من می خوام شاگرد اول باشم چی کار کنم؟

متن سوال: 
سلام عليکم من مي خوام شاگرد اول باشم چي کار کنم؟

باسلام خدمت شما پرسشگر محترم تنها راه رسيدن به اين مقصود برنامه ريزي دقيق، عملي و پايبندي به نظم و انظباط است، منتهي قبل از بيان روش مديريت زمان و برنامه ريزي متذکر مي شويم که تمام مقصد و مقصود فرد نبايد شاگرد اول شدن باشد. اين خواسته بسيار خوب است، ولي تمام هدف انسان در زندگي شاگرد اول شدن نيست. انسان خليفه خدا در زمين است و بايد براي احراز اين مقام براي خود برنامه ريزي نمايد و در مسير خدا شناسي، خودشناسي و خودسازي گام بردارد. مدريريت زمان و برنامه ريزي: يکي از تفاوت‏هاى اساسى ميان انسان و حيوان اين است که حيوان فقط در زمان حال زندگى مى‏کند و انسان در سه زمان: گذشته، حال و آينده. گذشته محمل تجارب است، حال منزلگاه تصميم‏گيرى است، و آينده سکوى رشد و ارتقاء. انسان با تجزيه و تحليل رويدادهاى گذشته، دست به برنامه ريزى زمان حال مى‏زند و آينده را رقم مى‏زند. متخصصان برنامه ريزى مى‏گويند: نگرش انسان نسبت به آينده بايد از زاويه سه افق صورت گيرد: افق باز؛ افق دور و افق روشن. افق باز: افق باز ضامن مانورِ فکرى آدمى نسبت به مصالح و مسائل پيرامونى و يکى از عوامل دورى آدمى از انديشه‏هاى محدود و برنامه‏هاى جزئى نگرى است. هر انسانى که از افق باز بهره‏مند است، در برابر معادلات زندگى، به صورت خطى نمى‏انديشد؛ بلکه نگرش او حالت شبکه‏اى و گسترده دارد و راه‏حل‏هاى مختلف را فقط از زاويه يک راه نمى‏بيند و به اصطلاح پژوهش‏گران، به ورطه تک سبب بينى نمى‏افتد، لذا راه‏هاى مختلف را آزمايش مى‏کند. افق باز روش مؤثرى در نگرش است و در همه فعاليت‏هاى هدفمند به کار مى‏آيد. افق دور: يکى از خصلت‏هاى ممتاز انسان، خصلت دور انديشى (Proridence) است. افق دور در نگاه و نگرش آدمى، ضامن شفاف شدن ابهامات آينده است و تصميمات آتى را رقم مى‏زند. افراد دور انديش در مقايسه با ديگران، تصويرى شفاف‏تر در مسائل، رفتارها، عکس العمل، رويدادها و اتّفاقات دارند. افق روشن: بهره مندى انسان از زاويه روشن و کم ابهام، با استفاده از دو افق قبلى ميسّر است. افق روشن محصول دو افق دور و باز است. افقِ روشن، ميوه انسان در اصل برنامه ريزى بهينه و کارآمد براى آينده در حال اتّفاق است. محصول اين سه افق، بحث شناخت (Recognition) است. بنابراين سه افق، اساس برنامه ريزى عبارت است از: 1. خودشناسى. 