آیا غیر از خدا علم غیب می‌داند یا نه؟

متن سوال: 
در برخي آيات مي‌فرمايد علم غيب مخصوص خداوند است اما در آياتي ديگر، ديگران را هم مشمول علم غيب مي‌داند (پيامبر و ائمه? ادعاي علم غيب داشته‌اند) اين دو چگونه با هم قابل جمع است؟

سلام وقت شما بخير مقدمه خدا عالم غيب آسمان‌ها و زمين است و اوست که به آنچه در سينه‌ها پنهان است داناست و اوست که در هر مکان و زمان، حاضر و ناظر است و غير او که وجودش محدود به زمان و مکان معيني است طبعاً نمي‌تواند از همه چيز باخبر باشد اما هيچ مانعي ندارد که خداوند قسمتي از علم غيب را که مصلحت مي‌داند و براي تکميل رهبري رهبران الهي لازم است در اختيار آن‌ها بگذارد و اگر خداوند اين علم غيب را در اختيار فرستادگانش قرار ندهد مقام رهبري آن‌ها تکميل نخواهد شد. در جهت ابهام‌زدايي از شبهاتي که علم غيب را مختص خداوند مي‌دانند و از طرفي کسان ديگري هم که از اين علم بهره‌‌مندند، به بررسي معناي غيب و اقسام آن مي‌پردازيم. غيب معناي غيب که به امور پنهاني اطلاق مي‌شود در زبان عربي آمده است: غابَ يغيبُ غيباً وغيبوبة: غايب شد، از نظر دور شد، پنهان شد. ضد حاضر شد. عالم الغيب: جهان ناپيدا، جهان غيب که انسان نمي‌تواند آن را بشناسد مگر به واسطه پيامبران[1]. الغيب جمع غُيوب و غياب مص غابَ هر آنچه که از آن پوشيده بماند، او به غيب آگاه است، راز[2]. الغيب (مصـ) ناپديد پنهان[3] و گفته‌اند: غيب چيزي است که از انسان پنهان باشد يا از جهت زمان مانند امور گذشته و آينده و يا از جهت مکان مانند آنچه در زمان حال باشد ولي در مکاني است که دور از انسان باشد و حواس پنجگانه آن را درک نمي‌کند و يا از جهت آنکه خود به ‌خود مخفي است در قرآن غيب بر آنچه غايب است از حواس اما در زمان حاضر موجود است گفته شده چنان که در سورة يوسف فرموده: (ارْجِعُوا إِلَي‏ أَبِيکُمْ فَقُولُوا يَاأَبَانَا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَاکُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ)[4]، «به سوى پدرتان بازگرديد و بگوييد: «اى پدر ما! در واقع پسرت دزدى کرد؛ و جز به آنچه مى‏دانستيم گواهى نداديم؛ و مراقب (امور) پنهان نبوديم». و نيز گفته شده: مقصود از غيب همان امور پنهان از حس بشر است يعني اموري که از قلمرو و ابراز آگاهي‌هاي عادي او بيرون مي‌باشد. مثلاً هنگامي‌ که آفتاب از ديدگان انسان مستور و پنهان مي‌گردد مي‌گويند غائب‌ الشمس، آفتاب پنهان گرديد. قرآن چيزهايي را که از قلمرو حس بشر بيرون مي‌باشد غائبه مي‌گويد، آن‌جا که مي‌فرمايد: (وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي کِتَابٍ مُّبِينٍ)[5]، «و هيچ پنهانى در آسمان و زمين نيست، مگر اين‏که در کتاب روشن (علم الهى ثبت) است» پس غيب در لغت عرب به معني امر پوشيده از حس است و غيب در لغت عرب؛ به معناي وحي نيامده. و اگر براي آگاهي بر وحي از کلمه غيب استفاده شود از اين نظر نيست که معني مستقيم غيب، وحي است بلکه به خاطر اين است که وحي از حواس مردم پوشيده است و يکي از مصاديق غيب، وحي است[6]. اقسام غيب اصول و ريشه‌هاي غيب را مي‌توان در سه قسمت خلاصه کرد. 1ـ موجوداتي که از افق حس او بيرون بوده و هيچ‌گاه در قلمرو حس او قرار نمي‌گيرد مانند ذات پروردگار جهان و حقيقت اسماء و صفات وي، و سربازان غيبي خدا يعني فرشتگان و شيوة کار آنان مانند تدبير عالم خلقت و جهان ارواح و جن و عالم برزخ و فرازهاي مختلف آن و رستاخيز و مواقف گوناگون آن. حقايق اين موجودات و کيفيات و خصوصيات آن‌ها از افق حس و ادراک انسان بيرون بوده و هيچ‌گاه بشر از حقيقت و خصوصيات کمي و کيفي آن‌ها، آگاه نخواهد گشت و در برابر آن‌ها وظيفه‌اي جز ايمان به وجود آن‌ها ندارد و اگر قرآن يکي از صفات افراد پرهيزگار را ايمان به غيب مي‌شمارد مقصود ايمان به اين‌گونه از غيب‌هاست آنجا که مي‌فرمايد: (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ)[7]، «(همان) کسانى که به غيب (= آنچه از حسّ پوشيده) ايمان مى‏آورند» و انسان فقط در يک صورت از حقيقت برخي از موجودات غيبي آگاه مي‌گردد و مي‌تواند فرشتگان و مواقف برزخ و عرصه‌هاي محشر و نعيم‌هاي بهشتي و عذاب‌هاي دوزخي را از نزديک مشاهده کند و آن وقتي است که ظرف زندگي را دگرگون سازد و گام در عالم غيب بگذارد و به تعبير قرآن ديدة او نيز بينا گردد[8]. 