آیه شریفه «و ان یکاد» چیست و چرا این قدر روی آن تأکید دارند؟

متن سوال: 
آيه شريفه «و ان يکاد» چيست و چرا اين قدر روي آن تأکيد دارند؟

سلام وقت شما بخير و ان يکاد الذين کفروا ليزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و يقولون انه لمجنون .ترجمه آيه اين است:و نزديک است که اين کافران تو را با چشمهاى خود هلاک کنند،آن،وقتى که آيات قرآن را مى‏شنوند،و اينها مى‏گويند که او(يعنى تو) يک ديوانه و جن‏زده است.البته در اينجا مقصود اين است که اگر يک جنبه‏هاى غير عادى در اين(قرآن)مى‏بينيد، مي گويند: اينها الهامات و القائاتى است که شياطين به او مى‏کنند،لهذا بعد مى‏فرمايد: و ما هو الا ذکر للعالمين خير،اينها جز ذکرى و تذکرى و تنبهى و القائى که از ناحيه پروردگار براى همه جهانيان است چيز ديگر نيست. اين،ترجمه تحت اللفظى آيه بود.درباره مفاد اين آيه کريمه،مفسرين دو جور تفسير کرده‏اند. تفسير اول بيشتر مفسرين-که شايد قدما اين طور بودند-اين آيه را فقط به اين معنى گرفته‏اند که قرآن مى‏خواهد بفرمايد که اين کافران يک عناد و غيظ و حسادتى با تو دارند.دشمن وقتى که در مقابل دشمن قرار مى‏گيرد،اگر در برنامه خودش فاتح و پيروز بشود و اگر احساس شکست در طرف بکند از غيظ و خشمش کاسته مى‏شود.از کلمات امام حسين عليه السلام است که: «القدره تذهب الحفيظه‏»يعنى قدرت و توانايى و نيرومندى،خشم و کينه و حقد را از بين مى‏برد،و لهذا انسانها به هر اندازه از نظر روحى قويتر باشند عقده کمترى دارند،و هر چه انسان از نظر روحى ضعيفتر باشد و در خودش در مقابل ديگران بيشتر احساس ضعف کند عقده بيشترى در روحش هست.آدم قوى،بى‏عقده است و آدم ضعيف است که دچار عقده‏هاى زياد مى‏شود.همچنين هر آدمى به هر اندازه عقده و غيظ و خشم داشته باشد،وقتى که در مقابل طرف قرار مى‏گيرد،به هر اندازه که احساس پيروزى در خود و ضعف در طرف مقابل کند از عقده‏اش کاسته مى‏شود،چون احساس قدرت در خودش مى‏کند و احساس ضعف در طرف ديگر،و اين از عقده مى‏کاهد،و به هر اندازه که در خودش احساس ضعف کند و در طرف احساس پيروزى،مرتب بر عقده و خشمش افزوده مى‏شود. کفار در مقابل پيغمبر اکرم دچار چنين حالتى بودند.هر روز مى‏ديدند نسبت به روز قبل يک چيزى اينها به اصطلاح باختند و پيغمبر برده است،يعنى مى‏ديدند که مردم به سوى پيغمبر گرايش دارند و از گروه اينها دور مى‏شوند.بعلاوه وقتى در مقابل يگانه ابزار پيغمبر اکرم که قرآن مجيد بود قرار مى‏گرفتند دنبال يک عيب و عيبجويى بودند،ببينند آيا مى‏توانند جايى از آن را عيب بگيرند،بگويند فلان چيز اگر خيلى زيباست استثنايى است؟مى‏ديدند هر آيه‏اى که نازل مى‏شود از آيه قبل جذابتر و شيرين‏تر و زيباتر است.اين بود که وقتى آيات قرآن را مى‏شنيدند،همان احساس لطافت و فصاحت و زيبايى و علو،مساوى بود با بالا رفتن درجه خشم آنها.در همان حالى که آيات قرآن را گوش مى‏کردند و چشمهايشان به پيغمبر بود(گوشهايشان آواز پيغمبر را مى‏شنيد که آيات قرآن را مى‏خواند و چشمهايشان به صورت پيغمبر نگاه مى‏کرد)آنچنان خشم بر خشم اينها افزوده مى‏شد که مى‏خواستند با چشمهايشان پيغمبر را بکوبند،مثل اينکه مى‏گوييم فلان کس با چشمهايش مى‏خواهد من را تير بزند. اغلب مفسرين آيه را اين طور تفسير کرده‏اند،يعنى کنايه است. و ان يکاد الذين کفروا ليزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر يعنى اينها وقتى که چشمشان به صورت توست و گوشهايشان به آواز تو، و تو دارى قرآن را مى‏خوانى،آنچنان خشم بر خشمشان مى‏افزايد که با چشمهايشان مى‏خواهند تو را تير بزنند.