رابطه با اختیار با علم خداوند چیست؟

متن سوال: 
اگر ما مختار به انجام کارها هستيم اين موضوع با آگاهي خدا از عاقبت کار ما چگونه همخواني دارد لطفا با مثال توضيح دهيد؟

آنچه در معارف ديني ما مورد اتفاق است و ترديدي در آن نيست، علم پيشين خداوند به همه امور است. در نتيجه به يقين خداوند مي داند هر فرد در طول زندگي خود به چه کيفيت و چگونه رفتار خواهد نمود و سرانجام وي چه خواهد شد؛ اما اين امر غير از آن است که بگوييم خداوند اين گونه خواسته است و فرد نمي تواند از خواست خداوند تخطي بورزد. پس خداوند مي داند که ما چه مي کنيم و نقصي در علوم او راه ندارد. به علاوه ما مجبور به انجام رفتاري خاص و انتخابي مشخص نيستيم. در مورد سرنوشت، دو تفسير وجود دارد: تفسير نخست مي‌گويد: سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده، بنا بر اين هر کس با سرنوشت معيني از مادر متولد مي‌شود که قابل دگرگوني نيست.هر انساني نصيب و قسمتي دارد که ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد. کوشش‌ها براي تغيير سرنوشت بيهوده است. بنا بر اين تفسير،‌بديهي است که انسان موجودي مجبور و بي اختيار است. بررسي منابع اسلامي نشان مي‌دهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست. قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامي از قبيل:‌ تکليف، جهاد، سعي و کوشش و استقامت و غيره را به هم مي‌ريزد. استاد مطهري مي‌گويد: « اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي،‌ انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نمي تواند وجود داشته باشد».(1) اما در تفسير دوم از سرنوشت، در عين حال که دست تقدير الهي در زندگي انسان را مردود نمي‌داند، نقش انسان را در تعيين سرنوشت زندگي او مي‌پذيرد. در اين تفسير، نقش انسان نه تنها مغاير با سرنوشت نيست، بلکه جزئي از همان سرنوشت است. سرنوشت و تقدير انسان چنين است که او سرنوشت خود را تعيين نمايد. در واقع اختيار داشتن انسان جزئي از تقديرات الهي است. ترديدي نيست که خداوند براي هر چيزي علت‌ها و اسباب هايي قرار داده که هستي و مشخصات آن بستگي به آن‌ها دارد. اين طور نيست که هر چه در جهان پديد مي‌آيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و... عواملي دخالت دارد و هرگز چنين کاري بي علل و اسباب انجام نمي‌پذيرد، همچنين کارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق از او سر نمي‌زند، بلکه نخست چيزي را تصور مي‌کند، سپس به آن مي‌انديشد و پس از آن که فايده واقعي يا پنداري آن را پذيرفت،‌ در انجام آن مي‌کوشد. پس وقوع هر حادثه اي در جهان علت و سببي دارد. اين نظامي است تخلف ناپذير و خداوند چنين مقرّر کرده است. بديهي است اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان هم منافات ندارد،‌ زيرا اختيار و آزادي يکي از اسباب و علل است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهاي خود را به اراده خود انجام دهد و سرنوشت خويش را رقم زند. اين که مي‌گوييم کارهاي انسان هم به اختيار خود او است و هم قضا و قدر الهي دخالت دارد، به همين معني است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعيين کنند. بشر مختار و آزاد آفريده شده، يعني به او عقل و فکر و اراده داده شده است. بشر در کارهاي ارادي خود مانند سنگ نيست که او را از بالا به پايين رها کرده باشند و تحت تأثير عامل جاذبه زمين خواه نا خواه به طرف زمين سقوط کند. نيز مانند گياه نيست که تنها يک راه محدود در جلوي او هست و همين که در شرايط معين رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذايي را جذب و راه رشد و نمو را طي مي‌کند. هم چنين مانند حيوان نيست که به حکم غريزه کارهايي انجام دهد. بشر هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي‌بيند. هيچ گونه اجباري که فقط يکي از آن‌ها را انتخاب کند ندارد. ساير راه‌ها بر او بسته نيست. انتخاب يکي از آن‌ها به نظر و فکر و اراده او مربوط است؛ يعني طرز فکر و انتخاب او است که يک راه خاص را معين مي‌کند.