آیا در قیامت روح احضار می شود یا جسم مادی؟

متن سوال: 
در قيامت روح احضار مي شود يا جسم مادي هم احضار مي شود؟ لطفا راهنمائيم کنيد بدجوري ذهنم را مشغول کرده.

سلام وقت شما بخير براى روشن شدن پاسخ صحيح و معقول لازم است، به دو نکته مهم توجه کنيم: نکته اول. سنخيت روح و بدن؛ ذرات بدنى انسان، داراى يک ارتباط تکوينى با روح است که اين ارتباط، معلول اتحادى است که در زندگى دنيايى با تعلق روح به بدن پيش مى‏آيد؛ يعنى، با تعلق روح به بدن در دنيا، اتحاد خاصى ميان آن دو به وجود مى‏آيد و با ادامه اين تعلق تا پايان عمر دنيايى هر انسان، وابستگى روح و بدن به يکديگر شديدتر و کامل‏تر شده و تثبيت مى‏شود و در نتيجه، ارتباط مخصوصى ميان روح و بدن تحقق مى‏يابد. اين نحوه اتحاد به صورتى است که آثار روح در بدن و خصوصيات بدن در روح اثر مى‏گذارد. اين نوع ارتباط و سنخيت و وجود يک سلسله خصوصيات مشترک ميان روح و بدن - که آن دو را به يکديگر مرتبط کرده و پيوند مى‏دهد - يک امر تکوينى و واقعى است. نکته دوم. بقاى اين سنخيت؛ اين نحو ارتباط تکوينى، نه تنها با جدا شدن روح از بدن از بين نمى‏رود؛ بلکه حتى با عارض شدن تحوّلات و تبدّلات در بدن و روح هم معدوم نمى‏گردد؛ يعنى، پس از جدا شدن روح از بدن و پس از تبدّلِ بدن به خاک، اين سنخيت در ذرّات و اجزاى خاکى باقى مى‏ماند و ذرات خاکى حامل آن است. همچنين روح هم با تحوّلاتى که در برزخ به تناسب خود برايش رخ مى‏دهد، حامل اين سنخيت است. بنابراين، ارتباط تکوينى موجود ميان روح و جسم هر انسانى، با تغييرات و تبدّلاتى که براى هر دو پيش مى‏آيد و بر اساس لزوم و ضرورت تحوّل - که بايد هم پيش بيايد - از بين نرفته و باقى است. حال اين تبدّل، مثلاً تبدّل جسم به خاک باشد، يا تبديل ديگر و چه اين تحوّل يک بار باشد، يا چند بار و به صورت تغييرات متوالى و چه تحوّل در ناحيه روح به تناسب آن باشد، يا در جانب بدن؛ در هر صورتى، روح و جسم با يکديگر ارتباط و سنخيت داشته و خواهند داشت. بر اساس اين دو نکته؛ در يک مرحله بايد دوباره روح به بدن تعلق بگيرد و مجدداً بدن براى روح باشد؛ يعنى، در اول حشر و پس از «نفخه احيا»، هر روحى به سوى ذرات بدن خود و ذرات هم به سوى روح خود کشيده مى‏شود و با وجود تحوّلاتى در هر دو جانب، باز روح، جسم خود را و جسم، روح خود را پيدا مى‏کند و در يک شرايط خاص، بر پايه همين سنخيت موجود ميان روح و ذرات بدنى، دوباره ذرات بدنى به صورت بدن در مى‏آيد و به طرف روح کشيده مى‏شود. روح نيز به سوى اين ذرات کشيده مى‏شود و دوباره با هم اتحاد پيدا مى‏کنند. امّا براى ورود به عالم قيامت بايد روح و جسم، با تحولاتى قابليت ورود را کسب کنند؛ زيرا بدن مادى و روح برزخى و در مجموع موجودات و عوالم وجود، احکام و آثار و خواص خود را داشته؛ با اين خصوصيت‏ها با عالم حشر و عوالم بالاتر از آن و احکام و آثار آنها نمى‏سازد و با