آیا مطالب علمی قرآن متناسب با زمان نزول بوده؟

متن سوال: 
عبدالکريم سروش و برخي از سران اصلاح طلب مي گويند : اسلام در طول 1400 سال هيچ دليلي براي عدم تحريف قران ارايه نداده است و علم قرآن در حد دانش عصر پيامبر اسلام است واگر پيامبر اسلام بيش تر عمر ميکرد حجم قران نيز افزايش مي يافت و وحي را تجربه شخصي پيامبر مي دانند و لطفا به شبهات پاسخ دهيد؟

دکتر سروش در زمينه وحي به معناي عام کلمه که وحي همه پيامبران را در بر مي‌گيرد و البته شامل وحي قرآني نيز مي‌شود، سه ديدگاه اصلي را ارايه کرده است، بدين شرح: ?. وحي همسان و همپاي تجربه‌هاي عرفاني است. ?. وحي مانند تجربه شاعرانه و کشف‌هاي علمي و فلسفي است. ?. وحي نبوي پايان نپذيرفته و امکان استمرار وحي وجود دارد. ?. وحي قرآني آقاي سروش درباره وحي قرآني به شش ديدگاه ذيل باورمند است: ?. به عکس ديدگاه رايج و سنتي، پيامبر(ص) در فراهم آوردن قرآن نقش کليدي داشته ، و از اين جهت قرآن را بايد بازتاب دانش و روحيات پيامبر دانست. ?. نمي توان تمام آيات و سور قرآن را از نظر لفظ و محتوا در سطح اعجاز و فراتر از گفتار نبوي ارزيابي کرد. ?. در آموزه‌هاي علمي قرآن خطا راه يافته است. ?. قرآن پديده‌اي تاريخمند است که فرهنگ عربي در آن تاثير گذاشته است. ?. آموزه هاي عرضي قرآن يعني آموزه هاي غير اعتقادي شامل آموزه هاي اجتماعي، سياسي قرآن فرا مکاني و فرا زماني نيستند. ?. دانش پيامبر(ص) در سطحي برابر يا گاه کمتر از سطح دانش‌هاي معاصر ايشان بوده است، از اين جهت در آموزه‌هاي نبوي بسان روايات طبّي خطا راه يافته است. آقاي سروش از مباحث و مباني مورد نظر خود، چنين نتيجه‌ مي‌گيرد که بايد دين را نه بر اساس فهم محدثان و فقيهان بلکه بر اساس فهم عرفا و فلاسفه فهميد و ضمن جداسازي ميان آموزه‌هاي ذاتي از عرضي دين، بايد تفسيري مطابق با نياز‌ها و مقتضيات عصر از دين ارائه نمود. لوازم و پيامدهاي نظريه آقاي سروش در زمينه وحي قرآني نظريه اخير آقاي سروش در زمينه وحي چنان با لوازم و پيامدهاي ناصوابي همراه است که نشان دادن آنها مي تواند عمق لغزش‌هاي اين نظريه را نشان دهد. اين لوازم و پيامدها عبارتند از: ?. نفي عصمت قرآن؛ ?. نفي اعجاز قرآن؛ ?. نفي جهاني بودن و جاودانگي قرآن؛ ?. نفي جامعيت قرآن؛ اينک به اختصار هر يک از اين لوازم را مورد بررسي قرار مي دهيم. ?. نفي عصمت قرآن عصمت و پيراستگي مطلق قرآن از مرحله دريافت وحي از خداوند توسط جبرييل تا رساندن آن به پيامبر(ص) و ابلاغ کامل آن توسط پيامبر(ص) به مسلمانان از اصول و مبناي مسلّمي است که مورد اتفاق همه مسلمانان بوده و دلايل فراوان عقلي و نقلي بر آن اقامه شده است. بر اساس اصل عصمت شيطان و دست هاي شيطاني در هيچ يک از مراحل وحي در آن دخالت نداشته‌اند، چنان که هيچ دستي قادر نشده مطلبي از قرآن کاسته يا بر آن بيافزايد. براساس همين اصل راهيافت هر گونه خطا و لغزش در آيات قرآن به معناي عدم انطباق آموزه‌هاي قرآن با واقعيت به شدّت مورد انکار قرار گرفته است. از جمله آيات مورد استشهاد براي اثبات مدعا آيه نفي باطل است. نظريه چهارم که تا کنون هيچ صاحب نظر مسلماني آن را بر زبان جاري نکرده است، براي نخستين بار از سوي آقاي سروش مورد تاکيد قرار گرفته است ! چنان که در بررسي ديدگاه وي خواهيم آورد، آقاي سروش در تبيين نظريه خود از نقش پيامبر(ص) در توليد