(2) پس تقدير خداوندي اين است که بشر افعال خود را از روي اختيار انجام دهد، نه اين که تقدير، او را به انجام يک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب مي‌کند. انسان فقط يک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت‌هاي گوناگوني در پيش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشين ديگري گردد، مثلاً اگر کسي بيمار شود و معالجه کند و نجات پيدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نيز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و يا بميرد، آن نيز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. اميرالمؤمنين(عليهم السلام) از کنار ديوار شکسته و کجي برخاست. پرسيدند: از قضاي الهي فرار مي‌کني؟ فرمود: از قضاي الهي به قدر او پناه مي‌برم.(3) يعني درست است که تا قانون عليت که منتهي به فرمان خداست، نباشد، ديوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلي داده که آن خود، يک حلقه از سلسله قانون عليت است و يک عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلي و طبق علت هاي خاص خود سقوط مي‌کند. اما مي‌توانم به قدر الهي پناه ببرم؛ يعني با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيري کنم که اگر ديوار سقوط کند روي من نيفتد».(4) در قرآن آيات زيادي وجود دارد که به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آيه: «ليس للانسان الا ما سعي؛(5)براي انسان چيزي جز حاصل سعي او نيست». و مانند آيه: «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم؛(6) خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي‌دهد. مگر خودشان آن را تغيير دهند». با يک مثال معناي قضا و قدر الهي روشن مي‌شود: «اگر کسي بالاي بام ايواني خود را روي زمين بيفکند و بگويد: اگر مقدر است بميرم مي‌ميرم و اگر مقدر است بمانم مي‌مانم. اين گفته درست نيست، زيرا قضا و قدر الهي اين است که بشر داراي اختيار و اراده باشد. بتواند خود را از بام پرت کند و بميرد و يا آن که از راه بام، پله پله به زير آيد و بماند. هر کدام را که انتخاب نمايد، همان قضا و قدر و سرنوشت او است. بنا بر اين تعيين سرنوشت و مقدرات، به معناي تعيين علت‌ها و اسبابي است که زندگي انسان‌ها را رقم مي‌زند. بخشي از اسباب و علت‌ها به وسيله انسان تحقق مي‌يابد. اما در مورد علم خداوند به آينده و سرنوشت انسان ها و يا آگاهي بزرگان دين از برخي از اين امور با اندکي تأمل روشن مي شود که اين علم هيچ تأثيري در چگونگي رفتار بندگان نخواهد گذاشت. بله خدا و اولياي او به دليل احاطه‌اي که به همه امور در کل عالم دارند،تنها نسبت به اموري که افراد به طور اختياري در آينده انتخاب مي‌کنند آگاهند. اگر دو اتومبيل با سرعت زياد به سوي هم در حرکت باشند، هلي‌کوپتري که بر بالاي مسير اين ها حرکت مي‌کند، صحنه را مي‌بيند. مي‌داند که تا چند لحظه ديگر اين دو اتومبيل با هم برخورد و تصادف مي‌کنند. ولي تصادف زاييده علم خلبان نيست‌، بلکه زاييده سرعت زيادي است که راننده‌ها با انتخاب خود برگزيده‌اند. اگر سرعت را انتخاب نمي‌کردند، تصادف پيش نمي‌آمد. اين امر مانند آگاهي پزشکي است که به طور قطع مي‏داند فلان بيمار در آينده دچار فلان وضعيت جسمي خواهد شد، يا با توجه به وضع فعلي اش روند بهبودي يا پيشرفت بيماري اش به کجا منتهي مي گردد. دانستن اين مسايل از طرف پزشک تأثيري در به وجود آمدن يا نيامدن بيماري و روند خاص پيشرفت يا درمان آن ندارد. بيماري فرد، مسير طبيعي خود را طي مي کند. آيا اگر معلمي از قبل بداند که کدام دانش آموز در امتحان نمره بدي مي آورد، در امتحان او تاثيري خواهد داشت يا نشان دهنده تعيين شده بودن نتيجه از قبل است؟ مسلما خير، زيرا نتايج ضعيف دانش آموز معلول علت هاي خاص خود مانند کاهلي و تنبلي است که اطلاع قبلي معلم ربطي به آن ها ندارد؛ به همين شکل علم خداوند به حوادث آينده هم نه ما را مجبور به حرکت به سمت همان اهداف مي کند و نه بيانگر رقم خورده بودن همه چيز از قبل است. پي‌نوشت‏ها: 1. شهيد مطهري، مجموعة‌آثار، ج1، ص 384، انتشارات صدرا، 2. همان، ص 385. 3. شيخ صدوق، التوحيد ص 369، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1398 ه ق. 4. ناصر مکارم شيرازي، پيدايش مذاهب، ص 31، تنظيم مسعود مکارم، محمد رضا حامدى‏، بي تا. 5. نجم(53) آيه 39. 6. رعد(13) آيه 11.

پربازدیدترین ها