چرا به شهر قم ،قم می گویند؟؟

متن سوال: 
ايا علت انتخاب نام شهر قم واقعه اي است که پيامبر اکرم به ابليس رانده شده فرمودند : ( اي ملعون قم و برو کسان ديگري را فريب بده زيرا در اينده اين مکان محل خکسپاري معسومين و نوادگان من خواهد بود. ) است؟

بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليکم
پيش گفتار
شهر مقدس قم ، همواره مورد عنايت و توجه ائمه اطهار (عليهم السلام )، علما و مردم بوده و در شاءن و منزلت اين شهر و مردم آن ، احاديث فراوانى نقل شده است .
موقعيت مذهبى ، علمى و وجود مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام و حوزه علميه و سابقه شهر قم ، بر عظمت آن افزوده و توجه همگان را به خود جلب کرده است ، به طورى که امروزه در زمره يکى از مهم ترين شهرهاى جهان از نظر علمى و مذهبى قرار گرفته است . شهرى که همواره مهد پرورش علماى بزرگوار و خادمان به جهان اسلام ، بوده و منشاء تحولات عظيمى چون انقلاب اسلامى شده است . از اين رو، نگارش و تبيين تاريخ اين شهر باستانى يکى از خدمات ارزنده و مفيدى است که مى توان در راستاى معرفى اين شهر به جهانيان عرضه نمود.
تاکنون دانشمندان ، علما و مورخان بزرگوارى به اين امر خطير همت گمارده اند؛ اما ما ضمن اعتراف به شاگردى خود در مقابل آن بزرگان ، برآنيم تا اين شهر مقدس را از زاويه اى ديگر، مورد بررسى قرار داده و به طور خلاصه به بيان تاريخچه آن ، قبل از اسلام تاکنون يعنى استان قم بپردازيم .
به هر حال در بيان معرفى اين کتاب بايد گفت نوشتار حاضر، تحقيق مختصرى است درباره قم و مساجد تاريخى آن ؛ که البته اين کتاب با توجه به محتواى آن - که به طور مفصل به معرفى مساجد تاريخى قم پرداخته است - تقريبا کارى نو و تازه است . اين تحقيق از سال 1373 شمسى آغاز شده و در سال 1377 (يعنى در مدت چهار سال ) به پايان رسيد. گرچه تقريبا همه مطالب کتاب ، با هم ارتباط تنگاتنگ دارند، اما جهت سهولت مطالعه و تفکيک مطالب ، آن را به سه بخش کلى تقسيم نموده ايم که به طور خلاصه عبارتند از:
بخش اول : کلياتى درباره شهر مقدس قم و تاريخچه آن ، و مسائل ديگرى که مربوط به اين شهر بيان گرديده و سعى شده در عين اختصار، جامع و مفيد نيز باشد.
بخش دوم : کليات و مطالبى درباره کريمه اهل بيت ، حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام است که به حق ، اين کتاب به نام و موضوعاتى درباره آن حضرت مزين شده است ؛ و انصاف حکم مى کند ما که در سايه کريمه اهل بيت از عنايات ايشان برخورداريم ، شناخت مختصرى از زندگينامه اين بانوى دوعالم داشته باشيم .
بخش سوم : مطالبى درباره برخى از مساجد تاريخى قم و ديگر اماکن باستانى است ، که البته تعدادشان هم کم نيست .
در اين بخش ، سعى شده که با استفاده از نظرات دانشمندان گذشته و حال ، و با استفاده از منابع معتبر، تاريخچه تقريبا دقيقى از اين اماکن تهيه گردد و در اختيار شما علاقه مندان قرار گيرد.
هدف از تاءليف اين کتاب ، آشنايى دانش پژوهان و محققين و مردم خوب قم و زائرين محترم و ساير مردم با مطالب فوق مى باشد که انشاءالله مفيد و مؤثر واقع گردد. البته بعضى از مطالب به دليل اهميت و يا جالب بودن آن ها، عينا از روى همان کتاب (البته با ذکر نام کتاب و نويسنده ) مکتوب گرديده است ، که انشاءالله مورد رضايت شما قرار گيرد و ما را با ارائه نظرات و پيشنهادات و انتقادات سازنده يارى نماييد.
در پايان لازم است از باب تذکر، لطف و عنايت بارى تعالى را سپاس گويم که اين حقير را توفيقى چنين عطا فرمود و نيز بر خود فرض مى دانم به مصداق لم يشکر المخلوق لم يشکر الخالق از همه عزيزان و سرورانى که در راستاى اين تحقيق ، ياور و راهنما بودند تقدير و تشکر نمايم .
اسامى عده اى از اين عزيزان و نيز ارگان ها و سازمان ها عبارتند از:
1- استاد گرانقدر، نويسنده و دانشمند محترم ، جناب آقاى على اصغر فقيهى که قسمت عمده اين تحقيق را مرهون راهنمايى هاى بسيار عالى و متواضعانه ايشان مى باشم .
2- امام جماعت محترم مسجد جامع قم ، حضرت حجه الاسلام و المسلمين جناب حاج آقا سيد مهدى صحفى که مرا از راهنمايى هاى ارزشمند بهره مند ساختند.
3- حضرت حجه الاسلام و المسلمين حاج آقا على احتشام ، يکى از روحانيون برجسته محله مسجد جامع .
4- حضرت آيه الله حاج مهدى فيض يکى از ائمه جماعت مسجد امام حسن عسکرى (عليه السلام ).
5- آقاى محمد حاج على اکبرى ، تلاش در جهت چاپ و نشر اين کتاب .
6- آقاى محمد جواد حاج على اکبرى تلاش در جهت امور ادارى و اجرايى مربوط به اين کتاب .
7- عوامل ادارى و اجرايى کتابخانه پر فيض مرحوم حضرت آيه الله العظمى مرعشى نجفى به ويژه توليت محترم آن حضرت حجه الاسلام و المسلمين دکتر سيد محمود مرعشى نجفى .
8- مسئولين و عوامل کتابخانه ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران .
9- مسئولين اداره کل اوقاف و امور خيريه استان قم .
10- مرکز جهانى علوم اسلامى .
11- مديريت محترم حوزه علميه قم .
و... ديگر دوستان و دانش پژوهان و مراکز علمى و مذهبى که يارى و الطاف آنان محل تقدير و سپاس است .
اجرکم عندالله
محمدرضا کوچک زاده - دهه مبارکه فجر 1377
بخش اول : برگزيده اى از تاريخچه شهر مقدس قم
در اين بخش ، مطالبى درباره سابقه تاريخى قم و اهميت آن ، علت نام گذارى نام قم ، علل مهاجرت عرب ها و نيز سادات و امامزادگان به اين شهر، قيام هاى مردم قم بر عليه ستمگران و همچنين کلياتى در مورد جغرافياى استان قم ، ارائه خواهد شد.
