شهدای کربلا و شهدای جنگ تحمیلی کدام ارزشمند ترند برای دین اسلام؟

متن سوال: 
1.آيا مقايسه ي شهدا با هم کار صحيحي ست؟ اگر کار درستي باشد شهداي کربلا و شهداي جنگ تحميلي کدام ارزشمند ترند براي دين اسلام؟ 2.ايا صادق شيرازي مرجع تقليد است؟ 3.پاسخ کساني که مدعي جدايي دين از سياست اند چيست؟

آيا مقايسه ي شهدا با هم کار صحيحي ست؟ اگر کار درستي باشد شهدا ي کربلا و شهدا ي جنگ تحميلي کدام ارزشمند تر اند براي دين اسلام؟ جواب: بله امکان مقايسه ميان شهدا وجود دارد و به نص کلام رسول خدا(ص) که فرمودند: «حسين(عليهم السلام) سرور شهيدان از اولين تا آخرين است و اصحاب او سرور همه شهدا هستند.» و به نص اميرالمومنين(عليهم السلام) که فرمودند: «شهداي کربلا شهدايي هستند که هيچ کس بر آنها سبقت نمي جويد و حتي به مقام آنها نخواهد رسيد.» از شهداي بدر بالاترند که سيدالشهداء(عليهم السلام) بعد از حمد و ثنا در شب عاشورا فرمودند: «هيچ اصحابي را وفادارتر و بهتر از اصحاب خود نمي دانم و هيچ اهل بيتي را مهربان تر و نيکوتر از اهل بيت خود نمي دانم.» آيا صادق شيرازي مرجع تقليد است؟ در اين زمينه اين سامانه پاسخگو نمي باشد و ما از مرجعيت ايشان اطلاعي نداريم، آنچه مسلم است نام ايشان جزو مراجعي که جامعه مدرسين حوزه علميه قم منتشر کرده است نيامده است. پاسخ کساني که مدعي جدايي دين از سياست اند چيست؟ قبل از هر گام در بررسي اين سوال، بايد منظور از دين روشن شود. چون بين دين هاي حاضر در صحنه اجتماع، تفاوت هاي بنيادين و اساسي اي وجود دارد. و با توجه به اين تفاوت هاي فراوان و محيط پرسش، مي توانيم مساله را محدود به اسلام نموده و سپس آن را بررسي کنيم. در واقع به اين سوال جواب دهيم که آيا اسلام از سياست جدا است؟ و در اين پرسش نيز بايد روشن کنيم که منظور از سياست، علم تدبير اجتماع است. که با سياسي بازي و امثال آن متفاوت مي باشد. بعد از واضح شدن سوال مي توانيم بگوييم که: اگر فرض کنيم که اسلام دين جامعي است و متضمن سعادت بشر مي باشد، نمي تواند خود را از مسائل سياسي و اجتماعي کنار کشيده و به آن بي توجه باشد. چون انسان شئون مختلفي دارد که نمي توانيم تاثير و تاثر آن ها از يکديگر را ناديده انگاريم. انساني که ظلم در صحنه اجتماع را ديده و چشم بر روي آن مي بندد، نمي تواند از قساوت خالي باشد. و اين دل قساوت گرفته در خلوت نيز همراه او هست. انساني که براي فرار از فساد جامعه، به کوه ها و بيابان ها فرار مي کند، به زودي با هجومي در همان جا مواجه خواهد شد، و همين انسان هايي که او از آن ها فرار کرده، براي تفريح و سرگرمي و کنجکاوي و... به سراغش مي روند و او را با همان چيزي مواجه مي کنند، که از آن فرار کرده است! پس با نگاه به هدف دين، بايد بگوييم که اسلام هرگز از سياست جدا نيست. و اگر به جاي در نظر گرفتن هدف اسلام، محتواي آن را در نظر بگيريم، باز نيز به همين جواب خواهيم رسيد. آيات فراواني از قرآن درباره جهاد، هجرت، ماليات هاي جامعه، احکام و قوانين اجتماعي و... است. و جدا کردن اسلام از سياست، به معناي نفي همه اين آيات مي باشد. و اگر به تجربه محقق شده اسلام نيز بنگريم، مجددا به همين جواب خواهيم رسيد که پيامبر خدا(ص) حکومت تشکيل داده و خود در راس حکومت قرار گرفتند. و پس از ايشان نيز ائمه شيعه، هرگز خود را از مسائل سياسي کنار نکشيده، اگر چه تاکتيک ها و نوع برخوردها در زمان هاي مختلف فرق مي کرده است. حتي در آنجايي که انحراف ايجاد مي شود و دستور پيامبر(ص) براي رهبر جامعه، زير پا قرار مي گيرد، جامعه همچنان رهبر خود را خليفه مي خواند. و اين تعبير به معناي جانشين رسول خدا(ص) است. چون همه اين امت پذيرفته اند که رهبري جامعه بايد از جانب اصل دين بيان شود. در واقع اسلام نمي تواند، اسلام باقي بماند و فارغ از سياست و مسائل سياسي باشد. و تنها زماني از سياست جدا مي شود که آن را تحريف کرده و محتوايش را تغيير دهيم که در اين زمان، به آن اسلام نمي گويند.

پربازدیدترین ها