چرا تعدادی از ائمه اطهار(ع) مثل امام جواد(ع) در سن پایین برای امامت انتخاب می شدند؟*

متن سوال: 
چرا تعدادي از ائمه اطهار(ع) مثل امام جواد(ع) در سن پايين براي امامت انتخاب مي شدند؟

سلام وقت شما بخير
چه مانعي دارد خداوند با قدرت و حکمت مطلقه‌‏اي که دارد، بر اساس مصالحي، شخصي را در خردسالي به مقام نبوّت يا امامت برساند

نظر به اين که اين مسأله در مورد امامان عليهم‌السلام نخستين ‏بار در مورد حضرت جواد عليه‌السلام رخ داد، در آن عصر، از جنجالي‌‏ترين مسائل روز بود.
حضرت رضا عليه‌السلام قبل از امامت امام جواد به بيان پاسخ: اين سؤال مي‏‌پرداختند.

عدّه‌‏اي در مورد امامت حضرت جواد در خردسالي، از حضرت رضا سؤال کردند، حضرت به آن ها که به قرآن معتقد بودند، ماجراي نبوّت حضرت عيسي عليه‌السلام را در خردسالي به عنوان شاهد ذکر کرد.

ـ خيراني مي‏گويد: پدرم گفت در خراسان، در محضر حضرت رضا بودم، شخصي پرسيد: «اگر براي شما پيشامدي رخ داد، پس از شما امام مردم کيست؟» امام فرمود: «پسرم ابوجعفر (حضرت جواد) است». گويي پرسش کننده از شنيدن اين پاسخ: ـ از اين رو که حضرت جواد کودک بود و حدود هفت سال داشت ـ قانع نشد، حضرت رضا به او فرمود: «خداوند حضرت عيسي عليه‌السلام را در کم تر از سنّ ابوجعفر (حضرت جواد) به عنوان پيامبر شريعت تازه‌‏اي برگزيد. بنابراين، چه مانعي دارد که خدا ابوجعفر را در خردسالي به امامت برساند؟».(1)

در آيه 30 سوره مريم به اين مطلب تصريح شده که حضرت عيسي در گهواره با بيان گويا چنين گفت: «اِنّي عَبْدُاللّهِ آتانِي الْکتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّا؛ بنده خدايم، او کتاب آسماني به من عنايت فرموده و مرا پيامبر قرار داده است»

بنابراين، وقتي حضرت عيسي در گهواره براي ابلاغ شريعت تازه به مقام پيامبري برسد، چه اشکالي دارد که به اراده خداوند، حضرت جواد در هفت سالگي، به مقام رهبري، آن هم در مورد شريعت پيامبر که بيش از دو قرن از آغاز آن با داشتن چندين رهبر مي‏گذرد.

- تحليل و بررسي:
در پاسخ: اين که چگونه خُرد سال به مقام امامت مي‏رسد، دو راه در پيش داريم:

1ـ به آنان که به خداي قادر و حکيم معتقدند، مي‏گوييم: چه مانعي دارد خداوند با قدرت و حکمت مطلقه‌‏اي که دارد، بر اساس مصالحي، شخصي را در خردسالي به مقام نبوّت يا امامت برساند، چنان که مطابق قرآن، خداوند حضرت عيسي و يحيي عليه‌السلام را در دوران کودکي به مقام نبوّت رسانيد؛ به استناد قرآن عيسي عليه‌السلام در گهواره سخن گفت و فرمود: « بنده خدايم، خداوند به من کتاب آسماني داد و مرا پيامبر نمود».(2) خداوند در مورد يحيي عليه‌السلام فرمود: «يا يحيي خُذ الْکتابَ بِقُوَّةٍ و آتيناهُ الْحُکمَ صَبِيا؛.(3) اي يحيي! کتاب (خدا) را با قوّت بگير، فرمان نبوّت را در کودکي به او داديم»

امام جواد براي يکي از ياران خود به نام علي بن اسباط، به همين آيه استدلال کرد، و پس از ذکر آيه فرمود: «خداوند کاري را که در امامت کرده؛ همانند کاري است که در نبوّت کرده ، همان گونه که ممکن است خداوند حکمت را در چهل سالگي به انساني بدهد، ممکن است که حکمت را در کودکي به انساني ديگر عطا فرمايد». (4)

2ـ در طول تاريخ ديده شده است که برخي از کودکان رشد فکري فوق‏العاده‏اي داشته‏اند، گاه افرادي در سنين کم‏تر از ده سال، نابغه شده‏ و از رشد و عقل و درک ممتاز و استثنايي برخوردار بوده‌‏اند، اين موضوع بيانگر آن است که شايستگي مقام‏‌هاي ارجمند، مانند مقام امامت براي بعضي از کودکان محال نيست که آن را غير ممکن سازد، در اين زمينه نمونه‏‌هاي فراوان وجود دارد، که براي تقريب اذهان به ذکر سه نمونه زير مي‏پردازيم.