همچنين از آن جا که حوزه علميه قم ، در زمره بهترين و باشکوه ترين حوزه هاى علميه دنيا به شمار مى رود، ارائه مطالبى درباره آن - هر چند مختصر - ضرورى است .
بنابراين ، مطالب اين بخش براى کسانى مفيد خواهد بود که علاقه مند هستند تا با نحوه شکل گيرى اين حوزه مقدسه و نيز با علمايى که با تلاش و کوشش خود، آن را پابرجا و احيا نموده اند، آشنا شوند.
در پايان بخش اول نيز مطالب کوتاهى در مورد کتابخانه بزرگ مرحوم حضرت ايه العظمى مرعشى نجفى - که يکى از بزرگترين کتابخانه هاى ايران مى باشد - ارائه گرديده است تا علاقه مندان و دانش پژوهان محترم ، با اين نمونه بارز باقيات الصالحات بيشتر آشنا شوند.
شهر مقدس قم
مقدمه :
شهر قم مدت ها پيش از ظهور اسلام وجود داشته و از شهرهاى آباد ايران بوده است . (1)
قديمى ترين منبعى که قم را از شهرهاى مستحدث اسلامى معرفى کرده ، سفرنامه منسوب به ابى دلف است .
اين سرزمين را در دوران باستان براوستان مى گفتند و حوزه رستاقى (2) آن کميدان و مرکز رستاق را به نام کم مى خواندند.
در قرن اول اسلامى ، اين شهر به نام کم معروف بود، و از رساتيق اصفهان به شمار مى آمد.
در سال 189 ه .ق از اصفهان جدا گرديد و به صورت شهر مستقلى درآمد و جايگاه پرورش فقها و دانشمندان شد.
در طى قرون و اعصار، شهر مقدس و مذهبى قم صدمات جبران ناپذيرى از طرف ستمگران بر آن وارد شد که فهرست قسمتى از آن ها به شرح ذيل است :
1- قتل عام و تخريب شهر در عهد ماءمون به جهت امتناع از خراج ؛
2- قتل عام و تخريب کامل شهر در حمله مغول ؛
3- قتل عام و تخريب شهر در حمله امير تيمور گرگانى ؛
4- قتل عام و تخريب در زمان معتز (خليفه عباسى - پسر متوکل )؛
5- کشتار مردم در حمله افغان ها؛
6- کشتار مردم توسط نادرشاه ؛
7- کشتار گروهى از مردم توسط آقا محمد خان قاجار. (3)
تعداد امامزادگان و بندگان صالحى را که در اين شهر مدفون هستند و گنبد و بارگاه دارند، بالغ بر 444 قبه نوشته اند. (4)
بعد از ظهور اسلام و توجه شيعه به اين شهر، عده اى از امامزادگان ، علما و محدثان در قبرستان قم - که خارج از شهر و در سمت مغرب بود - مدفون گرديدند.
در اواخر قرن دوم هجرى ، حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام خواهر حضرت امام رضا (عليه السلام ) که به قصد ديدار برادر خود به خراسان مى رفت ، در شهر قم بيمار شد و در همين شهر رحلت فرمود و در قبرستان قم به خاک سپرده شد.
از آن زمان به بعد مردم به تدريج مساکن خود را به قبرستان نزديک کردند تا به مدفن حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام نزديک باشند و از زيارت قبر وى بهره مند شوند.
از اين رو به مرور زمان ، ساختمان هاى شهر در قسمت هاى مشرق متروک ماند و مردم به سمت غرب شهر روى آوردند.
شهر قم در سال 23 ه .ق به دست ابو موسى اشعرى فتح شد و اسلام در آن جا به حدى نفوذ پيدا کرد که به سرعت مردم به مذهب تشيع گرويدند. (5)
شواهد و اسناد تاريخى مربوط به قدمت قم
برخى از شواهد و اسناد تاريخى مربوط به وجود شهر قم ، پيش از اسلام و بلکه قرن ها پيش از آن با توجه به کتاب تاريخ مذهبى قم - که آن خود نيز برگرفته از کتاب هاى معتبر است - عبارتند از:
1- به تصريح بلاذرى ، (6) اعثم کوفى و (7) نويسنده تاريخ قم (8) شهر قم در سال 23 هجرى به دست مسلمانان به سردارى ابوموسى اشعرى فتح شد؛ بنابراين مقارن با ظهور اسلام و در دوره ساسانيان ، شهرى به نام قم وجود داشته که مسلمانان آن را فتح کرده اند.
2- يعقوبى - مورخ معروف قرن سوم هجرى - قم را جزء شهرهاى عصر ساسانى نام برده است . (9)
3- در دو بيت زير (10) نام قم جزء شهرهاى عصر پيشداديان و کيانيان آمده است :
بفرمود عهد قم و اصفهان
نهاد بزرگان و جاى نهان
نوشتن زمشک و زعنبر دبير
يکى نامه از پادشاه بر حرير
4- در دهى از ده هاى قم به نام مزدکان ، آتش آتشکده آذرگشسب قرار داشته است . (11)
5- در جنگ قادسيه ، سپاهى از شهرهاى قم و کاشان به سردارى شيرزاد - والى اين دو شهر - به کمک سپاه ايران آمده بود تعداد اين سپاه بيست و پنج هزار سواره و پياده بود و نيز در جنگ نهاوند سپاهى به تعداد بيست هزار سوار از قم و کاشان شرکت داشته و پس از شکست سپاه ايران ، امير قم در اصفهان نزد يزدگرد رفت . (12)
6- قم در زمان ساسانيان جزء بلاد پهلويان به حساب آمده است . (13)
7- شهرستان قم مقارن حمله مسلمانان به اندازه اى وسعت داشت و پرجمعيت بود که تنها از يک قريه چهار هزار مرد بيرون آمدند، که هر يک خدمتکار و نان پز و آشپزى به همراه داشت .(14)
8- دينورى مى گويد: انوشيروان کشور را به چهار قسمت کرد و در هر قسمت مردى مورد اعتماد از طرف خود قرار داد؛ شهر قم جزء شهرهاى قسمت دوم بود. (15)
9- دينورى مى گويد که يزدگرد پس از شکست در مقابل مسلمانان به قم و کاشان فرود آمد.
