آیا عمر سند و قباله‌ی فدک را از دست حضرت زهرا (س) گرفت و پاره کرد؟

متن سوال: 
سلام عليکم. قضيه‌ي جسارت خليفه دوم به حضرت فاطمه الزهرا سلام الله عليها در ماجراي پس گرفتن قباله‌ي فدک، در کتب اهل سنت به چه شکل نقل شده است؟ (لطفا عبارات و جملات عربي کتب اهل سنت را هم ذکر نماييد.) با تشکر..

سلام وقت شما بخير در منابع شيعه و اهل سنت نقل شده است که حضرت زهرا سلام الله عليها جهت مطالبه‌ي فدک، نزد ابو بکر رفت و پس از گفتگو و اقامه‌ي شاهدان، ابو بکر نامه‌ي را براي عاملش در فدک جهت برگشت آن براي حضرت زهرا سلام الله عليها نوشت؛ اما عمر آن را از حضرت زهرا سلام الله عليها گرفت و پاره کرد. روايات فريقين در گزارش اصل اين ماجرا (يعني پاره شدن سند به دست عمر) موافق هستند. در روايات شيعه جزئيات جزئيات ديگري نيز نقل شده که با مطالعه‌ي متون روايات، مطلب بيشتر روشن خواهد شد؛ از اين رو، ضروري است که موضوع مورد سؤال را در هردو منبع بررسي نماييم: الف: منابع اهل سنت سبط ابن جوزي از علماي اهل سنت مي‌گويد: پس از اين که ابو بکر سخنان شاهدان حضرت زهرا سلام الله عليها را شنيد، نامه‌ي رد فدک را براي آن حضرت نوشت؛ اما عمر از راه رسيد و آن نامه را پاره کرد. حلبي شافعي در کتاب «السيرة الحلبيه» سخنان سبط ابن جوزي را اين‌گونه نقل کرده است: «وفى کلام سبط ابن الجوزي رحمه الله أنه رضي الله تعالى عنه کتب لها بفدک ودخل عليه عمررضى الله تعالى عنه فقال ما هذا فقال کتاب کتبته فاطمه بميراثها من أبيها فقال مماذا تنفق على المسلمين وقد حار بتک العرب کما ترى ثم اخذ عمر الکتاب فشقه.» «در کلام سبط بن جوزي آمده است که ابو بکر براي فاطمه [سلام الله عليها] سند و نامه‌ي براي ايشان در باره‌ي فدک نوشت. در همين هنگام، عمر بر ابو بکر وارد شد و گفت اين چيست؟ ابو بکر گفت: نامه‌ي است که براي فاطمه در مورد ميراثش از پدرش نوشته ام. عمر گفت: از کدام منبعي براي مردم انفاق خواهي کرد در حالي که عرب عليه تو بپا خواسته اند؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره کرد.» الحلبي، علي بن برهان الدين _متوفاى1044 ق_، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 3، ص 488، ناشر: دار المعرفة - بيروت – 1400. طبق گزارش فتح الدين حنفي در کتاب «فلک النجاة» از سخنان سبط ابن جوزي، حضرت زهرا سلام الله عليها با ابو بکر در حالي که او روي منبر بود، گفتگو کرد و ابوبکر بعد از منبر، نامه‌ي رد فدک را نوشت: «الرابع عشر: قال (السيد) في رسالة (الزهراء) ناقلا عن الإمام نور الدين علي بن برهان الحلبي الشافعي في کتاب (إنسان العيون في سيرة الأمين والمأمون): قال سبط ابن الجوزي في تذکرة خواص الأمة: جاءت فاطمة بنت رسول الله (ص) إلى أبي بکر، وهو على (المنبر) فقالت يا أبا بکر أفي کتاب الله أن ترث أبيک، ولا أرث أبي، فاستعبر أبو بکر باکيا ثم قال بأبي أبوک، وبأبي أنت، ثم نزل فکتب لها (بفدک)، ودخل عليه عمر فقال ما هذا قال کتبته لفاطمة ميراثها من أبيها، فقال فماذا تنفق على المساکين، وقد حاربتک العرب، ثم أخذ عمر الکتاب فشقه. (وکذا في السيرة الحلبية).» «چهاردهم: سيد در رساله «الزهرا» از حلبي شافعي در کتاب «انسان العيون في سيرة الأمين والمأمون»، نقل کرده که سبط ابن جوزي در کتاب «تذکرة خواص الامه» گفته است: فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه [وآله] نزد ابو بکر آمد در حالي که او روي منبر بود. فرمود: اي ابو بکر آيا در کتاب خدا آمده است که تو از پدرت ميراث ببري و من از پدرم ارث نبرم؟ ابو بکر به گريه افتاد و گفت: پدرم فداي پدرت و شما باد. از منبر پايين آمد و نامه‌ي رد فدک را براي ايشان نوشت. عمر بر ابو بکر وارد شد و گفت اين چيست؟ ابو بکر گفت: براي فاطمه در مورد ميراث پدرش نوشته ام. عمر گفت: از کدام منبعي براي فقيران انفاق خواهي کرد در حالي که عرب عليه تو بپا خواسته است؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره کرد. در سيره حلبيه نيز چنين آمده است.» علي محمد فتح الدين الحنفي، _متوفاي1371،ق_ فلک النجاة في الإمامة والصلاة، ص 160، تحقيق : تحقيق وتقديم: الشيخ ملا أصغر علي محمد جعفر، چاپخانه : صدر ناشر : مؤسسة دار الاسلام، چاپ : الثانية، سال چاپ : 1418 - 1997 م ب: روايات شيعه رواياتي که در منابع شيعه نقل شده، نيز تصريح دارند بر اين که عمر سند فدک را از دست حضرت زهرا سلام الله عليها گرفت و پاره کرد. 1. روايت امير مؤمنان عليه السلام : سيد مرتضي در کتاب «الشافي» ابتدا در باره اصل ماجرا مي‌فرمايد: «وقد روي أن أبا بکر لما شهد لها أمير المؤمنين عليه السلام کتب بتسليم فدک إليها فاعترض عمر قضيته فخرق ما کتبه.» «روايت شده است هنگامي که اميرمؤمنان براي حضرت زهرا سلام الله عليها شهادت دادند، ابو بکر نامه‌ و سندي نوشت که فدک را تسليم ‌آن حضرت نمايد، عمر اعتراض کرد و آنچه را نوشته بود پاره کرد.» آنگاه اين روايت ذيل را از امير مؤمنان عليه السلام نقل کرده است: «روى إبراهيم بن محمد الثقفي عن إبراهيم بن ميمون قال حدثنا عيسى بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علي بن أبي طالب عن أبيه عن جده عن جد أبيه عليعليهم السلام قال جاءت فاطمة عليها السلام إلى أبي بکر وقالت : إن أبي أعطاني فدکا وعلي يشهد لي وأم أيمن قال ما کنت لتقولي إلا الحق نعم قد أعطيتک إياها ، ودعا بصحيفة من أدم فکتب لها فيها فخرجت فلقيت عمر فقال : من أين جئت يا فاطمة قالت من عند أبي بکر أخبرته أن رسول الله صلى الله عليه وآله أعطاني فدک وعلي يشهد وأم أيمن فأعطانيها وکتبها لي فأخذ عمر منها الکتاب ، ثم رجع إلى أبي بکر فقال : أعطيت فاطمة فدک وکتبت بها لها ؟ قال : نعم قال عمر : علي يجر إلى نفسه وأم أيمن امرأة ، وبصق في الصحيفة ومحاها. «علي عليه السلام فرمود: فاطمه عليها السلام نزد ابو بکر آمد و فرمود: پدرم فدک را به من بخشيده است و علي عليه السلام و ام ايمن بر اين قضيه شهادت مي‌دهند. ابو بکر گفت: هر آنچه شما مي‌فرماييد حق است، بلي آن را رسول خدا به شما عطا کرده است. ابو بکر صحيفه‌ي از پوست را خواست و برگشت فدک را براي حضرت نوشت، حضرت زهرا از نزد وي خارج شد. عمر در ميان راه او را ديد و گفت: از کجا ميايي اي فاطمه؟ ايشان پاسخ داد از نزد ابو بکر، و به او خبر دادم که رسول خدا صلي الله عليه و‌آله فدک را به من بخشيده است و علي عليه السلام و ام ايمن بر آن شهادت مي‌دهند. ابو بکر فدک را به من پس داد و نامه‌ي آن را نوشت. عمر اين نامه را از حضرت گرفت و نزد ابو بکر آمد و گفت: آيا شما فدک را به فاطمه برگرداندي و برايش نوشتي؟ ابوبکر گفت: بلي، عمر گفت: علي به نفع خودش شهادت مي‌دهد و ام ايمن هم زن است. آنگاه عمر آب دهانش را روي اين صحيفه انداخت و نوشته هاي آن را محو کرد.» الشريف المرتضى، علي بن الحسين الموسوي _متوفاي436 ق_، الشافي في الإمامة،‍ ج 4 ص 97، تحقيق و تعليق: السيد الحسيني الخطيب، ناشر: مؤسسة إسماعيليان – قم، چاپ: الثانية، سال چاپ1410 2. روايت حماد بن عثمان از امام صادق عليه السلام: علي بن ابراهيم قمي در تفسيرش شهادت امير مؤمنان و ام ايمن درباره فدک از امام صادق عليه السلام روايت شده و در آن تصريح شده است که عمر قباله‌ي فدک را از دست حضرت زهرا سلام الله عليها گرفت و پاره کرد: حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَمَّا بُويِعَ لِأَبِي بَکْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْأَمْرُ عَلَى جَمِيعِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بَعَثَ إِلَى فَدَکَ فَأَخْرَجَ وَکِيلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله مِنْهَا- فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام إِلَى أَبِي بَکْرٍ، فَقَالَتْ يَا أَبَا بَکْرٍ مَنَعْتَنِي عَنْ مِيرَاثِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَخْرَجْتَ وَکِيلِي مِنْ فَدَکَ فَقَدْ جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِأَمْرِ اللَّهِ، فَقَالَ لَهَا هَاتِي عَلَى ذَلِکَ شُهُوداً- فَجَاءَتْ بِأُمِّ أَيْمَنَ فَقَالَتْ لَا أَشْهَدُ- حَتَّى أَحْتَجَّ يَا أَبَا بَکْرٍ عَلَيْکَ بِمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَتْ أَنْشُدُکَ اللَّهَ، أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله قَالَ إِنَّ أُمَّ أَيْمَنَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ قَالَ بَلَى، قَالَتْ فَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله «فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» فَجَعَلَ فَدَکَ لِفَاطِمَةَ بِأَمْرِ اللَّهِ- وَ جَاءَ عَلِيٌّ عليه السلام فَشَهِدَ بِمِثْلِ ذَلِکَ- فَکَتَبَ لَهَا کِتَاباً بِفَدَکَ وَ دَفَعَهُ إِلَيْهَا- فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا الْکِتَابُ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: إِنَّ فَاطِمَةَ ادَّعَتْ فِي فَدَکَ وَ شَهِدَتْ لَهَا أُمُّ أَيْمَنَ وَ عَلِيٌّ فَکَتَبْتُ لَهَا بِفَدَکَ، فَأَخَذَ عُمَرُ الْکِتَابَ مِنْ فَاطِمَةَ فَمَزَّقَهُ وَ قَالَ هَذَا فَيْ‏ءُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَالَ أَوْسُ‏ بْنُ الْحَدَثَانِ وَ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ يَشْهَدُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِأَنَّهُ قَالَ: إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ- فَإِنَّ عَلِيّاً زَوْجُهَا يَجُرُّ إِلَى نَفْسِهِ- وَ أُمَّ أَيْمَنَ فَهِيَ امْرَأَةٌ صَالِحَةٌ- لَوْ کَانَ مَعَهَا غَيْرُهَا لَنَظَرْنَا فِيهِ- فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام مِنْ عِنْدِهِمَا بَاکِيَةً حَزِينَةً-...» «از عثمان بن عيسي و حمّاد بن عثمان نقل شده است که امام صادق عليه السّلام فرمود: وقتى با أبو بکر بيعت شد و خلافت او بر همه‌ي مهاجر و انصارمحقّق و ثابت شد، فردى را از جانب خود به سرزمين فدک فرستاده و دستور داد تا نماينده‌ي حضرت زهرا عليها السّلام را از آنجا اخراج کند. در پى اين اقدام، حضرت فاطمه عليها السّلام نزد أبو بکر آمد و فرمود: اي ابو بکر! مرا از ميراث پدرم محروم کردي و نماينده‌ي مرا از فدک بيرون کردي در حالي که رسول خدا صلي الله عليه وآله به دستور خدا آن را براي من قرار داده بود. ابوبکر گفت: براي اثبات اين مطلب، شاهداني اقامه کن. حضرت زهرا سلام الله عليها ام ايمن را آورد، ام ايمن گفت: اي ابو بکر من پيش از احتجاج با تو در باره فرمايش رسو خدا صلي الله عليه وآله، شهادت نمي‌دهم. ام ايمن گفت: شما را به خدا سوگند مي‌دهم، آيا شما مي‌دانيد که رسول خدا صلي الله عليه وآ‌له فرمود: ام ايمن از اهل بهشت است؟ ابو بکر گفت: بلي. ام ايمن گفت: پس من شهادت مي‌دهم که خدا به رسولش وحي فرستاد «حق ذوي القربي را بده» آنگاه رسول خدا فدک را به دستور خداوند براي فاطمه قرار داد. پس از آن علي عليه السلام آمده همانند شهادت ام ايمن شهادت دادند. ابو بکر براي فاطمه سلام الله عليها در باره فدک سند و نامه‌ي نوشت و آن را به ايشان سپرد. در اين هنگام عمر وارد شد و گفت: اين نامه چيست؟ ابو بکر گفت: فاطمه در باره فدک ادعا کرد و ام ايمن و علي بر آن شهادت دادند من هم اين نامه را نوشتم. عمر نامه را از حضرت زهرا سلام الله عليها گرفت و پاره کرد و گفت: اين مال مسلمانان است، اوس بن حدثان و عايشه و حفصه شاهد بودند که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: ما گروه پيامبران چيزي را به ارث نمي‌گذاريم آنچه را گذاشته ايم صدقه است؛ زيرا علي شوهر فاطمه به نفع خود سخن مي‌گويد و ام ايمن نيز زن صالحه‌ي است ولي اگر همراه او زن ديگري شهادت مي‌داد ما تجديد نظر مي‌کرديم. حضرت زهرا سلام الله عليها از نزد آنها گريه کنان بيرون رفت. ...» القمي، أبي الحسن علي بن ابراهيم (متوفاى310هـ) تفسير القمي، ج 2، ص 156، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، ناشر: مؤسسة دار الکتاب للطباعة والنشر - قم، الطبعة: الثالثة، صفر 1404. مرحوم طبرسي نيز در کتاب «الاحتجاج»، اين روايت را با همين سند نقل کرده است: «عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَمَّا بُويِعَ أَبُو بَکْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْأَمْرُ عَلَى جَمِيعِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بَعَثَ إِلَى فَدَکَ مَنْ أَخْرَجَ وَکِيلَ فَاطِمَةَ عليها السلام بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْهَا- فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ عليها السلام إِلَى أَبِي بَکْرٍ ثُمَّ قَالَتْ لِمَ تَمْنَعُنِي مِيرَاثِي مِنْ أَبِي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ أَخْرَجْتَ وَکِيلِي مِنْ فَدَکَ وَ قَدْ جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى؟ فَقَالَ هَاتِي عَلَى ذَلِکِ بِشُهُودٍ فَجَاءَتْ بِأُمِّ أَيْمَنَ فَقَالَتْ لَهُ أُمُّ أَيْمَنَ لَا أَشْهَدُ يَا أَبَا بَکْرٍ حَتَّى أَحْتَجَّ عَلَيْکَ بِمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله قَالَ أُمُّ أَيْمَنَ امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ؟ فَقَالَ بَلَى قَالَتْ فَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» فَجَعَلَ فَدَکاً لَهَا طِعْمَةً بِأَمْرِ اللَّهِ فَجَاءَ عَلِيٌّ عليه السلام فَشَهِدَ بِمِثْلِ ذَلِکَ فَکَتَبَ لَهَا کِتَاباً وَ دَفَعَهُ إِلَيْهَا فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا الْکِتَابُ؟ فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ عليها السلام ادَّعَتْ فِي فَدَکَ وَ شَهِدَتْ لَهَا أُمُّ أَيْمَنَ وَ عَلِيٌّ عليه السلام فَکَتَبْتُهُ لَهَا فَأَخَذَ عُمَرُ الْکِتَابَ مِنْ فَاطِمَةَ فَتَفَلَ فِيهِ وَ مَزَّقَهُ فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام تَبْکِي.» «از حمّاد بن عثمان نقل شده است که امام صادق عليه السّلام فرمود: وقتى با أبو بکر بيعت شد و خلافت او بر همه‌ي مهاجر و انصار محقّق و ثابت شد، فردى را از جانب خود به سرزمين فدک فرستاده و دستور داد تا نماينده‌ي حضرت زهرا عليها السّلام را از آنجا اخراج کند. در پى اين اقدام، حضرت فاطمه عليها السّلام نزد أبو بکر آمده و فرمود: چرا مرا از ارث پدرى محروم نموده و نماينده‏ام را از آنجا بيرون کردى، حال اين‌که پدرم آنجا را به دستور خدا براى من قرار داده بود؟ أبو بکر گفت: بر اين مطلب شاهد بياور، آن حضرت نيز امّ ايمن را آورد، و او گفت: پيش از اينکه شهادت و گواهى بدهم بايد از تو- اى أبو بکر- بپرسم: تو را به خدا قسم آيا اين فرمايش پيامبر را قبول دارى که فرمود: «امّ ايمن يکى از زنان بهشتى است»؟ گفت: آرى قبول دارم، گفت: بنا بر اين من نيز شهادت مى‏دهم که خداوند عزيز و جليل بر پيامبر وحى فرستاد که: «حقّ نزديکانت را بده» پس آن رسول گرامى نيز فدک را به دستور خداوند براى فاطمه قرار داد. سپس علىّ عليه السّلام نيز وارد شده و به نفع فاطمه شهادت داد، با ديدن آن، أبو بکر نيز مجاب شده و نامه‏اى نوشته و به حضرت زهرا داد، در اين حال عمر وارد شده و گفت: اين نامه چيست؟ گفت: فاطمه ادّعاى فدک را نموده و امّ ايمن و علىّ براى او شهادت دادند! عمر نامه را از دست حضرت فاطمه عليها السّلام گرفت و روي آن آب دهان انداخت و پاره کرد!. حضرت زهرا نيز گريه کنان خارج شد.» الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب _متوفاى 548 ق_، الاحتجاج، ج 1، ص 122، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م. مرحوم علامه مجلسي نيز اين روايت را از تفسير علي بن ابراهيم قمي در بحار نقل کرده اند: 28 28 - تفسير علي بن إبراهيم: أبي، عن ابن أبي عمير، عن عثمان بن عيسى وحماد بن عثمان، عن أبي عبد الله عليه السلام: مثله. وفيه: فأخذ عمر الکتاب من فاطمة عليها السلام فمزقه، ... فخرجت فاطمة صلوات الله عليها من عند هما باکية حزينة... المجلسي، محمد باقر _متوفاى1111ق_، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 29، ص 134، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م. تصحيح روايت : اين روايتي را که مرحوم علي ابن ابراهيم قمي و طبرسي نقل کرده اند از نظر سند صحيح است؛ چنانچه يکي از محققان معاصر بر صحت سند آن تصريح کرده است: «وکذلک روى علي بن إبراهيم القمي بسند صحيح في تفسير قوله تعالى (فآت ذا القربى حقه والمسکين وابن السبيل) حديثا مقاربا لما ذکره الشيخ المفيد، فقد روى عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عثمان بن عيسى وحماد بن عثمان، عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام إنه قال: (لما بويع لأبي بکر واستقام له الامر على جميع المهاجرين والأنصار بعث إلى فدک فأخرج وکيل فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وآله منها فجاءت فاطمة عليها السلام إلى أبي بکر ... فأخذ عمر الکتاب من فاطمة فمزقه . . . فخرجت فاطمة عليها السلام من عندهما باکية حزينة...» «همچنين علي بن ابراهيم قمي با سند صحيح در تفسيرش ذيل آيه «فآت ذا القربى حقه والمسکين وابن السبيل» روايت نزديک و مشابه به روايت شيخ مفيد نقل کرده است. ... الهاشمي، السيد هاشم، حوار مع فضل الله حول الزهراء (س)، ص 229، الناشر: دار الهدى لطباعة والنشر المطبعة : الشريعة الطبعة الثانية 1422 - 2001 3. روايت عبد الله بن سنان از امام صادق عليه السلام : مرحوم شيخ مفيد از امام صادق عليه السلام روايت را با سند ديگر چنين نقل کرده است: * (حديث فدک) * أبو محمد، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لما قبض رسول الله صلى الله عليه وآله وجلس أبو بکر مجلسه بعث إلى وکيل فاطمة صلوات الله عليها فأخرجه من فدک فأتته فاطمة عليها السلام. ... متن روايت طولاني است و خلاصه‌ي آن تا محل شاهد بحث اين است: امام صادق عليه السلام مي فرمايد. بعد از اين که ابوبکر خلافت را به دست گرفت، حضرت زهرا سلام الله عليها نزد او آمد و فرمود نماينده‌ي مرا از فدک بيرون کردي و فدک را گرفتي آن را به من بر گردان. ابو بکر گفت: «النبي صلى الله عليه وآله لا يورث»؛ «پيامبر صلي الله عليه وآله چيزي را به ارث نمي‌گذارد» حضرت نزد امير مؤمنان عليه السلام برگشت و قضيه را گزارش داد. ايشان بحث ارث بردن حضرت سليمان و يحيي را مطرح کرد. حضرت زهرا دو باره برگشت و همين سخنان را فرمود، اما عمر گفت تو اين سخنان را از علي عليه السلام ياد گرفتي، ابو بکر گفت: عايشه و عمر شهادت مي‌دهند که پيامبر فرمود:«إن النبي لا يورث». حضرت زهرا فرمو: هذا أول شهادة زور شهدا بها في الإسلام؛ «در اسلام اين نخستين شهادت ناحق است که آن دو، به آن شهادت دادند.» حضرت زهرا بار ديگر فرمود: پيامبر صلي الله عليه وآله فدک را براي من بخشيده است. ابو بکر گفت: شاهدان خود را بيار. حضرت زهرا سلام الله عليها حضرت علي و ام ايمن را براي شهادت دادن آ‌ورد و آنها شهادت دادند. عمر در پاسخ به