2ـ قسم دوم از اقسام غيب کشف‌هاي علمي بشر است خواه قوانيني را کشف کند که بر پهنه هستي طبيعت حکومت مي‌کنند و يا از روي موجوداتي پرده بردارد که قرن‌ها از افق حس او بيرون بوده‌اند هر کدام باشد از اقسام آگاهي غيب حساب مي‌گردند مثلاً روزگاري بشر از قانون جاذبه و قانون‌گريز از مرکز آگاه نبود و نمي‌دانست که کاخ بي‌ستون منظومة شمسي و تمام کهکشان‌ها و سحاب‌ها بر اساس اين دو قانون استوار است از اين جهت اين دو قانون و قوانين ديگري که بشر بعدها کشف کرد همگي از اقسام «مغيبات» بودند. اگر قرآن به‌گونه‌اي از چنين قوانين خبر داده و فرموده است (اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْر ِ‌عَمَدٍ تَرَوْنَهَا)[9]، «خدا کسى است که آسمان‏ها را، بدون ستون‏هايى که آنها را ببينيد، برافراشت» اين نوع گزارش، خبر از غيب بود و گزارش چنين قوانين مستور از علم بشر در زمان نزول قرآن خود يکي از جهات اعجاز قرآن به شمار مي‌رود. 3ـ حوادث غيبي که در گذشته اتفاق افتاده و يا در آينده رخ خواهد داد مثل گزارش‌هاي قرآن راجع به امت‌هاي پيشين به وسيله پيامبر اسلام9[10] يا خبر از پيروزي رومي‌ها در سوره روم در آينده هر دو نوعي خبر از غيب مي‌باشند. فرق پيش‌بيني با خبر از غيب گاهي اوقات افرادي بر اساس اطلاعاتي که از وضع دولت‌ها و ملت‌ها دارند اوضاع آينده افراد و جهان را پيش‌بيني کرده و اطلاعاتي منتشر مي‌کنند که اين همان پيش‌بيني است و اگر به اين اطلاعات دسترسي نداشته باشند از اين پيش‌بيني خبري نيست. اين از غيب مستثني مي‌باشد، مانند پيش‌بيني کارشناسان هواشناسي از اوضاع جوي آينده. اما آگاهي از غيب آگاهي است که از تمام اين قرائن و مبادي و اطلاعات بايد پيراسته باشد و آگاهي‌اي باشد که از طريق اسباب عادي و مجاري علمي به دست نيايد که وحي به پيامبران يکي از موارد غيبي است که تنها در اختيار پيامبران قرار دارد. علم غيب خداوند در آيات مختلف از قرآن خداوند را علّام الغيوب معرفي کرده[11] اين بدان معني است که خداوند دانندة غيب‌ها و اسرار نهاني است به عبارتي علم غيب خداوند ذاتي و استقلالي است و اگر ديگران به غيب دسترسي دارند مستقلاً از اين قدرت برخوردار نيستند و هيچ‌گونه آگاهي از غيب ندارند و هرچه دارند از ناحيه خداست. اسرار غيب خداوند اسرار غيب دوگونه است: الف) قسمي که مخصوص خداست و هيچ کس جز او نمي‌داند. مانند قيام قيامت و اموري از قبيل آن. در آية 34 سورة لقمان به اين اسرار غيب خداوند اشاره شده است (إِنَّ اللَّهَ‌ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَداً وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ)؛ «در حقيقت، خدا، علم به ساعت (= قيامت) فقط نزد اوست و باران را فرو مى‏فرستد، و آنچه را که در رحم‏ها (ى مادران) است مى‏داند و هيچ کس نمى‏داند فردا چه به دست مى‏آورد و هيچ کس نمى‏داند در چه سرزمينى مى‏ميرد؟ [چرا] که خدا داناى آگاه است». آيه مورد نظر اسرار غيب مخصوص خداوند را چون قيامت (زمان آن)، آنچه در رحم‌ها است، باران، مکان و زمان مرگ را اشاره کرده و جز خدا کسي از آن‌ها خبر ندارد و حضرت علي7 در شرح اين آيه مي‌فرمايد: که خداوند سبحان از آن‌چه در رحم‌ها قرار دارد آگاه است پسر است يا دختر، زشت است يا زيبا، سخاوتمند است يا بخيل، سعادتمند است يا شقي، اهل دوزخ است يا بهشت؟ اين‌ها علوم غيبي است که غير خدا کسي آن را نمي‌داند. و غير آن علومي است که خدا به پيامبرش تعليم کرده و او به من آموخته است[12]. البته ممکن است بعضي از انسان‌ها علم اجمالي به نزول باران و مانند آن پيدا کنند. علم تفصيلي و آگاهي بر جزئيات اين امور مخصوص ذات پاک خداست و اگر پيامبر يا امامان از بعضي نوزادان يا پايان عمر برخي افراد خبر داده‌اند مربوط به علم اجمالي است. ب) علومي که قسمتي از آن را به انبياء و اولياء مي‌آموزد. چنانچه در خطبه بالا حضرت علي7 به آن اشاره فرموده‌اند. پس علم غيب دو قسم است قسمي که در علم خدا گذشته و تقدير شده ولي در عالم هستي نيامده و يا به ملائکه تعليم نشده اين علم غيب مخصوص خداست و قسمي است که تقدير شده و از راه وحي به انبياء رسيده و پس از آن به اولياء گرامشان[13]. علم غيب بشر و محدودة آن علم بشر در امور غيبي استقلالي نيست بلکه تعليمي است که از طرف خداوند به برخي (که خود بخواهد) تعليم مي‌دهد مانند انبيا، مامان و برخي اوليا. آگاهي پيامبر و امامان از غيب آگاهي پيامبران و پيشوايان معصوم بر غيب بر دوگونه تصور مي‌شود. 1ـ بدون تعليم الهي، آگاه باشند؛ 2ـ خداي آگاه، به پيامبران تعليم کرده باشند و امامان نيز هرکدام از امام قبل و سرانجام از پيامبر آموخته باشند و يا خداوند از راه ديگري به آنان تعليم کرده باشد. دانشمندان شيعه تصريح کرده‌اند (و نيز از روايات برمي‌آيد) که آگاهي پيامبر و امام از غيب ذاتي و بدون تعليم الهي نيست و به گونة دوم يعني به تعليم الهي از راه وحي و يا آموختن از پيامبر و امام قبل است. چنان که حضرت علي7 در خطبة 128 نهج‌البلاغه به اين معني اشاره کرده است که وقتي حضرت علي7 از حوادث آينده خبر مي‌‌داد (و حمله مغول به کشورهاي اسلامي را پيش‌بيني کرد) يکي از يارانش عرض کرد: اي اميرمؤمنان آيا داراي علم غيب هستي؟ حضرت خنديد و فرمود: «ليس هو بعلم غيب وانّما هو يعلم من ذي‌علم» يعني اين علم غيب نيست اين علمي است که از صاحب علمي (پيامبر) آموخته‌ام. در روايتي است که يحيي بن عبدالله بن الحسن به امام هفتم7 گفت فدايت شوم اينان (گروهي از مردم) عقيده دارند که شما علم غيب داريد. حضرت در پاسخ او فرمود: ... نه به خدا سوگند آنچه ما مي‌دانيم از پيامبر خدا9 به ما رسيده است و از آن حضرت آموخته‌ايم، لا والله ما هي الا وراثة عن رسول الله «صلوات الله عليه»[14]. مفسر عاليقدر شيعه مرحوم شيخ طبرسي مي‌نويسد: به عقيدة شيعه کسي را مي‌توان با جمله «عالم به غيب» توصيف کرد که همة غيب‌ها را بداند و علم او ذاتي باشد و هيچ‌کس جز خدا اين چنين نيست و اما خبرهاي غيبي فراواني که دانشمندان شيعه و سني از حضرت علي7 و ساير امامان نقل کرده‌اند همه از رسول خدا9 به آنان رسيده و رسول خدا نيز از خداوند آموخته است[15]. شبهاتي در مورد تعارض آيات با يک‌ديگر مطرح شده از جملة اين شبهات: 1ـ اگر پيامبران و امامان از غيب آگاهي دارند پس چرا قرآن مجيد در بسياري از آيات علم غيب را مختص به خدا مي‌داند؟ 2ـ در قرآن مجيد آياتي است که علاوه بر اينکه علم غيب را مختص به خدا مي‌داند، از ديگران نفي مي‌کند؟ 3ـ در قرآن‌مجيد آياتي است که در آن‌ها صريحاً آگاهي از غيب از رسول گرامي اسلام نفي شده است. 4ـ اگر امامان: از غيب آگاهي داشتند پس چرا در موارد متعددي آگاهي خود را از غيب انکار مي‌کردند. جواب اين شبهات با بررسي آيات و روايات کاملاً پاسخ داده شده که به آنها اشاره مي‌گردد. علم غيب بايد از سه منظر و ديدگاه بررسي شود: 1ـ آيات قرآن 2ـ روايات 3ـ ديدگاه دانشمندان اسلامي 1ـ آيات قرآن آيات در مورد علم غيب در قرآن به چندگونه آمده است که بعضي از آن‌ها اگر درست تفسير نشوند متناقض يک‌ديگر به نظر مي‌رسد. اين آيات به چند گونه است. الف: آياتي که علم غيب را مخصوص خداوند مي‌داند. (قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّکُمْ إِنِّي‌ أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ)[16]؛ «(خدا) گفت: «آيا به شما نگفتم که من نهان آسمان‏ها و زمين را مى‏دانم؟!». آيا اين آيه براي هنگامي است که فرشتگان به آگاه نبودن خود از اسماءاعتراف کردند و آدم7 به دستور خداوند آنان را از اسماء آگاه کرد و خداوند به فرشتگان در جواب آيه را فرمود[17]. در آيات ديگر قرآن با توجه به اينکه خدا علم غيب مي‌داند به صفات او اشاره مي‌کند از جمله به صفت عالم الغيب والشهادت[18] و نيز به صفت عالم الغيب و علام الغيوب[19] اشاره شده. نتيجه بررسي آيات ذکر شده اين است که در اين آيات از اختصاص علم غيب به خداوند دلالت دارد و نشان‌دهنده اين است که او از همه چيز چه ظاهر و چه باطن آگاه است و اين علم ذاتي و استقلالي است که مخصوص خداوند است. اما اختصاص اين علم به خداوند هيچ منافاتي با علم غيب پيامبران و امامان به تعليم الهي ندارد. چرا که علم خداوند بالذات است و علم پيامبران و معصومان به تعليم خداوند است. برخي از اين آيات علاوه بر اينکه علم غيب را مختص به خدا مي‌داند از ديگران نفي مي‌کند مانند (وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَيَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ)[20]؛ «و کليدهاى غيب (= منابعى که از حسّ پوشيده) تنها نزد اوست». اين آيه علم غيب را منحصر در خداي تعالي مي‌کند از اين جهت که جز خدا به خزينه‌هاي غيب آگاهي نيست و جز او کسي آگاهي به کليدهاي غيب ندارد. در صدر آيه گرچه از انحصار علم غيب به خدا خبر مي‌دهد و‌لکن ذيل آيه منحصر در بيان علم غيب نيست بلکه از مشمول علم او به هر چيز چه غيب و چه شهود خبر مي‌دهد مي‌فرمايد خداوند به هر تَر و خشکي آگاهي دارد. اموري که در اين عالم و در چهارچوب زمان هستند قبل از اينکه موجود شوند نزد خدا ثابت بوده و در خزينه‌هاي غيب او داراي نوعي ثبوت مهم و غيرمقدار بوده‌اند اگرچه نتوانيم به کيفيت ثبوت آن‌ها احاطه پيدا کنيم ممکن است چيزهاي ديگر نيز در آن عالم ذخيره و نهفته باشد که از جنس موجودات زماني نباشد پس بايد گفت خزينه‌هاي غيب خدا مشتمل بر دو نوع غيب است يکي غيب‌هايي که پايه عرضه شهود گذاشته‌اند و ديگري غيب‌هايي که از مرحلة شهادت خارجند و ما آنها را غيب مطلق مي‌ناميم. اما آن غيب‌هايي هم که پا به عرصه وجود و شهود و عالم حدود نهاده‌اند در حقيقت صرف‌نظر از حد و اندازه‌اي که به خود گرفته‌اند باز به غيب مطلق باز مي‌گردند و باز همان غيب مطلق هستند و اگر به آنها شهود مي‌گوييم با حد و قدرتي است که دارند و مي‌توانند متعلق علم ما قرار گيرند پس اين موجودات هم وقتي شهودند که متعلق علم ما قرار گيرند وگرنه غيب خواهند بود يا آيه (لايَعْلَمُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ اِلا اللهُ)[21]؛ «(اى پيامبر!) بگو: «کسانى که در آسمان‏ها و زمين هستند نهان را نمى‏دانند جز خدا». اين آيات، اختصاص علم غيب براي خداوند اشاره مي‌کند. در کنار آيات ذکر شده که علم غيب را مختص به خدا مي‌داند، آياتي است که اشاره مي‌کند به اينکه خداوند علم غيب را در اختيار بندگان برگزيده خود مي‌گذارد مانند آيه 26 سوره جن (عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضَي‏ مِن رَّسُولٍ...)