آنها متناسب نيست بنابراين، بايد تمام هستى و از جمله بدن خاکى و روح برزخى، اين نقايص و خصايص را از دست داده و خصوصيات جديدى را کسب کند. دوام بهشت‏ها و جهنم‏ها، نعمت‏ها و عذاب‏ها و زوال‏ناپذيرى آنها و نيز آثار متعدد و خاص آن عوالم - که از آيات و روايات استفاده مى‏شود - مانند نفى آثار سوءِ خوردن و آشاميدن، نفى بعضى از عوارض نامطلوب از انسان‏هاى بهشتى، نفى پيرى و شکستگى و مريضى و نظاير آنها، سوختن بدن و در عين حال باقى بودن بدن، همه گوياى اين حقيقت است که عالم حشر، قوانين و احکام خاص خود را دارد و به کلى با نظام‏هاى ديگر - از جمله نظام دنيوى و برزخى - متفاوت است. از اين رو بايد مجموعه هستى و موجودات، سنخيت جريان آن نظام را پيدا کنند. در حقيقت «نفخه اول» براى محو چنين نقايصى است که ريشه در وجه‏الخلقى موجودات دارد. حتى با اين نفخه، - چنان که توضيح داده شد - نظام برزخى و نظام‏هاى بالاتر و موجودات در آن - از جمله مجرداتى چون ملائکه - باطل و فانى مى‏گردنداين توضيح لازم است که ما يک باطن نداريم، بلکه باطن‏ها داريم. برزخ ظهور يک باطن و مرتبه‏اى از مراتب باطن‏هاى دنياست و بالاتر از اين باطن، باطن‏هاى ديگرى نيز وجود دارد. حتى خود قيامت هم داراى مراتب و باطن‏ها است و يک باطن ندارد. با توجه به اين حقيقت اين که گفته مى‏شود، با نفخ اول نظام برزخى و نظام‏هاى بالاتر که آنها نيز باطن نظام برزخى و محيط بر آن بوده، محو و باطل مى‏گردند، منافاتى با باطن بودن آنها براى نظام‏هاى پايين‏تر ندارد، بلکه در سير تکاملى هر نظام و وجودى بايد اين مراحل طى شود و با از ميان رفتن باطن مرتبه پايين‏تر، باطن برتر و بالاترى به ظهور رسد. و با نفخه دوم و ظهور جنبه «وجه‏اللهى» قابليت حضور در محشر را مى‏يابند. بنابراين، با نفخ اول، بدنى که در عالم خاکى و نظام دنيوى است، نقايص خود را از دست داده، سر فصل خاصى را در تداوم حرکت خود پشت سر مى‏گذارد. روح نيز با نفخ اول، در عالم برزخ با بطلان و محو شدن جنبه «خلقى»، در آن عالم تحوّل اساسى پيدا کرده، مرتبه‏اى چشمگير و ممتاز را در ادامه حرکت خود، شاهد است و با «نفخه احيا»، جسم و بدن مادى - مانند همه ماديات و اجسام ديگر - با جنبه «وجه‏اللهى» ظاهر مى‏گردند. روح نيز همچون موجودات برزخى و مجرد، با تحوّل جدّى بارز شده و بدن و روح با قوانين جديد و خاص نظام حشر و از دست دادن نقايص خود، پيوند دوباره مى‏يابند. قرآن و احاديث، با تعابير گوناگون به اين حقيقت اشاره دارند که: «جسم و روح» به تبع همه موجودات ديگر، تحوّل اساسى پيدا مى‏کنند و با محو و بطلان نقايص و وجهه خلقى خود، با ويژگى جديد و مخصوص به عالم قيامت با نفخه دوم، با جنبه «الهى» خود ظاهر و بارز مى‏گردند. هر روحى به سوى جسم خود و هر جسمى به سوى روح خود کشيده شده، به هم ديگر مى‏رسند. آيات قرآن، حکايت‏گر اين واقعيت‏اند که ذرات بدن و جسم، قبل از پيوند