2. جهت بخشى فعاليت‏ها. 3. بهبود کيفيت زندگى در ظرف زمان. تا شناخت موجود نباشد، ضمانتى براى آينده وجود ندارد. مى‏توان آينده را به زمان حال منتقل نمود، يعنى مى‏توان زمينه ساختن پله‏هاى آينده را در زمان حال بررسى نمود و آن‏ها را شکل داد. تعداد بسيار اندکى از مردم وقت کافى در اختيار دارند. همه از کمبود وقت مى‏نالند. طبق تخمين‏ها و برآوردهاى انجام شده، حدود 30 الى 40 درصد توان انسان‏ها به کار گرفته مى‏شود و محاسبات نشان مى‏دهد که افراد 60% از زندگى کارى خود را هدر مى‏دهند. بيشتر وقت‏ها، انرژى‏ها، توانايى‏ها و استعدادها به هدر مى‏روند، چون شناخت کافى وجود ندارد، هدف‏ها روشن نيست و برنامه ريزى‏ها و اولويت گذارى‏ها دقيق نمى‏باشد. عمر ما محدود است. ما يک‏بار فرصت زندگى کردن داريم. امروزه طبق محاسبات انجام شده، يک انسان با اميد به زندگى طولانى، حداکثر 200000 ساعت از زمان را، به عنوان وقت قابل استفاده، در اختيار دارد. استفاده از سرمايه عمر: استفاده بهينه و بهتر از «زمانِ» محدود و ارزشمند، تنها از طريق برنامه ريزى و «مديريت زمان» که هوشيارانه، مستمر و پايدار تدوين شده باشد، فراهم مى‏شود. مديريت زمان که در واقع، همان برنامه ريزى است، به معناى تسلط و کنترل بر فرصت‏ها و جهت دادن به فعاليت‏هاست. برنامه ريزى فرصت‏ها: براى طراحى برنامه مناسب جهت استفاده از فرصت‏ها، لازم است که هر فرد شبانه روز خود را به سه بخش تقسيم نمايد: بخش اول: صبح تا ظهر بخش دوم: بعد از ظهر بخش سوم: شب‏ بايد هر کدام از اين بخش‏ها را دو قسمت کرد و هر قسمت را به فعاليت‏هاى دو ساعته تقسيم کرد. بهتر است فعاليت‏هاى علمى، اجرايى، شغلى و تفريحى خود را در قالب اين زمان‏ها تعريف کنيم و هر قسمت را بين يک الى يک‏ونيم ساعت و حداکثر تمام شش قسمت را در 9 ساعت تقسيم نماييم. افراد شاغل يا در حال تحصيل ممکن است کل صبح يا بعد از ظهر يا صبح و بخشى از بعد از ظهر را به شغل و تحصيل خود اختصاص دهند. آن‏ها روى وقت باقيمانده مى‏توانند برنامه ريزى نمايند. با اين تقسيم بندى، در هر هفته ما مى‏توانيم 42 قالب زمان را احياء کنيم و فعاليت‏هاى خود را در قالب آن تعريف کنيم و اگر اين قالب‏ها يک ساعتى باشند، باز هم در هر شبانه روز 18 ساعت از 24 ساعت آزاد خواهد ماند؛ يعنى با احتساب اين‏که 2 ساعت صبح، 2 ساعت عصر و 2 ساعت شب را براى فعاليت‏هاى علمى، پژوهشى و... خارج کرده باشيم، باقيمانده هر روز 18 ساعت و در هفته 126 ساعت آزاد خواهد ماند. لذا مى‏بينيم که در هفته، چقدر ما زمان را قربانى و فدا کرده‏ايم. و اين يعنى ذبح زمان! يعنى نابودى فرصت‏ها؟ سرمايه عمر آسان به کف نيامده است، که آسان از دست رود. برنامه ريزى کمک مى‏کند که به فعاليت‏هاى خويش، نظام يافته بنگريم و اين نکته را مد نظر داشته باشيم که: «زمان در عصر ما، ساعت‏ها و روزها و هفته‏ها نيست؛ بلکه زمان، با دقيقه و ثانيه و لحظه مورد بحث و بررسى قرار گرفته و فعاليت‏ها در قالب آن تعريف مى‏شوند». يک جوانِ پشت کنکورىِ رشته رياضى سؤال‏هاى متعددى از من پرسيد. از او سؤال کردم: چند وقت ديگر به کنکور باقى‏مانده است؟ او پاسخ داد: 75 روز، يعنى 1700 ساعت که با ساعت‏هاى باقيمانده امروز تا شب که 11 ساعت است، مى‏شود 1711 ساعت. ضمن تشويق، به نگرش او آفرين گفتم و اضافه کردم: انشاءا... از اين به بعد، زمان را در قالب دقيقه و ثانيه ببين و بنگر چه فرصت‏هايى‏دارى و چه فرصت‏هايى را هر روز ما از بين مى‏بريم. بايد در «امروز»، فرداها را ديد و ماه‏هاى بعد را به تصوير کشيد، حتّى سال آينده را در قالب زمان حال به تماشا نشست. بعد از شهادت آيت ا... دکتر بهشتى، که به وقت تقويم ايشان نگريستند، فهميدند که او برنامه ريزى خود را تا 6 ماه آينده ترسيم کرده بود. از آن‏جا که قصدمان اين است که سخن به درازا کشيده نشود، پيش در آمد اين مقاله را در اين‏جا به پايان مى‏رسانيم و اميدواريم که در فرصت‏هاى ديگر، ادامه بحث را در خصوص: سارقين زمان؛ برنامه ريزى زخمى؛ برنامه ريزى بيولوژيک؛ تکثير زمان تا 2 برابر و غيره ادامه دهيم. يکى از امتيازات برنامه ريزى اين است که احساس خوب بودن و احساس موجوديت به انسان دست مى‏دهد. انسانِ داراى برنامه در صحنه است نه تماشاگر صحنه به عبارتى ديگر او فعال و بازيگر نقش خويش است نه تماشاگر صِرف و منفعل که اصطلاح نازيباى (نعش در برابر نقش) را دارد. «برنامه» حامى و پشتيبان لحظات شماست مخصوصاً هنگامى که نمى‏دانيد چه کار بايد بکنيد و تقديم و تأخر فعاليت‏ها از کفتان خارج مى‏گردد برنامه، تصويرى از کارها، فرصتى براى انتخاب و زاويه‏اى روشن در تاريکى و ابهام به شما هديه مى‏کند و بر سفره دلتان مى‏نشيند و با شما سخن مى‏گويد. لذا اگر برنامه ريزى را جز زندگى خود به شمار آوريم و به آن عادت داشته باشيم در حقيقت به طرق مختلف استعدادهاى خويش را شکوفا مى‏سازيم و مبهم‏ترين لحظات زندگى را به صحنه روشن فعاليت، تلاش، شدن، شکوفايى، رشد، بهره ورى، و ارتقاء روز افزون مى‏کشانيم. امروز در روان‏شناسى عقيده بر اين است که افراد سر حال و خوشحال که احساس خوبى در مورد خويشتن دارند عمدتاً 3 ويژگى مهم دارند: 1. در زندگى منظم و دقيق هستند؛ 2. موفقيت و شکست را ضمن اين‏که تجربه کرده‏اند جزئى از زندگى مى‏دانند؛ 3. در زندگى داراى برنامه، ايده و روشن هستند. چنين افرادى مشتاق بخشش و کارهاى عام المنفعه و نوع دوستى هستند وليکن مشتاق بخشيدن وقت خويش نمى‏باشند. چون تنها سرمايه بى‏بديل و بى‏جايگزين زمان است که بايستى با برنامه ريزى تعريف شود زيرا برنامه بودن و عدم صيانت وقت نوعى تخريب فرصت‏ها است و آدمى گرفتار سارقين زمان مى‏گردد. بنا به اذعان روان شناسان، انسان محصول دو چيز است: فرصت‏ها و تهديدها.2 «فرصت‏ها» در قالب برنامه، طرح، ايده، محافظت از وقت، تقسيم لحظات زندگى، چشم انداز دور نسبت به وضع موجود، افق بلند را ديدن، و فرا سو را نگريستن تعريف مى‏شود. شايد به تعبيرى