علاقه و وابستگی به همجنس چگونه است؟

متن سوال: 
سلام دختري هستم ?? ساله که دو سالي است عشق بي حاصلي عذابم ميدهد. عشقي عظيم به يک دختر! بگذاريد از اول بگويم. سال اول دبيرستان با وي آشنا شدم از همان اول برايم خاص بود. خيلي دوستش داشتم. اما سعي مي‌کردم کتمان کنم. هر روز و شب بفکرش بودم، تمام دنيا من شده بود. حس مي‌کردم او هم دوستم دارد. باهم صميمي‌تر شديم وقتي کنارم مي‌نشست خيلي ذوق مي‌کردم و احساس و آرامش خوبي داشتم. اسمش قلبم را مي‌لرزاند. خدا ميداند به اميد دوباره با او بودن تابستان رو چگونه گذراندم. در دوم دبيرستان کنار من ننشست انگار اصلا مرا نمي‌بيند. خيلي عذاب مي‌کشيدم وقتي با يکي ديگر صحبت مي‌کرد. وي با دختري صميمي شد که همان دختر با من هم دوست بود و فقط ازحرفهايي که عشقم به ايشان مي‌گفت به من مي‌گفت. جملاتي چون: عاشقت هستم، خيلي دوستت دارم، من خيلي وابسته‌ تو شدم و ... . من فقط عذاب مي‌کشدم از عشقي که عشقم نسبت به وي داشت. حتي ديگر اجازه نمي‌داد به وي دست بزنم. خلاصـه تير ماه پرسيدم چرا اينقدر اذيتم کرديد. مي‌گفت از رو لجبازي بوده من تو را دوست داشتم و تو تنهاترين حسم بودي و من تظاهر ميي‌کردم که او را دوست دارم تا به تو حرص دهم، چون دوستت داشتم. نمي‌دانم چه کنم، سخنانش را باور کنم يا نه. و از طرفي ديگر چون ميدانم اين عشق هيچ عاقبتي ندارد چون هردو دختريم، مي‌خواهم فراموشش کنم. اما نمي‌توانم صبح چشمانم را که باز مي‌کنم تا شب موقعي که چشمانم مي‌بندم در ذهنم است. از دلتنگي‌اش روزي دو ساعت گريه ميکنم. هر چه سعي مي‌کنم ديگر فکر نکنم و رابطه‌ام را قطع کنم نمي‌شود. شما را بخدا کمکم کنيد؟ چگونه بايد از اين عشق بي حاصل راحت شوم.

باسلام خدمت شما پرسشگر محترم حقيقت اين است که تا انسان خودش از خطرات يک کار افراطي آگاه نباشد و آن کار را به صلاح خود بداند نمي توان او را از آن کار منصرف نمود. پس ابتدا لازم است شما مطالبي را که ارائه مي شود در اختيار فرد مذکور بگذاريد تا به يکسري واقعيات پي ببرد و بعد در قدم بعدي خود تصميم بر ترک اينگونه روابط افراطي بگيرد. قبل از ارائه راهکارها بايد اصل مسأله را ريشه يابي کنيم و علل اينگونه رفتارها را کشف کنيم و سپس حد و حدود آن را با توجه به مسائل شرعي و يافته هاي روان شناختي مشخص کنيم. بدون ترديد انسان داراي يک سلسله نيازهاي مادي و غيرمادي است و رشد و کمال او نيز در گرو ارضاي صحيح و به موقع اين نيازهاست. يکي از مهمترين نيازهاي انسان، نيازهاي عاطفي است. انسان از بدو تولد تا پايان عمر بايد عواطفش ارضا شود و الا دچار مشکل مي شود. نياز به محبت ورزيدن به ديگران و مورد محبت ديگران واقع شدن دقيقا يک نياز عاطفي است. اين نياز در طي مراحل مختلف رشد و در مراحل گوناگون زندگي شکل هاي مختلفي پيدا مي کند و در هر دوره اي به گونه اي متناسب با آن زمان بايد ارضا شود. در دوره نوزادي از طريق والدين به خصوص مادر با بوسيدن نوزاد، در آغوش گرفتن او و نگاه هاي محبت آميز مادر به او و با چسباندن او به خود نياز کودک ارضا مي شود. در اين دوره تأمين نيازهاي عاطفي کودک به اندازه نيازهاي فيزيولوژيکي