فخرج يزد جرد هاربا حتى نزل قم و قاشان . (16)
10- در منظومه ويس ورامين - که اصل داستان آن مربوط به پيش از اسلام است - در چند مورد نام قم آمده است ؛ از جمله :
ز گرگان و رى و قم و صفاهان
ز خوزستان و کوهستان و آزان (17)
ز گرگان و رى و قم و صفاهان
که رامين رابدندى ، نيک ، خواهان (18)
شهر مقدس قم ، نه فقط در اين عصر و زمان ، الگو و سرمشق ديگر شهرها و کشورهاى جهان است ، بلکه از زمان هاى دور، چنين بوده است . شاهد اين ادعا، احاديث و رواياتى است که به چند نمونه آن ها در بخش آتى اشاره شده است .
شرافت قم و اهل آن با توجه به احاديث و روايات
از جمله اماکن مقدسه ، شهر مذهبى قم است که از دير زمان داراى مزايا و امتيازات خاصى بوده است و هم اکنون اين شهر مقدس از دو جهت به دو نور، منور و روشن است :
1- نور ولايت که از حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام ساطع و لامع است .
2- نور علم و دانش که از دانشگاه حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) (حوزه علميه مقدسه قم ) نورافشانى کرده و از اين شهر (معدن علم ) به ساير نقاط دوردست ايران اسلامى و جهان اسلام تابش مى کند و دل ها را منور و روشن مى نمايد.(19)
1- قال الصادق عليه السلام :
ان الله حرما و هو مکه و ان للرسول حرما و هو المدينه وان لامير المؤمنين حرما و هو الکوفه ولنا حرما وهو قم و ستدفن فيها امراه من ولدى تسمى فاطمه ، من زارها و جبت له الجنه (قال عليه السلام ذلک و لم تحمل بموسى امه ) (20)
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
خدا داراى حرمى است که آن مکه است و پيامبرش هم حرمى دارد که مدينه است و اميرالمؤمنين هم حرمى دارد که کوفه است و ما هم داراى حرمى هستيم که قم ؛ و به زودى بانويى از فرزند من آن جا دفن مى شود که نامش فاطمه است ؛ هر کس او را زيارت کند بهشت بر او واجب مى شود. (امام صادق (عليه السلام ) هنگامى اين جمله را فرمودند که هنوز مادر امام موسى بن جعفر به او حامله نشده بود.)
2- عن ابى الحسن الرضا عليه السلام قال :
ان للجنه ثمانيه ابواب ، ولاهل قم واحد منها فطوبى لهم ، ثم طوبى لهم ثم طوبى لهم : (21)
امام رضا (عليه السلام ) فرمودند:
بهشت داراى هشت در است ، يکى از آن ها براى قمى هاست ، پس خوشا به حالشان و آفرين بر آنان و آفرين بر آنان .
3- روى عن الائمه :
لولا القيمون لضاع الدين (22)
از ائمه (عليهم السلام ) نقل شده که فرمودند: اگر مردم قم نبودند، دين تباه مى شد.
4- قال الصادق عليه السلام :
اذا اصابتکم بليه و عناء فعليکم بقم ، فانه ماءوى الفاطمين .(23)
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
زمانى که رنج و گرفتارى به شما روآورد، به قم روى آوريد؛ زيرا قم پناهگاه فاطميان و محل آسايش مؤمنان است .
5- عن ابى عبدالله عليه السلام قال :
ان الله اختار من جميع البلاد کوفه و قم و تفليس .(24)
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
خداوند از ميان همه شهرها کوفه ، قم و تفليس (25) را برگزيده است .
6- قال الصادق عليه السلام :
فى قم شيعتنا و موالينا و تکثر فيها العماره ، و يقصده الناس و يجتمعون فيه حتى يکون الجمر بين بلدتهم . (26)
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
در شهر قم شيعيان و دوستان ما هستند، در آينده ساختمان در آن شهر زياد مى شود و مردم راهى آن جا شده و در آن شهر اجتماع مى کنند تا جايى که نهرجمر (27) وسط شهر قرار مى گيرد.
البته احاديث فراوانى در مورد عظمت شهر قم نقل شده که جهت اختصار فقط به نمونه هايى از آن اشاره گرديد و بعضى از احاديث نيز در مابين مطالب بيان خواهد شد.
نگين قم (28)
شهرها انگشترند و قم نگين
قم هماره حجت روى زمين
تربت قم قبله عشق و وفاست
شهر علم و شهر ايمان و صفاست
مرقد معصومه عليهاالسلام چشم شهرها
مهر او جانهاى ما را کهربا
در حريمش مرغ دل پر مى زند
هر گرفتار آمده در مى زند
اين حرم باشد ملائک را مطاف
زائران را ارمغان عشق و عفاف
حوزه قم هاله اى برگرد آن
فقه و احکام خدا را مرزبان
قم هميشه رفته راه مستقيم
بوده در مهر هدايتها مقيم
شهر خون شهر شرف شهر جهاد
شهر فقه و حوزه ، علم و اجتهاد
هر کجا را هرچه سيرت داده اند
اهل قم را هم بصيرت داده اند
نقطه قاف قيامند اهل قم
برق تيغ بى نيامند اهل قم
اهل قم از ياوران قائم اند
در قيام و پيشتازى دائمند
القاب قم (29)
قم از جمله شهرهايى است که القاب متعدد به آن داده شده است ؛ و اين القاب مانند القابى که به ديگر شهرهاى اسلامى داده اند، مفهوم دينى و مذهبى دارد.
آنچه از القاب قم در آثار نويسندگان از دوره مغول به بعد بوده عبارت است از: دارالمؤمنين ، دارالعباده ، دارالمؤحدين ، دارالعلم ، دارمدينه المؤمنين ، بلده المؤمنين ، مدينه المؤمنين ، خاک فرج (30)
مؤلف اصلى تاريخ قم
مؤلف اصلى تاريخ قم ، حسن بن محمد بن حسن قمى است که آن را در سال 378 هجرى به نام صاحب بن عباد - وزير معروف و دانشمند آل بويه - تاءليف کرده است .
قديمى ترين نويسنده اى که از تاريخ قم و مؤلف آن نام برده است ، ابن طباطبا - از علماى قرن پنجم - مى باشد که در کتاب منتلقه الطالبيه در چند مورد از کتاب تاريخ قم به عنوان کتاب قم نقل کرده است .
در دوره صفويه تنها نويسنده اى که گويا متن تاريخ قم را در دست داشته ، بنا بر نوشته مرحوم حاجى نورى ، امير سيد احمد حسينى ، مؤلف کتاب فضايل السادات مسمى به منهاج الصفوى است ؛ و از علماى متاءخر، عالم جليل آقاى محمدعلى ، پسر استاد على اکبر بهبهانى است که در حواشى نقد الرجال از اصل کتاب تاريخ قم نقل کرده است .
