آیا منکران قیامت و معاد دلیلی ندارند؟

متن سوال: 
? برخي براي اينکه اعتقاد مردم را نسبت به قران مجيد سست کنند به اين معنا متوسل شده‌اند که قرآن‌ کريم بجاي طرح و پاسخ شبهات و دلائل محکم ماديون و منکران معاد تنها به پاره‌اي مسائل ساده و واضح البطلان پرداخته و آنها را نيز با دلايلي سست و بي‌اساس رد کرده است در صورتي که فلاسفه مادي و ملحد معاد را با دلايلي بسيار محکم‌تر رد و انکار کرده‌اند. عده‌اي ديگر ممکن است بگويند آنچه خداوند از قول منکران حيات واپسين گفته است مربوط به دوران قديم و زمان جاهليت انسان بوده است امروز با گذشت صدها سال و با پيشرفت معارف و علوم عقلي بشر استدلالات قوي‌تري از آنچه در آن روزگار بوده است مطرح و به ميدان آمده است که با بيانات ساده و قديمي قرآن نمي‌توان به آن‌ها پاسخ داد و بايد فکري براي آن کرد. نتايجي که از اين شبهه استخراج مي‌شود پذيرش انکار معاد و جاهلانه بودن دلايل خداوند در اين باب و مربوط به گذشته بودن قرآن و معارف قرآني و بي‌نتيجه بودن تلاش موحدان براي اثبات آخرت مي‌باشد.

قرآن‌کريم‌ کتاب تمام بشريت است لذا تمام افکار بشري را به صورت‌هاي گوناگون مطرح و نقد نموده است از آنجا که مخاطب قرآن تمام بشريت است و سطوح فهم همه نيز يکسان نيست خداوند مسائل را طوري بيان کرده است که اولاً سوال به صورت کامل مطرح شده باشد و کسي نتواند بگويد منظور ما و اعتقاد ما چنين نيست ثانياً همه در هر سطحي که باشند به راحتي سؤال را دريافته و پاسخ تام و کاملي نيز براي آن دريافت کرده باشند. در واقع بايد گفت خداوند در پاسخ‌گويي به مخالفان و منتقدانش هم عمق شبهه را بيان کرده و هم واهي بودن آن را به نمايش گذاشته است تا بدين وسيله هم سوال را بي‌پاسخ نگذاشته باشد و هم به خوانندگان سستي و ساده‌بودن اشکال را بفهماند. اما تشريح و مطرح نمودن سوال به صورتي که از توان درک و دريافت همه مخاطبان قران خارج باشد منطقي نيست و با هدف قرآن که هدايت و روشن‌گري براي تمام انسان‌هاست منافات دارد. اين‌ها به اين معنا نيست که خداوند دست روي شبهات ساده و واضح‌ البطلان گذاشته و از شبهات سنگين و اصلي صرفه نظر کرده است همين مطالبي که براي ما بسيار پيش‌پا افتاده است اگر در اختيار انسان ملحدي قرار بگيرد خواهد گفت که اين بهترين صورت از بيان ادله ما براي انکار معاد مي‌باشد. از طرف ديگر هر انساني مي‌تواند با مراجعه و مطالعه قرآن به بهترين پاسخ در رابطه با سوالات مربوط به معاد دست يابد. قرآن مخاطبان و شبهه‌افکنان را به دو دسته تقسيم کرده است: اول افراد ساده و بي‌بهره از علم و کمال دوم افراد به ظاهر عالم و دانشمند و شبهات و اشکالات هريک را متناسب با جايگاه علمي آن‌ها پاسخ مي‌دهد گروه اول با ديد ترديد مي‌نگرند و مي‌گويند بعيد است چنين حياتي وجود داشته باشد (أَءِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا ذَالِکَ‌ رَجْعُ بَعِيد)[1]، « آيا هنگامى که مرديم و خاک شديم (باز هم زنده مى‏شويم)؟ اين بازگشتى بعيد است!» گروه دوم کساني هستند که با مطالبي به ظاهر عالمانه و مستدل انکار معاد مي‌کنند خداوند نيز پاسخ متناسبي به آن‌ها داده است که در بخش دسته‌بندي شبهات منکرين و جواب‌هاي آن‌ها به طور مبسوط بدان پرداخته مي‌شود. براي نمونه به ابعاد مختلفي از ادله منکران معاد که خداوند در قرآن در سوره جاثيه آيه 24 بيان کرده است مي‌پردازيم و نشان مي‌دهيم که چطور بيان ساده آيه دليلي به ظاهر منطقي و قوي براي نفي معاد و بازگشت به سوي خداوند مي‌باشد. (وَقالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ‌نَحْيا وَ‌ما يُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَمالَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ)، «و گفتند: «اين جز زندگى پست (دنياى) ما نيست؛ مى‏ميريم و زنده مى‏شويم و جز روزگار، ما را هلاک نمى‏کند». و براى آنان هيچ علمى بدان (سخن) نيست، جز اين نيست که آنان گمان مى‏برند». در تفکر الحادي انسان را حيواني متکامل و پيشرفته مي‌دانند و روح انساني را براي او نمي‌پذيرند و آن را مادي و از خواص ماده مي‌دانند و نهايت حيات انسان را همانند ديگر حيوانات و نباتات منحصر در همين دنيا مي‌دانند[2] آن‌ها مرگ را انتهاي حيات معرفي مي‌کنند در مکتب و تفکري که روح انساني و مجرد را از انسان حذف مي‌کنند و محور ثبات و جاودانگي را در انسان انکار کنند در اين صورت مطرح کردن حيات بعد از نابودي کامل امري خلاف عقل و منطق خواهد بود. چطور امکان دارد چيزي که به صورت کامل نابود شده است دوباره موجود شود. (وَ‌قالَ الَّذينَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلي‌رَجُلٍ يُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفي خَلْقٍ جَديدٍ)[3]؛ (و کساني که کفر ورزيدند، گفتند:» آيا شما را به مردي راهنمايي کنيم که به شما خبر مي‌دهد: هنگامي که (مرديد و) کاملاً متلاشي شديد، قطعاً (بار ديگر) شما آفرينش جديدي خواهيد يافت؟!)[4] بنابراين وقتي مبداء ماوراي ماده انکار شود و همچنين محور ثبات، وحدت و جاودانگي انسان ناديده گرفته شود اين پرسش مطرح مي‌شود که پس از مرگ که خود حقيقتي غير قابل انکار است چه اتفاقي مي‌افتد و بر اساس اين مباني باطل درصدد پاسخ برخواهد آمد و معتقد مي‌شود ما را روزگار و طبيعت از بين مي‌برد و پس از آن هيچ خبري در عالم نخواهد شد و کاملاً نابود و معدوم خواهيم شد حال که کسي ادعا مي‌کند علاوه بر اين جهان، جهان ديگري هم هست که پس از مرگ انسان به آنجا خواهد رفت و اين عالم خدايي دارد که قادر بر هر کاري است و هيچ کس نابود نمي‌شود؛ نيستي و نابودي در خلقت انسان راه ندارد بهترين و قاطع ترين جواب اين است که اگر راست مي‌گوييد گذشتگان و کساني که از ما مرده‌اند را دوباره زنده کنيد تا معلوم شود قادر مطلقي هست که انسان را باز گردانده و براي انسان جاودانگي و حيات غير دنيايي نيز قابل تصور و تحقق است (وَإِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ماکانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ‌کُنْتُمْ صادِقينَ)[5]؛ (و هنگامي که آيات ما، در حالي که روشن است، بر آنان خوانده مي‌شود دليل آنان جز اين نباشد که گويند:» نياکان ما را (زنده کنيد و) بياوريد اگر راستگوييد!)