صحيح‏تر و خلاصه‏تر مفهوم عينى فرصت = برنامه ريزى است چون انسان بى‏برنامه و بى‏هدف، فرصتى را تعريف نمى‏کند و بالعکس انسانى که فرصت‏ها را نمى‏شناسد برنامه‏اى براى خود طراحى نمى‏کند به قول ميگر3 او در حقيقت بر مدار خطر متوقف است چون دچار استهلاک در جا مى‏شود و به قول جان بروح و نيتزکى‏4 او نمى‏خواهد حرکت کند. تهديدها: به رغم واژه مشمئز کننده‏اش، از جهتى ميمون و مبارک است چرا که اگر فرد بداند تهديدهايى نيز هست آنها را به عنوان (متغير مزاحم‏5) شناسايى مى‏کند و زحمتشان را کم مى‏کند لذا بعضى واژه‏ها گرچه تلخ يا در محدوده قرمزند امّا از جهتى مفيد و جهت دهنده هستند چون اين تلنگر ذهنى را به انسان مى‏زنند که به فکر تغيير6 ، اصلاح‏7 و تعديل وضع موجود جهت وصول به وضع مطلوب بايد بود. سه نکته اساسى‏ از جمله تهديدهاى مطرح و موجود علل و عوامل خورنده زمان و فرصت‏ها که اصطلاحاً ما به آن (سارقين و دزدان زمان) مى‏گوييم و بايد شناسايى، تعريف، تحديد، و کنترل شوند و سپس آنها را به فرصت تبديل کنيم. 1. نکته حائز اهميت اين است که احياى فرصت، نوعى دگرگونى مثبت در زندگى است، لذا وقتى که براى ايجاد دگرگونى‏هاى مثبت در حيات خويش آماده شويم، تمام آنچه را که به يارى آنها نيازمنديم به سوى خودمان مى‏کشانيم. به همين خاطر دگرگونى مثبت خيلى ساده است و از ملزومات و مقدمات برنامه ريزى است چون اين امر باعث کشش به سمت و سوى نظام مندى فکرى مى‏گردد و هر کدام از ما از طريق الگوهاى فکرى و احساسى، تجربيات زندگى خود را مى‏توانيم به برنامه تبديل نماييم لذا آنچه را که درباره خودمان و زندگى مان بدان مى‏انديشيم به حقيقت مى‏پيوندد. 2. مطلب ديگر اين‏که «وقت و زمان» يک سمبل مشترک بين انسان‏ها به شمار مى‏آيد. هر کسى که باشيد و در هر شرايط شغلى و اقتصادى يا جغرافيايى که قرار داريد، مهم اين است که در بيست و چهار ساعت از شبانه روز با يکديگر مشترکيم، زمان يک وسيله گرانقدر است، لذا نبايد آن را بيهوده تلف نماييم. 3. نکته ديگر اين‏که در خصوص اتلاف وقت بايد بدانيم که: اگر شما روزانه ده دقيقه را تلف کنيد تا به دنبال مثلاً «وسايل گمشده و آشفته خود بگرديد» در سال حدود 60 ساعت وقت تلف مى‏گردد، لذا براى حل اين مشکل از همان ابتدا بايستى اشياء را در جاى مناسب و کارها را در حدود مشخص جايابى نمود. با اين روش يک گوشه دنج و آرام ولو کوچک را براى خودِتان در اين دنياى پهناور مى‏سازيد. مکانى که هميشه باعث آرامش روح و آسايش فکر و جان شما خواهد شد. سارقان زمـــان 1. تعارفات از جمله سارقين زمان تعارفات بيش از از حدّ و فقدان شهامت «نه گفتن» است به همين خاطر آدمى اسير و منقاد اين سارق بزرگ زمان و فرصت‏ها مى‏گردد چون نمى‏تواند جواب رد يا نفى بدهد، لذا حتّى‏ اين استيصال و درماندگى