ام ايمن گفت: أنت امرأة ولا نجيز شهادة امرأة وحدها، وأما علي فيجر إلى نفسه، قال: فقامت مغضبة. «تو زن هستي و شهادت يک زن را به تنهايي کافي نمي‌دانيم، اما علي به نفع خودش شهادت مي‌دهد.» راوي مي‌گويد: حضرت زهرا از نزد آنها بلند شد در حالي که خشمگين بود» در قسمتي از روايت آمده است که امير مؤمنان و فاطمه زهرا (عليهما السلام) درب خانه‌هاي انصار رفتند و ‌از آنها ياري خواستند و آنها نيز پاسخ ندادند. آنگاه اميرمؤمنان به حضرت زهرا فرمود: اين بار تنها نزد ابو بکر برو و قضيه‌ي فدک را مطرح کن و به او بگو: «ادعيت مجلس أبي وأنک خليفته وجلست مجلسه ولو کانت فدک لک ثم استوهبتها منک لوجب ردها علي فلما أتته وقالت له ذلک، قال: صدقت، قال: فدعا بکتاب فکتبه لها برد فدک، فقال: فخرجت والکتاب معها، فلقيها عمر فقال: يا بنت محمد ما هذا الکتاب الذي معک، فقالت: کتاب کتب لي أبو بکر برد فدک، فقال: هلميه إلي،فأبت أن تدفعه إليه، فرفسها برجله وکانت حاملة بابن اسمه المحسن فأسقطت المحسن من بطنها ثم لطمها فکأني أنظر إلى قرط في أذنها حين نقفت ثم أخذ الکتاب فخرقه فمضت ومکثت خمسة وسبعين يوما مريضة مما ضربها عمر، ثم قبضت. ...» «تو مدعي هستي که در جايگاه پدرم قرار گرفتي و جانشين ايشان هستي، اگر فدک براي تو مي‌بود، و من آن را از شما به عنوان بخشش مي‌خواستم، بايد آن را به من مي‌دادي (از باب احترام). وقتي حضرت زهرا سلام الله عليها اين سخن را به ابو بکر فرمود: ابو بکر گفت: راست گفتي. آنگاه ابو بکر کاغذي خواست و نامه‌اي براي برگشت فدک نوشت. امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: فاطمه سلام الله عليها از نزد او خارج شد و اين نامه همراهش بود. در اين زمان عمر او را ديد و گفت: اي دختر محمد اين نوشته همراه تو چيست؟ حضرت فرمود: نوشته‌ي است که ابو بکر براي برگرداندن فدک براي من نوشته است. عمر گفت: آن را به من بده؛ اما حضرت زهرا از سپردن اين نامه خود داري کرد. عمر ايشان را با لگد زد در حالي که ايشان به حضرت محسن حامله بود، در اثر اين ضربت محسن سقط شد، سپس چنان سيلي به صورتش زد، که گويا منآن وقتي را که گوشواره از گوش ايشان افتاد، مي‌بينم، سپس نوشته را گرفت و پاره کرد. ...» الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العکبري، البغدادي _متوفاى413 ق_، الاختصاص، ص 185، تحقيق: علي أکبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة الثانية 1414 - 1993 م نتيجه: از مجموع روايات و متون بالا چند نکته اثبات مي‌شود: 1. با استدلالي که حضرت زهرا سلام الله عليها نمود، ابو بکر فدک را مي‌خواسته به حضرت زهرا سلام الله عليها برگرداند، از اين رو، سند و يا نامه‌ي ارجاع آن را نوشت و به دست آن حضرت سپرده است. 2. اين که عمر سند را از دست حضرت زهرا سلام الله عليها گرفته و با آب دهان آن را محو کرده و يا پاره نموده، قطعي است. 3. بهانه‌ي عمر در برخي روايات اين بوده است که اگر فدک را به حضرت زهرا برگرداند، دستگاه حاکم نمي‌تواند بذل و بخشش به مردم را از جاي ديگر تهيه کند و در آمد فدک را بهترين منبع در آمد براي اين کار و خواباندن آشوب ها مي‌دانست. از اين جهت به ابو بکر اعتراض کرد. البته بهانه‌ي ديگري را که ابو بکر و عمر جعل کردند و به رسول خدا صلي الله عليه وآله نسبت دادند اين بود که پيامبر فرموده: پيامبر چيزي به ارث نمي‌گذارد. 