[22]؛ «(او) داناى نهان است و هيچ کس را بر (اسرار) نهانش مسلّط نمى‏سازد، جز کسى از فرستاده‏[ها] که (خدا از او) خشنود باشد ...». خداوند در اين آيه مي‌فرمايد من کسي را براي احاطه به غيب خودم کمک نمي‌کنم و بر غيب خود مسلط نمي‌سازم و کلمه غيب خبري براي مبتداي محذوف است و مفاد کلمه به کمک سياق اين است که مي‌خواهد بفهماند علم غيب مختص به خداي تعالي است و علم او ظاهر و باطن سراسر عالم را فراگرفته و براي همين جهت براي نوبت دوم غيب را به خودش نسبت داد و فرمودند کسي را بر غيب خود مسلط نمي‌کند و معناي آيه اين است که خداي تعالي عالم به تمامي غيب‌ها است آن هم علمي که اختصاص به خودش دارد پس هيچ کس از مردم را به غيب خود که مختص به خودش مي‌باشد آگاه نمي‌کند و در نتيجه مفاد آيه سلب کلي است. (إِلَّا مَنِ ارْتَضَى‏ مِن رَّسُولٍ...) اين استثناء استثناي از کلمه اصلاً است و جمله من رسول بيان جمله من ارتضي است در نتيجه مي‌فهماند خدا پيامبري از پيامبران را که بخواهد هر مقدار از غيب مختص به خود را که بخواهد آگاه مي‌سازد. پس اگر اين آيه را ضميمه کنيم به آياتي که غيب را مختص به خدا مي‌داند مانند (وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ)[23] و آيات ديگري که در قبل بيان شد اين نتيجه به دست مي‌آيد که علم غيب اصالت از آن خداست و به تبعيت خدا ديگران هم مي‌توانند هر مقداري که او بخواهد به تعليم خدا داشته باشد. سپس مي‌توان گفت که آيات راجع به غيب که يک دسته آن را مختص خدا مي‌داند مانند (اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ)[24] و يکي آن را به ملائکه نسبت مي‌دهد و مي‌فرمايد: (قُلْ يَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِي وُکِّلَ بِکُمْ)[25]، «بگو: «فرشته‏ مرگ که برشما گماشته شده، (جان) شما را به طور کامل مى‏گيرد» و جاي ديگري آن را به رسل نسبت مي‌دهد و مي‌فرمايد: (حَتَّي‏ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا)[26]، «تا هنگامى که مرگ به يکى از شما برسد فرستادگان ما (جان) او را بصورت کامل مى‏گيرند» که توفي اصالتاً مربوط به خداست و به تبعيت منسوب به ملائکه يا رسل است که مسخر فرمان اويند. سپس معني آيه اين است که خدا احدي را بر غيب خود مسلط نمي‌کند مگر رسول را که پسنديده باشد و چنين رسول را بر غيب خود مسلط مي‌کند و چون خدا نگهباناني از ملائکه بين رسول و مردم دارد و نگهباناني هم بين رسول و خودش گمارده است[27]. مفاد اين آيه و آيات ديگر در اين خصوص مي‌فهماند که علم غيب از آن خداست و بندگان عادي خود را از غيب آگاه نمي‌کند مگر فرستادگان خود را که از غيب خود آگاه مي‌کند. ب: آياتي که علم غيب را براي غير خدا مطرح مي‌کند. برخي، آيات خبر مي‌دهند که پيامبران و ديگر بندگان خدا از مواردي که مخصوص غيب است و از امور پنهان از حس؛ آگاه شده‌اند. مانند (وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لاَتَذَرْ عَلَي‌الْأَرْضِ مِنَ‌الْکَافِرِينَ دَيَّاراً إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَيَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً)[28]؛ «و نوح گفت: «پروردگارا! بر زمين، از کافران، هيچ ساکن خانه‏اى وا مگذار! [چرا] که تو اگر آنان را واگذارى، بندگانت را گمراه مى‏کنند و جز (نسل) بدکار بسيار ناسپاس نمى‏زايند». که اين آيه اشاره به آگاهي حضرت نوح از سرانجام قوم خود بود و اين آگاهي جز از طريق وحي الهي نبوده است. يا آيه 101 يوسف (رَبِّ قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْکِ ‌وَعَلَّمْتَنِي ‌مِن تَأْوِيلِ الْأَحَاديثِ فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ)؛ «پروردگارا! به يقين، (بهره‏اى) از فرمانروايى (مصر) را به من دادى و از (دانش) تعبير خواب‏ها به من آموختى. [اى آفريننده و] شکافنده‏ى آسمان‏ها و زمين! تو در دنيا و آخرت سرپرست منى؛ [جان‏] مرا در حاليکه مسلمان هستم به طور کامل بگير؛ و مرا به شايستگان ملحق نما»[29]. تأويل و تعبير خواب و آگاهي از حقيقت آن