آیا اسلام با برده داری موافق است؟

متن سوال: 
چرا ائمه بعد از جنگ ها و کشتن مردها زن ها را به اسارت گرفته و به عنوان غنايم بين خود تقسيم مي کردند؟ ايا اين مساله غيراخلاقي نبوده؟

در مورد کنيزان و توجيه حضور انان در جامعه اسلامي بايد گفت کنيز چيزي جداي از ساير بردگان نيست و در همه موارد از فلسفه اسارت يا خريد و فروش گرفته تا راهکارهاي برخورد با اين زنان تفاوتي بين زن و مرد اسير وجود ندارد؛ چنان که در مورد مردان برده همين گونه بود، کنيزان نيز از دو راه به جامعه اسلامي وارد مي شدند: 1- زناني که در ميدان هاي جنگ شرکت مي کردند و اسير مي شدند.(در قديم در جنگ ها قبيله در جنگ در گير بود؛يعني زنان و مردان و کودکان همگي اعضاي ميدان نبرد بودند. براي پيروزي بر طرف مقابل تلاش مي کردند. سهم زنان کمتر از مردان نبود. وقتي يک طرف شکست مي خورد، تمام مردان و زنان و کودکان و اموالي که در ميدان بود،به اسارت طرف مقابل در مي آمد.) 2- زناني که قبلا در جامعه غير اسلامي اسير و کنيز شده بودند. برده فروش ها آن ها را به جامعه اسلامي مي آوردند و مي فروختند. در خصوص گروه دوم در انتها بحث خواهيم کرد اما در مورد گروه اول بر اساس تحليلي که در مورد همه اسراي جنگي ارائه مي شود، مي توان گفت بردگي آنان منطقي ترين گزينه دران وضعيت بود؛در واقع لازم بود اين زنان به نوعي در متن جامعه به خدمت گرفته مي شدند تا زمينه اسلام آوردن آن ها فراهم گردد؛ فرض کنيد دولتي کافر به جامعه اسلامي حمله کرده و در نتيجه اين نبرد افرادي از سپاه دشمن به اسارت در آمدند؛ تکليف اين عده چيست و حکومت اسلامي چگونه بايد با آن ها برخورد کند؟ جواب از چند گزينه خارج نيست؛ يا بايد آن ها را از دم تيغ بگذراند، يا در زندان اسير کرده و يا آن ها را آزاد نمايد؛ اگر دقت کنيم همه اين موارد دچار مشکلات عديده اي است؛ زنداني کردن اسرا علاوه بر همه مفاسدي که اصل قانون زندان در پي دارد، بار مالي سنگيني را بر دولت اسلامي تحميل مي کرد. جداي آن که با نياز مالي بسيار مسلمانان در آن مقطع زماني وکمبودهاي فراوان و حجم زياد اسرا اين امر امکان پذير نبود. کشتن همه اسرا هم نتايج مثبتي در پي نداشت زيرا بسياري از اين افراد شناخت کاملي از اسلام نداشتند.چه بسا با آشنايي درست به اسلام مي گرويدند. به علاوه کشتن بيش تر افراد آثار و نتايج سوء فرهنگي و رواني در پي داشت که با فلسفه اسلام همخواني نداشت. از طرف ديگر آزادي همه اسرا هم کاري بسيار نامعقول بود، زيرا اين افراد کساني بودند که با اسلام و مسلمانان به جنگ برخاسته،حتي برخي از آنان را کشته بودند. يقينا آزادي آن ها همان و بازگشت به آغوش کفار و آمادگي براي شرکت در نبرد بعدي همان؛ پس ناچار لازم بود بدون آن که نگه داري آن ها هزينه وفشاري بر جامعه اسلامي وارد کند، اين افراد در متن جامعه به نوعي وارد شوند که هم آثار مثبت اقتصادي و رفاهي براي جامعه در پي داشته باشند و هم زمينه آشنايي آن ها با حقايق اسلام و بستر ميل وگرايش به اسلام در آن ها فراهم گردد. اين همان قانون برده داري مورد امضا و تجويز اسلام بود که اعمال شد. اما در مورد کاکرد اين زنان اسير در جامعه