مانند آب و غذا و پوشاک براي رشد نوزاد ضرورت دارد. در دوره کودکي تأمين اين نياز توسط اعضاي خانواده و همه کساني که به نحوي با کودک ارتباط دارند تأمين مي شود. در دوره نوجواني از طريق دوستان و گروه همسالان و در دوره جواني از طريق دوستان، خويشاوندان و همسر به اين نياز پاسخ داده مي شود. روان شناسان علت وابستگي انسانها را به يکديگر همين نيازهاي عاطفي مي دانند. اگر اين نيازها از همان اول به طور صحيح و به موقع تأمين شود نوزاد، کودک و نوجوان وابستگي ايمن پيدا مي کند و الا وابستگي ناايمن و مرضي در او شکل مي گيرد يعني در عين حال که به ديگران وابسته است ولي احساس امنيت کافي نيز نمي کند و مستعد انواع اختلالات رواني مانند بيماري هاي اضطرابي، افسردگي و... مي شود و دير يا زود به دامن يکي از اين بيماري هاي رواني فرو مي غلتند. گفتني است اساس و پايه دوستي ها در سن نوجواني و جواني که با جذبه و شور زيادي همراه است، غالبا بر مبناي عواطف و احساسات شکل مي گيرد و نه بر اساس منطق و عقل. مقدمه اين دوستي ممکن است جاذبيت يک فرد از نظر ظاهري يا شخصيتي يا پاره اي از صفات اخلاقي باشد که او را براي فرد ديگر دوستداشتني مي سازد که توانسته در روح و روان او تأثير عميقي بگذارد و خلأ عاطفي اش را به وسيله آن پر کند. ماهيت اين دوستي گرچه در ابتدا دوستانه، پاک و بي شائبه است، ولي امکان آلوده شدن آن به مسايل ديگر وجود دارد. زماني که اين علاقه به اوج خود مي رسد، آنها را دچار سرگرداني مي کند که اکنون چه بايد بکنند. اين سرگرداني ممکن است با بعضي آثار مخرب ديگري همراه شود. روانشناسان معتقدند احساس تعلق و وابستگي به ديگران از اساسي ترين نيازهاي فردي است و بر رشد رواني جسمي و اجتماعي فرد تأثير مي گذارد. در واقع دوستان براي فرد تکيه گاهي هستند که به او احساس امنيت مي دهند. همسالان حکم درمانگران قابل اعتماد و سرمشقهاي رفتاري را براي يکديگر دارند. اين کنشهاي متقابل با دوستان باعث مي شود که آنها احساسات و عقايد يکديگر را هر چه بيشتر درک کنند و در برابر آن حساس باشند.[?] مرحله اجرائي، مرحله اي است که جوان مي خواهد بهترين و ارزشمند ترين چيزي که دارد به دوست صميمي خود هديه کند و اين يکي از ويژگي هاي مهم اين مرحله است که اريکسون يکي از روانشناسان غرب، آن را مرحله صميمت نام گذاري کرده است. جوان تمام هم و غم اش و فکر و انديشه اش ، دوستي است که براي او ارزش و اهميت قائل است به همين جهت است که روابط دوستانه اش بسيار زياد است. بنابراين چنين حالتي در اين دوران چندان غيرطبيعي نيست. لازم به ذکر است جواناني که از روحيه عاطفي بيشتري برخوردارند و اجتماعي تر و خونگرم هستند تحت تأثير احساسات و عواطف ديگران بيشتر واقع مي شوند. علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى که موجب اخلال در برنامه زندگى و کارى انسان، مزاحمت با حقوق والدين، مشغوليت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ايمان نگردد اشکالى ندارد، بلکه اگر در راستاى اصلاح و قوّت بخشيدن به اين امور باشد بسيار خوب و مفيد خواهد بود، البته بهترين سياست در اين مسائل، ميانه‏‌روى