متاءسفانه اصل عربى اين کتاب موجود نيست ، اما فقط ترجمه يک چهارم کتاب پنج باب از بيست باب موجود است .
ترجمه مزبور در سالهاى 805 و 806 هجرى انجام يافته و مترجم که معلوم است مردى مطلع بوده ، به نام حسن بن على بن عبدالملک قمى است که آن را به نام ابراهيم بن محمود على صفى ترجمه کرده است .
لازم به ذکر است که خاندان صفى در قرون هشتم و نهم در شهر قم شهرتى داشته اند و افرادى از اين خاندان در اين شهر داراى نفوذ و قدرت و مقامى بوده اند. (31)
قبل از تاءليف کتاب تاريخ قم ، کتاب ديگرى ، مشتمل بر مجموع اخبار قم ، تاءليف شده بود که آن را مردى عرب مقيم قم به نام على بن حسين بن محمد بن عامر در سال 328 نوشته بود. کتاب مزبور به دست نويسنده تاريخ قم نرسيد، زيرا مؤلف ، آن را در اتاقى گذاشت و به علت فرود آمدن سقف آن اتاق کتاب از بين رفت .
علت نام گذارى نام قم
در کتاب تاريخ قم ، تاءليف حسن بن محمد بن حسن قمى در بيان علت نام گذارى قم چنين آمده است :
شهر قم را بدين علت قم ناميدند که محل جمع شدن آب ها و آب تيمره و انار بوده است (تيمره را ديمره هم مى گفته اند که ظاهرا از رودهاى آن زمان بوده است ) که چون آب در آن جا جمع مى شده و آن را هيچ منفذ و رهگذرى نبوده ، در اطراف آن جا علف و گياهان و نباتات فراوان مى روييده است و در عرب ، جمع شدن آب را قم گويند؛ که بعضى قمقمه را معرب کمکم دانسته اند و گلاب پاش را نيز نوعى از قمقمه وصف کرده اند و جمع آن را قماقم ناميده اند؛ با اين تفاوت که وقتى در آن نواحى علف زار و سبزه زار زياد مى شد، چوپانان براى چرانيدن گوسفندان خود، برگرد علف زارها خيمه مى زدند و خانه هايى را بنا مى کردند و خانه هاى ايشان را در فارسى ، کومه ناميدند و به مرور زمان کومه تبديل به کم شد؛ پس آن را معرب گردانيده و قم ناميدند.
در اين مورد مناسب است به حديثى اشاره نماييم :
از حضرت صادق (عليه السلام ) از پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روايت شده است که فرمود در شب معراج که به سوى آسمان مى رفتم ، جبرئيل مرا بر کتف راستش نشانده بود، در زمين جبل بقعه اى ديدم از مشک خوشبوتر و از زعفران خوشرنگ تر، ناگاه ديدم پيرمردى کلاه درازى بر سر دارد؛ به جبرئيل گفتم اين بقعه چيست ؟ گفت : جايگاه شيعيان تو و شيعيان وصى تو على (عليه السلام ) است . گفتم : اين پيرمرد کيست ؟ گفت : شيطان است . گفتم : از ايشان چه مى خواهد؟ گفت : مى خواهد آنان را از دوستى و ولايت امير المؤمنين (عليه السلام ) بازدارد و به نافرمانى خدا و گناه دعوتشان کند، گفتم : اى جبرئيل ما را به آن مکان ببر. با حرکتى سريع تر از برق ما را به آنجا رسانيد. گفتم : يا ملعون ، قم ! يعنى اى ملعون برخيز و برو، در اموال و اولاد و زنان دشمنان ايشان شرکت کن ؛ زيرا به راستى تو را بر شيعيان من و شيعيان على سلطنتى نيست ، از اين رو آن مکان قم ناميده شد. (32)
سئل ابو عبدالله (عليه السلام ) اين بلاد الجبل ؟ فانا قد روينا انه اذا رد اليکم الامر يخسف ببعضها، فقال : ان فها موضعا يقال له بحر و يسمى بقم و هو معدن شيعتنا .
از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال شد: شهرهاى جبل کجاست ؟ براى ما نقل کردند: زمانى که حکومت به شما برگردد قسمتى از آن از بين مى رود. امام فرمودند: در آن جبل مکانى است که به آن بحر گفته مى شود و آن قسمت قم ناميده مى شود و آنجا مرکز شيعيان ماست . (33)
همچنين در مورد اين مطلب که چه کسانى نخستين بار قم را بنا کردند و به چه علت آن را بدين نام گذاشتند، مطالبى را عينا از کتاب تاريخ قم تاءليف حسن بن محمد بن حسن قمى بيان مى داريم :
چنين گويند که قم را در قديم الايام ، صفرا نام نهادند و صفرا خواندند و در روزگار عجم تا آن گاه که آل سعد بن ملک به قم نزول کردند، آب عزيز الوجود (34) و کم بوده است ؛ و در کتاب سير الملوک عجم چنين آمده است که : چون بهرام گور به جانب بلاد ارمنيه مى رفت ، اتفاقا رهگذر او بر ديهى (35) بود از تخوم (36) ساوه که آن را طغرود مى گويند؛ بدين ديه آتشکده بنا نهاد و آتش در آن برافروخت و بازارى در آن پديد کرد و قم و روستاق هاى روستا آن را بنا نهاد و آن را ممجان نام نهاد و به مزدجان بارو کشيد و ابو عبدالله احمد بن اسحق همدانى الفقيه چنين روايت کند در کتابى که آن را کتاب بلدان نام کرده است قم را قمساره بن لهراسب بنا کرده است .
ابو عبدالله حمزه بن حسن اصفهانى در کتاب اصفهان ياد کرده است که چون عرب اشعريان به قم آمدند. در جوانب قم در خيمه هايى از مو بزول کردند. چون در اين ناحيه متمکن شدند. در صحارى (37) هفت ده و خطه و منزل ساختند و سراها و بناها و قصرها و عمارت ها بنا نهادند و فرود آمدند و آن هفت ده ممجان ، قزدان ، مالون ، جمر، سکن ، جلنبادان و کميدان بودند. چون اين روستاها به هم نزديک شد، از مجموع آن نام ها کميدان را اختيار کردند و مجموع اين ده ها را کميدان ناميدند. پس از مدتى براى اختصار، چهار حرف آن را حذف کردند و آن را کم ناميدند که پس از معرب ساختن ، قم ناميدند.
نتيجه
شايد در بين علل مختلفى که براى وجه تسميه قم ذکر کرده اند از همه صحيح تر اين باشد که کلمه قم معرب کومه است ؛ بدين شرح که چون سرزمين قم پيش از آن که به صورت شهر در آيد داراى گودال هاى پر آبى بوده و چوپانان گوسفندان خود را براى آشاميدن آب و چرانيدن در سبزه زارهاى اطراف آن گودال ها مى برده اند، به تدريج عده اى از چوپان ها به دليل توقف طولانى در آن سرزمين ، براى خود مساکن موقتى - که در فارسى به آن کومه گويند - ساخته اند. اين کومه ها کم کم زياد شده و توسعه پيدا کرد پس از مدتى به صورت ده درآمد و چون آب سرزمين از لحاظ طبيعى براى شهر مناسب بود، به مرور زمان و زياد شدن سکنه آن ، مبدل به شهر شد؛ ولى به مناسبت مساکن اوليه چوپانان ، نام کومه براى آن باقى ماند. بعد از ظهور اسلام و نفوذ زبان و ادبيات عرب و ايران در يکديگر، بسيارى از کلمات فارسى تغيير شکل داد و از جمله کوم مبدل به قم گرديد.
در اين قسمت با مطالبى درباره اشعريان و علت مهاجرت آنان به قم و مطالبى ديگر، آشنا خواهيد شد.
مطالعه اين قسمت ، بسيار لازم و ضرورى است ؛ چرا که نام قم بدون وجود اشعريان ، و وجود اشعريان بدون قم ، امکان پذير نيست .
اشعريان چه کسانى بوده اند و چه دينى داشته اند؟
اشعريان از عرب هاى قحطانى و در اصل مقيم يمن بودند و چون جد ايشان - ادر - هنگامى که از مادر زائيده شد سر او پر مو بود، وى را اشعر (38) ناميدند.
نخستين فرد از آل اشعر که به قصد مسلمان شدن از يمن بيرون آمد و در مدينه به حضور پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) رسيد، ملک بن عامر اشعرى بود که در اسلام مقام بلندى يافت .
نويسنده تاريخ قم گويد: همچنين از مفاخر ايشان (آل اشعر) آن که فرزندان ملک بن عامر اشعرى ؛ مخصوص شدند به اعتقاد مذهب شيعت به خلاف ديگر مردمان و اين مذهب را اظهار کردند و خود را بدان شهرت دادند. آن طور که معلوم است از قبيله اشعر، کسانى که به کوفه آمدند و متوطن شدند، شيعه يا متمايل به مذهب شيعه بودند و از ميان اينان ، فرزندان ملک بن عامر؛ در مذهب شيعه قدمى ثابت داشتند و اشعريانى که به قم آمدند از ايشان بودند. (39)
همچنين در آثارى از قبيل : تاريخ طبرى و کامل اين اثير، در ضمن شرح خروج عبدالرحمن بن محمد بن الاشعث بر حجاج ، ذکرى از بنى الاشعر و آمدن ايشان به قم نشده است ؛ اما اين مطلب را متعرض شده اند که در سپاه عبدالرحمان ، جمعى از علماى تابعين و قاريان قرآن از جمله : کميل بن زياد و سعيد بن جبير - که از شيعيان معروف هستند - قرار داشتند.
همچنين نويسنده تاريخ قم گويد: از ديگر مفاخر اشعريان اين است که موسى بن عبدالله بن سعد اشعرى نخستين کسى بود که در قم ، اظهار مذهب شيعه کرد تا ديگر مردم قم به او اقتدا کردند. (40)
مردم قبل از آمدن اشعريان چه دينى داشته اند؟
بر خلاف گفته نويسنده تاريخ قم و ياقوت حموى ، مردم قم از اوايل فتح شهر به دست مسلمانان ، جزء دوستداران خاندان پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) در آمده اند و همواره با عمال اموى مبارزه مى کرده اند.
قم يکى از اماکن امن براى قيام کنندگان در مقابل بنى اميه بوده است ؛ از اين رو، کسانى که در مقابل امويان علم مخالفت برافراشتند، به قم و کاشان روى آوردند از جمله در سال 77 هجرى مطرف بن مغيره بن شيعه چون در مقابل حجاج بن يوسف - والى عراق - از طرف عبدالملک مروان قيام کرد، به قم و کاشان آمد واز اطراف استمداد کرد و مردم او را يارى رساندند.
در تاريخ بلعمى ضمن شرح آمدن مطرف به قم ، به شيعه بودن مردم قم هنگام آمدن مطرف تصريح شده است ؛ در حالى که آمدن اشعرى ها به قم در حدود پانزده سال بعد از واقعه مطرف مى باشد؛ البته عرب هاى غير اشعرى هم در قم بوده اند؛ مانند: عده اى از بنى اسد، قومى از آل مذحج ، قبيله قيس و نيز قبيله عنزه در روستاهاى چاپلق و برقه رود متوطن بودند. (41)
علت مهاجرت عرب اشعرى از کوفه
به نقل از ترجمه تاريخ قم ، عرب اشعرى در کوفه داراى حشمت و جلالت و جمعيت بودند و در اين قبيله ، شجاعان نامدارى وجود داشتند؛ به اين دليل واليان کوفه هميشه جانب ايشان را رعايت مى کردند.
اين قبيله از نژاد اشعرين سباءبن يشجب بن يعرب بن قحطان بن هود پيغمبر بودند. سباء داراى ده فرزند بود که هر کدام از آن ها سرسلسله قوم بزرگى شدند. اين قبايل عبارتند از: ازد، کنده ، مذحج ، اشعر، انمار، حمير، عامله ، جزام ، لحم و غسان .
قبيله اشعرى در آغاز بعثت رسول اکرم (صلى الله عليه وآله ) از يمن به مکه معظمه هجرت کردند و به آن حضرت ايمان آوردند و شيخ قبيله به نام مالک بن عامر هانى بود که در جنگ قادسيه پس از برداشتن جسر (42) توسط سپاه ايران اسب خود را به دجله افکند و از سوى ديگر بيرون آمد و به دنبال وى ساير سواران نيز از دجله گذشتند.
مالک ، داراى دو فرزند به نام هاى سائب و سعد بود. سائب بن مالک ، همان فرد نامدارى است که مختار ابن ابى عبيده ثقفى را براى نهضتى که براى خونخواهى حضرت سيد الشهدا (عليه السلام ) به پاداشته بود، حمايت نمود و با همکارى وى و ابراهيم بن مالک اشتر بر مشکلات فائق آمد؛ ابن مطيع ، والى کوفه را مجبور به فرار کرد و بر عراق و ايران و ارمنستان حکومت يافت و از حدود 8033 قتله امام حسين (عليه السلام ) آن چنانکه شايسته بود انتقام گرفت .