يک نوع اگاهي از غيب است و خداوند گروه مخصوصي را مشمول به اين لطف قرار مي‌دهد[30]. همان‌طور که ذکر شد اين آيات نشان مي‌دهد که علم غيب مختص به خداوند است اما او به برخي بندگانش از جمله پيامبران علم غيب خود را داده. و تحقق اين امر با گزارش قرآن امري ممکن است و مي‌رساند که بشر نيز مي‌تواند داراي علم غيب باشد و اگر کسي ادعا کند که علم غيب مخصوص خداوند است و کسي آن را نمي داند حرف بيهوده و نسجيده‌اي گفته و آياتي نيز وجود دارد که افرادي غير از پيامبران نيز از غيب آگاهي دانسته‌اند که به برخي اشاره مي‌گردد. 1ـ (وَأَوْحَيْنَا إِلَي‏ أُمِّ مُوسَي‏ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلاَ تَخَافِي‌ وَلاَتَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ)[31]، «و به مادر موسى وحى (= الهام) کرديم که «او را شير بده؛ و هنگامى که بر(جان) او ترسيدى، پس وى را در دريا بيفکن؛ و نترس و اندوهگين مباش، [چرا] که ما او را به سوى تو بازمى‏گردانيم و وى را از فرستادگان (خود) قرار مى‏دهيم». اين آيه گزارش مي‌دهد که مادر حضرت موسي از آيندة فرزند و از اين که خدا او را حفظ مي‌کند و به مادر برمي‌گرداند آگاه شد که اين جز آگاهي از غيب نيست. 2ـ (وَيَقُولُ الَّذِينَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَابِ)[32]؛ «و کسانى که کفر ورزيدند، مى‏گويند: «(تو) فرستاده شده نيستى.» (اى پيامبر!) بگو: گواهى خدا و کسى که علمِ کتاب (قرآن) نزد اوست، بين من و بين شما کافى است». چنان که در روايات بسياري از طريق اهل‌سنت و شيعه نقل شده است که مراد حضرت کتاب مبين که صامت است و آن همين قرآن است و علوم آن نزد کتاب مبين با حق يعني امام7 است[33]. ج) آياتي که به ظاهر آگاهي از غيب از رسول اکرم9 نفي کرده است[34] که به بررسي يک آيه اشاره مي‌شود. (قُلْ مَاکُنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلاَبِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي‏ إِلَيَّ‌ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌّ مُبِينٌ)[35]؛ «بگو: (من) نوآمدى از فرستادگان (خدا) نيستم و نمى‏دانم که با من و با شما چه خواهد شد؛ جز از آنچه به سوى من وحى مى‏شود پيروى نمى‏کنم؛ من جز هشدارگرى روشنگر نيستم». آيه به اين معني است که مشرکان تصور مي‌کردند که پيامبر بايد از لوازم بشري مانند غذا خوردن، راه رفتن، خوابيدن و... پيراسته باشد و مي‌گفتند اگر حضرت محمد9 پيامبر است پس چرا غذا مي‌خورد و در کوچه و بازار راه مي‌برود اگر پيامبر باشد بايد از چنين آثار بشري منزه و پيراسته باشد و قرآن‌کريم به اين ايراد پاسخ مي‌دهد که اين پيامبر نيز مانند پيامبران پيشين است که بشر است و نيازهاي بشري دارد و نيز آيات ديگر[36] از انتظارات مافوق بشري مشرکان از پيامبر خبر مي‌دهد و به دنبال اين انتظار باز انتظار داشتند که پيامبر داراي قدرت خاصي و مافوق بشري باشد و ذاتاً و بدون تعليم و وحي الهي از غيب آگاه باشد و از پنهاني‌ها خبر دهد و پيامبر در پاسخ مي‌گويد (وَمَا أَدْرِي...) من هم نمي‌دانم که در پايان با من و شما چه خواهد شد. اين آيه به آن دسته آگاهي از غيب نظر دارد که بدون تعليم الهي باشد و اين نوع غيب با صراحت کامل از پيامبر نفي شده است ولي نفي اين علم غيب (به معني علم ذاتي خداوند) با آگاه بودن آن حضرت از غيب به وسيله تعليم الهي هيچ منافاتي ندارد و گواه آن قسمت سوم آيه است که مي‌فرمايد: (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي‏ إِلَيَّ...) يعني من پيرو وحي هستم. زيرا يکي از راه‌هاي آگاهي از غيب، وحي است که خداوند به وسيله آن از يک‌سري از اسرار الهي پيامبرانش را آگاه مي‌سازد و در آخر آيه (إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ) به انتظار بي‌جاي آنها که مي‌گويند پيامبر بايد ذاتاً‌ عالم به غيب باشد پاسخ مي‌دهد که من فقط پيامبرم و هرچه را در اختيارم بگذارند مي‌دانم و از پيش خود و بدون تعليم الهي چيزي را نمي‌دانم[37]. (وَلاَ أَقُولُ لَکُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَأَقُولُ إِنِّي مَلَکٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُکُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ)[38]؛ «و به شما نمى‏گويم که منابع الهى نزد من است؛ و (نيز) از غيب (= آنچه از حسّ پوشيده) آگاه نيستم؛ و نمى‏گويم که من فرشته‏ام؛ و براى کسانى که در نظر شما خوار مى‏آيند، نمى‏گويم خدا هيچ خيرى به آنان نخواهد داد؛ خدا به آنچه در جان‏هايشان است، آگاه‏تر است؛ [چرا ]که من در اين صورت قطعاً از ستمکارانم». مفهوم کلي آيه اين است که آگاهي از اسرار غيب بالذات مخصوص خداست و ديگران هرچه دارند بالعرض