بر روح، روان و جسم آنها اثر مى‏گذارد. اکثر افراد شکست خورده در برنامه‏ها که با انبوهى از کارهاى نيمه تمام و فعاليت‏هاى زخمى رودررويند اين دسته از افراد هستند که اسير اين سارقِ احساسى هستند. روان شناسان مى‏گويند8: «بعضى از مردم نمى‏دانند (يا نمى‏توانند) که چگونه، چه زمانى، به چه شيوه‏اى پاسخ منفى بدهند و تنها راهى که براى پاسخ منفى دادن بلد هستند بيمار شدن است». 2. تلفن‏ تلفن يک ابزار ضرورى و يک وسيله ارتباط حياتى در زندگى امروز است امّا نحوه استفاده صحيح و حساب شده از آن بهره ورى آن را دو چندان مى‏کند و آن را به عنوان تسهيل‏گر تبديل مى‏کند وليکن استفاده غلط از آن مى‏تواند سارق زمان باشد. گفتگوهاى طولانى و حاشيه روى‏هاى بى‏مورد و حتّى‏ دفعات استفاده غير ضرور باعث ضايعات زيادى از جمله: خستگى روانى انقطاع کار، عصبانيت، ابهام و تحليل جسمانى مى‏گردد. نکته ديگر اين‏که وقفه‏هايي که تلفن‏هاى غير ضرورى در کار به جود مى‏آورند، موجب هدر رفتن وقت مى‏گردد. 3. ملاقات کنندگان‏ در منزل، محيط کار، خيابان و محيطهاى ديگر اجتماعى با افراد گوناگونى در تعامل و ديدار و صحبت هستيم وليکن بعضى از افراد فرصت‏هاى مرده خويش را براى ملاقات با ما انتخاب مى‏کنند که چه بسا ما در اوج مشغله بوده و نياز شديدى به تمرکز9 داشته باشيم به همين جهت بسيارى ملاقات‏ها عامل سرقت زمان و کشتن وقت است. 4. اطلاعات اضافى‏ اغلب ما چه در ذهن و چه در محيط کار و يا ميز کار و در منزل با اطلاعات، يادداشت‏ها، و مطالب اضافى رو در رو هستيم، مقدار فروانى مدارک، نامه‏ها و کاغذهاى ادارى ما را احاطه کرده است و بى‏نظمى در اين موارد وقت زيادى را جهت بررسى وگاه مراجعات مکرر و بيهوده تلف مى‏کند که به نحوى سارق زمان هستند، لذا بايد اطلاعات کيفى موجود به صورت دسته بندى شده و نه بسته بندى در جاى مناسب قرار داده شوند. و اطلاعات کمى نيز بايد به صورت فهرست، نمودار، جدول و غيره خلاصه شوند تا در مراجعات ضرورى بعدى مجبور به کنترل همه اطلاعات و اتلاف وقت نشويم. 5. خود محورى‏ از عمده‏ترين سارقين زمان خود محورى و خود را قطب و ناظر و فاعل همه کارها دانستن است، حال اين‏که در انجام کارها از واگذاري اختيار، کمک گرفتن از همکاران و دوستان مى‏توان استفاده نمود خود محورى هم سارق زمان است و هم آزاردهنده اعصاب و عامل تنش‏هاى رواني شديد مى‏گردد. انسان‏هايى که در امور، (خود محور) باشند در انبوهى از اطلاعات دست و پا مى‏زنند و دائماً اعلام مى‏کنند که کمبود وقت دارند. لذا متخصصينِ برنامه‏ريزى مى‏گويند: «خود را درگير کارهايى که ديگران نيز مى‏توانند انجام دهند يا بايد انجام دهند نکنيد.»10 6. عدم تقسيم انرژى‏ همه ما انسان‏ها در طى شبانه روز ظرفيت‏هايى داريم و انرژى تعريف شده و محدودى را