4. از اين که عمر به ابو بکر اعتراض مي‌کند و نامه را در حضور او و يا در بيرون از جلسه پاره مي‌کند، به دست مي‌آيد که ابو بکر از خود اختياري نداشته است و همه‌ي کارها به دست عمر انجام مي‌شده و اراده و تصميم او در پيشبرد حکومت ابو بکر، نقش مهم و کليدي را داشته است. اين نکته با توجه به روايات ديگري که بيان خواهد شد، بيشتر روشن خواهد شد. 5. طبق برخي روايات، عمر نه تنها سند را گرفت و پاره کرد،‌ بلکه با زدن لگد به حضرت زهرا سلام الله عليها و لطمه به صورت ايشان، اولين فردي بود که حرمت خاندان رسول خدا صلي الله عليه وآله را شکست و در تاريخ آن را به نام خود ثبت کرد. 6. از نظر ابو بکر و عمر، شهادت امير مؤمنان عليه السلام (که روايت علي مع الحق والحق مع علي‌ و ده ها روايات ديگر در باره او از رسول خدا با سند صحيح نقل شده) مورد قبول واقع نشد؛ اما شهادت عايشه و حفصه، قبول گرديد. تنها دليل عمر اين بود که امير مؤمنان نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها ذي نفع محسوب مي‌شود. با توجه به اين نکته سؤال مي‌شود که آيا دختران ابو بکر وعمر، ذي نفع پدران شان محسوب نمي‌شوند؟ آيا آنها به پدرانشان نسبتي نداشتند؟ نکته‌ي پاياني: عمر قرار دادهاي ديگري را نيز پاره کرد در منابع اهل سنت موارد ديگري نيز نقل شده است که عمر قرار دادهاي ديگري را نيز بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله پاره کرد، گويا کار او پاره کردن قرار دادها و سندها بوده است: 1. پاره کردن نامه‌ي سهم افراد مؤلفة القلوب: سمرقندي از مفسران اهل سنت در تفسيرش ذيل آيه «والمؤلفة قلوبهم»، ابتدا اين افراد را معرفي مي‌کند و بعد جريان پاره شدن سند ‌آنها به دست عمر را ذکر کرده است: ( والمؤلفة قلوبهم ) * وهم قوم کان يعطيهم رسول الله صلى الله عليه وسلم ويتألفهم بالصدقة على الإسلام وکانوا رؤساء في کل قبيلة منهم أبو سفيان بن حرب والأقرع بن حابس وعيينة بن حصن الفزاري وعباس بن مرداس السلمي وصفوان بن أمية وغيرهم فلما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم جاؤوا إلى أبي بکر وطلبوا منه وکتب لهم کتابا فجاؤوا بالکتاب إلى عمر بن الخطاب ليشهدوه فقال عمر أي شيء هذا فقالوا سهمنا فأخذ عمر الکتاب ومزقه وقال إنما کان يعطيکم النبي صلى الله عليه وسلم ليؤلفکم على الإسلام فأما اليوم فقد أعز الله الإسلام فإن تبتم على الإسلام وإلا فبيننا وبينکم السيف فرجعوا إلى أبي بکر فقالوا أنت الخليفة أم هو أي عمر قال هو إن شاء فبطل سهمهم. مؤلفة القلوب، گروهي بودند که رسول خدا صلي الله عليه وآله به آنها عطا مي‌کرد و با صدقه دادن به آنها دل شان را نسبت به اسلام مورد الفت قرار مي‌داد. آنها بزرگان هر قبيله‌ي بودند از جمله آنها ابو سفيان، اقرع بن حابس، عيينه بن حصن فزاري، عباس بن مرداس، صفوان بن اميه و غير آنها بودند. وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله از دنيا رفتند، آنها نزد ابو بکر آمدند و سهم شان را از وي طلب کردند. ابو بکر براي آنها نامه‌ي نوشت که آن را نزد عمر آوردند تا به او نشان دهند. عمر گفت: اين چيست؟ گفتند: نامه‌ي بر سهم ما. عمر نامه را گرفت و پاره کرد و گفت: رسول خدا براي شما بخشش مي‌کرد تا دل شما را نسبت به اسلام مهربان نگه دارد؛ اما امروز اسلام عزت يافته است، اگر توبه کرديد و بر اسلام باقي بمانيد، خوب و گرنه شمشير ميان ما حکم خواهد کرد. آنها نزد ابو بکر برگشتند و گفتند: آيا شما خليفه هستيد يا عمر؟ او گفت: او هر چه بخواهد پس سهم آنها را باطل کرد. السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاى367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج 2 ص 68، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفکر - بيروت. 