[6] با اين توضيحات مي‌بينيد که نه آن سوال و شبهه منکران معاد بسيار ساده و سخيف است و نه مطالب و احتجاجي که دارند بي‌منطق و ساده‌انگارانه است. امروز نيز کساني که با فلسفه غرب و آنچه به عنوان دليل بر انکار دين و معارف ديني در دنياي الحاد مطرح است چيزي فراتر از اين مطالب نيست البته همه کساني که با معارف انبياء به مقابله و انکار روي آورده‌اند به يک نحو استدلال نکرده‌اند. به همين دليل است‌ که در قرآن با عبارت‌هاي مختلف و در موارد متعددي به اين مطلب پرداخته و پاسخ‌هاي خود را مطرح کرده است. جمع‌آوري تمام ادعاهاي آن‌ها و تبيين اين ادله و پاسخ آن‌ها خود نيازمند تدوين کتابي مستقل و جامع است اما براي روشن‌شدن اين‌ مطلب که قرآن‌کريم تا چه حد به پاسخ‌گويي به شبهات ديني اهتمام داشته است به اجمال به برخي از اين شبهات و ادعاهاي منکران و پاسخ قران در اين زمينه مي‌پردازيم. در يک دسته‌بندي، شبهات و اظهارنظر منکران معاد در چند بخش مورد ارزيابي قرار مي‌گيرد[7]. اکثر مسائلي که در قرآن پيرامون معاد مطرح شده مربوط به انکار اصل معاد است چرا که مشرکان اصل بازگشت را معتقد نبودند و با روش‌ها و عبارت‌هاي مختلف اعتقاد به جهان واپسين و قيامت را رد مي‌کردند و برخي آن‌ را به خاطر محال بودنش منکر بودند. اينک برخي شبهات منکران معاد و پاسخ آن‌ها را در قرآن بررسي مي‌کنيم. دليل اول چنانچه در ابتدا گفته شد کساني که انسان و حقيقت او را محدود به همين جسم مادي مي‌دانند که با مرگ از بين مي‌رود و جز عناصر و موادي پراکنده از آن باقي نمي‌ماند و بنابر قاعده فلسفي محال بودن اعاده و بازگشت آنچه معدوم و نابوده شده است نتيجه گرفتند که باز گشت انسان و حيات مجدد او محال و ناممکن است (وَ‌قَالَ الَّذِينَ کَفَرُواْ هَلْ نَدُلُّکمُْ عَلي‌ رَجُلٍ يُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کلَُّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أَفْترََي عَلي اللَّهِ کَذِبًا أَم بِهِ جِنَّةُ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ في الْعَذَابِ وَ‌الضَّلَالِ الْبَعِيدِ)[8]، «و کسانى که کفر ورزيدند، گفتند: «آيا شما را به مردى راه‏نمايى کنيم که به شما خبر مى‏دهد: هنگامى که (مرديد و) کاملاً متلاشى شديد، قطعاً (بار ديگر) شما آفرينش جديدى خواهيد يافت؟! آيا بر خدا دروغ بسته يا جنونى در اوست؟!» (چنين نيست،) بلکه کسانى که به آخرت ايمان نمى آورند، در عذاب و گمراهى دورى هستند». (وَقالُوا ماهِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ‌نَحْيا وَ‌ما يُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ‌ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ)[9]، «و گفتند: «اين جز زندگى پست (دنياى) ما نيست؛ مى‏ميريم و زنده مى‏شويم و جز روزگار، ما را هلاک نمى‏کند». و براى آنان هيچ علمى بدان (سخن) نيست، جز اين نيست که آنان گمان مى‏برند». پاسخ دليل اول پاسخ با توجه به ديدگاه قرآن نسبت به انسان و مساله جاودانگي روح روشن مي‌شود که بين حقيقت انسان و بدن او تفاوت قائل مي‌شويم پس مرگ بدن را به معني نابودي انسان و روح انساني نبايد دانست. قرآن‌کريم نيز در پاسخ مي‌فرمايد شما جاهلانه و از سر ظن و گمان سخن مي‌گوييد. اين سؤال ناشي از جهل به انسان و حيات انساني است. اگر جاودانگي روح و حيات برتر آخرت را مي‌دانستيد و به آن اعتقاد داشتيد چنين جاهلانه ادعا نمي‌کرديد پس نه پرسش علمي و نه شناخت شما شناختي حقيقي است. دليل دوم منکران دومين دليلي که گروه اول به آن استدلال کرده‌اند عدم بازگشت