قرآن سخن به ميان آورده است. مقايسه ميان اين چهار ديدگاه نشان مي دهد که ديدگاه آقاي سروش تا چه اندازه از حوزه ديدگاه هاي شاذّ و نظرگاه روشنفکران که خود مورد مخالفت شديد عموم صاحب نظران فريقين قرار گرفته، دور افتاده است. براي روشن شدن مدعا مناسب است به اختصار اين ديدگاه ها را مورد بررسي قرار مي دهيم همگامي قرآن با فرهنگ و باورهاي عصر رسالت از جمله مسايلي که مورد تاکيد برخي از روشنفکران معاصر قرار گرفته و به صورت مکرّر آقاي سروش در تبيين نظريه خود و ترسيم مدل نوين وحي به آن استشهاد کرده است، پذيرش همگامي قرآن با برخي از باورهاي نادرست اعراب است. به عنوان نمونه در آيه : « الَّذِينَ يأْکلُونَ الرِّبَا لَا يقُومُونَ إِلَّا کمَا يقُومُ الَّذِي يتَخَبَّطُهُ الشَّيطَانُ مِنْ الْمَسِّ » ، از ميان مفسران پيشين جار الله زمخشري و از ميان مفسران دوران معاصر آيت الله طالقاني ، پذيرفته‌اند که تحقق جنون يا ديوزدگي باور اعراب بوده که قرآن همگام با باورهاي آنان از چنين تشبيهي براي نشان دادن قباحت و زشتي رباخواري بهره گرفته است. ايشان در گفتارهاي اخير خود اين مدعا را مجدّداً تکرار کرده و از آن به عنوان شاهدي بر راهيافت خطا در آموزه‌هاي قرآن بهره گرفته است. اما چنان که اشاره کرديم، بايد دانست کساني که از همراهي و همصدايي قرآن با فرهنگ زمانه سخن به ميان آورده‌اند هرگز مقصودشان پذيرش راهيافت خطا در قرآن نيست. اما واقعيت، عکس اين مدعا را اثبات مي کند. به اين معنا که هر صاحب نظري که از هم سخني قرآن با فرهنگ زمانه سخن به ميان آورده هيچگاه آن را به معناي راهيافت خطا در قرآن ندانسته، بلکه بر اين مطلب پاي مي‌فشارد که قرآن برغم اطلاع از عدم صحت نگاه اعراب معاصر نزول، بر اساس قاعده و روش بياني از اين شيوه بهره جسته است. به عنوان نمونه در آيه مورد اشاره در باره رباخواران قرآن از مثالي بهره گرفته که براي مخاطبان شناخته شده بوده است تا تحير و سرگرداني رباخواران را تفهيم کند. آقاي خرمشاهي در بخشي از پاسخ اخير به آقاي سروش مي گويد: «نظر بنده با نظر آقاي سروش و هم انديشان ايشان که مي گويند فرهنگ زمانه در قرآن رسوب و رسوخ کرده فرق دارد. آنان فرهنگ زمانه را فاعل بلکه فعال مي دانند؛ ولي من آن را قابل و خداوند را مطلقاً فعال مي دانم. همين است که نظر من از آغاز تا انجام خدامحوري، و نظر استاد سروش و هم انديشان وي، طبيعت و جامعه محوري است… هدف نظري که من پيش نهاده ام، اين است که فرضاً در قرآن کريم گزاره هايي خلاف علم باشد و با علوم بلاغت و انديشه کلامي نتوان توجيه و تأويلي عقل پسند براي آن پيدا کرد، نه در علم الهي و علام الغيوب بودن حضرتش شک کنيم، نه چنين بينگاريم که وحي الهي منشأ بشري دارد.» ايشان در ادامه چنين آورده است: «مي توان گفت علم بشري که کاملاً رنگ بشري دارد و مانند همه معارف بشري به قدر طاقت و توان ديروز و امروز اوست و دائم التحول و رو به اصلاح و تهذيب و تکامل است و در هر دهه به اندازه يک سده پيش مي رود، چه بسا به جايي برسد که حل اختلاف و رفع تناقض احتمالي بشود.» چنان که پيدا است آقاي خرمشاهي تاکيد دارد که راهيافت خطا در قرآن به معناي راهيافت خطا در علم الهي است که خود امر محالي است. پس اگر در جايي ميان آموزه اي از قرآن با دستاورد هاي علمي تناقض بدوي به نظر رسد، بايد در دستاورد هاي علمي ترديد کرد