و از طريق تعليم الهي مي‌باشند و به همين دليل محدود به حدودي است که خدا اراده مي‌کند[39] و اين آيه جواب تقاضاي بي‌جاي مشرکان که پيامبر از پيش خود عالم به غيب باشد را مي‌دهد که پيامبر بدون تعليم الهي از غيب آگاه نيست. و نيز مي‌توان گفت اين آيه پاسخي است به مشرکين‌‌ که ادعا مي‌کردند هر پيامبري لازم است خزائن رحمت الهي را مالک و کليد‌دار باشد و پيامبر کسي است که علم غيب داشته باشد و آن‌چه را که از نظر ديگران پنهان است آگاه باشد و بتواند آن چيزها را به سوي خود جلب کند و نيز بر هر شري که ديگران از آن بي‌خبرند با خبر باشد و آن را از خود دفع نمايد و اين‌که پيامبر بايد داراي خيرات بوده و از شر مصون باشد و پيامبر از مقام فرشتگان فراتر رود و مانند آنها از حوائج بشري منزه باشد. و [پيامبر] در جواب گويد که من پيامبرم و هيچ يک از چيزهاي بالا را ندارم و من به استقلال داراي علم غيب نيستم بلکه بالتبع و به اراده خدا آن علم غيب را دارا هستم[40]. علم غيب از نظر روايات ائمه: گاهي از غيب خبر مي‌دادند و گاهي منکر مي‌شدند چون مخاطب در اين روايات مختلف بودند آن‌ها که استعداد و آمادگي پذيرش مسئله مهم غيب را درباره امامان داشتند حق مطلب به آن‌ها گفته مي‌شد ولي در برابر افراد مخالف يا ضعيف و کم‌استعداد سخن به‌اندازه فهم شنونده مطرح مي‌گشت مثلاً در حديثي آمده که ابوبصير و چند تن از ياران بزرگ امام صادق7 در مجلسي بودند امام غصبناک وارد مجلس شد هنگامي که نشست در حضور جمع فرمود: «يا عجبا لاقوام يزعمون انا اعلم الغيب ما يعلم ‌الغيب الا الله عزوجل لقد همت يضرب جاريتي فلانة فهربت منّي في‌علت في اي بيوت الدارهي» عجيب است که عده‌اي گمان مي‌کنند ما علم غيب داريم هيچ‌کس جز خداوند متعال از غيب آگاه نيست من الآن مي‌خواستم کنيزم را تأديب کنم از دست من گريخت ندانستم در کداميک از اطاق‌هاي خانه است[41]. راوي حديث مي‌گويد هنگامي که امام از مجلس برخاست من و بعضي ديگر از ياران حضرت وارد اندرون منزل شديم و گفتيم فدايت شويم شما درباره کنيزتان چنين فرمودي درحال که ما مي‌دانيم شما علوم زيادي داريد و نامي از علم غيب نمي‌بريم. امام سپس شرحي در اين زمينه‌ دارد که مفهومش آگاهي او بر اسرار غيب بود. حقيقت روايت دلالت بر اين‌که امام به ‌خاطر تقيه اين کار را انجام داد چرا که روايت نشان مي‌دهد که در آن مجلس افرادي بوده‌اند که آمادگي و استعداد لازم براي درک اين معاني و معرفت مقام امام را نداشتند. نمونه‌اي از خبرهاي غيبي پيامبر9 و ائمه طاهرين: در روايات الف) پيامبر اکرم9 خبر داد که گنج‌هاي کسري را تصرف مي‌کنيد. 1ـ عدي بن حاتم مي‌گويد حضور پيامبر گرامي9 بودم شخصي آمد و اظهار نيازمندي کرد، چيزي نگذشت ديگري آمد از ناامني راه شکايت کرد، در اين هنگام پيامبر رو به من کرد و گفت: حيره را ديده‌اي؟ گفتم: اوصاف، آن را شنيده‌ام اما نديده‌ام فرمود: چيزي نمي‌گذرد که امنيت سراسر منطقه را فرا مي‌گيرد و کاروان به قصد زيارت خانه خدا از حيره حرکت مي‌کند در اين راه جز از خدا نمي‌ترسد سپس افزود: اگر از عمري برخوردار شوي جزو گروهي خواهي بود که گنج‌هاي کسري را فتح خواهند کرد... عدي مي‌گويد: زنده ماندم و ديدم کاروان از حيره به قصد زيارت خانه خدا حرکت کرد و بر سراسر منطقه امنيت حکومت مي‌کرد و من جزو افرادي بودم که گنج‌هاي کسري را فتح کردم[42]. ‌ 2ـ نبرد علي7 با سه گروه پيامبر اکرم از آيندة تاريک امت آگاه بود و از پيدايش فرقه‌هاي پيمان‌‌شکن و ستمگر و مرتد خبر داد و به حضرت علي7 يادآوري کرد که تو با اين سه گروه نبرد و جنگ‌خواهي کرد. يا علي تقاتل النا‌کثين والقاسطين والمارقين. تو با گروه پيمان‌شکن و گروه ستمگر و گروه مرتد نبرد خواهي کرد[43]. ب) اخبار غيبي از ائمه اطهار: 1ـ معاويه بر سرزمين عراق مسلط مي‌شود. حضرت اميرالمؤمنين7 خبر مي‌دهد که او پيش از معاويه از دنيا مي‌رود و معاويه پس از او بر عراق مسلط مي‌گردد و سپس مي‌افزايد: «انه سيأمرکم بسبّي والبرائة مني...» از شما مي‌خواهد که به من ناسزا گوييد و از من بيزاري جوئيد...[44] و همانطور که حضرت علي‌7 خبر داده بود، معاويه پس از آن حضرت به عراق مسلط شد و از مردم خواست که به آن حضرت ناسزا بگويند و از او بيزاري جويند[45] و نيز از ائمه طاهرين7 روايت شده است که از غيب خبرهايي دارند از اجل‌هاي مردم، آنچه در جهان شده و خواهد شد، افرادي که بر ما وارد خواهند شد، و افرادي که هنوز وارد نشده و اجازه ورود نگرفته‌اند. آگاهي از مکان و احوال آن‌ها، آگاهي از اجل‌هاي مردم و اسباب حوادث و امراض، اسامي پادشاهان روي زمين، و نيز اسامي اهل بهشت و جهنم به نقل از کتابي که نزد ايشان است و... [46]. 