ارتباط خداشناسی و زیست شناسی در چیست؟

متن سوال: 
سلام ارتباط خداشناسي و زيست شناسي در چيست؟

1. موضوع علم زيست شناسي ، موجود زنده ي مادّي است ؛ و به طور مستقيم در مورد موجود غير مادّي سخني ندارد ؛ چه نفياً و چه اثباتاً. بنا بر اين اگر کسي به عنوان يک مساله ي زيست شناسي بخواهد در مورد ماوراء طبيعت سخن بگويد يقيناً دچار مغالطه خواهد شد. کما اينکه حتّي در ساحت زيست شناسي در مورد مسائل علوم ديگري چون رياضيّات يا فيزيک نيز نمي توان به عنوان مساله ي زيست شناسي سخن گفت. 2. امّا از نتايج هر علمي مي توان در ساير علوم نيز به نوعي استفاده نمود. براي مثال با استفاده از زيست شناسي مي توان کارکردهاي فيزيکي اعضاء حيوانات را شناسايي نمود و از طريق اين شناسايي ماشين آلاتي را طرّحي نمود. به همين نحو مي توان از نتايج علوم تجربي و از جمله از نتايج زيست شناسي در براهين اثبات وجود خدا يا براهين اثبات برخي صفات الهي مدد گرفت. البته اين استفاده تنها در حدّ تهيّه ي يکي از مقدّمات اين قبيل براهين خواهد بود. لذا هيچگاه براهين خداشناسي براهين تجربي نمي شوند بلکه همواره براهين فلسفي يا کلامي خواهند بود. 3. برهان نظم: در برهان نظم گفته مي شود: جهان داراي نظم است. و هر ناظمي ناظمي دارد. پس جهان ناظمي دارد ، که منظور خداپرستان از خدا همين ناظم جهان است. روشن است که تمام نظم عالم طبيعت تنها از راه نگاه عادي به دست نمي آيد بلکه براي رسيدن به نظم شگفت عالم طبيعت نياز به کاوشهاي دقيقتري است. گوشه اي از اين نظم را علم فيزيک کشف مي کند ، گوشه اي ديگر را علم شيمي و گوشه اي را زيست شناسي و ... لذا در تأمين صغراي اين برهان (جهان داراي نظم است.) زيست شناسي نيز دخيل است. و شايد نقش زيست شناسي در اين زمينه بيشتر از همه ي علوم باشد ؛ چرا که اکثر مردم ، نظم موجود در موجودات زنده را راحتتر ادراک مي کنند تا ديگر نظمها را. همچنين برهان نظم را با اسلوب خاصّي نيز مي توان ارائه نمود که زيست شناسي به تنهايي نيز مي توانند صغراي آن را تأمين نمايد.برهان نظم ، با اسلوبي جديد و بدون تکيه بر نظم کلّي جهان چنين است. 1ـ طبق يافته هاي زيست شناختي شکّي نيست که انسان به عنوان يک مجموعه ي منظم موجود است. 2ـ هر نظمي ناظمي دارد. 3ـ ناظم نظم موجود در انسان يا خود آن انسان است يا اجزاء اوست يا طبيعت است يا موجودي ديگر. 4ـ خود انسان نمي تواند ناظم وجود خود باشد. اجزاء انسان نيز نمي توانند ناظم کلّ وجود انسان باشند. طبيعت نيز يا همان خود انسان است ، يا همان موجود ديگر است يا يک مفهوم ساخته ي ذهن است. پس تنها يک موجود ديگر است که مي تواند ناظم انسان باشد. 5. آن موجود ديگر نيز يا خود ، موجودي غير مرکّب است(مجموعه نيست) يا موجودي مرکّب است. اگر غير مرکّب است خداست ؛ امّا اگر مرکّب است خود او نيز بايد داراي نظم باشد. چون فاقد يک کمال نمي تواند اعطا کننده ي آن به ديگري باشد. و اگر نظم دارد پس او نيز ناظمي دارد. 6. ناظم او نيز يا مرکّب است يا غير مرکّب. اگر غير مرکّب باشد خداست و الّا او نيز بايد نظم و ناظم داشته باشد. و چون تسلسل محال است لذا سر اين سلسله بايد به يک موجود غير مرکّب ختم شود که همان خداست. 4. برهان بر عالميّت و حکمت خدا. 1ـ در ساختمان وجود موجودات زنده و در ارتباطات آنها با همديگر و با طبيعت اطرافشان نظم ، اتقان و استحکام و برنامه ريزي شگفت آوري به چشم مي خورد که علم زيست شناسي تنها بخشي از آن را شناسائي نموده است. 2ـ چنين نظم و استحکام و برنامه ريزي شگفتي يقيناً علّتي دارد. 3ـ علّت اين امور يقيناً بايد موجودي عالم و حکيم باشد. چون اين حدّ از نظم و برنامه ريزي و استحکام ، محال است علّتي جاهل و غير حکيم داشته باشد. قبول اينکه منشاء اين همه شگفتي ، طبيعت کور و کر است مثل قبول اين مطلب است که تمام کتابهاي موجود در کتابخانه هاي دنيا به طور اتّفاقي يا توسّط طبيعت جاهل و بي حکمت نوشته شده اند. 4ـ پس ناظم و برنامه ريز اين همه شگفتي در موجودات زنده ي عالم موجودي است عالم و حکيم ، که خداپرستان او را خدا مي نامند. و اگر کسي مدّعي شود که علّت اين امور طبيعت است و طبيعت نيز عالم و حکيم است ، گوييم : آنچه ما خدا مي ناميم شما طبيعت نام نهاده ايد. پس اختلاف سر اسم است نه حقيقت.

پربازدیدترین ها