چگونه با خانواده شوهر که ازارم می دهند برخورد کنم ؟

متن سوال: 
سلام. ?? سالمه ? ساله که ازدواج کردم.اونقدر با زندگي و شوهرم درگيرم که گاهي فکر فرار يا خودکشي مياد سراغم. مخصوصا اينکه از خانوادم دورم و خانواده شوهرم بدجوري آزارم ميدن. تا جايي که ازشون متنفرم... نميدونم چيکار کنم. همسرم مرد خوبيه اما بيش از حد به خانوادش اهميت ميده. اونقدر که حاضر نيست با وجود بيکاري در شهرشون از اونجا بره، همش بخاطر مادرش. اصلا نميتونم باهاشون کنار بيام. ديدنشون واسم زجرآورترين کار دنياست. گاهي ميگم جدا بشم اما جايي ندارم برم چون همه با ازدواجم مخالف بودن الان جرات برگشت ندارم. دارم ديوونه ميشم. توروخدا يه راه حل بهم بديد.. خيلي از زندگي خستم از همه آدما بيزار شدم...

باسلام خدمت شما پرسشگر محترم با سلام مسأله شما چون به افراد ديگري هم مربوط مي شود بايد در فضاي مناسب و از روش هاي مختلفي بررسي شود و شما بهتر از هر کسي بلد هستيد همسرتان را براي رفتن به مشاوره خانواده تشويق کنيد. به هر حال ما از نحوه انتخاب و شروع اين زندگي با خبر نيستيم و دليل مخالفت والدين شما را هم نمي دانيم و حتي سبک آشنايي شما و انتخاب همديگر را هم نمي دانيم، اما آنچه که روشن است اين است که اين درگيري به سال هاي اول زندگي شما و حتي دوران عقد ممکن است برگردد و اينکه آن زمان چرا اقدام به حل مسايل خود نکرده ايد جاي سوال دارد. وابستگي به مادر يکي از مسايلي است که از دوران کودکي با شکل گيري وابستگي نا ايمن در شخصيت انسان شروع مي شود اين وابستگي به دلايلي همچون مراقبت هاي افراطي و لوس بارآوردن و يا عدم اعتماد به شخصيت کودک و پرورش ندادن استقلال و تقويت نکردن هويت فردي و شخصيتي است اين افراد ممکن است حتي به دليل محبت نکردن و يا وجود رفتار هاي غير قابل پيش بيني از طرف مادر دچار وابستگي شوند و به مرور زمان و با افزايش سن اين وابستگي ممکن است فرد را دچار تضاد کند و از طرفي بخواهد مانند همه مستقل باشد ولي هر وقت رفتارهايي مستقلانه انجام مي دهد و يا قصد تعادل بين زندگي زناشويي و دلبستگي به همسر و فرزند شود و در کنار زندگي خودش احترام و ارزش براي خانواده اش (پدر و مادر) قايل شود نمي تواند و سريعا دچار احساس گناه و عذاب وجدان مي شود و حتي از باورهاي مذهبي هم ممکن است به نفع اين وابستگي کمک بگيرد. خب از اين مسايل که بگذريم، مسأله احساسات شماست که زخمي شديد برداشته و درونتان را مملو از احساس نفرت، عصبانيت و پرخاشگري همراه با اضطراب و افسردگي کرده است در حالي که شما اگر نگاهي به سال اول زندگي بياندازيد مي بينيد علي رغم رضايت و حمايت والدين وارد اين زندگي شده ايد و از ابتدا با اين مشکلات دست و پنجه نرم کرده ايد و حتي يک لحظه هم براي زندگيتان ترمزي نکشيده ايد تا به قول معروف اوضاع بهتر شده و يا تکليفتان روشن شود و اين احساس ناخوشايندي تا نارضايتي از زندگي کمتر شود اما اگر چند لحظه فقط چند لحظه بنشنيد و فکر کنيد که من از زندگي که غير عادي و بدون رضايت شروع کردم انتظار عادي زندگي کردن و آرامش دارم، دقيقا مانند کسي است که پايش را گچ گرفته و از خود انتظار راه رفتن صحيح را دارد. خب مشخص است وقتي بين آنچه مي خواهيم و آنچه که هست خيلي فاصله به وجود آمده باشد فرد دچار افسردگي ، خشم و عصبانيت مي شود. بنابراين تا زماني که شما براي مشاوره خانوادگي به مشاوره حضوري اقدام کنيد که حتما بايد اقدام کنيد پيشنهاد هاي زير را انجام دهيد: ?- سعي کنيد ظرفيت خودتان را بالا ببريد و سعي نکنيد خودتان را با افرادي که در فرايند انتخاب همسر به استاندارهاي عاقلانه نزديک تر بوده اند و از حمايت والدين بهره مند بودند مقايسه کنيد. ?- سعي کنيد دل خوشي هاي زندگي تان و نقاط مثبت و اميدوار کننده و به قول معروف ضربه گير هاي زندگي خودتان را تقويت کنيد و اين ضربه گير ها را فعال کنيد با خود بگوييد چه چيزهايي باعث شد من ? سال زندگي کنم ؟ آنها را دقيق شناسايي کرده و آن ها را فعال کنيد. ?- سعي کنيد با ورزش و تحرکات بدني و افزايش فعاليت هاي جمعي و پرهيز از تنهايي که خود مولد افکار منفي است ظرفيت تحمل فشارها را افزايش داده و تخليه رواني شويد. ?- سعي کنيد چيزهايي که همسرتان را به شما متوجه مي کند را شناسايي کنيد و از آنها استفاده کنيد مثلا اگر برخي از رفتارهاي مادرشان را دوست دارد شما سعي کنيد خودتان را به صفات شخصيت مادرشان نزديک کنيد. ?- يکي از موضوعاتي که باعث کاهش اين احساس درماندگي و نا اميدي در شما مي شود و به شما فرصت حل منطقي مسأله مي دهد برداشتن تمرکز افراطي و بولد کردن اين موضوع است. سعي کنيد از تمرکز افراطي بر روي مشکل تان پرهيز کنيد. و به ابعاد اميدوار کننده تر زندگي هم سري بزنيد و توجه به آنها داشته باشيد. ?- سري به دادگاه ها ي خانواده و مراکز مشاوره خانوادگي و يا شوراي حل اختلاف بزنيدو با خانم ها گفت و گويي داشته باشيد و از آنها علت طلاق را جويا شويد و بعد به زندگي خود نگاه کنيد و قضاوت کنيد. ?- طلاق و خودکشي نشان دهنده تسليم شماست و شما نبايد منفعل رفتار کنيد زيرا هر چه عقب نشيني کنيد مشکلات و احساس تنفر شما پيشروي خواهد کرد از طرفي خودکشي براي مشکلاتي است که هنوز راه حلي براي آن نداريم در حالي که مشکل شما قابل حل است از طرفي طلاق اولا هميشه اولين راهکار نيست و شما بايد تمام فرضيه هاي حل منطقي مشکلتان را مورد آزمايش قرار دهيد در نهايت به عنوان آخرين را و البته با مشورت و توصيه مشاور، اقدام به طلاق کنيد. موفق باشيد. موفق و پيروز باشيد.

پربازدیدترین ها