستانه بود. زيرا فرمانروايان نيروي خود را در راه تأييد سياست زجر و شکنجه به منظور تثبيت خود و تقويت دين دولتي و زرتشتي به کار مي‎بردند روحانيون زرتشتي قدرت وسيعي را در دستگاه دولت و دربار در اختيار داشتند و در شوراي سلطنتي و دربار داراي نيرو و نفوذ فوق‎العاده‎اي شده بودند و براي خود سهم و نقش مهمي را در اداره امور مدني و دولتي کشور اشغال کرده بودند آنان از قدرت خود به منظور زجر و شکنجه و فشار بر ساير گروه‎هاي ديني (که بسيار نيز بودند) که با آنان توافق نداشتند استفاده مي‎نمودند علاوه بر پيروان فراوان اديان قديمي‎تر ايران، مسيحيان، يهوديان، صائبين و فرق متعدد ديگر نيز که از تفکرات عرقا، مانويان و بودائيان متأثر بودند در ايران وجود داشتند اين زجر و شکنجه و تجسس عقايد و دين در تمام مردم يک حس تنفر عليه دين رسمي و خاندان پادشاهي که به تحميل آن بر مردم کمک مي‎نمود به وجود آورده بود و موجب آن شد که فتح اعراب به صورت يک نوع نجات، رهايي و آزادي جلوه نمايد.[1]
پيروان تمام اين اديان مختلف مجدداً‌توانستند تحت حمايت حکومتي که آزادي ديني و معافيت از خدمت نظام اجباري را در مقابل پرداخت مبلغ ناچيزي جزيه‎هاي امنيت آنان فراهم کند نفس راحت و آزادي بکشند زيرا دين اسلام آزادي و حق استفاده از امنيت در برابر پرداخت جزيه را نه تنها براي مسيحيان و يهوديان تأمين نمود بلکه زرتشتيان، صائبين نيز مي‎توانستند از اين حق و امتياز استفاده نمايند.[2]
خود پيامبر مستقيماً و آشکارا دستوري صادر نموده بودند که بر اساس آن با زرتشتيان نيز مي‎بايستي درست مانند اهل کتاب رفتار شود و آنان نيز مي‎توانستند با پرداخت خريد از حمايت دولت اسلامي و امنيت عمومي برخوردار باشند.[3]
اما در مورد اينکه آيا مسلمانان وارد خاک بيگانه شدند يا خير و جريان چگونگي شروع حمله مسلمانان به ايران و حمله به خاک کشور ديگر، اين طور مي‌‌توان گفت: با توجه به قرائن و شواهد تاريخي موجود در مورد چگونگي شروع جنگ بعد از اينکه مسلمانان توانستند اسلام را در سراسر جزيره العرب مستقر نمايند متوجه کشورهاي ايران و روم شدند انگيزه‌هاي چند مسلمانان را در مورد انجام هدفشان کمک مي‌کرد.
1. سخن پيامبر (ص) و وعده پيروزي مسلمانان بر دو قدرت ايران و روم؛ 2. فضيلت جنگ و جهاد و در صورت شکست شهيد خواهند شد؛ 3. از آنجا که اعراب بدوي بودند و از لحاظ امکانات اقتصادي در حد پاييني قرار داشتند و کشورهاي ايران و روم از قابليت‌هاي اقتصادي خوبي برخوردار بودند انگيزه جنگ را بيشتر کرد؛ 4. گزارش مرزبانان از اوضاع داخلي کشورهاي روم و ايران که در اخبار الطوال دينوري آمده است «که مثني بن حارثه به ابوبکر نامه نوشت و از تجاوز خود به ايران و پريشاني اوضاع ايران او را مطلع ساخت و از وي خواست تا او را به لشکري امداد کند».[4]
اما در مقابل کشورهاي ايران و روم هيچ انگيزه‌اي به دست‌اندازي به جزيره العرب نداشتند، زيرا آن سرزمين ـ هيچ گونه نفعي براي آنها نداشت و همچنين آنها مسلمانان را ـ هيچ به حساب نمي‌آوردند که در مقابل آنها بايستد و احساس خطر کنند و تمام جنگ‌هاي ايرانيان جنبه تدافعي داشت نه حمله، از آنجا که در تاريخ طبري و الکامل ابن اثير و تاريخ يعقوبي آمده است که اين مطلب را ثابت مي‌کند که بعد از اينکه يزدگرد پادشاه ساساني از استقرار مسلمانان در مرزهاي خود باخبر شد از سردار خود رستم درخواست بسيج لشکر جهت مقابله با آنها را کرد، اما رستم نارضايتي و نگراني خود را در بربر با لشکر اسلام اعلام مي‌دارد و پيش بيني مي‌‌کند که ايران به دست عرب خواهد افتاد. [5]