نياکان و گذشتگان آنها به عالم دنياست چرا که اگر قرار است معاد و بازگشتي صورت پذيرد بايد کساني که در گذشته مرده‌اند امروز در بين ما زنده شوند و حال که چنين نمي‌شود پس اصل حيات مجدد محال است. (لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ)[10]، «به يقين، اين (رستاخيز) از پيش به ما و نياکانمان وعده داده شد؛ اين جز افسانه‏هاى پيشينيان نيست». پاسخ به دليل دوم پاسخ خداوند به اين شبهه نيز روشن است. بازگشت و حيات پس از مرگ در قيامت صورت مي‌گيرد و اصل برپايي قيامت يقيني است اما زمان تحقق آن در علم الهي و بنا به مصالحي است که خود مي‌داند. (يَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي‌ ‌لايُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ‌ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ‌الْأَرْضِ لاتَأْتيکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ‌لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ)[11]؛ (درباره ساعت [قيامت] از تو مي‌پرسند وقوعش چه زماني است؟ بگو: «علمش فقط نزد پروردگار من است و جز او (کسي) آن را در وقتش آشکار نمي‌‌سازد (اين حادثه رستاخيز) در آسمانها و زمين، سنگين است جز [به صورت] ناگهاني، به [سراغ] شما نمي‌آيد! (باز) از تو مي‌پرسند، چنان‌که گويي تو از (زمان) آن آگاهي بگو: «علمش فقط نزد خداست و ليکن بيشتر مردم نمي‌دانند»). از طرفي خداوند در قرآن نمونه و معجزه‌هايي از زنده شدن انسان‌ها را ياد مي‌کند مثل زنده شدن ... . گروه دوم برخي ديگر آنرا محال نمي‌دانستند بلکه تنها آنرا بعيد مي‌دانستند و از اين جهت انکارش مي‌کردند (أَيَعِدُکمُْ أَنَّکمُْ إِذَا مِتُّمْ وَ‌کُنتُمْ تُرَابًا وَ‌عِظَامًا أَنَّکمُ مخُّْرَجُونَ)، «آيا [او] به شما وعده مى‏دهد که هنگامى که شما مُرديد و خاک و استخوان‏هايى (پوسيده) شديد، (باز) شما (از قبرها) بيرون آورده مى‏شويد؟!»؛ (إِنْ هِي إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ‌نحَْيَا وَ‌مَا نحَْنُ بِمَبْعُوثِينَ)، «اين جز زندگى پست (دنيايى) ما نيست؛ (برخى) مى‏ميريم و (برخى) زندگى مى‏کنيم؛ و ما برانگيخته نخواهيم شد»[12]؛ (بَلْ عجَِبُواْ أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَاذَا شيءٌ عجَِيبٌ أَءِذَا‌مِتْنَا وَ‌کُنَّا تُرَابًا ذَالِکَ رَجْعُ بَعِيدٌ)[13]، «بلکه تعجب کردند که (پيامبرى) هشدارگر از ميان آنان به سراغشان آمد؛ و کافران گفتند: «اين چيز شگفت‏آورى است! آيا هنگامى که مرديم و خاک شديم (باز هم زنده مى‏شويم)؟ اين بازگشتى بعيد است!». پاسخ خداوند به اين گروه مبنايي است يعني مي‌فرمايد اگر بعيد شمردن معاد به خاطر شبهه در علم خداوند است که چطور بدن‌هاي پراکنده را از هم تشخيص و جدا مي‌کند خداوند نسبت به همه چيز علم دارد و نهايتي براي علم الهي نيست چرا که (يَعْلَمُ مَا في السَّمَاوَاتِ وَ‌الْأَرْضِ وَ‌يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ‌مَا تُعْلِنُونَ وَ‌اللَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُّدُورِ)[14]؛ (آنچه را در آسمان‌ها و زمين است مي‌داند، و آنچه را پنهان مي‌داريد و آنچه را آشکار مي‌سازيد مي‌داند و خدا به (اسرار) درون سينه‌ها داناست) و اگر بعيد شمردن آن