و به تحول نظرات علمي چشم دوخت. مي‌بينيم که آقاي خرمشاهي برغم پذيرش آيه مزبور به عنوان مصداقي از بازتاب فرهنگ زمانه، معتقد است اين دست از موارد به عنوان موارد راهيافت خطا در قرآن تلقي نمي گردد. اين امر نشانگر مدعاي ماست که پذيرش همصدايي قرآن با فرهنگ جاهلي در برخي از موارد از سوي مدعيان آن به عنوان شيوه‌اي بياني قلمداد شده نه به عنوان پذيرش راهيافت خطا در آموزه‌هاي قرآن. برغم اين حقيقت، پذيرش بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن مورد انکار عموم صاحب نظران فريقين قرار گرفته است. بنا براين بايد تاکيد کنيم که از نظر هيچ صاحب نظري راهيافت خطا در آموزه‌هاي قرآن مورد پذيرش قرار نگرفته است. اما آقاي سروش در ديدگاه اخير خود بر راهيافت خطا در قرآن پاي فشرده و آيه مورد اشاره درباره جايگاه مکاني قلب در سينه را از جمله موارد راهيافت خطا در آموزه‌هاي قرآن دانسته است. يعني معتقد است قرآن به خطا جاي قلب را قلب صنوبري انسان دانسته است. البته او اين امر را چنين توجيه مي‌کند که چون قرآن توليد پيامبر است و پيامبر در سرزميني مي‌زيسته که چنين باور خطايي داشته‌اند، بنابراين راهيافت چنين لغزش علمي در قرآن دور از باور نخواهد بود! ?-?. راهيافت خطا در آموزه هاي قرآن چنان که اشاره کرديم مدافعان سه ديدگاه پيشگفته هيچ گاه راهيافت خطا در آموزه هاي قرآن را نپذيرفته اند و تلاش کرده اند ديدگاه خود را از چنين لازمه باطلي دور سازند. اما شگفت از آقاي سروش است که به عنوان يک محقق مسلمان براي نخستين بار در تاريخ مطالعات قرآني، به صراحت بر راهيافت خطا در آموزه هاي قرآن پاي فشرده است. اما آقاي سروش با صراحت هر چه تمام‌تر در گفتار اخير خود بر اين مدعا پاي فشرده است. از مجموع گفتار آقاي سروش بر مي‌آيد که وي در ميان آيات علمي قرآن پنج آيه را از مواردي مي داند که معتقد است با دستاوردهاي علمي امروز مخالفت دارد. از نظر وي اين دست از آموزه‌هاي علمي مطابق با باورهاي علمي مردم در عصر رسالت بوده، و از آنجا که پيامبر در چنان عصر و روزگاري مي زيسته و دانش وي برگرفته از دانش عصر رسالت بوده و از سويي ديگر قرآن توليد پيامبر است، اين خطاهاي علمي در قرآن راه يافته است؛ در حقيقت خطاهاي علمي پيامبر در قرآن منعکس شده است!!! ?. نفي اعجاز قرآن عموم انديش وران و صاحب نظران قرآني و کلامي فريقين بويژه کساني که در زمينه ادبيات قرآني به تحقيق پرداخته بر دو نکته تاکيد کرده‌اند : ?. ظرفيت فوق‌العاده زبان عربي در انتقال هر چه دقيق‌تر مطالب و مفاهيم؛ دو نکته پيشگفته در عموم تحقيقات ناظر به اعجاز قرآن قابل بررسي و پيجويي است. اما آقاي سروش در برابر همه ديدگاه‌هاي مدعي اعجاز قرآن حتي مدافعان نظريه صرفه، در هر دو پيش فرض پيشگفته ترديد روا داشته است. به اين معنا که وي معتقد است اولاً : هيچ دليلي وجود ندارد که زبان عربي در تفهيم پيام‌ها و مرادات از ساير زبان‌ها پيشگام‌تر باشد و مهمتر از آن، او معقتد است ساختار سوره اي نظير سوره تبّت از نظر لفظي فاقد اعجاز بوده و همسطح ساير گفتار پيامبر است. در حالي که چنان که بيان کرديم حتي مدعيان صرفه امکان پديد آوردن گفتاري همسطح و همپايه با قرآن از سوي هر کس غير از خداوند را انکار کرده‌اند. وي هم چنين برتري محتوايي قرآن را در پاره‌اي از موارد زير سؤال برده و آنها را بازگو کننده مطالبي