- نمونه‌‏هاي استثنايي از خردسالان نابغه:
1. در حالات حسين بن عبد الله بن سينا معروف به شيخ‏الرّئيس ابوعلي سينا، (373 ـ 427 هـ .ق) نقل کرده‏اند که در شرح حال خود گفت:
«در ده سالگي آن قدر از علوم مختلف را فرا گرفتم که مردم بخارا از استعداد سرشار من، شگفت‏زده شده بودند، در دوازده سالگي بر مسند فتوا نشستم، در شانزده سالگي کتاب قانون را در علم طبّ نوشتم، بيماري نوح بن منصور رئيس دولت ساماني را که همه اطبّا از درمانش عاجز شده بودند، درمان نمودم. او به اين خاطر، امکانات فرهنگي بسيار در اختيارم گذاشت، شب و روز به بررسي و مطالعه پرداختم. هنگامي که به بيست و چهار سالگي رسيدم، همه علوم جهان را مي‏دانستم و چنين مي‏انديشيدم که علم و دانشي وجود ندارد که به آن دست نيافته باشم».(5)

2. نمونه ديگر، يکي از دانشمندان غرب به نام «توماس يونگ» است، که در دو سالگي خواندن و نوشتن را مي‏‌دانست، در هشت سالگي به تنهايي به آموختن رياضيات پرداخت، به امتيازات استثنايي و اعجاب انگيزي دست يافت.(6)

3. نمونه ديگر که در عصر حاضر رخ داده و بسيار عجيب است و پاسخ: به سؤال فوق را به طور عيني و گويا تبيين مي‏‌کند، مربوط به سيد محمد حسين طباطبائي، فرزند حجة‏الاسلام آقاي سيد محمد مهدي طباطبائي است. بنابراين ممکن است خداوند از باب لطف و عنايت، امامت را در کودکي به امامان عنايت نمايد.

در مورد کوتاه بودن عمر معصومان نخست بايد گفت که عمر تمامي انسان ها به دست خداوند متعال است .هر زمان مصلحت بداند، بنده خويش را به سوي خود خواهد برد.

در مورد کوتاه بودن مدت عمر امامان بايد توجه داشت: وظيفه امام تنها بيان صوري معارف و راهنمايي ظاهري مردم نيست . بلکه امام چنان که وظيفة راهنمايي صورت مردم را به عهده دارد ، ولايت و رهبري باطني اعمال را به عهده دارد . او است که حيات معنوي مردم را تنظيم مي‌کند . حقايق اعمال را به سوي خدا سوق مي‌دهد.

حضور او در ميان مردم و تربيت شاگردان و در زندان و يا در غيبت بودن‌شان در اين باب تأثيري ندارد . امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسماني آن ها مستور است و يا مردم به او دسترسي ندارد.(7)

از اين تحليل معلوم مي‌شود که با توجه به مسئوليت ظاهري و باطني امام در همه شرايط، چه مردم با امام ارتباط داشته باشند و چه زمينه چنين ارتباطي به هر دليل وجود نداشته باشد، بعد از پيامبر براي جامعه بشري، انسان معصومي به نام امام وجودش لازم و ضروري است.

گرچه ائمه عليهم‌السلام به دليل طولاني نبودن عمر مبارک‌شان و يا به دليل فراهم نبودن شرايط، آن گونه که شايسته و لازم است نتوانستند حقايق را به مردم بيان کنند، ولي همين که هر کدام به نوبة خود در زماني خاصي به عنوان حجت الهي روي زمين وجود داشته‌اند ، به تناوب مسئوليت را به عهده مي‌گرفتند و هيچ‌گاه زمين از حجت خدا خالي نبوده است.

امير مؤمنان عليه‌السلام در اين باره بيان زيبا و عميق دارد:
«ألاَ أنّ مثل آل محمّد (صلي‌الله‌عليه‌وآله) کمثل نجوم السماء إذا هَوي نجمٌ طلعَ نجمٌ، فکأنّکم قد تکاملت مِن الله فيکم الصنائع وآتاکم ما کنتم تأملون؛(8) آگاه باشيد، آل محمد همانند ستارگان آسمانند که هر گاه يکي از آن ها غروب کند، ستاره‌اي ديگر طلوع مي‌کند. گويا مي‌بينم در پرتوي خاندان پيامبر نعمت‌هاي خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو داريد، رسيده‌ايد»

پي نوشت:
1. محمّد بن يعقوب ، کليني، اصول کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه،1365ش، ج1، ص322.
2. مريم(19) آيه 30.
3. همان، آيه 12.
4. کليني، همان، ج1، ص494.
5. محدّث قمّي، الکني والالقاب، ج1، ص320 و 321.
6. پي ير روسو، تاريخ علوم ، ص432.
7. بررسي امامت حضرت مهدي (ع)در خُردسالي ، محمد محمدي اشتهاردي
8. سيد رضي، نهج البلاغه، قم، هجرت، ق، 1414، خطبه 100، ص146.

پربازدیدترین ها