آیا در اسلام بخت،قسمت و اقبال خرافه است یا نه ؟

متن سوال: 
آيا در دين اسلام واژه قسمت و بخت و اقبال وجود دارد، توضيح دهيد؟

باسلام خدمت شما پرسشگر محترم «قسمت» به معانى مختلفى به کار برده مى‏شود که اعتقاد به برخى از آنها، موجّه است و به برخى ديگر ناموجه. قسمت به اين معنا که: «يک رويداد، معلول يک سرى عوامل است که با تحقق آن عوامل، قطعاً آن رويداد به وقوع خواهد پيوست» ، اين معنا کاملاً منطقى و صحيح است؛ مثلاً اگر کسى هر روز ورزش کند، عضلاتش قوى خواهد شد و يا اگر در عبور از خيابان دقت نکند، تصادف رخ خواهد داد. کاربرد معنايى ديگر براى قسمت، آن است که: «نقش فرد در حوادث کاملاً ناديده گرفته شده، همه چيز به مقدرات واگذار گردد». اين برداشت از قسمت برداشتى نادرست و توجيه خوبى براى اهمال‌ها، ناتوانى‏ها، بد عمل کردن‌ها و اعمال بد انسان است. در مورد ازدواج نيز، مسلماً قسمت به معناى اول صحيح و به معناى دوم نادرست است؛ زيرا ازدواج رويدادى است که برخواست دو طرف و شرايطى که در نظر مى‏گيرند، بستگى دارد و نمى‏توان نقش اختيار را در اين زمينه ناديده گرفت. اگر تصوير صحيحى از موضوع قضا و قدر داشته باشيم، همه اين ابهامات به کنار خواهد رفت. مسأله قضا و قدر همان مشيت الهى است که در نظام هستى، هر چيز را با محاسبه دقيق و معين به طور قانون‏مند و سازوار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحيح مشيت خداوند و خواست انسان مبتنى بر داشتن تصور صحيح از مشيت خداوند در نظام جهان و انسان است. ترديدى نيست که هيچ رخدادى در جهان جز به خواست و مشيت خداوند اتفاق نمى‏افتد. برگى که از درخت ساقط مى‏شود و يا کارى که از انسان سر مى‏زند هر دو به مشيت خداوند است. اما چگونگى جريان مشيت در اين دو تفاوت دارد. زيرا انسان تفاوتى عمده و اساسى با ديگر موجودات دارد و آن اين که داراى اختيار است. به عبارت ديگر خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختيار خود بتواند کارى را انجام دهد. بر اين اساس اختيار انسان در طول مشيت و قضا و قدر خداوند است. يعنى خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد. از همين‏رو اگرشما علت‏ها وعوامل کارى را کاملا فراهم و بر آن اقدام نموديد آن واقعه اتفاق خواهد افتاد. مثلا اگر آتش و بنزين و اکسيژن را در کنار هم قرار دهيد قطعا انفجار رخ خواهد داد. اين همان نظام متقن و تخلف ناپذير هستى است. حال زمانى که اسباب و علل کارى را فراهم مى‏سازيد و آن کار صورت مى‏پذيرد آيا بدون مشيت الهى صورت گرفته؟ مسلماً اين چنين نيست ولى مشيت خدا چيزى زايد بر در دسترس قرار دادن همان اسباب و علل و تأثيربخشى به آن نيست. در مورد انسان هم مشيت او بر آزاد و مختار بودن انسان است. بنابراين فعاليت‏هاى ارادى انسان جبرا از او صادر نمى‏شود و مستند به خواست آزاد خود اوست. در عين حال به مشيت الهى نيز استناد دارد به اين معنا که اگر تکوينا نمى‏خواست چنين بشود به او آزادى و اختيار نمى‏داد و مانند ديگر اجزاى طبيعى در مسير واحدى انسان را به حرکت در مى‏آورد. از اين‏جاست که مى‏بينيم برخلاف پندار برخى از متکلمين و مستشرقين، اسلام قائل به مشيت و تقدير الهى است اما تقدير به معنايى که گفتيم هرگز مستلزم جبر و بي‌گناه بودن فرد در کاري که مي‌کند نيست. براى توضيح اين مطلب، به نکات ذيل دقت کنيد: الف) خداى سبحان هستى بخش کائنات است و هر چيزى در اصل وجود و گرفتن فيض، به ذات اقدس او وابسته است. ب ) هم چنان که خداوند کائنات را آفريده است، به آنها نيز آگاهى و احاطه علمى دارد {/Bأَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ‏{w1-5w}{I67:14I}/}؛ آيا کسى که موجودات را آفريده از حال آن‌ها آگاه نيست؟»، (سوره ملک، آيه 14). يعنى، خدا به دو صورت بر اشياء احاطه دارد: يکى اشراف وجودى، دوم احاطه علمى؛ ولى هيچ يک با اختيار انسان تنافى ندارد. انسان با وصف اختيارى که خداوند به او بخشيده، در قبضه قدرت حق قرار دارد. در اين جا اگر انسان از خود اختيارى نداشته باشد، با وصف اين که مشيت پروردگار بر انسان مختار قرار گرفته است، در آن صورت مشيت حق درباره انسان نافذ نبوده است. به عبارت ديگر اختيار و آزادى انسان، در طول قدرت پروردگار خواهد بود. بنابراين از جمله اشيايى که در قبضه قدرت حق قرار دارد، «اراده انسان» است؛ ولى نه بدين معنا که اراده از انسان سلب گشته و او مجبور است؛ چون «اراده» ذاتاً با اختيار همراه است و معنا ندارد که گفته شود: «به کسى اراده داده شده است، ولى در عين حال آن کس اختيارى از خود ندارد». در اين صورت انسان به جبر، مختار و با اراده است. به اين شعر زيبا از مولوى دقت کنيد: {Sآن يکى بر رفت بالاى درخت‏# مى‏فشاند او ميوه را دزدانه سخت‏S} {Sصاحب باغ آمد و گفت اى دنى‏# از خدا شرمت بگو چه مى‏کنى؟S} {Sگفت از باغ خدا بنده خدا# مى‏خورد خرما که حق کردش عطاS} {Sپس به بستش سخت آندم بر درخت‏# مى‏زدش بر پشت و پهلو چوب سخت‏S} {Sگفت آخر از خدا شرمى بدار# مى‏کشى اين بى‏گنه را زار زارS} {Sگفت کز چوب خدا اين بنده‏اش‏# مى‏زند بر پشت ديگر بنده‏اش‏S} {Sچوب حق و پشت و پهلو آن او# من غلام و آلت فرمان اوS} {Sگفت توبه کردم از جبر اى عيار# اختيار است اختيار است اختيارS} بنابراين، قدرت مطلقه پروردگار نه تنها باعث جبر نيست، بلکه باعث اختيار و اراده انسان است. در نتيجه، انسان نمي‌تواند اعمال بد خود را به «قسمت» نسبت بدهد و خود را بي‌گناه بداند.

پربازدیدترین ها