مى‏توانيم مصرف نماييم. لذا شايسته است که با توجه به امور و وظايف و فعاليت‏هايمان انرژى خود را تقسيم نماييم. استفاده مؤثر از وقت به ميزان تقسيم صحيح انرژى در طى شبانه روز بستگى دارد. بسيارى افراد از ساعات اوليه صبح مثلاً ساعت 8 صبح تا 11 فوق العاده انرژى مصرف مى‏کنند تا جايى که انرژى جايگزين هم نمى‏تواند آنها را براى فعاليت‏هاى بعدى آماده کند و علاوه بر آن استهلاک روانى آنها را بى‏حال مى‏کنند لذا ساعات باقى مانده در طى شبانه روز تحت تأثير اين خستگى مفرط و طاقت فرسا عملاً تلف مى‏گردند، لذا اين تندى و خستگى به سرقت زمان‏هاى باقيمانده مى‏انجامد. 7. عدم اولويت گذارى‏ از سارقين عمده زمان نداشتن فهرستى از کارها بر اساس رتبه تفضلى اولويت‏هاست عملاً ما روزانه با بسيارى از امور سر و کار داريم که سه حالت دارند: 1. امور ضرب الاجلى و سريع؛ 2. امور و کارهاى روزانه متوسط؛ 3. امور عادى و معمولى. اگر اوليت گذارى صحيحى صورت نگيرد. وقت زيادى را صرف موضوعات جزئى و بى‏اهميت مى‏کنيم و در نتيجه نمى‏توانيم به قدر کافى روى وظايف عمده و حساس متمرکز شويم. 8. نوع نگرش به زمان‏ نوع نگرش به زمان گوياى استفاده بهينه يا عدم استفاده صحيح از آن است. نگرش روز، هفته، ماه به زمان نوعى (سرقت پنهان) زمان است براى جلوگيرى از اين سرقت مخفيانه بايد به زمان به عنوان دقيقه، لحظه و ثانيه نگاه کنيم. برنامه ريزى دقيق زمان بندى شده يعنى نجات دادن و ذخيره سازى وقت است و نتايج زير از آن حاصل مى‏گردد. 1. اهداف حرفه‏اى و شخصى سريع‏تر و مطمئن‏تر حاصل مى‏گردند؛ 2. عامل ذخيره وقت است؛ 3. براى پيگيرى تمام پروژه‏ها، کارها، وظايف و فعاليت‏ها وقت خواهيد داشت؛ 4. از فشارهاى روزمره زندگى کاسته مى‏شود و شما عادت‏ها و شيوه‏هاى روزانه قابل اتکاى بيشترى در اختيار خواهيد داشت. عموماً افراد موفق در مديريت وقت خويش موفق بوده‏اند. آنها از آن‏جا که فعاليت‏شان را تحت کنترل در مى‏آورند تا در نتيجه (وقت بيشترى) براى کارهاى اساسى داشته باشند همواره کامياب مى‏گردند. راز موفقيت بسيارى از افراد موفق، استفاده بهينه و کار آمد و روزانه از لحظات و فرصت‏هاى زندگى است (که بسيار محدودند) و به آنها اجازه مى‏دهد تا: 1. نگرش جامع و فرا گيرد داشته باشند؛ 2. روشمند برنامه ريزى کنند؛ 3. مراقبت از زمان را در حد بالايى به عمل آورند؛ 4. به پيشرفت حرفه‏اى و شخصيتى خويش بپردازند؛ 5. در زندگى هماهنگ عمل کنند. 6. هر روز آمادگى بهترى براى انجام کارها نسبت به گذشته داشته باشند؛ 7. داراى خرسندى و تسلط در مواجهه با تمام بحران‏ها و حوادث غير مترقبه باشند؛ 8. احساس مثبت بودن در پايان روز؛ 9. و بالاتر از همه «زمان ذخيره و حفظ شده به وسيله رعايت برخى جوانب» حاصل مى‏نمايند. 