نه چندان مهم و اساسي دانسته است. با اين مدعا بيان اعجاز ساختاري و محتوايي قرآن از نگاه آقاي سروش از هم ريخته است. آقاي سروش درباره جايگاه زبان عربي چنين مي‌گويد : «هيچ دليلي قائم نشده است که زبان عربي تواناترين زبان ممکن است و مفاهيم فربه را مي تواند در تنگناي خود جاي دهد.» و درباره نفي اعجاز ساختاري و محتوايي قرآن معتقد است: «گاه دروس عالي مي داد و گاه اسير شاگردان شيطان مي شد. گاه بر سر وجد مي آمد و گاه دچار ملال مي شد. گاه سخن را پست مي کرد و گاه اوج مي گرفت. چون زنبوري از همه چيز تغذيه مي کرد: از کشف هاي متعالي معنوي و از پرسش ها و واکنش هاي شيطنت آميز و خصمانه مخاطبان و از معلومات خود» وي در باره انکار اعجاز محتوايي قرآن مي گويد: «ديگر شگفت زده نمي شويم اگر ببينيم قرآن به سوالاتي پاسخ مي دهد که نه خود چندان مهم اند و نه براي آدمياني غير از اعراب آن زمان، جاذبه دارند چون سوال از اهلّه، و سوال از ذوالقرنين، و از قاعدگي زنان، و از جنگ در ماه هاي حرام … که يا به پيشينه ذهني و تاريخي جزيره نشينان بر مي گردد يا به شيوه ويژه زندگي شان.» ?. نفي جهاني بودن و جاودانگي قرآن در برابر اين مبنا تنها آن دسته از انديش وران نوگرا همچون زيد حامد ابونصر در جهان عرب و امثال آقاي سروش و شبستري در ايران معتقداند که بخشي از آيات قرآن و عمدتاً از نظر آنان آيات فقهي، حقوقي، سياسي و اجتماعي قرآن متناسب با عصر رسالت و نيازهاي مردم حجاز نازل شده است. بر اساس چنين نگرشي آنان معتقداند اين دسته از آيات قرآن فاقد ويژگي فرا زماني و فرا مکاني‌اند و از اين جهت آنها را از سنخ عرضيات دين مي‌دانند و معتقداند که اين دست از عرضيات دين را بايد از ذاتيات دين جدا کرد و با کنار گذاشتن آيات عرضي يا با تفسير آنها بر اساس مقتضيات عصر، بر حيات و پاسخگويي قرآن به نيازهاي کنوني جهان پاي فشرد. آقاي سروش در اظهار نظر اخير خود به صورت مکرر بر اين نکته تاکيد کرده و بخش قابل توجهي از آيات قرآن و آموزه‌هاي آن را ناظر به نيازهاي و مقتضيات اعراب معاصر نزول قرآن دانسته است. لازمه چنين سخني نفي عنصر فرا زماني و فرا مکاني از اين دست از آيات است. وي در اين باره مي‌گويد: «ديگر شگفت زده نمي شويم اگر ببينيم تقويم قرآن تقويم قمري است و روزه را بر همه آدميان در ماه رمضان واجب مي کند(بقره)، يا براي ديدن صنع خدا همه آدميان را به تامل در ساختمان شتر دعوت مي کند(غاشيه)، يا براي همه آدميان از ايلاف قريش سخن مي گويد(قريش) يا از ميان همه آدميان ابولهب را لعنت مي کند(مسد)، يا سيه چشمان بهشتي را در خيمه هاي عربي مي نشاند(الرحمن) يا سخن از زنده بگور کردن دختران عرب مي گويد(تکوير) يا اينهمه به ايمان آوردن جنيان مي پردازد(جن) يا از همسران پيامبر و سبک سري شان خبر مي دهد(تحريم) يا عقايد اعراب در باب دختران خدا را بيان مي کند(نجم) … که همه رنگ و بويي عربي و قومي و شخصي دارند و سخت به خطه حجاز وابسته اند و شايد کمي آن سو تر، دل کسي را نربايند و اشتهاي کسي را تيز نکنند.» بنابراين آقاي سروش با تاکيد بر عنصر تاريخمندي قرآن همگام با تمام کساني که بر همصدايي قرآني با نيازها و مقتضيات عصر رسالت و عدم امکان تسّري آن به همه زمان‌ها و مکان‌ها پاي فشرده‌اند، عملاً جهاني و جاودانه بودن قرآن را مورد انکار قرار داده است. البته بايد توجه داشت برغم يکساني