است و زياده‌‏روى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشکلات ذکر شده خواهد گشت، در نتيجه اگر بخواهيد در اين مسأله در حد اعتدال رفتار نماييد درباره مشکلات آن فکر کنيد و سعى کنيد خود را قانع کنيد که افراط در اين زمينه به ضرر روح و سلامت روان شما است. علاوه بر اين که افراط در اين گونه دوستى‌‏ها گاهى اثر عکس مى‌‏گذارد و روابط دوست با انسان به جاى گرمى به سردى مى‏‌گرايد. زيرا افراط شما موجب به وجود آمدن توقع زيادتان مى‌‏گردد و ممکن است او نتواند در حدّ توقّعتان شما را راضى نمايد. علت ديگر دوستي هاي افراطي نياز جنسي است که هم پايه هاي زيستي دارد و هم جنبه رواني، لذا ميل به جنس مخالف شدت پيدا مي کند و گاهي اوقات نيز به دلايل گوناگوني ممکن است در قالب همجنس خواهي ظاهر شود. بنابراين علت اين وابستگي ها در واقع نيازهايي است که انسان دارد اما سؤال اينجاست که اگر علت آنها نيازهاي واقعي زيستي و روان شناختي است چرا تبديل به اختلال رفتاري و انحراف مي شود؟ علل اين انحرافات رفتاري بسيار زياد است و هر فردي ممکن است به دلايل خاصي دچار اين انحرافات شود. گاهي خانواده ها وظيفه خود را به دليل عدم آگاهي يا اهمال کاري درست انجام نداده اند، گاهي اوقات دوستان ناباب، گاهي رسانه هاي جمعي و تبليغات فرهنگي و الگوسازي هاي غلط، تقليدهاي کورکورانه، بالا رفتن سن ازدواج، اختلاط دختر و پسر در دانشگاه ها، نداشتن الگوهاي مطلوب، جهل و ناآگاهي از پيامد انحرافات رفتاري، افراط و تفريط ها، ضعف ايمان و بي توجهي به آموزه هاي ديني، کم رنگ شدن ارزش هاي اخلاقي و معنوي و ده ها عامل ديگر مي توان برشمرد که مي توانند علل اين مشکلات رفتاري بين نوجوانان و جوانان باشند. اما از نظر شرعي حکم اين وابستگي ها چيست و حد و حدود آن چه مقدار است؟ از نظر شرعي دوستي با جنس موافق و محبت ورزيدن به يکديگر اشکالي ندارد اما اگر تبديل به لذات شهوي و جنسي شود در هر مرتبه اي که باشد اعم از نگاه کردن، بوسيدن و تماس بدني، همه حرام است و بايد به جوانان تذکر داده شود تا حدود شرعي را در اينگونه ارتباطات دوستانه مراعات کنند و براي پيشگيري بايد قبل از اين که اينگونه وابستگي ها به انحراف جنسي و رفتاري تبديل شود از شدت گرفتن آن جلوگيري کرد. همچنين تذکر اين نکته ضروري است که افراط در اينگونه وابستگي ها به زندگي آينده آنها به صورت جدي آسيب مي رساند زيرا با هزينه کردن عواطف بيش از حد معمول با دوستان، باعث مي شود در آينده نتوانند روابط عاطفي وجنسي مطلوبي با همسر خود داشته باشند زيرا هر انساني داراي يک منبع محدودي از انرژي رواني است و همين طور که توانايي جسماني او محدود است انرژي هاي رواني او نيز محدود است بنابراين بايد اين انرژي ها را به موقع، به تدريج و با احتياط هزينه کرد. يکي ديگر از آسيب هاي خطرناک وابستگي هاي افراطي، ضعيف شدن اراده و محدود شدن قدرت انتخاب است زيرا افراد وابسته در تصميم گيري هاي خود نيز به ديگران وابسته مي شوند و نمي توانند به موقع و به نحو صحيح تصميم بگيرند.هميشه موفق باشيد! ?. ر.ک ماسن و ديگران، رشد و شخصيت کودک، ص ???.

پربازدیدترین ها