چرا پیامبر (ص) برای گفتگو با خدا به معراج رفت؟ مگر خدا همه جا نیست؟

متن سوال: 
سلام . چرا پيامبر (ص) براي گفتگو با خدا به معراج رفت؟ مگر خدا همه جا نيست؟

سلام وقت شما بخير ابتدا يادآور مي‌‌شويم که هدف از معراج، تنها قرب الهي نبوده است، بلکه اهداف ديگري نيز در اين سفر مورد نظر بوده که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. اما توجه به اين نکته نيز لازم است که اگر چه خدا همه جا حضور دارد، اما در برخي موقعيت‌‌ها مي‌‌توان ارتباط قوي‌‌ تري با او برقرار کرد که مشابه چنين وضعيتي را مي‌‌توان در حج نيز شاهد بود. اما هدف معراج چنان‌‌ که در برخي تفاسير آمده اين بود که روح بزرگ پيامبر اسلام(ص) با مشاهده اسرار عظمت خدا در سراسر جهان هستى، مخصوصاً عالم بالا، درک و ديد تازه‌‌اى براى هدايت و رهبرى انسان‌‌ها بيابد. اين هدف صريحاً در ابتداي سوره اسراء و آيه 18 سوره نجم آمده است.[1] در منابع روايي نيز به برخي از اهداف معراج پيامبر(ص) اشاره شده است؛ از جمله: 1. يونس بن عبد الرحمن مي‌‌ گويد: از امام کاظم (ع) پرسيدم: به چه علت خدا پيامبرش را به سوى آسمان بالا برد و از آن به سوى سدرة المنتهى و از آن به سوى حجاب‌‌‌ هاى نور برد و با او گفت‌‌ و گو و نجوا کرد، در حالي‌ که خداوند به مکان وصف نمي‌‌ شود؟ امام (ع) فرمود: «خداى متعال به مکان وصف نمي‌‌ شود و زمان بر او جارى نمي‌‌ گردد ولي خداوند عزت‌ مند و بزرگ، خواست که فرشتگان و ساکنان آسمان‌‌هاى خود را با مشاهده پيامبر بنوازد و شگفتي‌‌ هاي خلقت را به رسول خود (ص) نشان دهد تا پس از برگشت از معراج به مردم خبر دهد و اين مسئله به گونه‌‌اي که فرقه مشبهه مي‌‌ گويند نيست.[2] خدا، پاک و برتر است از آنچه وصف مي‌‌ کنند».[3] 2. ثابت دينار مي‌ گويد: از امام زين العابدين(ع) پرسيدم: آيا خداوند مکانى [مخصوص و معين] دارد که در آن‌‌جا باشد؟ امام (ع) فرمود: «خداوند منزه است از اين [که بتوان مکانى مخصوص و معين برايش تصور کرد]»، پرسيدم: پس چرا خدا، حضرت محمّد (ص) را به آسمان برد؟! آن‌ حضرت فرمود: «[به آسمان بردن آن‌حضرت دليل نيست که خداوند مکانى دارد بلکه] آن‌ حضرت را به آسمان برد تا عوالم ملکوتى را به او نشان دهد، و شگفتي‌‌ هاي آفرينش و صنعت الهى را به چشم سر مشاهده نمايد...».[4] پي نوشت: [1]. ر.ک: مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 12، ص 17، دار الکتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374ش. [2]. فرقه مجسّمه و مشبّهه، بنابر ظاهر برخي روايات، مى‌‏پندارند خدا را ظاهرى چون آدمى است؛ داراى رخسارى مانند رخسار انسان، چشم و گوش، و جسمى با دست و پا و ... مى‌‏باشد. همچنين مى‌‏پندارند که کمال معرفت به ذات مقدّس الهى در اين است که انسان معتقد شود که خداى متعال در بالاى همه مخلوقات و بر روى عرش و کرسى قرار گرفته است. به همين دليل است که در مورد مخالفان خود اشتباه مى‌‏انديشند. آنجا که آنها مى‌‏گويند: «خداوند جا و مکان خاص ندارد و در همه جا هست»، پيروان مجسّمه و مشبّهه مى‏‌پندارند که مراد همان جسم مادّى مورد پذيرش ايشان مى‏‌باشد؛ در حالى‌که مخالفان آنها مى‏‌گويند: خداوند جسم نيست که در جايى باشد. ر.ک: عسکرى‏، سيد مرتضى، نقش ائمه در احياى دين‏، ج 2، ص 353، مرکز فرهنگى انتشارات منير، تهران،1382ش. [3]. شيخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 132، کتابفروشي داوري، قم، چاپ اول، 1385ش. [4]. شيخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 131 – 132.

نوع سوال: 

پربازدیدترین ها