دوباره روح و بدن، با تحوّل کلى عالم متحوّل مى‏گردد. به بيان ديگر، بر اساس بيان قرآن کريم، ذرات بدن خاکى و زمينى هر انسانى، همگام با همه زمين و اجزا و قطعات آن و همگام با همه نظام مادى و موجودات آن، مبدّل گشته و به صورت ديگرى - که صورت بالاتر، کامل‏تر و لطيف‏تر است - درمى‏آيد. در اين تحوّل کلى نظام مادى - که داراى مراحل، مراتب و به صورت تدريجى است - موجودات سرابى که حق و حقيقت مى‏نمايند، زايل و هلاک مى‏گردند و باطن و حقيقت آنها که در پشت حجاب وجودات فعلى و سرابى قرار گرفته - به ظهور مى‏رسد؛ باطن‏هايى که در واقع، آن سوى زمين و آسمان‏ها و موجودات آنها است؛ آن سويى که به حق مرتبط و به حق قائم بوده و از او است و نشان دهنده اوست. ذرات بدن خاکى انسان نيز در پرتو اين تحوّل اساسى، متحوّل گشته، چهره واقعى‏اش - که به طرف حضرت حق و از او است - تجلّى مى‏کند. بايد توجه داشت که اين تحوّل، به عينيّت ذرات بدن ما لطمه نمى‏زند؛ بلکه اين ذرات همان است؛ امّا تکامل يافته. بدن مادى تبديل به خاک شده و در تحوّل کلى عالم، صورت خاک را از دست مى‏دهد و صورت - مثلاً موجى - به خود گرفته، به ذرات لطيف‏ترى درمى‏آيد. اين تبدّل، تغيير ماهوى نيست؛ بلکه بدن در سيرتکاملى خود، تبديل به خاک مى‏شود و پس از آن، از مرحله خاکى گذشته و به صورت ذرات لطيف‏ترى مى‏آيد و نواقص خود را جا مى‏گذارد. بايد توجه داشت که تحوّل يک دور يا چند دور، تفاوتى ندارد و به هويت و عينيت بدن و اين همانى انسان، خللى وارد نمى‏سازد. سپس از اين چنين ذرات بدنى‏اى - که با وجود بالاتر و با وجود حقيقى جلوه‏گر شده است - بدن ساخته مى‏شود؛ يعنى، اين ذرات پس از يافتن اين وجود حقيقى و جنبه «وجه‏اللهى» به صورت بدن در مى‏آيد و بر اساس سنخيت موجود ميان بدن و روح، آن دو با يکديگر متحد مى‏شوند و در محشر حاضر مى‏گردند. امّا نکته حائز اهميت و دقت آن که بدن اخروى در عين اين که همين جسم و بدن است از همان ذرات بدنى هر انسانى، بدن اخروى او تشکيل شده است و همان ذرات است که پس از تبدّلاتى به صورت بدن جديد درآمده است؛ در عين حال در اثر همين تبدّلات، داراى احکام و آثار جديد و ديگرى مى‏شود که قبلاً نداشت و يکى از عمده‏ترين آنها اين است که به اقتضاى روح آدمى، بدن درست مى‏شود. اگر روح، روحى باشد که انسانيت خود را از دست نداده باشد، آن بدن به شکل انسان مى‏شود و با روح متحد مى‏گردد. امّا اگر روح، روحى باشد که مسخ شده و در حقيقت اوصاف حيوانى يافته است، بدن هم به صورت همان حيوانى که خصلتش بر روح غلبه کرده، درمى‏آيد و با روح متحد مى‏شود. حضرت رسول(ص) به همين حقيقت اشاره کرده، فرموده‏اند: «در اول حشر، ذرات بدن به اقتضاى روح، بدن مى‏شود و از اين رو، برخى از انسان‏ها به صورت ميمون و خوک و حتى با چهره‏هاى بدتر از آن دو محشور مى‏گردند». سرّ اين مسأله همان است که رسول اکرم(ص) به آن اشاره کردند که