2ـ امام محمد باقر7 جواني را در مسجد ديد که مي‌خنديد فرمود: در خانه‌ خدا مي‌خندي در حالي که سه روز ديگر از دنيا خواهي رفت. آن جوان پس از سه روز از دنيا رفت و نيز به ابوبصير فرمود: هنگامي که به کوفه برگردي خداوند دو پسر به تو عنايت مي‌کند يکي را عيسي و ديگري را محمد نام مي‌گذاري و هر دو آن‌ها از شيعيان ما، خواهند بود. ابوبصير مي‌گويد همان‌طور که امام خبر داده بوده شد[47]. ج) گفتار دانشمندان پيرامون آگاهي پيامبر و امام از غيب 1. شيخ حر عاملي مي‌نويسد احاديثي که مفاد آن اينست که خداوند به پيامبر و امامان: علم گذشته و آينده را تعليم کرده است متواتر مي‌باشد[48]. و نيز مي‌گويد: پيامبر و امامان: بسياري از غيب‌ها را به تعليم الهي مي‌دانستند و هرگاه اراده مي‌کردند چيزي را بدانند مي‌دانستند (و از طرف خدا به آنان تعليم مي‌شد) [49]. 2. ابن شهر آشوب مازندراني نيز مي‌گويد: خبرهاي غيبي وجود دارد که خداوند رسول اکرم را از آن‌ها آگاه ساخته و رسول خدا هم در پنهاني حضرت علي7 را بر آن‌ها آگاه کرده است[50]. 3. علامه طباطبايي نيز مي‌فرمايد: از اخبار کثيره‌اي که از رسول اکرم و ائمه هدي رسيده است برمي‌آيد که خداوند «علم ماکان ومايکون وماهو کائن» را به رسول گرامي اسلام داده و ائمه هدي: هم همان علم را از آن حضرت به ارث برده‌اند[51]. 4. شيخ مفيد مي‌نويسد امامان: به ضماير برخي از مردم آگاه بودند و به حوادث و پيش آمدها، قبل از وقوع آن آگاهي داشتند[52] و نيز مي‌گويد: يکي از دلايل امامت حضرت علي7 خبرهاي غيبي آن حضرت است که از وقوع يک سلسله پيش آمدها و حوادث پيش از وقوع آن‌ها خبر داده است و پس از چندي صدق و درستي خبرهاي او روشن شده است[53]. سؤال: اگر پيامبر اکرم9 و ائمه معصومين: از حوادث آينده آگاه بودند چرا پيوسته هدف تير حوادث ناگوار قرار مي‌‌گرفتند؟ علامه طباطبايي به اين پرسش اينگونه پاسخ مي‌دهد: آگاهي امام از حوادث و وقايع طبق آنچه از ادله نقلي و براهين عقلي به دست مي‌آيد به دو قسم و از دو راه است. قسم اول از علم امام به حقايق جهان هستي است، در هر گونه شرايطي که باشد به اذن خدا واقف و آگاه است اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بيرون از دايرة حس مي‌باشند مانند موجودات آسماني و حوادث گذشته و وقايع آينده، اما چگونه اين اثبات علم امام ممکن است يکي از راه نقلي از طريق روايات متواتره‌اي که در کتب احاديث شيعه آمده و به برخي از آن‌ها اشاره کرديم که اين روايات نشان مي‌داد که امام از راه موهبت الهي نه اکتسابي به همه چيز آگاه است. و از راه عقلي، از طريق براهيني است که به موجب آن‌ها امام7 به حسب مقام نورانيت خود کاملترين انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدايي و بالفعل به همه چيز عالم آشنا است. و اين علم هيچ‌گاه تخلف نمي‌پذيرد و راه خطا نمي‌رود. اما هيچ‌گونه تکليفي به متعلق اين‌گونه علم تعلق نمي‌گيرد. زيرا تکليف براي امکان فعل تعلق مي‌گيرد و زماني که فعل و ترک هر دو در اختيار مکلف‌اند. و خدا کاري را که فعل و ترک آن ممکن است بفرمايد آن را بکن ولي خيري که فعل و ترک آن در اختيارات آن نيست محال است بفرمايد انجام بده. زيرا چنين امر و نهي‌اي لغو و بي‌اثر است. مانند آن‌که اگر کسي بداند که حتماً در فلان خيابان زير ماشين خواهد رفت و هيچ تلاشي جلو اين خطر را نمي‌تواند بگيرد. چنين شخصي هيچ تلاشي براي جلوگيري از اين مسئله نخواهد کرد زيرا اثري ندارد و چنين شخصي با وجود علم به خطر به زندگي عادي خود ادامه مي‌دهد اگرچه منتهي به‌خطر خواهد شد. بنابراين با اين توضيحات روشن مي‌شود که اين علم موهبتي امام7 اثري در اعمال او و ارتباطي با تکاليف خاصة او ندارد. پس هر امر مفروض از آن جهت که متعلق قضاء حتمي است متعلق امر يا نهي با اراده و قصد انساني نمي‌شود و فقط بايد راضي به قضاي او بود. از اين‌رو سيد‌الشهداء در آخرين ساعت زندگي مي‌فرمود: «رضاء بقضاءک وتسليماً لامرک لامعبود سواک». قسم دوم از علم امام، علم عادي است. پيامبر9 به نص قرآن کريم و امام بشري است مانند ساير افراد که اعمالش در مجراي اختيار و بر اساس علم عادي قرار دارد. امام مانند ساير افراد، انساني بندة خداست که به تکاليف و مقررات ديني مکلف و موظف مي‌باشد و طبق سرپرستي و پيشوايي که از جانب خدا دارد با موازين عادي انساني بايد انجام دهد و آخرين تلاش را در اجرا حکم حق و سرپا نگهداشتن دين و آيين مي‌نمايد. اين شبهه که علامه طباطبايي آن را پاسخ داده‌اند را مي‌توان چنين تبيين کرد که پيامبر و امامان با داشتن شخصيت الهي و روح ولايت در زندگي شخصي و رويارويي با حوادث و پيش‌آمدها به علم عادي خود عمل مي‌کنند و از علم غيب استفاده نمي‌کنند. پيامبر در دوران رسالت خود سه سلاح غيبي برنده داشت: 