اسلامي بايد گفت : اولا : هرچند برخي اصرار دارند بردگي زنان را تنها نوعي بهره کشي جنسي بدانند اما حقيقت امر اين گونه نبوده است، زيرا کنيزان در بسياري از موارد فعاليت هاي بيش تري از غلامان انجام مي دادند. امور داخلي منزل و مسائل مرتبط با آن بر عهده آنان بود؛ به علاوه نياز جنسي امري طرفيني است که در جامعه آن روز بسيار معقول تر و شفاف تر با آن برخورد مي شد. به بهانه هاي واهي بر آن سرپوش نهاده نمي شد. اگر قرار بود اين زنان در جامعه اسلامي حضور داشته و به مناطق خود باز نگردند، ولي برقراري رابطه جنسي با آن ها جايز نباشد، هم به دليل فقر موجود در جامعه، زمينه اي براي ورود اين افراد در متن جامعه نبود و مسئوليت آن ها بر عهده حکومت مي افتاد و هم بستر صحيح و ضابطه مند برطرف کردن نيازهاي غريزي براي آن ها فراهم نمي شد، در نتيجه اين امر مي توانست زمينه ساز بروز جدي مشکلات و مفاسد بي شمار براي آن ها و جامعه باشد. ثانيا : مسائل مرتبط با هر جامعه اي را بايد در همان فرهنگ و رسوم و در همان وضعيت خاص زماني و مکاني مورد توجه قرار داد؛ بسياري از اموري که در جامعه ما قابل درک نبوده، نامعقول به نظر مي رسد در جامعه زمان بعثت طبيعي و قابل قبول بود، مثلا اينکه زني در طول زندگي شوهران متعددي داشته باشد که حتي برخي از آن ها دشمنان قبلي قبيله او بلکه قاتلين بستگان او باشند، با توجه به کثرت جنگ ها و نزاع ها و قوانين آزاد ازدواج يا انواع بهره مندي جنسي از زنان در آن زمان امري متداول بود. به علاوه رفتار خشن وخشک در جامعه آن زمان با زنان به گونه اي بود که زن همانند کالايي از خانه اي به خانه ديگر منتقل مي شد.با فوت همسر به عنوان ارث در بين وراث تقسيم مي شد يا به بدترين اشکال از مردي به مرد ديگر مي رسيد؛ در نتيجه اينکه زني بعد از شکست قبيله اش با مسلمانان به جامعه اسلامي وارد شده و در تملک مردي مسلمان(که بر اساس آموزه هاي اسلامي با او رفتاري محترمانه و کريمانه داشته باشد) دربيايد،نه تنها غير قابل تحمل و نامطلوب نبود، بلکه آن قدر مطلوب بوده که حتي مورد توجه زنان مشرک قرار مي گرفت. برخي از آن ها از جامعه شرک آلود مکه فرار کرده،خود را به مدينه مي رساندند وخواستار قرار گرفتن در پناه جامعه اسلامي مي شدند. در نتيجه، همه اين ضوابط و قوانين به شکلي تنظيم شد که در نهايت زنان بسياري از جامعه شرک و کفر کنده شده،به جامعه اسلامي متصل گردند. در اکثر موارد پس از ورود اين زنان در جامعه اسلامي و آشنايي با فرهنگ اسلام و تعلق جنسي که به مردان مسلمان پيدا مي نمودند، اسلام آورده، از ظلمت کفر بيرون آمده و در زمان کوتاهي نيز آزاد شده،به عنوان يک زن مسلمان آزاد به منزلت والايي دست مي يافتند. در خصوص نحوه روابط زناشويي با زنان اسير هم اجمالا مي توان گفت : زن کافري که در جنگ به اسارت مسلمانان در مي آمد، در صورتي که به هر دليلي آزاد نمي شد، به منزله کنيز محسوب شده، اين امر در حکم طلاق وي از همسر قبلي کافرش بود. در نتيجه بعد از گذراندن دوران عده، مي توانست شريک جنسي مالکش محسوب گردد که توضيحات بيشتر اين امر در انتها خواهد آمد. اما در خصوص کنيزان موجود در جامعه(کنيزان غير اسير) و اين که چرا اسلام از ابتدا همه را آزاد اعلام نکرد هم بايد دانست که باز در اين امر تفاوتي بين اين کنيزان و غلامان نبود و حقيقت عدم تحقق اين برخورد ضربتي بعدها خود را به خوبي نشان داد؛ براي درک بهتر اين امر بايد به چند نکته توجه داشت : براي پاسخ به اين پرسش توجه به چند نکته لازم است : 1. اصلاح عادات غلط و فرهنگ نادرست به زمان نيازمند است.