ذرات به اقتضاى روح، بدن مى‏گردد. به عنوان مثال در همين عالم دنيوى نيز چنين است؛ يعنى، مواد اوليه نظام مادى - از آب، خاک، هوا و نور - به اقتضاى روح در اين بدن‏ها شکل پيدا مى‏کند. آب که وارد بدن مى‏شود و تحليل مى‏گردد، به اقتضاى روح ما - که انسانى است - شکل بدن انسانى مى‏گيرد؛ ولى در بدن حيوان به شکل حيوان مى‏شود. روح عقرب اقتضا مى‏کند که آب، بدن عقربى درست کند. هوايى هم که استنشاق مى‏کنيم، چنين است. هر روحى اين هوا را به شکل و اقتضاى خود در مى‏آورد. از اين رو، در نظام قيامت که داراى احکام و آثار خاص خود است، اگر روح انسانيت باقى نبود، اين ذرات لطيف بدنى، جسمى به اقتضاى همان روح خواهد ساخت و سپس با آن، بر اساس ارتباط تکوينى که ميان روح و جسم وجود دارد متحد خواهد شد. در پايان، روايتى را که بيانگر چگونگى ظهور روح و بدن در عالم حشر بوده و حکايتگر گوشه‏اى از حقيقت پيوند دوباره روح و بدن است، نقل مى‏کنيم: در کتاب احتجاج از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: «حقيقت آن است که روح در جايگاه خويش قرار گرفته است: روح نيکوکار در روشنايى (نور) و گشايش است و روح بدکار در تنگنا و تاريکى. بدن به خاک تبديل مى‏شود، چنان‏که از آن، آفريده شده بود و بدن‏هايى که درندگان و کرم‏ها خورده و پاره پاره کرده همه در خاک، نزد کسى که از علم او ذره‏اى در تاريکى‏هاى زمين پوشيده نيست و عدد و وزن اشيا را مى‏داند (يعنى خداوند سبحان) محفوظ مى‏ماند. خاک روحانيان همچون طلا در ميان خاک است؛ پس هنگامى که زمان برانگيختن فرا رسد، بر زمين باران زندگى مى‏بارد و زمين مى‏رويد و سپس به شدت هم چون تکان خوردن مَشک حرکت مى‏کند. خاک آدمى مانند طلاى به دست آمده از خاک شسته شده با آب و کره برآمده از شير زده شده مى‏گردد. پس خاک هر بدنى جمع شده، به اذن خداوند توانا، به مکان روح منتقل مى‏گردد و سپس صورت‏ها به اذن خداوند صورتگر و صورت دهنده، مانند هيأت‏هاى خود، باز مى‏گردند و روح در آنها وارد مى‏شود؛ چنان به کمال ساخته مى‏گردد که کسى از خود، چيزى را انکار نمى‏کند».... قال : «انّ الروح مقيمة فى مکانها روح المحسنين فى ضياء و فسحة و روح المسى‏ء فى ضيق و ظلمة و البدن يصير ترابا منه خلق و ما تقذف به السباع و الهوام من اجوافها فما اکلته و مزقته کل ذلک فى التراب محفوظ عند من لايعزب عنه مثقال ذرة فى ظلمات الارض و يعلم عدد الاشياء و وزنها و ان تراب الروحانيين بمنزلة الذهب فى التراب، فاذا کان حين البعث مطرت الارض فتربوا الارض ثم تمخض مخض السقاء فيصير تراب البشر کمصير الذهب من التراب اذا غسل بالماء و الزبد من اللبن اذا مخض فيجتمع تراب کل قالب فينقل باذن الله تعالى الى حيث الروح فتعود الصور باذن المصور کهيئتها و تلج الروح فيها فاذاً قد استوى لاينکر من نفس شيئاً» (بحارالانوار، ج 7، ص 38، روايت 5؛ ر.ک: قيام قيامت، صص 74 - 84).

پربازدیدترین ها