بخاطر قادر نبودن او بر انجام چنين کاري است بايد گفت که قدرت او نيز محدوديت و نهايتي ندارد (بَلي قَادِرِينَ عَلي أَن نُّسَوِّي بَنَانَهُ)[15]؛ «آري، بر مرتب کردن (سر) انگشتانش تواناييم». گروه سوم اين گروه روز واپسين و حيات مجدد را نه محال مي‌دانستند نه بعيد بلکه به اين جهت شکي که در آن داشتند آن را انکار مي‌کردند. (بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ في الاَْخِرَةِ بَلْ هُمْ في شَکٍّ مِّنهَْا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ)[16]؛ «بلکه علمشان در باره‏ى آخرت به کمال رسيده است (ولى نارساست؛) بلکه آنان نسبت به آن شک دارند، بلکه آنان نسبت به آن کور [دل] هستند». در پاسخ به اين افراد خداوند دليلي ارائه نمي‌دهد چرا که آنها شبهه علمي ندارند بلکه اشکال رفتاري باعث به وجود آمدن چنين حالتي شده است اشتباهات رفتاري بر قلب آنها تأثير گذاشته و دلائل روشن علمي و خارجي خداوند را مي‌فهمند ولي در جان آنها نفوذ ندارد و آنها را متأثر نمي‌کند (بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ)[17]، «بلکه آنان نسبت به آن کور [دل] هستند». گروه چهارم گروه چهارم يقين به آخرت دارند ولي به جهت عناد و سرکشي آن را انکار مي‌کنند چنان چه به همين دليل ديگر معارف و عقايد ديني را انکار مي‌کنند (بَل لَّجُّواْ في‌ عُتُوٍّ وَ‌نُفُورٍ)[18]، «بلکه (کافران)، در [حال] سرکشى و نفرت، لجاجت کردند». اين نوع انکار و برخورد با معارف ديني نشان از خباثت دروني آن‌ها دارد و يک نوع انکار منطقي به حساب نمي‌آيد اين‌گونه انکارها انکار علمي نيست بلکه انکار رواني‌ است چرا که‌‌ پذيرش چنين اعتقاداتي به‌ معني پذيرش محدوديت‌هايي براي آنهاست و لذا براي نپذيرفتن اين محدوديت‌ها اصل آن را انکار مي‌کنند. خداوند در سوره قيامت با نگاهي روان‌شناختي به بررسي علت مخالفت و انکار قيامت پرداخته است. (أَيحَْسَبُ الْانسَانُ أَلَّن نجَّْمَعَ عِظَامَهُ بَلي قَادِرِينَ عَلي أَن نُّسَوِّي بَنَانَهُ بَلْ يُرِيدُ الْانسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ)[19]؛ «آيا انسان مى‏پندارد که استخوان‏هايش را جمع‏آورى نخواهيم کرد؟! آرى؛ بر مرتب کردن (سر) انگشتانش تواناييم. بلکه انسان مى‏خواهد که پيش رويش (در آينده) خلافکارى کند». منابع جهت مطالعه بيشتر 1. معاد از ديدگاه علامه طباطبايي مرتضي متقي نژاد 2. معاد انسان و جهان آيت الله سبحاني 3. معاد آيت الله مکارم شيرازي 4. معاد در نگاه وحي و فلسفه محمد باقر شريعتي سيري در جهان پس از مرگ حبيب الله طاهري خرم آبادي [1]. ق / 3. [2]. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج 2، ص 134. [3]. سبا / 7. [4]. طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 8، ص 593. [5]. جاثيه / 25. [6]. طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 18، ص 176. [7]. طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 20، ص 159، ترجمه: ج 10، ص 258. [8]. سبا / 7 و 8. [9]. جاثيه / 24. [10]. مؤمنون / 83. [11]. اعراف / 187. [12]. مؤمنون / 37 و 35. [13]. ق / 2 و 3. [14]. تغابن/ 4. [15]. قيامت/ 4. [16]. نمل/ 66. [17]. نمل/ 66. [18]. ملک / 21. [19]. قيامت / 3 ـ 5.

پربازدیدترین ها