نمي توان يک فرهنگ عميق و رسوخ کرده در اعماق جامعه را برخوردي ناگهاني و انقلابي برطرف کرد. چنين برخوردهاي شعاري اگر در آغاز اعمال مي شد، هيچ ضمانت عملي بر دوام آن ها وجود نداشت.چه بسا طرح اين قوانين عجين شده در اعماق فرهنگ و باورهاي اجتماعي و اقتصادي جامعه،به اصل ايمان و اعتقاد مسلمانان نو ايمان لطمه وارد مي ساخت؛ البته چنان که ذکر شد اين نوع برخورد هدفمند، مختص برده داري نبود، بلکه در برخي انحرافات رفتاري ديگر هم اعمال شد. 2. در آن زمان بردگان فراواني وجود داشتند. گاهي بخش عظيمي از جامعه را تشکيل مي دادند. اگر از ابتدا بردگي به طور کلّي ملغي مي شد، رهايي بردگان باعث نابودي آنان و خانواده هاي شان مي شد؛ زيرا بردگان در آن زمان نه کسب و کار مستقلي داشتند و نه زندگي مستقلي. حداقل اثر سوء آزاد کردن اين جمعيت انبوه، مختل کردن امنيت جامعه بود. بررسي دقيق ابعاد اين مسئله نشان مي دهد که برخورد ضربتي و يک باره با مسائلي مانند برده داري، امري غير حکيمانه، بلکه غير ممکن است؛ از اين رو اسلام، در برخورد با اين مسئله به اصلاح تدريجي پرداخت. تاريخ بعدها روش صحيح مبارزه تدريجي با اين رسم جا افتاده را تاييد کرد. خط بطلان بر مبارزه سريع و بي برنامه در مورد اين گونه امور مهم و رسوخ يافته در اعماق باورها و فرهنگ ها کشيد؛ در تاريخ معاصر آمده که رييس جمهور آمريکا بدون ايجاد مقدمات لازم به يکباره برده داري را لغو و ممنوع اعلام کرد، ولي بردگاني که به ظاهر آزاد شده، ولي روحا آزاد نشده بودند و توان روحي و اجتماعي اداره خود را نداشتند، از صاحبان خود به التماس مي خواستند مثل سابق آنان را به بردگي بگيرند و رها نسازند!! 3. بردگان در آغاز اسلام منبع اقتصادي و نيروي نظامي نيرومندي براي مشرکان و حتي مسلمانان بودند. مشرکان آنان را در مزرعه ها، نخلستان ها و ميدان هاي جنگ به کار مي گرفتند؛اگر اسلام در ابتدا دستور آزادي بردگان را مي داد، بديهي بود که تنها مسلمانان به آن عمل کنند، چرا که مشرکان به آن اعتقادي نداشتند. اين شيوه، پيامدهاي بسيار ناخوشايند و ضربه مهلکي براي جامعه اسلامي نوپا در پي داشت. از جمله: مسلمانان به يکباره از نيروي اقتصادي و نظامي عظيمي محروم مي شدند و اين ضربه مهلک اقتصادي به آنان بود. همچنين چنين بردگاني چنانچه آزاد مي شدند، چون جا و مکان و درآمد مناسبي نداشتند، به ناچار به پيش مشرکان مي رفتند و از آنان براي تقويت بنيه اقتصادي و نيروي نظامي استفاده مي کردند،اما آزادي بردگان به تدريج، مانع از خسارت اقتصادي و نظامي مسلمانان شد. اما راهکار اسلام براي ريشه کن ساختن برده داري : ا) بستن سرچشمه بردگي: اسلام اکثر راه هاي معمول برده گيري در آن زمان را ردّ کرد و نپذيرفت؛ به علاوه