نتيجه نگرش آقاي سروش با نگرش کساني امثال ابوزيد در نفي عنصر فرازمامي و فرامکاني از قرآن، ميان ماهيت اين دو ديدگاه تفاوت است. زيرا آقاي سروش اين پديده را ناشي از نقش پيامبر(ص) در توليد قرآن مي‌داند. به تعبير ديگر او مي‌گويد چون پيامبر درختي بود که از سرزمين حجاز در عصر رسالت روييد، به محدوديت زماني و مکاني گرفتار شد و نتيجه گفتار پيامبر که در قالب قرآن ظهور يافت، اين چنين در حصار زمان و مکان گرفتار آمد. اما کساني ديگر همچون ابو زيد که در اين باره سخن گفته‌اند معتقداند مصلحت نزول قرآن از سوي خداوند براي پاسخگويي به همه نيازهاي بشري از جمله نيازهاي عصر رسالت، چنين اقتضا داشت که بخشي از آيات قرآن در محدود زمان و زمان گرفتار شده و فاقد کارآيي براي ساير امتّها و زمان‌ها باشد. گويا خداوند به اين محدويت وقوف داشته و از نظر اين دست از صاحب نظران خدا خود خواسته که به مقتضاي نيازهاي هرعصر با اين دست از آيات برخورد شود، حال يا با کنار گذاشتن آنها يا با تفسير و تاويل آنها مطابق با نيازهاي هر عصر! البته اين مدعا به نوبه خود از نظر عموم انديش‌وران مردود شمرده شده است. اما لوازم باطل آن به مراتب کمتر از تحليلي است که آقاي سروش در باره وحي ارايه کرده است. طبق تحليل آقاي سروش راهيافت زبان و فرهنگ عربي در قرآن امري طبيعي و از روي عدم آگاهي به لوازم آنها بوده است. اما طبق تحليل ديگران اين عنصر از روي علم الهي و مصلحت سنجي خداوند اتفاق افتاده است. ?. نفي جامعيّت قرآن و اسلام برغم چنين آموزه‌اي مسلّم که مورد اتفاق همه مسلمانان است، آقاي سروش مکرراً مدعي است که رسالت فرآيندي تکامل پذير بوده و پيامبر اگر بيشتر زنده مي‌بود، قرآن حجيم‌تر و حتي پر عمق‌تر به مردن عرضه مي‌شود. مفهوم اين سخن آن است که در بخشي از آموزه‌هاي ديني که مي‌توانست با استمرار عمر پيامبر به مردم ابلاغ شود، بخاطر پايان پذيرفتن عمر ايشان به دست مردم نرسيده است. پس جامعيت و کامل بودن اسلام مدعايي بي‌معنا خواهد بود. سخن وي در اين باره چنين است : « آموزگار درمانگر پا به پاي اين تجربه حياتي و درين مدرسه اجتماعي آزموده تر و پيامبرتر مي گردد و درسهاي او هم غنا و تنوع بيشتر مي پذيرد. بي ترديد اگر حياتي طولاني تر و تجربه هايي فراوان تر مي داشت، درسنامه او هم قطور تر و رنگارنگ تر مي شد. و به عوض اگر زندگي در غار و عزلت را ادامه مي داد، جز چند کشف متعالي چيزي در دفتر عمر خود به جاي نمي گذاشت.» انواع نقش پيامبر(ص) در توليد قرآن از نظر آقاي سروش از گفتار آقاي سروش در اين زمينه بر مي‌آيد که وي براي پيامبر سه نقش در توليد قرآن قايل است بدين شرح : ?. نزول محتواي وحي از سوي خداوند و صورت‌بندي آن از سوي پيامبر(ص)؛ براساس اين نگرش نمودار وحي قرآن چنين خواهد بود: ?. کشف وحي از درون پيامبر(ص) و صورت‌بندي آن از سوي آن حضرت؛ ?. نقش مستقل پيامبر(ص) در توليد مضمون وحي و صورتبندي آن؛ بر اساس تحليل سوم از نقش پيامبر «در توليد قرآن نمودار ذيل ترسيم خواهد شد.» بدين جهت او مي‌کوشد چهار ويژگي متن کنوني قرآن را با ارايه شواهدي اثبات کند. اين چهار ويژگي عبارتند از: ?. راهيافت خطاهاي علمي در قرآن؛ ?. تاثير پذيري قرآن از آداب و فرهنگ عرب معاصر نزول؛ ?. بازتاب حالات پيامبر(ص) در متن قرآن؛ ?. همسطحي ساختار و محتواي قرآن با ساير آموزه‌هاي نبوي.

پربازدیدترین ها