1. اعجاز 2. دعاي مستجاب 3. آگاهي‌هاي غيبي. اين سه سلاح برنده مي‌توانست خيلي از مشکلات زندگي را رفع نمايد. اما پيامبر غالباً از اين سه سلاح برنده استفاده نمي‌کرد و گام از راه طبيعي و عادي بيرون نمي‌نهاد. چرا که اين سلاح‌ها و ابزارها و اسباب غيبي براي هدف ديگري به پيامبر داده شده و او بايد از اين سلاح‌ها در مواردي که اثبات نبوت و ولايت الهي او نياز دارد، از آن‌ها استفاده کند به عبارتي از اين ابزار مواقعي مي‌تواند استفاده کند که خداوند به او اذن و اجازه بدهد و شايد يکي از علل که پيامبر اسلام و امام در رفع برخي مشکلات و گرفتاري‌ها نبايد از اين ابزار استفاده کند اين باشد که بهره‌گيري از اين وسايل سبب مي‌شود تبليغ عملي آنان از بين برود. شکي نيست که زندگي پيامبر و پيشوايان‌، صبر بردباري در مصائب و جانبازي آنان در ميدان جهاد سرمشق پيروانشان مي‌باشد و اگر از اين سه سلاح استفاده کنند ديگر نمي‌توانند پيروانشان را به صبر در بلايا، شهادت و... دعوت کنند و هميشه در معرض اين اتهام هستند که کسي گرفتاري را لمس نکرده نمي‌تواند نمونه اخلاق نيز براي پيروانش باشد[54]. جمع‌بندي و نتيجه علم غيب دوگونه است استقلالي و عرضي،‌ که قسم اول مخصوص خداست و قسم دوم را خدا مي‌داند و بر اساس آيات و روايات در اختيار پيامبر و ائمه: مي‌گذارد. و آيات اثبات کننده و نفي‌کننده علم غيب به اين دو قسم علم غيب اشاره دارد. منابع جهت مطالعه بيشتر 1. آگاهي سوم (علم غيب)، آيت الله سبحاني؛ 2. تفسير الميزان، علامه طباطبايي؛ 3. اصول کافي، کليني. [1]. محمد بندر ريگي، المنجد، ج 2. [2]. جبران مسعود ترجم عبدالستار کمري فرهنگ راند الطلاب. [3]. دکتر خليل جر، مترجم سيد حميد طبيبيان ترجمه المعجم العربي الحديث، ج 2 . [4]. مجلسي، مرآه العقول، 3/111 بنقل از علم غيب شاهرودي. [5]. نمل / 75. [6]. سبحاني جعفر، آگاهي سوم ص 17ـ 18. [7]. بقره / 3. [8]. (فَبَصَرُکَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ)، «و امروز ديده‏ات تيزبين است»؛ ق / 22. [9]. رعد / 2. [10]. سبحاني، جعفر، آگاهي سوم، ص 22ـ 26. [11]. در صفحات بعد به معني اين آيات اشاره خواهد شد. [12]. نهج‌البلاغه، خطبه 128. [13]. صبوري قمي، جعفر، خبرهاي غيبي قرآن، ص 119 ـ 120. [14]. شيخ مفيد امالي، ص 14، چاپ نجف. [15]. طبري، مجمع‌البيان، ج 3، ص 261، ج 5 ص 205 . [16]. بقره / 33. [17]. و نيز توبه/ 94 و 105؛ رعد/ 9؛ مؤمنون/ 92؛ سجده/ 6؛ زمر/ 46؛ حشر/ 22؛ جمعه/ 8 و تغابن/ 18. [18]. سبا / 109. [19]. مائده / 109 و 116؛ توبه / 78؛ سبا / 48 و حجرات / 18. [20]. انعام / 59. [21]. نمل/ 65. [22]. جن / 26. [23]. نحل/ 117. [24]. زمر/ 42. [25]. سجده/ 11. [26]. انعام/ 61. [27]. الميزان، ج20، ص 82 ـ 94. [28]. نوح / 26 ـ 27. [29]. و نيز آيات در همين مضمون شامل يوسف / 92 ـ 95، 36ـ44، 42ـ49، 3ـ6؛ هود/ 64 ـ 65، 69 ـ 73؛ نمل / 16، 18ـ19، 20ـ22؛ آل‌عمران/ 49، 45ـ56؛ صف/ 6؛ تحريم/ 4؛ قصص/ 7؛ مائده/ 109 و رعد/ 43. [30]. سبحاني، جعفر، آگاهي سوم، ص 102-103. [31]. قصص / 7. [32]. رعد / 43. [33]. نمازي شاهرودي مجلي؛ اثبات ولايت، ص 49. [34]. احقاف/ 9؛ انعام/ 50؛ هود/ 31؛ اعراف/ 88؛ توبه/ 101؛ انبياء/ 108؛ مائده/ 109 و 69 ـ 70 . [35]. احقاف/ 9. [36]. فرقان / 20 . [37]. سبحاني، جعفر، آگاهي سوم، ص 171-175 و نگاه کنيد به آيات انعام/ 50؛ اعراف / 188. [38]. هود / 31. [39]. تفسير نمونه، ج 9. [40]. تفسير الميزان، ج 1، ص 315 ـ 318. [41]. اصول کافي، ج 1، حديث 3 باب نادر فيه ذکرالغيب. [42]. بخاري، صحيح بخاري، ج 4، ص 239 و 246 و 247 و صحيح مسلم ج 8 ص 187 و مسند احمد ج 1 ص 21؛ ج 4 ص 257؛ ج 5 ص 89 و 103 و 104 به نقل از آگاهي سوم ص120. [43]. مستدرک حاکم، ج3، ص140 به نقل از آگاهي سوم ص127. [44]. صحيح بخاري، ج 1، ص 122 صحيح مسلم، ج 8، ص 186 و سنن ترمذي، ج 5، ص 333 و مسند احمد، ج 2، ص 1 و 164 و 26 و ج 3؛ ص 5-22-28-91، سيرة ابن هشام، ج 1، ص496 ـ 497. [45]. براي آگاهي بيشتر نگاه کنيد به : شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 133. [46]. نمازي شاهرودي، علم الغيب. [47]. اثبات البداة، ص 150، شيخ حر عاملي ج 5، ص245 ـ 246 به نقل از کشف الغمه اريلي به نقل از کتاب آگاهي سوم. ص 150. [48]. وسايل الشيعه، ج 13، ص 92. [49]. اثبات الهدات، ج 7، ص 441 و فصول المهمه، ص 48. [50]. ابن شهر آشوب مازندراني، مناقب، ج 2، ص 112. [51]. طباطبايي، محمد حسين، رساله علم الامام، ص 6. [52]. مفيد، اوائل المقالات، ص 38. [53]. شيخ مفيد ارشاد، ص 148، چاپ آخوندي. [54]. الميزان، به نقل از جعفر سبحاني، آگاهي سوم، ص 252 ـ 254.

پربازدیدترین ها