از نظر فرهنگي هم با دوام اين امر به انواع گوناگون مقابله نمود مثلا اساس اشتغال به برده فروشي را از زشت ترين وناپسند ترين امور معرفي نمود؛ اسلام خريد و فروش بردگان را بدترين و منفورتين معاملات اعلام کرد. پيامبر(ص) فرمود: شرّ النّاس مَن باع النّاس؛(1) بدترين مردم کسي است که انسان ها را بفروشد . ب) گشودن دريچة آزادي: اسلام، تمهيداتي گوناگون براي آزادي بردگان انديشيده است، از جمله : ـ آزادي اسير را يکي از کفارات قرار داده است(2) يعني گناهاني ساده که ارتکاب آن ها زياد رخ مي داد مانند باطل کردن روزه، با آزادي بردگان پاک مي شد. ـ با ازدواج زني که برده است با يک انسان آزاد و بچه دار شدن زن، فروش زن ممنوع مي شود تا از سهميه ارث فرزندش آزاد شود.(3) ـ سهمي از زکات براي خريد برده و آزاد کردن آنان قرار داده شد. بدين ترتيب بودجه دايمي براي اين کار از بيت المال در نظر گرفته شده و تا آزادي کامل همه بردگان ادامه يافت.(4) ـ آزادي بردگان يکي از عبادات شمرده شده و بزرگان در اين زمينه پيش قدم بوده اند تا آن جا که گفته شده حضرت علي بن ابي طالب با دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد.(5) ـ اگر يک برده متعلق به چند نفر بود؛ هر کس سهم خود از برده مشترک را آزاد کند، سهم شريک ديگر به طور قهري آزاد مي شود.(6) ـ هرگاه کسي مالک يکي از پدر، مادر، اجداد، فرزندان، عمو، عمّه، دايي، خاله، برادر، خواهر، برادرزاده و يا خواهرزاده خود از راه ارث و... شود، آن ها فوراً آزاد مي شوند.(7) ـ در برخي موارد، اگر صاحب بَرده نسبت به برده اش مجازات هاي سختي انجام دهد، برده خود به خود آزاد خواهد شد. -برده مى تواند با کار کردن، بهاى خود را به خريدارش پرداخته و آزاد شود. يعنى بنده و مولى قرارداد مى بندند که هرگاه بنده فلان مبلغى را پرداخت آزاد مى شود. او اگر پرداخت مبلغ را تا يک ماه به تأخير انداخت، مستحب است که مالک صبر کرده و به وى مهلت دهد. مبلغ مذکور مى تواند تقسيط شود و اين مبلغ نيز نبايد بيش از مبلغى باشد که مالک براى خريد بنده پرداخت کرده است. -چند عامل نيز موجب آزادى خودبه خودى بنده مى شود. کورى، جذام، زمينگير شدن و اسلام آوردن در محل جنگ و... در نتيجه اين برنامه دقيق وسفارش اخلاقي اسلام در خصوص بردگان و سيره عملي معصومين در مورد آن ها چندي نگذشت که ديگر برده اي در جامعه اسلامي وجود نداشت، در حالي که برده داري به شديد ترين نوع آن تا قرن هاي اخير در جوامع مختلف غير اسلامي با تمام قدرت وجود و رواج داشت؛ مجموعه اين مسايل و نتيجه اين نوع برخورد به خوبي نشان مي دهد که اسلام منطقي ترين برخورد را با برده داري اعمال نموده است. اما در خصوص کنيزان مساله اي متفاوت از ديگر بردگان مطرح بود که همانا بهره مندي جنسي از انان بود که اسلام اين امر را همانند همه فرهنگ ها و سنت هاي ديگر اقوام و اديان پذيرفت. اما با قوانين و شرايطي دقيق و معين و حساب شده تا اين امر به نوعي ولنگاري جنسي و انحراف رفتاري منتهي نگردد. بر اساس آموزه هاي قرآن روابط جنسي انسان تنها در دو قالب مورد تاييد شرع اسلام بوده، در غير اين موارد خروج از حيطه شريعت به حساب مي