وفاى سائب تا حدى بود که تا لحظه آخر از مختار دست بردار نبود و سرانجام نيز به اتفاق او دستگير و در دارالعماره کوفه به فرمان مصعب بن زبير پس از آنکه از صبح تا ظهر با زبان روزه جنگ کردند، سرانجام به قتل رسيدند.
سائب فرزندى به نام محمد بن سائب داشت که پس از قتل پدر محبوس ‍ گشته و پس از مدتى آزاد گرديد که قدرت او را برابر با هزار نفر ارزيابى مى کردند. بازان از طريق آذربايجان يا قزوين به نزد حجاج در کوفه رفت و از او تقاضاى هزار نفر نيرو (جنگجو) کرد تا بر منطقه خود و ديلمان و طبرستان نفوذ يابد و حجاج ، محمد را با وى اعزام کرد.
محمد بن سائب منطقه او را پاکسازى و امن نمود و نيز دشمنانش را سرکوب کرد و خود را به مردم آن سامان نشان داد و چون بازان از شر دشمنان آسوده شد، او (محمد) با موافقت بازان اما بدون کسب اجازه از حجاج ، محرمانه به کوفه مراجعت نمود تا پس از چند روز بازگردد. به حجاج خبر دادند که شب ها اسبى را لب آب مى آورند که از ابن سائب است . حجاج عده اى را براى يافتن او تعيين نمود، و شبانه او را در خانه نزد مادرش - که دختر ابوموسى اشعرى بود - يافته ، هنگام خواب او را در بستر دستگير نمودند. در آن حال مادرش او را از مقاومت بازداشت و سوگند خورد که اگر تسليم نشود سربرهنه بيرون آيد ناچار، محمد شمشيرش را به زمين انداخت و تسليم شد و حجاج هم همان شب او را به قتل رسانيد. به دنبال آن به منادى دستور داد که اعلام نمايد هرگاه ، پس از سه روز از آل سائب يا مالک بن عامر، کسى را در کوفه بيابد، خونش هدر باشد. بنابراين ، اشعريون مجبور به ترک کوفه شدند و به طرف ايوان مهاجرت نمودند تا به نهاوند و دينور رسيدند. از جمله بزرگان آن ها، پنج پسر سعد، به نام هاى عبدالله ، احوص ، عبدالرحمن ، بکر و نعيم بودند که از ميان آن ها، احوص به شجاعت و پيروى از مذهب تشيع معروف بود. او از هر فرصتى استفاده کرده ، عليه خلفاى اموى قيام مى کرد. به اين علت ، حجاج نسبت به او بدبين بود و منتظر فرصتى بود تا او را از پاى در آورد؛ بنابراين آن ها، به دنبال آنان تا نهاوند آمدند و چون آل سائب به طرف اصفهان کوچ کردند، ايشان هم به راه افتادند تا به سرزمين قم رسيدند.
همچنين در بيان علت مهاجرت پسران سعد، نقل کرده اند که چون عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندى از طرف حجاج ، امير سيستان بود، عليه وى خروج کرد و کرمان را تسخير کرده ، بر فارس و اهواز نيز استيلا يافت و وارد بصره شد. احوص هم با برادران و ياران و غلامان خود، به او پيوست و فرمانده پياده نظام لشکر او شد. حجاج با سپاه بسيارى به طرف بصره حرکت نمود و بدون اطلاع از پيوستن احوص به ابن اشعث ، برادر او عبدالله بن سعد را جانشين خويش قرار داده و در کوفه خليفه خود گردانيد و در دير الجماجم ، طرفين با يکديگر برخورد کردند که به دنبال آن جنگ سختى درگرفت . اين جنگ ، سه روز به طول انجاميد و گروه زيادى از دو طرف کشته شدند و سرانجام عبدالرحمن شکست خورد و به طرف سيستان گريخت و ياران او هم پراکنده شدند.
در بين آنان ، هفده نفر از مردم عراق و علماى تابعين (43) بودند که به طرف ايران فرار کردند و از ياران او، چهار قبيله به نام هاى قيس ، عنزه يا عدى و اشعرى به ايران هجرت کردند که تيم ، در طيره اصفهان ، قيس در رستاق انار، کمره و عدى در رستاق چاپلق و برقه رود و اشعرى در کميدان - که در آخرين رستاق اصفهان بود - منزل کرده و اقامت نمودند.
عرب اشعرى به نهاوند آمده و چند روز در آن جا اقامت نمودند؛ اما به علت ابتلا به مرض وبا بسيارى از آن ها از بين رفتند؛ به طورى که از چهل پسر عبدالرحمن ، فقط دو نفر باقى ماندند. به ناچار آن ها به طرف اين سرزمين (قم ) حرکت نمودند و تعداد کسانى که وارد قم شدند، جمعا حدود هفتاد نفر بوده و اين هجرت در سال 94 ه .ق اتفاق افتاده است .
در پايان اين قسمت جا دارد به حديثى در مورد خالى شدن کوفه از مؤمنين و مرکزيت علمى قم اشاره نماييم .
عن الصادق (عليه السلام ) انه دکر کوفه و قال :
ستخلوا کوفه من المؤمنين و يارز عنها العلم کما تاءرز الحيه فى حجرها، ثم يظهر العلم بلده يقال لها قم ، و يصير معدنا للعلم و الفضل حتى لا يبقى فى الارض مستضعف فى الدين حتى المخدرات فى الحجال ، و ذلک عند قرب ظهور قائمنا . (44)
امام صادق (عليه السلام ) يادى از کوفه کردند و فرمودند:
کوفه به زودى از مؤمنان خالى مى شود و علم از آن جمع مى شود؛ همان طور که مار در لانه اش جمع مى شود، سپس علم و دانش در شهرى که به آن قم مى گويند، ظاهر مى شود و آن جا مرکز علم و فضيلت مى گردد تا جايى که هيچ کس حتى خانم هاى خانه دار در دين مستضعف باقى نمى مانند و اين نزديک ظهور قائم ما، حضرت مهدى - عجل الله تعالى - خواهد بود.
علل عزيمت اقوام عرب به ايران
در فتوح اسلامى ، به ويژه هنگام فتح ايران ، مسلمانان عرب با دنياى تازه هاى روبه رو شدند. ديدن شهرهاى آباد و سرزمين هاى سبز و باغ هاى خرم و آب فراوان و ثروت سرشار، ايجاب کرد که عده اى از آنان به اين نواحى کوچ کنند و مقيم شوند و به مرور زمان ، جزء ساکنان بومى به حساب آيند؛ البته اين کار فقط به ايران اختصاص نداشت . پس از فتح مصر و شمال آفريقا و اسپانيا عده زيادى از قبايل عرب به آن جا کوچ کردند.
