اگر تکبر صفت رذیله است پس چرا خداوند متکبر است؟

متن سوال: 
1. اگر تکبر صفت رذيله است پس چرا خداوند متکبر است؟ 2. اگر خداوند قدرتمند است پس چرا جبهه ي مخالف او دائماً بوده و هست؟ 3. اگر هدف از خلقت ميل به کمال است، چرا همه ي کمالات را يکجا نداد؟ 4. کار خدا حکيمانه نيست چرا که قرار دادن غرايز نفساني، مانع تکامل انسان است و اين نقض غرض از آفرنش را به دنبال دارد؟ 5. با آفرينش جهان، خدا خالق، رازق و... مي شود پس ظهور اين اسماء براي خدا، نيازمند مخلوقات است؛ لذا خدا نيازمند است؟ 6. اگر خداوند رحمن و رحيم است پس چرا بندگان را عذاب مي کند؟

اگر تکبر صفت رذيله است پس چرا خداوند متکبر است؟ طبق تعريف ارائه شده از کبر و تکبر؛ تکبر صفتي از صفات خدا است؛ چون عظمت و کبريايي مختص ذات خداوند است، و هر بنده اي که تکبر کند در صفتي از صفات خدا با او به مقابله و منازعه برخاسته است. بنابر اين، از آن جا که عظمت و بزرگى تنها شايسته مقام خدا است، اين واژه به معناى ممدوحش تنها در باره او به کار مى ‌رود، و هرگاه در غير مورد او به کار رود به معناى مذموم است.(1) در حديثى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است: «کبريا و بزرگى رداى خداوند است و هر کس بر سر اين ردا با او ستيزه و کشمکش کند، وى را در آتش سرنگون سازد».(2) مفسران قرآن کريم عموماً صفت تکبر در خدا را به عظمت و کبريايي معنا کرده اند؛ زيرا که کبريايى و عظمت و جلال مخصوص ذات بى زوال خداوند است و بزرگ تر و بالاتر از آن است که بتواند کسى در مقابل او اظهار بزرگى و منيّت نمايد.(3)(4)(5) خداوند از آن جهت متکبر است که در نهايت کبريا، عظمت و بزرگى است، و هر پديده‌ اى نسبت به ساحت او اظهار ذلت و خوارى مى‌ نمايد.(6) پي نوشت ها: 1.مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج ‌??، ص ???، دار الکتب الاسلامية، تهران، ????ش. 2.مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج ??، ص ???، مؤسسة الوفاء، بيروت، ????ق. «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِمَنْ عِنْدَهُ الْکِبْرِيَاءُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَهُ شَيْئاً مِنْ ذَلِکَ کبه -أَکَبَّهُ‌- اللَّهُ فِي النَّارِ...». 3.بانوى اصفهانى، سيده نصرت امين، مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج ‌??، ص ???، نهضت زنان مسلمان، تهران، ???? ش. 4.مغنيه، محمد جواد، تفسير الکاشف، ج ‌?، ص ???، دار الکتب الإسلامية، تهران، ???? ق. 5.حسينى همدانى، سيد محمد حسين، انوار درخشان، ج ‌??، ص ???، کتابفروشى لطفى، تهران، ????ق. 6.حسينى همدانى، سيد محمد حسين، انوار درخشان، ج ‌??، ص ???، کتابفروشى لطفى، تهران، ????ق. اگر خداوند قدرتمند است پس چرا جبهه ي مخالف او دائماً بوده و هست؟ چون خداوند به انسان اختيار داده که يا در جبهه او باشد و يا در جبهه مخالف او و انسان ها هميشه از اختيارشان حسن استفاده را نمي کنند بلکه در بسياري موارد سوء استفاده مي کنند. اگر هدف از خلقت ميل به کمال است، چرا خدا همه کمالات را از ابتدا يکجا نداد؟ به يقين براي خداوند دشوار نبود که از ابتدا همه انسان ها را در اوج کمال و لايق بهشت بيافريند، اما فلسفه آفرينش و شکوه داستان خلقت با زندگي بي مقدمه انسان ها در نعمت بهشت رقم نمي خورد، بلکه اين امر با بهشتي شدن اختياري بشر حاصل مي شود. زيبايي و شکوه داستان به آن است که همه افراد به طور مساوي از فرصت خود براي رسيدن به بهشت بهره ببرند. خدا کسي را جهنمي و کس ديگر را بهشتي نمي کند. فرجام بهشت يا دوزخ براي انسان از مقوله «شدني ها»ست؛ يعني بايد به دنيا بياييم تا بهشتي يا جهنمي«بشويم»؛ ظرف وجود ما با حضور در دنيا و طي مراحل علمي و عملي و گذر از فراز و نشيب ها شکل مي گيرد. بنابراين تا به دنيا نياييم، پاداش و کيفر معنا پيدا نمي کند. خدا انسان را موجودي مختار خلق نموده و امکان انتخاب مسير صحيح و ناصحيح را هم به او داده؛ انسان است که مي تواند در اين صحنه آزمون سرنوشت خود را مطابق اراده و آزادي که در اختيارش قرار گرفته،رقم بزند. در نتيجه هر سرنوشتي که پيش رويش قرار بگيرد، به خودش مربوط است. اين همه زيبايي آفرينش است که در صورت اعطاء يکباره و بي دخالت انسان ارزشي نداشت و عالم را با شکوه تر نمي نمود؛ نهايت امر اين بود که انسان در اين ساختار موجودي همانند فرشتگان باشد. اما کمالي که انسان در اثر رنج و تلاش خود به دست مي آورد و در گيرو دار سختي هاي دنيا براي خود حاصل مي کند، به مراتب ارزشمند تر از هر نعمت اعطائي خواهد بود و حتي لذت و شيريني و ارزش آن براي خود بشر به مراتب بيشتر و بالاتر تلقي مي گردد. اما چرا بندگان در دنيا گرفتار رنج و مشقت و درد مي شوند؟ بخشي ازدردها و رنج هاي بشر ناشي از اعمال خودشان است. ارتباطي با خداوند و خواست مستقيمش ندارد. خداوند ساختار عالم را بر اساس رابطه علي و معلولي تعريف کرده است. در مسير زندگي طبيعي براي هر علتي معلولي تعريف نموده و از طريق مختلف نتايج مطلوب و نامطلوب را به بشر گوشزد کرده؛ اما او است که گاه مسيرهايي را مي پيمايد که در نهايت به درد و رنج و غم منتهي مي گردد. خدا در قرآن مي فرمايد : «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَيْديکُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ کَثيرٍ؛(1) هر مصيبتى به شما رسد، به خاطر اعمالى است که انجام داده‏ايد، و بسيارى را نيز عفو مى‏کند» اما در کنار همه اين موارد به يقين مواردي از درد و رنج و غم براي بشر تصور مي شود که لازمه ساختار عالم است. به طور طبيعي عموم بشر با آن دست به گريبان اند؛ غم ازدست دادن عزيزان و رنج تنهايي ها و جدايي ها و... همه اموري از اين دست هستند؛ چرا خداوند اين امر را براي بشر پسنديد؟ در اين زمينه با توجه به مقدمه اول بايد گفت : مهم ترين فلسفه اين امر آن است که خداوند به وسيله حوادث، انسان ها را امتحان مي کند. قرآن مي فرمايد: قطعاً همه شما را با چيزي از ترس و گرسنگي و زيان مالي و جاني، و کمبود ميوه ها آزمايش مي کنيم و بشارت ده استقامت کنندگان را .(2) خداوند براي شکوفا کردن استعدادها و پرورش دادن بندگانش، آنان را با گرفتاري ها مي آزمايد، يعني همان گونه که فولاد را براي استحکام بيش تر در کوره مي گذارند تا به اصطلاح آبديده شود و فلز خالص به دست آيد، آدمي را نيز در کوره حوادث سخت پرورش مي دهد تا مقاوم گردد و در نهايت خالص گشته لايق بهشت شود. علي(عليهم السلام) فرمود: در حوادث روزگار جوهر مردان شناخته مي شود .(3) و : سازندگي بلا و گرفتاري ها براي مؤمن موثر تر است از اثر باران در زمين .