آيد. اين دو قالب هم در سوره مومنون به روشني بيان شده است؛ خداوند در آيات ابتدايي اين سوره در بيان علائم مومنان مي فرمايد : «اوَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ(8)؛ ]مومنان]کساني هستند که دامن هاي خود را حفظ مي کنند. مگر در برابر همسران شان يا کنيزاني که در تملک دارند که در اين صورت مورد ملامت نيستند. هر کس بيش از اين بطلبد، در زمره تجاوز کاران است ». بر اين اساس روابط جنسي تنها در مورد همسران و يا کنيزان قابل تاييد شريعت است، البته با رعايت ديگر ضوابط و شرايطي که در اين خصوص وجود دارد. اما در مورد زناني که در جنگ اسير مي شدند، بايد گفت: اين گروه يا خود کنيز بودند(يعني به عنوان برده در جامعه کفر زندگي مي کردند) که در حکم ديگر کنيزان هستند. زماني که تحت تملک يک مسلمان درآيند، با توجه به شرايط خاصي که در اين زمينه وجود دارد،بر صاحب خود حلال خواهند بود. اما اگر زني آزاد باشند، اگر در حکم کنيز در مي آمدند، به محض تعلق اين عنوان بر يک زن، عقد ازدواج او با همسر قبلي اش( اگر شوهر داشت) ملغي محسوب شده، امکان بازگشت او به بلاد کفر منتفي مي شد. بر اساس ضوابط خاص خود در تملک مردي مسلمان در مي آمد و رابطه با او بعد از گذراندن عده حلال بود. البته در هر دو نوع اسير امکان ازدواج با اين افراد هم ممکن است،يعني مرد مسلماني که مالک اين زن شده است،مي تواند او را آزاد کرده و با او ازدواج نمايد، چنان که در بسياري از موارد همين رفتار با زنان متشخص مي شد تا حرمت و جايگاه اجتماعي مناسب خود را دارا باشند. در انتها بايد متذکر شويم که در مورد رابطه جنسي مالک با کنيزش چه کنيز عادي و چه اسيري که کنيز شده ضوابط معيني وجود دارد که براي برقراري رابطه و دوام آن رعايت همه آن ها ضروري است : 1. مالک، کنيزش را به ازدواج شخص ديگر در نياورده باشد. 2. مالک، کنيز را به ديگرى نداده باشد. 3. اگر کنيز با شخصِ ديگرى ازدواج کرده باشد يا او را به ديگرى بخشيده باشند، پس از سپرى شدن مدّت زمان عده‏ى طلاق با شوهرش يا تمام شدنِ زمان بخشش، مجدداً کنيز بر مالکش حلال مى‏شود. 4. کنيز در حالِ گذراندن ايّام عدّه(عدّه‏ طلاق از شوهر قبلى‏اش) يا ايام استبرا(در آن جا که محلّل واقع شده)، نباشد. 5. قبلًا پدر مالک کنيز با کنيز، نزديکى نکرده باشد. 6. کنيز، بين چند صاحب مشترک نباشد. 7. قبلًا فرزند مالک و صاحب کنيز با او نزديکى نکرده باشد. 8. کنيز با مولايش قرارداد نبسته باشد که پول خود را بدهد تا آزاد شود(در اصطلاح مُکاتَب نباشد) 9. کنيز، کاملًا تحت تصرّف مالک باشد. پي نوشت ها: 1. کليني، کافي، ج 5، ص 114، دار الکتب الإسلامية تهران، 1365 هجرى شمسى. 2. آيه الله مکارم شيرازى،تفسير نمونه، ج 21، ص 412 _ 423؛ دار الکتب الإسلامية، تهران‏1374. 3. مکاسب، شيخ انصاري، ص 175، چاپ دارالحکمة، قم بي تا. 4. تفسير نمونه، مکارم، ج 12، ص 418، همان. 5. بحارالانوار، مجلسي، ج 41، ص 43، چ اسلاميه، تهران بي تا. 6. جواهرالکلام، شيخ محمدحسن، ج 34، ص 154 ـ 158،دار إحياء التراث العربي‏، بيروت- لبنان‏ بي تا. 7. تفسير نمونه، ج 21، ص 42 همان. 8. مومنون(23) آيه5-7.

پربازدیدترین ها