لازم به ذکر است که آمدن عرب ها به ايران و رفتن ايرانيان به سرزمين عرب ، پيش از اسلام نيز سابقه داشته است .
علل آمدن عرب ها به قم
1- قم شهر دور افتاده اى بود و مانند امروز سر راه نبود و کسى که در آن سکونت اختيار مى کرد معمولا از آسيب خلفا و تعقيب آنان در امان بود.
2- رسم مردم قم در ميهمان نوازى و حمايت از ميهمانان کم نظير بود.
3- آب و هواى قم ، از نظر خشکى هوا و دلايل ديگر، با زندگى عرب ها مناسبت داشت .
4- در مورد بنى الاشعر، بايد بدانيم که بنا بر نوشته تاريخ قم ، هنگام ورودشان به قم ، از مردم اين شهر در برابر حمله ديلم حمايت کردند و از اين جهت مردم قم مقدمشان را گرامى داشتند و از آنان خواستند که در قم بمانند.
5- بنى اسد، پس از قيام مختار به قم آمدند و در قريه جمکران اقامت کردند.آمدن بنى اسد به قم 25 سال قبل از اشعرى ها بوده است . زيرا قيام مختار در سال 66 و 67، و آمدن اشعرى ها به قم در حدود سال 93 بوده است . (45)
برخى از دلايل توجه سادات و امامزادگان به قم
براى بسيارى از مردم اين سؤ ال مطرح است که چرا سادات و امامزادگانى که هم اکنون در قم مدفون هستند، از بين تمام شهرهاى ايران ، شهر مقدس ‍ قم را انتخاب کرده و در آن سکنى گزيده اند؟
براى رفع اين سؤ ال و ابهام ، به برخى از دلايل و شواهد با استفاده از کتاب هاى مختلف تاريخى ، (46) اشاره مى نماييم :
1- بسيارى از سادات ، داستان هجرت عرب اشعرى از کوفه و توطن آن ها را در ناحيه قم ، و نيز وضع زندگانى ، استقلال ، جاه و جلال و عظمتشان را در اين شهر شنيده بودند و اين يکى از عواملى بود که آنان را مصمم ساخت در اين شهر اقامت گزينند.
2- توجه و عنايت زياد و زير آن زمان ، - اسماعيل ابن عباد - نسبت به مردم شهر قم و برآوردن حوائج و خواسته هاى آنان مانند: احداث نهرهاى زياد در داخل و خارج شهر و وقف کتاب هاى بسيارى براى طلاب و صاحبان علم ، يکى ديگر از دلايل سکونت سادات در اين شهر بوده است .
3- ارادت و توجه زياد مردم قم - که عموما خود شيعه اثنى عشرى و از صحابه ائمه اطهار (عليهم السلام ) بودند - نسبت به سادات مهاجر و تعظيم و تکريم و فراهم آوردن وسايل رفاه و آسايش آن ها، از ديگر دلايل توجه سادات به اين شهر بوده است .
4- از آن جا که ائمه اطهار (عليهم السلام ) از شهر قم به عنوان آشيانه آل محمد و ماءواى فاطميان و جايگاه شيعه ايشان ياد کرده اند و نيز در روايتى اهل قم از انصار و ياوران اهل بيت خوانده شده اند، طبيعى است که در زمان آل عباس - که اولاد حضرت على (عليه السلام ) در شکنجه و فشار قرار مى گرفتند - اين شهر يکى از پناهگاه هاى اصلى علويان واقع شود.
از اين رو، عده زيادى از آل على (عليه السلام ) اين شهر روى آورده و سکونت گزيدند. بعد از دفن حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام توجه علويان و سادات ، نسبت به قم افزايش يافت و در فاصله کوتاهى عده بسيارى از فرزندان امام حسن و امام حسين و امام موسى بن جعفر و امام على بن موسى الرضا (عليهم السلام ) و از فرزندان محمد حنيفه و زيد بن على بن الحسين و اسماعيل (فرزند امام صادق (عليه السلام ) ) از اطراف به قم روى آوردند.
امروز کثرت سادات در قم محسوس و مشهود است ، به طورى که چند محله به نام علويان و سادات وجود دارد که بيشتر ساکنان آن ها سيد هستند؛ مانند محله سيدان ، محله موسويان و محله موسى بن مبرقع ؛ و نيز خاندان هاى سادات زيادى همانند: خاندان چاووشى ، حسينى ، علوى ، طباطبايى ، موسوى ، لاجوردى و... در قم وجود دارند که مورد احترام مردم هستند.
5- همچنين سادات ، به ويژه سادات علوى در قرون دوم و سوم ، از طرف خلفايى همچون منصور دوانيقى و متوکل ، در دشمنى با آل عباس ‍ (عليه السلام ) افراط مى کردند. آل على هم از فرصتى براى مبارزه با آل عباس استفاده مى کردند و با مخالفان و دشمنان آل عباس همدست مى شدند و چون شکست مى خوردند به دنبال پناهگاهى مى گشتند و اين پناهگاه در درجه اول ، ديلم (47) و قم بود.همچنين قم براى آل على ، محل امنى بود و هيچ خطرى در اين جا آنان را تهديد نمى کرد؛ در صورتى که در نواحى ديگر، گاهى خطراتى براى ايشان به وجود مى آمد تا آن جا که خونشان ريخته مى شد.
البته گذشته از قم ، علويان به مازندران و ديلم و نواحى ديگر مى رفتند؛ چرا که امروزه در هر گوشه اى از کشور ايران ، قبورى از آل على با بقعه و گنبد و موقوفات فراوان وجود دارد؛ ولى عنايت علويان به قم ، با توجه به دلايل فوق بيشتر بوده است .
در استان و شهر مقدس قم ، تعداد زيادى از امامزادگان وجود دارند که به علل مختلف به اين شهر مهاجرت نموده اند.عده اى از آنان به دست مخالفين و دشمنان اسلام به شهادت رسيده اند و عده اى هم به مرگ طبيعى از دنيا رفته اند.
در صفحه بعد به تعدادى از اسامى امامزادگان قم اشاره مى شود.
لازم به ذکر است که پرداختن به زندگينامه اين امامزادگان از حوصله اين کتاب خارج است ؛ اما مطالعه کنندگان محترم مى توانند جهت اطلاع بيشتر در اين زمينه ، به کتبى که اسامى آن ها در پايان اين کتاب آورده شده است مراجعه نمايند.