(4) حضرت صادق(عليهم السلام) فرمود: بلا زينت مؤمن است .(5) رسول گرامي اسلام فرمود: خداوند بنده مؤمنش را با بلا تغذيه مي کند، همان گونه که مادر فرزندش را با شير تغذيه مي کند .(6) حضرت صادق(عليهم السلام) فرمود : مؤمن به منزله کفه ترازو است. هر اندازه ايمانش زياد شود، گرفتاريش زياد مي شود .(7) ازاين نکات به دست مي آيد که همه رنج ها و درد ها عين لطف و محبت خداوند به بندگان و زمينه رسيدن آن ها به مقصد نهايي، يعني بهشت است حتي دردها و رنج هايي که بشر به خاطر اعمال نادرست خود بر خود تحميل مي کند،نوعي زمينه تطهير براي اوست. زمينه برطرف کردن مشکل در دنيا و راحتي در آخرت را فراهم مي آورد. رنج و درد دنيايي به نوعي کفاره عمل نادرست و انتخاب غلط در دنيا خواهد بود. اين مکافات آسان دنيايي لطف خداوند در حق بندگان گنهکار است. نکته مهم در سرتاسر موضوع آن است که نگاه خود را به زندگى در اين جهان نبايد محدود کنيم. اين بخش از زندگى را بايد در پيوست با بخش عظيم‏تر از زندگى و حيات جاودانه و عالم برتر و حقيقى‏تر نگاه کنيم. اگر نگاه ما به زندگى محدود به دنيا بود، اشکال وجود برخي رنج ها در دنيا به جا بود، در حالى که هر چيزى در دنيا، آزمايشى براى انسان است که در عالم ديگر نتيجه آن را خواهيم ديد. پي نوشت ها: 1. شوري(42) آيه 30. 2. بقره(2) آيه 155. 3 تا 7. محمدي ري شهري، ميزان‌الحکمه، مکتب ‌الاعلام الاسلامي، قم 1404 ق، واژة بلا، شمارة 1891، 1899، 1931، 1950. کار خدا حکيمانه نيست چرا که قرار دادن غرايز نفساني، مانع تکامل انسان است و اين نقض غرض از آفرينش را به دنبال دارد؟ غرايز حيواني(گرايش هاي مادي و حيواني)، نقش مهمي در حفظ و تداوم حيات بشر و نسل آدمي دارند. به عبارت ديگر، اگر غرايز نيرومندي چون حب ذات، شهوت، خشم و غضب نبودند، از سوي انسان، هيچ تلاشي براي حفظ حيات خود و نسل بشر و دفع خطرات و آسيب ها صورت نمي گرفت و نتيجه آن، چيزي جز انقراض نسل انسان نبود. بنابراين، اگر نيک بنگريم، وجود اين غرايز، يکي از مهم ترين مجاري فيض الهي در جهت حفظ حيات انسان و تداوم نسل اوست. اين غرايز، نقش ممتازي در زيباسازي زندگي و دل پذيري آن دارند و بدون وجود اين غرايز، شور و شوق و عشق و زيبايي، معنا نخواهد داشت. لذت بردن از ديدن منظره اي زيبا، بوييدن گل هاي معطر، خلق آثار هنري، روابط صميمانه خانوادگي، مهر بي بديل همسران، عشق مادر به فرزند و...، غرايزي هستند که خداوند، در نهاد بشر، به وديعت نهاده تا انسان، بار مسئوليت خويش را با شور و عشق و همراه با لذت و محبت، به مقصد رساند. در واقع، بدون اين غرايز، زندگي، سرد، بي روح و تحمل ناپذير خواهد شد. همچنين وجود غرايز نيرومندي چون شهوت و غضب، از مهم ترين ابزارهاي امتحان و آزمايش انسان و در نتيجه، نردبان کمال و ترقي او هستند. از طرف ديگر، انسان در ميان همه مخلوقات الهي، از ويژگي ممتازي برخوردار است و آن، قابليت کمال اختياري است. لازمه تکامل اختياري، وجود دو راهه ها و امکان گزينش راه هاي متفاوت است. با آفرينش جهان، خدا خالق، رازق و... مي شود پس ظهور اين اسماء براي خدا، نيازمند مخلوقات است؛ لذا خدا نيازمند است؟ دقت کنيد ذاتي بودن شوري براي نمک به معناي اين نيست تا نمک براي بروز و تاثير اين شوري به وجود ديگري نيازمند باشد!!! قدرت بر خلق کردن، قدرت بر رازق بودن و ساير صفات در خداوند هستند هرچند خداوند اين صفات را متجلي نکند، و اگر خدا اين صفاتش را با خلقت و رزق دادن متجلي نکند هيچ اشکالي پيش نمي آيد و خدا بازهم خالق و رازق است، اما او چون منبع لطف و رحمت است اين صفاتش را آشکار مي فرمايد. اگر خداوند رحمن و رحيم است پس چرا بندگان را عذاب مي کند؟ الف – رأفت و رحمت الهي هيچ گاه منافاتي با علم، حکمت و عدل او پيدا نمي‌کند [اين اسم‌ها و نشانه‌ها همه معرف يک ذات مقدس هستند]. پس اگر چنان چه مشهود است، بر اساس حکمت هيچ کاري بي‌نتيجه نيست، يکي کردن نتايج به مثابه‌ي نفي حکمت از يک سو و نفي عدل از سوي ديگر خواهد بود. پس حتماً بايد هر فعلي منتج به پاداش يا عقاب گردد. معناي رأفت و رحمت الهي اين نيست که «هر کس هر کاري کرد، کرد – خدا رئوف و مهربان است» ب – عذاب الهي ناقض رأفت و رحمت او نيز نيست. اگر مادر دلسوزي فرزندش را دوست داشته باشد و براي او محيط امن و پر از نعمات را فراهم کند، اما فرزند از او دور شود و خود را به فلاکت و هلاکت بياندازد که محبت مادري زير سؤال نمي‌رود. پس اگر کسي عالماً و عامداً رحمت خدا را پس بزند و از دايره‌ي رحمت خارج گردد، با دست خود، خودش را به نقمت انداخته است. هر چند که در عين عذابي که به خود تحميل کرده نيز مورد رحمت خداست. چرا که به طور قطع اگر قرار باشد صرفاً بر اساس عدل حکم گردد، بايد عذاب شديدتري را متحمل شود. مضاف بر اين اين عذاب براي کساني که محکوم به جاودانگي در جهنم(خلود) نيستند، پاک کننده است. همين که انسان با اولين مخالفت، معصيت يا انکار و دشمني خود هلاک و معذب نمي‌گردد و به او فرصت داده مي‌شود تا پس از سقوط از زمين بلند شود و قامت راست کند، باشد که ايمان بياورد، خود بهترين نشان رأفت و رحمت دائمي خداوند به همگان است: «وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً»(الکهف، 58) ترجمه: پروردگارت آمرزگار رحيم است، اگر آنان را به اعمالى که کرده‏اند مؤاخذه مى‏کرد، در عذابشان تعجيل مى‏کرد(چنين نيست) بلکه موعدى دارند که هرگز در قبال آن گريزگاهى نيابند. ج – ذهن گمان مي‌کند که عالم آخرت مثل دنياست و هر کاري با اسباب بيروني انجام مي‌پذيرد. لذا تصور مي‌کند که خدا جهنمي درست کرده که مملو از آتش و مأموران شکنجه است و بهشتي درست کرده که مملو از باغ، بستان، حور و ساير لذايذ است. سپس يک عده را به جهنم مي‌اندازد و يک عده را به بهشت مي‌برد. در صورتي که چنين نيست، يا دست کم جهنم چنين نيست، بلکه در جهنم آن چه که به شکل عذاب ظهور و بروز دارد، همان حقيقت و واقعيت اعمال است که ظاهر مي‌شود. لذا مي‌فرمايد، خدا رحمت را بر خود واجب کرده است، اما برخي خودشان به خود ضرر مي‌زنند: «قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّکُمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُون‏»(الأنعام، 12) ترجمه: بگو: آنچه در آسمان و زمين است از آن کيست؟ بگو: از آن خداست که رحمت را بر خود واجب کرده است. البته روز قيامت [که‏] در آن شک نيست شما را گرد آورد. کسانى که ايمان نمى‏آورند بر خويشتن زيان مى‏زنند. در بهشت نيز چنين است، منتهي خداوند کريم از روي فضلش اضافه بر آن نيز مي‌دهد: «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ»(فاطر، 30) ترجمه: تا [خدا] پاداش ايشان را تمام بدهد و از فضل خود بر ايشان بيفزايد که او بخشايشگر شکر پذير است. پس اين انسان است که خود را معذب مي‌کند و عذاب نيز حقيقت اعمال خودشان است. و نمي‌توان گفت که قوانين خلقت، اعم از علت و معلول يا تأثير و تأثر و... همه ملغي گردد تا ظالم معذب نشود. به عنوال مثال مي‌فرمايد: آنان که مال يتيم مي‌خورند، آتش به شکم‌هايشان مي‌ريزند.(النساء، 10) - آنان که غيبت مي‌کنند، مانند اين است که گوشت برادر مرده‌ي خود را مي‌خورند.(الحجرات، 12) – آنان که در دنيا چشم بصيرت خود را بر آيات خدا مي‌بندند، در آخرت کور محشور مي‌شوند(الإسراء:72) - و همين‌طور است ساير معاصي. لذا چنان چه در عالم ماده شاهديم که آن چه مي‌نوشيم و مي‌خوريم، گوشت و خون خودمان مي‌شود و قلب و مغزمان نيز با همين خون و پي کار مي‌کند، حقيقت آن معاصي که آتش يا زقوم يا... هستند نيز جان و شاکله ما را مي‌سازد. لذا مي‌فرمايد: کسي از بيرون کبريتي نمي‌زند، بلکه آتش جهنم همين انسان‌هاي گناهکار هستند و آتش از جانشان زبانه مي‌کشد، نه اين که از جاي ديگري بر آنها عرضه شودد: «وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکاَنُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبًا»(الجنّ، 15) ترجمه: و اما منحرفين براى دوزخ هيزم خواهند بود. «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرينَ»(البقره،24) ترجمه:(اگر مدعي هستيد که قرآن کلام بشر است، سوره‌اي مثلش بياوريد) و اگر نکرديد و هرگز نخواهيد کرد پس از آتشى که هيزمش مردم و سنگ است و براى کافران مهيا شده بترسيد. ه – اقامت هميشگي(خلود) در جهنم و استمرار و دوام عذاب نيز براي تمامي اهل جهنم نيست. بسياري از‌ آنان پاک شده و وارد بهشت مي‌گردند، بلکه مخصوص «کفار و مشرکين» است که با اصرار و لجاجت و عنادشان، ديگر هيچ اثري از انسانيت در خود باقي نگذاشته‌اند. ائمه‌ي کفر و ظلم، تمام عمر خود را ظلم کردند و اگر عمرشان صد برابر هم مي‌شد به راهشان ادامه مي‌دادند و اگر پس از مرگ نيز دوباره به دنيا مي‌آمدند، همان راه را مي‌رفتند، چرا که ديگر شاکله‌ي آنها کفر و ظلم شده است. و بيان شد که «حيات» منقطع نمي‌گردد. بلکه «حيات» آخرت در امتداد حيات دنيا دوام دارد و تفاوتش برون ريختن اسرار و تجلي حقيقت امور و افعال است. لذا اين آتشي که تمامي عمر بر وجودشان احاطه داشته، در آخرت نيز ادامه خواهد داشت و آخري ندارد. وانگهي توجه شود که به نظر ما حيات دنيا عمري کوتاه است و معصيت نيز هر چه که باشد گذراست. ما نه از اثر معصيت خود در قيد حيات‌مان اطلاعي داريم و نه به آثار آن که تا قيام قيامت دوام دارد علم داريم. پس معصيت خدا، فعلي نيست که در زمان محدودي به صورت فعلي کوچک انجام گرفته باشد، بلکه آثار آن چه در زمان حيات و چه پس از آن گسترده و مداوم است. آيا اگر به جاي ترور حضرت علي(عليهم السلام) از او اطاعت و تبعيت مي‌کردند، حيات بشريت تغيير نمي‌يافت و زندگي به بهشتي زميني مبدل نمي‌گرديد؟! پس، وجود کافر، مشرک و ظالم يک پارچه آتش است و همين وجود در آخرت حقيقت خود را نشان مي‌دهد و شخص معذب مي‌شود و از انسانيت چيزي در او نمانده که پس از ذوب تصفيه، پاک و تطهير گردد. لذا خلود پيدا مي‌کند.

پربازدیدترین ها