همچنين در جايي ديگر آمده است که بعد از اينکه پادشاه ايران و روم حاضر به قبول اسلام نشدند مسلمانان جنگ را شروع کردند به دستور خالد مسلمانان با صداي تکبير جنگ را شروع کردند، و خالد بانگ برآورد که حمله کنيد زيرا من در چهره آنها حالتي از خوف و رعب مي‌بينم و مسلمانان حمله کردند. [6] کشورگشايي و حمله به ممالک مجاوز در ميان ملل قديم چيزي عادي و طبيعي بوده است، و عرب‌ها نيز قبل از اسلام گاهي به مرزهاي ايران حمله مي‌کردند، همچنان که ايرانيان نيز در بعضي از زمان‌ها سرزمين‌هاي عربي را تسخير کرده‌اند. اما بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و استقرار حکومت اسلامي عرب‌ها که مردماني جنگ‌آور بودندن با توجه اتحادي که در اثر تأسيس حکومت در ميانشان برقرار گرديد، حمله آنان به مرزهاي ايران و دولت ساساني شکننده بود و توانستند در اندک مدتي قلمرو ساساني را درنوردند. اما بايد خاطرنشان کرد که حمله اعراب که بر اساس زيربناي ايدئولوژي اسلامي صورت مي‌گرفت، اهداف مقدس و انساني را به دنبال داشت. بدين لحاظ مردم ايران که ناعدالتي‌هاي که از دولت ديده بودند از خود مقاومتي نشان ندادند.
مردم ايران مخصوصاً نژاد سامي درست در شرايط عقلاني و رواني مساعدي قرار داشتند که زمينه را براي پذيرش گرم اسلام آماده کرده بود و تمايل شديد آنان را براي پذيرش دين ساده جديد فراهم نمود حتي گسترش اسلام در بين زرتشتيان نيز تعجب‎انگيز و غيرعادي نبود مقام ديني ملي زرتشتي با سقوط خاندان ساساني که آن را برپاي داشته بود به يکباره سقوط نمود و از آن جا که نيروي ديگري براي برپا داشتن آن وجود نداشت پيروان آن تغيير دين و پذيرش اسلام را ساده و آسان تلقي کردند زيرا نکات مشابه و مثبت زيادي بين دين قديم و اسلام وجود داشت يک نفر پارسي مي‎توانست در قرآن بسياري از اصول اعتقادي دين سنتي خود را به دست آورد هر چند در شکل مختلفي اما مجدداً‌ با اهورامزدا و اهريمن تحت اسامي الله و ابليس مواجه بود. از آزادي‎هاي فوق‎العاده‎اي که براي کساني که هنوز به دين سابق خود وفادار مانده بود تأمين شده بود مي‎توان استفاده کرد که انتشار اسلام به هيچ وجه معلول زور و فشار نبوده است.
باتوجه به اين حقايق نسبت دادن زوال و نابودي کامل دين زرتشت به اجبار مردم بر تغيير دين و تحميل اسلام بر مردم به وسيله فاتحين مسلمان مسلماً محال و غيرمنطقي مي‎باشد تعداد افرادي که در روزهاي اوّل حکومت اعراب در ايران اسلام را پذيرفتند بسيار زياد بود ولي ادامه دين باستاني آنان تا اين اواخر و گزارش پذيرش اسلام به طور انفرادي در طول قرون بعد اين مطلب را کاملاً تقويت مي‎کند که گسترش اسلام هم مسالمت‎آميز و هم داوطلبانه بود.
پس از جنگ قادسيه که در آن ارتش ايران به سرکردگي رستم به کلي متلاشي شد بسياري از قبايل که در دو طرف فرات زندگي مي‎کردند نزد سردار ارتش اسلام آمده و گفتند قبايلي که ابتدا اسلام را پذيرفتند عاقل‎تر از ما بودند اينک که رستم کشته شده است ما نيز دين جديد را مي‎پذيريم.[7]
در جنگ پل در موقعي که شکست مسلمانان حتمي به نظر مي‎رسيد و اعراب وحشت زده بين دره فرات و ايرانيان محاصره شده بودند يکي از رؤساي مسيحي ‌قبيله طي داوطلب کمک به سردار ارتش اسلام شد و براي دفاع از پل قايق‎ها که تنها وسيله عقب‎نشيني منظم بود فراهم نمود. در جنگ بويب هم قبايل اطراف که پشتيبان ايرانيان بودند به اعراب کمک کردند.
ادوارد برون در کتاب تاريخ ادبيات ايران مي‎نويسد که قانون و آئين و حکومت ايران مقارن ظهور اسلام طوري بود که قاطبه ملت ايران را وامي‎داشت براي متابعت از حکومت و آئين تازه‎اي خود را آماده کنند و به همين جهت بود که وقتي ايران به دست مسلمانان فتح شد مردم ايران علاوه بر اين‎که عکس‎العمل مخالفي از خود نشان ندادند خود براي پيشرفت اسلام زحمات طاقت‎فرسايي کشيدند[8].

پي نوشت ها:
[1] . شهيد مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 78.
[2] . ابويوسف، الخراج، ص 73.
[3] . انساب الاشراف، بلاذري، ص 71.
[4] . اخبار الطوال، دينوري، ص 118.
[5] . تاريخ طبري، ج 4‌، ص 1656، و الکامل ابن اثير، ج 2، ص 227، و تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 26.
[6] . فتوح البلدان، بلاذري، ترجمه دکتر آذرتاش، چ دوم، انتشارات سروش، ص 4.
[7] . تاريخ مسعودي، ج 4، ص 238.
[8] . ادوارد براون، تاريخ ادبيات ايران، ج اوّل، ص 299.

موفق و پيروز باشيد.

نوع سوال: 

پربازدیدترین ها