اسامى برخى از امامزادگان قم
1- موسى مبرقع (در محله چهل اختران )
2- شاهزاده احمد قاسم (در محله دروازه قلعه )
3- شاهزاده جمال الدين (واقع در يک فرسنگى شهر در جاده اراک )
4- امامزاده هادى و مهدى (واقع در قريه جمکران )
5- شاهزاده احمد (معروف به امامزاده خاکفرج )
6- امامزاده على بن جعفر (محله دربهشت ، بيرون دروازه کاشان )
7- شاهزاده ابراهيم و گنبد سبز (محله دربهشت ، بيرون دروازه کاشان )
8- امامزاده ابراهيم و شاه محمد (واقع در بخش 2 قم ، پشت راه آهن خط تهران )
9- امامزاده شاه جعفر (در نزديکى شاه ابراهيم )
10- شاهزاده سيد على (در خارج از دروازه رى )
11- شاهزاده احمد (در نزديکى شاهزاده سيد على )
12- چهار امامزاده ، شامل : شاهزادگان حسن ، حسين ، ابراهيم ، جعفر ، از فرزندان امام زين العابدين (عليه السلام ). (در نزديکى شاهزاده احمد)
13- شاهزاده طيب و طاهر (واقع در شش کيلومترى جاده سراجه )
14- امامزاده شاه جعفر غريب (در نزديکى مسجد جمکران )
15- امامزاده شاه جمال (نزديک شاه جعفر غريب )
16- شاهزاده زيد (در نزديک شاهزاده حمزه ، واقع در خيابان آذر)
17- شاهزاده حمزه (در خيابان آذر، محله اى به همين نام )
18- امامزاده شاه اسماعيل (در روستاى شاه اسماعيل )
19- امامزاده اسحاق (بالاى قريه ميم )
20- امامزاده فاضل (در روستاى بيدهند)
21- امامزاده محسن (در روستاى قبادبزن )
22- امامزاده سکينه خاتون (در روستاى قاسم آباد)
23- شاهزاده هادى (در روستاى وشنوه )
24- امامزاده نور (در روستاى کرمجگان )(48)
برخى از آثار تاريخى قم (49)
همان گونه که بيان شد شهر مقدس قم يکى از شهرهاى تاريخى و داراى قدمت بسيار است . اينک براى نمونه به چند اثر تاريخى ، به صورت فهرست وار اشاره مى شود:
1- بناى گنبد مطهر حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام که در سال 529 ه .ق ساخته شده و به تدريج بر بناى آن افزوده گرديده است .
2- گنبد على بن جعفر در سال 710 ه .ق .
3- گنبد احمد بن قاسم در 20 محرم سال 708 ه .ق .
4- گنبد حارث بن احمد بن زين العابدين که به خاکفرج معروف است در اوايل قرن هشتم هجرى .
5- بناى امامزاده جعفر در سال 677 ه .ق .
6- بناى امامزاده ابراهيم که بيش از 400 سال از تاريخ بناى آن مى گذرد.
7- گنبد موسى مبرقع که تاريخ بناى آن پيش از قرن هفتم است .
8- بناهاى باغ سبز، مدفن سه برادران در تاريخ 792 ه .ق بنا شده است .
9- بناى آستانه زيد بن على در تاريخ 848 ه .ق .
10- بناى گنبد چهل اختران در سال 935 ه .ق .
11- بناى مسجد جامع از بناهاى اواسط قرن هفتم هجرى (البته در تاريخ بنا اختلاف است که در مبحث مسجد جامع اشاره خواهد شد).
نگرشى بر وضعيت قم از اوايل هجرت تا زمان قاجاريه
در زمان هارون الرشيد، حمزه بن يسع که يکى از بزرگان قم بود به حضور خليفه رسيد و از او درخواست کرد که قم را از اصفهان جدا کند و اجازه داده شود نماز جمعه و عيدين در آن انجام يابد. خليفه تقاضاى او را پذيرفت و بدين گونه قم محل امنى شد براى کسانى که از خليفه يا حاکم وحشت داشتند.
اولين دسته از عرب ها که به قم پناهنده شدند، جمعى از بنى الاشعر بودند که در زمان حکومت حجاج بن يوسف ثقفى در عراق به اين شهر روى آوردند.
شرح قضيه به طور اجمال اين است که در زمان خلافت عبدالملک مروان ، چون عراق (50) زياد آشفته بود، عبدالملک ، حجاج را که مردى بى باک و ستمگر و در عين حال کاردان بود به حکومت آن جا منصوب کرد اعمال ظالمانه حجاج ، معروف است و لازم به توضيح نيست . با اين که او سرکشان و مخالفان زا به سخت ترين وجهى مجازات مى کرد باز هم همواره اوقات او صرف زدوخورد با خوارج و کسانى که از ظلم او به ستوه آمده بودند، مى شد.
از حمله کسانى که بر حجاج خروج کرد و قصد داشت با سپاهى انبوه او را از بين ببرد، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس بود.وى يکى از سرداران معروف و کارآزموده حجاج بود و مدتى در مشرق ايران از طرف وى فرماندهى سپاه را به عهده داشت ؛ ولى مظالم و خونخوارى هاى حجاج و ناراضيتى مردم عبدالرحمن را وادار به نافرمانى و قيام نمود.خروج عبدالرحمن نزديک بود حجاج را به کلى مستاءصل (51) کند.عاقبت ، نفاق عده اى از همراهان ، باعث شکست او در محلى به نام ديرالجماجم (52) و متوارى شدن يارانش گرديد.
اشعريان از جمله همراهان عبدالرحمن بودند که پس از شکست او به قم پناهنده شدند.قبل از آمدن اشعريان به قم ، ساکنان اصلى شهر در قلعه اى زندگى مى کردند که در وسط شهر قرار داشته است . مدت ها بين اشعريان و ساکنان قلعه ، زدوخورد بوده است .
نهايتا اشعريان در اين مقابله چيره شده و قم را زير نفوذ خود قرار دادند و به قولى ، اهالى قم با آغوش باز اشعريان را پذيرفتند.
در زمان خلافت عباسى - که بيشتر اوقات ، آل على (عليه السلام ) را تعقيب و شکنجه مى کردند - بسيارى از سادات و فرزندان حضرت على (عليه السلام ) به قم پناه آوردند و از همين موقع عقايد شيعه در اذهان ساکنان قم رسوخ پيدا کرد و به تدريج ، يک شهر شيعه نشين شناخته شد و به همين علت خلفا به اين شهر نه توجهى داشته اند و نه نظر مساعدى . (53)
منبع:http://www.ghadeer.org/tarix/t_qom/masjed01.htm
ادامه مطلب رادرآدرس فوق مطالعه فرماييد.
انشاءالله عاقبت بخير بشويد.
التماس دعا

نوع سوال: 

پربازدیدترین ها