2. پاره کردن قرارداد بين ابو بکر و دو فرد ديگر: طبري، ابن عساکر و سيوطي نقل کرده اند که دو تن از سران قبائل، با ابو بکر سند و قرار دادي تنظيم کردند که اگر خراج بحرين را به ما بدهي، تضمين مي‌کنيم هيچ يکي از اقوام ما از اطاعت و بعيت تو خارج نشوند و بر نگردند، و خود عمر هم شاهد اين سند بود؛ اما بعدا آن را منکر شد و سند را پاره کرد: «خَرَجَ الزبْرَقَانُ والأَقْرَعُ إِلى أَبي بَکْرٍ وقَالاَ: اجْعَلْ لَنَا خَرَاجَ الْبَحْرَيْنِ وَنَضْمَنُ لَکَ أَنْ لاَ يَرْجِعَ مِنْ قَوْمِنَا أَحَدٌ ، فَفَعَلَ وَکَتَبَ الْکِتَابَ ، وَکَانَ الَّذِي يَخْتَلِفُ بَيْنَهُمْ طَلْحَةُ بنُ عبيد اللَّهِ، وأَشْهَدُوا شُهُودَاً بَيْنَهُمْ مِنْهُمُ عُمَرُ، فَلَمَّا أُتِيَ عُمَرُ بِالْکِتَابِ فنَظَرَ فِيهِ لَمْ يَشْهَدْ ثُمَّ قَالَ : لاَ، وَلاَ کَرَامَةَ ، ثُمَّ مَزَّقَ الْکِتَابَ وَمَحَاهُ ، فَغَضِبَ طَلْحَةُ وَأَتَى أَبَا بَکْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ : أَنْتَ الأَمِيرُ أَمْ عُمَرُ ؟ فَقَالَ : الأَمِيرُ عُمَرُ غَيْرَ أَنَّ الطَّاعَةَ لِي فَسَکَتَ.» «زبرقان و اقرع به سوي ابوبکر آمدند و گفتند: براي ما خراج بحرين را قرار بده و ما در مقابل تضمين مي‌کنيم که هيچ يکي از اقوام ما از بيعتش بر نگردد. ابو بکر قبول کرد و براي آنها سند و نامه‌ي نوشت. طلحه بن عبيد الله ميان آنها رفت و آمد مي‌کرد (يعني واسطه بود) و ميان آنها شاهداني قرار داد از جمله آنها عمر بود. هنگامي نامه به دست عمر رسيد، به آن نگاه کرد و به آن شهادت نداد سپس گفت: نه، اين نامه هيچ ارزشي ندارد سپس آن را پاره کرده و نابود ساخت. طلحه خشمگين شد و نزد ابو بکر آمد و براي گفت: آيا تو امير هستي يا عمر؟ ابو بکر گفت: امير عمر است؛ اما اطاعت مال من است. پس از آن طلحه ساکت شد.» الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن کثير بن غالب _متوفاى310 ق_، تاريخ الطبري، ج 2، ص 271، ناشر: دار الکتب العلمية - بيروت. ابن عساکر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذکر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 9، ص 194، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفکر - بيروت - 1995. السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بکر (متوفاى911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الکبير)، ج 13، ص 296، طبق برنامه الجامع الکبير. نتيجه: اولا:‌ خليفه دوم اهل سنت، جز سند فدک که توسط ابو بکر براي حضرت زهرا سلام الله عليها نوشته شد، سندها و نامه هاي ديگري را نيز پاره کرده است. ثانيا: از روايات اخير استفاده مي‌شود که ابو بکر فقط اسم خليفه را داشته و همه‌ي کارها را عمر انجام مي‌داده است؛ لذا خليفه اول گفت: الامير عمر. و جاي تعجب اين است که ابو بکر گفت: غَيْرَ أَنَّ الطَّاعَةَ لِي؛ سؤال اين است که اگر عمر در محدوده‌ي حکومت تو اعمال رأي مي‌کند اطاعت کردن از تو معنا ندارد، حتي کار خليفه اول به جايي رسيده است که عمر هم از او اطاعت نکرده است. سؤال از ما و پاسخ از شما 1. طبق گزارش ها و رواياتي که ذکر شد، کدام يکي از خلفا نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها اعمال خشونت کرده و کدام يکي بيشتر حرمت شکني کرده است؟ 2. رد ادعاي حضرت زهرا سلام الله عليها با سخن عايشه، چگونه سازگاري دارد: عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا کَانَتْ إِذَا ذُکِرَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ أَحَدًا کَانَ أَصْدَقَ لَهْجَةً مِنْهَا إِلا أَنْ يَکُونَ الَّذِي وَلَدَهَا . هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ. يحي بن عباد از پدرش (عباد) نقل کرده است که وقتي نزد عايشه از فاطمه دختر پيامبر صلي الله عليه وآله سخن به ميان مي‌آمد، مي‌گفت: هيچ کسي را راستگو تر از فاطمه نديدم جز آن کسي که او را به دنيا آورده است (منظور رسول خدا صلي الله عليه وآله است). اين روايت طبق شرط مسلم صحيح است؛ اما وي آن را نياورده است. الحاکم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 175، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ -

پربازدیدترین ها