آن وقت مفاد آيه صرفا کنايه است از کمال و شدت خشمى که مخالفين دارند. انسان وقتى که چنين خشمى گرفت و هيچ توجيه و منطقى براى خودش پيدا نکرد،دست به يک تهمتهاى احمقانه مى‏زند که رهايش کنيد،يک آدم جن‏زده و ديوانه است،آدمهاى جن‏زده و ديوانه گاهى يک کارهاى خارق العاده‏اى انجام مى‏دهند: و يقولون انه لمجنون . حال جواب قرآن چيست؟مى‏گويد:کار جن و شيطان که نمى‏تواند اثرش بيدارى جهان باشد. (جواب را ببينيد،عجيب است.)قرآن نمى‏گويد: و ما هو الا من رب العالمين چون در اين صورت صرفا يک مدعا بود،آنها مى‏گفتند که آنچه اين مى‏گويد القاء شياطين است،قرآن ممکن بود جواب بدهد خير،القاء خداست.بلکه معيار را ذکر مى‏کند،براى آن چيزى که از ناحيه خداست‏يا از ناحيه جن و شيطان باشد.آنچه که از ناحيه خداست آن چيزى است که در جهت‏خير و صلاح و هدايت مردم و در جهت ذکر يعنى يادآورى و تنبه و بيدارى مردم آنهم بيدارى جهانيان است نه بيدارى يک قوم خاص.تو مى‏گويى از ناحيه شيطان و جن است.مگر مى‏تواند يک چيزى از ناحيه جن و شيطان باشد ولى اثرش بيدارى بشر و بيدارى همه جهان باشد؟پس به اين ما هو الا ذکر للعالمين ضمنا برهان اقامه شده است بر اينکه ادعاى شما چگونه باطل است. تفسير دوم ولى بعضى ديگر از مفسرين-که اين نظر اخيرا خيلى رايج ‏شده است-گفته‏اند آيه کنايه نيست، بلکه يک جمله صريح است، کنايه از شدت خشم نيست، بلکه بيان يک واقعيت است و آن واقعيت اين است که در ميان آنها افرادى بودند که به اصطلاح شور چشم بودند و چشم زخم مى‏زدند،و شخصى بود که در ميان آنها به اين جهت معروف بود که به اصطلاح چشمهايش شور است و هر چه را که ببيند و نگاه کند، بالخصوص اگر به نظر اعجاب نگاه کند، آفتى به آن شى‏ء يا شخص مى‏رسد. اينها فکر کردند که بهترين راه مبارزه با پيغمبر اين است که ما پيغمبر را از بين ببريم بدون آنکه مسؤوليتى در مقابل بنى‏هاشم متوجه ما بشود،چون مى‏دانستند بنى‏هاشم-اعم از آنها که مسلمان بودند يا نبودند-و به طور کلى عرب براى مساله خونخواهى قبيله‏اى به اعتبار وحدت قبيله اهميت قائل است، يعنى اگر اينها مى‏خواستند پيغمبر را بکشند،همان ابو لهب که دشمن پيغمبر بود ممکن بود که بعد به خونخواهى برخيزد به اعتبار اينکه او فردى از قبيله است.گفتند:يک کار ما مى‏توانيم درباره پيغمبر بکنيم،پيغمبر را از بين ببريم بدون اينکه قاتل شناخته بشود،و آن اين است که از وجود آن شخص استفاده کنيم،غافل از اينکه يک پيغمبر خدا را که ديگر نمى‏شود با چنين کارها از بين برد. و ان يکاد الذين کفروا نزديک بود که اينها چنين کارى بکنند،يعنى اگر نبود عنايت الهى،اينها با اين وسيله تو را از بين برده بودند.حال اگراين مطلب دوم باشد،آن وقت معنايش اين است که قرآن تلويحا مساله چشم زخم را تاييد کرده است،و اين خود يک مساله‏اى است که آيا چشم زخم حقيقت است‏يا حقيقت نيست؟ مساله چشم زخم چشم زخم اگر هم حقيقت باشد به اين معناى رايج امروز در ميان ما-بالاخص در ميان طبقه نسوان که فکر مى‏کنند همه مردم چشمشان شور است-قطعا نيست. همان کفار جاهليت هم به چنين چيزى قائل نبودند، بلکه معتقد بودند که يک نفر وجود دارد و احيانا در يک شهر ممکن است‏يک نفر يا دو نفر وجود داشته باشند که چنين خاصيتى در نگاه و نظر آنها باشد. پس قطعا به اين شکل که همه مردم داراى چشم شور هستند و همه مردم به اصطلاح نظر مى‏کنند، نيست. دوم: اگر بعضى مردم داراى چنين خصلت و خاصيتى باشند، آيا آيه و ان يکاد الذين کفروا ليزلقونک بابصارهم خاصيت جلوگيرى از چشم زخم دارد؟ما تا حالا به مدرکى(حديثى، جمله‏اى)برخورد نکرده‏ايم که دلالت کند و بگويد از اين آيه براى چشم زخم استفاده کنيد. اينکه چشم زخم حقيقت است‏يا نه،يک مساله است و اينکه اين آيه براى دفع چشم زخم باشد مساله ديگرى است.

پربازدیدترین ها