10. ابهام در اهداف و مقاصد از عوامل ديگر مؤثر در سرقت زمان ابهام در اهداف و مقاصد و غايات است. مارک تواين مى‏نويسد: «اگر اهداف روشن نباشد، بايد دو چندان زمان صرف نموده و دو چندان تلاش کرد»11 مديريت زمان از زاويه اهداف روشن و فعاليت‏هاى تعريف شد چه مى‏گذرد چون اهداف افراد را به مبارزه مى‏خواند و محرک و مشوق فعاليت‏ها هستند. برنامه ريزى مبتنى بر هدف روشى بهينه و پاسخگو است. شخصى که در برنامه‏هاى خويش اهداف، آگاهانه و هوشمندانه دارد و آنها را پيروى مى‏کند با استفاده از انضباط و انگيزش شخصى بُعد جديدى را ر خويش به حرکت در مى‏آورد که اصطلاحاً به آن نيروهاى ناخودآگاه گفته مى‏شود. اهداف و اوليت‏ها ارتباط تنگاتنگى با هم دارند هر کسى که اهداف روشنى داشته باشد و اين اهداف نسبت به ساير اهداف مهمتر باشند اولويت آنها بيشتر محسوس مى‏گردد در نتيجه ابهام در اهداف و مقاصد نوعى غلطيدن در يکى از عوامل سرقت زمان است. بعد از مطرح کردن 9 سارق زمان بايد بگوييم که براى به سازى و کيفى کردن برنامه‏ها اين شعار را فراموش نکنيد که هميشه برنامه هايتان را روى کاغذ بياوريد ما حتّى‏ در طبيعت مشق مى‏کنيم، زمين را خط کشى، دانه پاشى، نهر بندى (جوى و پشته) و سپس (کاشت، داشت، برداشت) محصول اين پروسه است در ضمن مراقبت و سمپاشى نشان دهنده دقت و حذف يا تغيير و اصلاح است، زمان بهار زندگى است و برنامه بذر فرصت‏هاست، لذا هر کسى در بهار به موقع نکارد، در پاييز درو نخواهد کرد. در نتيجه هر چه وقت خود را بهتر سازماندهى کنيم (برنامه ريزى) بهتر مى‏توانيم از آن، جهت دستيابى به اهداف شخصى و شغلى و حرفه‏اى ستفاده کنيم. باز تأکيد مى‏کنيم «برنامه ريزى يعنى نجات دادن و ذخيره سازى وقت است». ----------------------- پى‏نوشت: 1. نادرقلى قورچيان، برنامه ريزى آموزشى و درسى، مقطع دکترى (d - ph) (1379). 2. همان، (1379). 3. کيت احپسون، دامين گال، نظارت و راهنمايى کلينيى، ترجمه دکتر محمدرضا بهرنگى (1372). 4. جان بروح وگرى‏گر او نيتزکى (M.I.S)مديريت سيتم‏هاى اطلاعات ترجمه منوچهر غيبى، تهران: انتشارات مرکز مديريت دولتى (1372). . متغير مزاحم در تحقيق ناشناخته است ولى بمحض شناخته شدن بايد کنترل و تحديد (محدود) گردد. .6.Chanye .Reform. . لوئيزهى - افکار خلاق درون، دکتر اباذر حبيبى نيا، تهران، نشر مهرداد (1372)، ص 122. .Centeralization. 10. راجيو، ستى، مديريت برتر زمان، تهران، نسل نوانديش (1377)، ص 106. 11. لوتارجى سى ورت، مديريت زمان، توکلى نيا، نشر عصر ظهور، (1378). منابعى براى مطالعه بيش‏تر: 1. مديريت برتر زمان، راجيو ستى، ترجمه نازلى سيد گرگانى. 2. چگونه برنامه ريزى کنيم، کيت کنان، ترجمه قاسم کريمى. 3. مديريت زمان، لوتارجى بسى ورت، ترجمه منصور توکلى‏نيا موفق و پيروز باشيد.

پربازدیدترین ها