موارد جواز غیبت کدام است؟

متن سوال: 
سلام ببخشيد موارد جواز غيبت کدام است؟

سلام وقت شما بخير ‏غَيِبت به کسر غين بر وزن زينت يعني پشت سر ديگران بدگويي کردن و سخن ناخوشايند گفتن است . اين تعريف با شمول و عمومي که دارا است،‌ شامل انواع غيبت، بهتان، تهمت، فحش و حتي ذکر عيوب نيزآشکار مي شود، حال آن که هر يک از اين ها در اصطلاح تعريف خاصي داشته و از نظر شرعي داراي احکام ويژه اي است و همة‌آن ها از مصاديق غيبت به شمار نمي روند. بنابراين مفهوم غيبت در لغت مفهومي است اعم از غيبت مصطلح و در احاديث نيز گاهي به همين معنا (مفهوم عام) اطلاق شده است. امّا غيبت در اصطلاح به اين معنا است که شخص از عيب برادر ديني اش مطلع شود و در حالي که آن فرد از بيان عيب ناراحت مي شود ، آن را براي ديگري بازگو کند،خواه آن عيب و نقص در بدن شخص باشد مثل اين که بگويي فلاني کور يا کوتاه يا بلند است، يا در صفات و اقوال و اخلاق شخص باشد، مثل اين که بگويي بد اخلاق يا رياکار است و ... اين ها غيبت محسوب مي شوند. بنابراين غيبت به معناي بدگويي کردن پشت سر ديگران و عيب را آشکار کردن است. بزرگان، براي حرمت غيبت، شرايط و قيودي را ذکر کرده اند که عبارتند از: بازگو کردن عيب پنهان؛ مشخص کردن فرد، چه با نام وچه با اشاره و کنايه؛ کافر نبودن شخص مورد نظر؛ متجاهر به فسق نبودن شخص مورد نظر، يعني کسي که علني فسق و فجور انجام نمي دهد که همه بدانند؛ عيب ديگران را گفتن. ذکر محاسن و خوبي هاي افراد به عنوان تعريف و تمجيد آن ها غيبت نيست، هر چند از افشاي خوبي هاي خود ناراحت شوند. البته در اين صورت آزار حساب مي شود که حکم جداگانه اي دارد.(1) از روايات بر مي آيد که غيبت سه رکن دارد: 1 –نخست اين که سخني را در پشت سر کسي بگويد . 2- بايد ذکر عيوب پنهان باشد. 3- اگر غيبت شونده آن را بشنود ناراحت شود.(2) موارد جواز غيبت عبارت است از: 1- دادخواهي: اگر انسان براى دادخواهى نزد کسى که مى تواند حق او را بگيرد از ديگرى که بر او ظلم نموده،‌ تظلّم و دادخواهى کند به گونه اى که مستلزم ذکر نام او باشد اشکال ندارد.قرآن مجيد به کساني که مظلوم واقع شده اند اجازه داده است که فرياد بکشند و حق خود را بگيرند.(3) بنابراين اگرغيبت ظالم ، باعث رفع ظلم شود (شنونده ، قاضي يا شخصي باشد که بتواند مثلا با نصيحت ظالم رفع ظلم کند) اشکال ندارد. 2- غيبت کردن از کسى که فسقش آشکار باشد نه پنهاني، مثل اين که ظرف شراب را آشکارا در خيابان و بازار به دست گرفته، بياشامد،‌ همچنين کسى که پرده حيا را انداخته، در حضور مردم از گناه کردن حيا نمى کند، مثلاً کسى که ريش تراش است بگوييم ريش تراش است. قدر مسلّم جواز غيبت، گناهى است که آشکارا به جا مى آورد. امام صادق (ع)مي فرمايد: هرگاه فاسق به فسق خود تظاهر نمايد احترامي ندارد وغيبت او جايز است. (4) 3- جرح شاهد يا راوي: هنگامى که انسان ببيند شخص فاسقى در دادگاه بر امرى شهادت مى دهد يا روايتى نقل مى کند، براى حفظ حقوق مسلمانان و احکام شرع بايد هر چه درباره او مى داند، بيان کند.(5) 4- غيبت در مقام مشورت: هرگاه مسلمانى با کسى در خصوص معامله اى يا شناخت شخص ديگرى مشورت نمود، و طرف مشورت، عيبى از شخص مى داند که اگر نگويد معامله صورت مى گيرد و مسلمان به ضرر مى افتد يا اين که امرى تحقق مى شود که مشورت کننده لطمه جبران ناپذيرى مى بيند، ذکر عيب مانعى ندارد.(6) 5- غيبت کردن به قصد نهى از منکر، با شرايط آن مانعى ندارد؛ به اين معنا که هر گاه منکرى را از مسلمانى ببيند و بداند اگر غيبتش را بکند، آن را ترک مى کند جايز است، ولى اگر احتمال بدهد آن را ترک کرده، ذکر آن جايز نيست. اگر مفسده هتک آبروى مسلمان، بيشتر از مفسده منکرى که مشغول آن است باشد، غيبت کردنش جايز نيست، هر چند يقين داشته باشد که به واسطه غيبت کردن، آن گناه را ترک خواهد کرد. 6- ذکر کردن کسى به عيب و نقصى که به آن مشهور و نشانه اش شده است مانند احول (چشم چپ) و اعرج (شل)، ليکن در صورتى که قصد عيب جويى نداشته و فقط به منظور معرفى و شناساندن شخص باشد و طرف از ذکر اين القاب ناراحت نباشد. در غير اين صورت بايد از اين القاب استفاده نکند چون موجب رنجش و آزار برادر دينى مى شود.(7) 7- ردّ ادعاى کسى که به دروغ به خود نسبتى مى دهد: رد کردن کسى که به دروغ ادعاى نسبتى کند، زيرا مصلحت حفظ انساب و خانواده ها، مقدّم بر مفسده هتک ادعا کننده است.(8) 8- به طور کلى هر موردى که مصلحت غيبت کردن،‌ از مفسده هتک احترام مؤمن بيشتر باشد، مانند شهادت دادن در مواردى که لازم است.(9) ---------------------------------------------------------------------------------------------------------- پي نوشت ها: 1. مهدوي کني، اخلاق عملي، ص 140. 2.مکارم شيرازي – اخلاق در قران ج3 ص108 3. نسا آيه 148 4. وسايل الشيعه ج 8ص605. 5. سيد عبدالله شبّر، اخلاق، ترجمة محمد رضا جباران، ص 240. 6. آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب، گناهان کبيره، ج 2، ص 281. 7. همان، ص 282. 8. همان. 9. همان.

پربازدیدترین ها