چگونه با مسیحیت بحث کنیم؟

متن سوال: 
تعدادي ازجوانان فاميل ما مسيحي شده اند خانواده ايشان ازبنده کمک خواسته وفراراست بايکي ازآنه که مبلغ مسيحيت شده جلسه داشتهد باشم شيوه هاي مباحثه باآنه رامي خواهم بدانم

باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
مسائل و معيارهاي متعددي در بحث با ساير اديان لازم است که مدافع اسلام و شيعه رعايت کند و نسبت به آنها شماخت داشته باشد و بخشي از اين اگاهي از طريق تجربه و داشتن استاد فراهم مي ايد، لذا از تصور اينکه ورود به چنين مباحثي سهل و آسان است جدا بايد خودداري کنيد.
اما يکي از فاکتورهاي اساسي و به عبارتي اولين شرط براي ورود به چنين مباحثي تسلط کامل به مباني اسلامي و اعتقادات مسيحيت است، لذا در اين باره بايد اطلاعات کامل و جامعي بدست آوريد و بدون فراهم آوردن اطلاعات کافي در مورد اسلام و مسيحيت راه به جايي نمي بريد و ميزان موفقيت شما ضعيف خواهد بود.
عامل بعد و موثر در چنين مباحثاتي آشنايي کامل به قوانين منطقي بحث و مباحثه است و براي اين منظور توصيه مي شود کتاب منطق (مظفر) را در اين باره مطالعه نماييد و اطلاعاتي در مورد شيوه استدلال و برهان آوردن بدست آوريد، ضمن اينکه لازم به ذکر است که توانايي در شيوه بحث مي تواند ابزار کارايي براي اثبات عقايد باشد و چه بساء دفاع بد و بدون منطق اثرات بدتري داشته باشد و در چنين مواقعي دفاع نکردن از دفاع کردن بهتر است.

نکته مهم ديگر که با تفصيل بيشتري در اين مجال به آن پرداخته مي شود آشنايي به شيوه هاي تبليغي مسيحيت است تا متناسب با اين شيوه هاي تبليغي، عکس العمل لازم ارائه گردد.
در تاريخ به روشني به اثبات رسيده که غرب و کليسا با جنگ‌هاي خونيني چند صد ساله خود، نتوانستند با اسلام مقابله نمايند. از اين رو انديشيدند، مجالس، کنگره ها و سيمينارهاي فراواني تشکيل دادند تا شيوه هاي براي مقابله با نفوذ رو به افزايش اسلام و نابودي آن بيابند. سرانجام به اين نتيجه رسيدند که بايد از همان راه هاي که اسلام گسترش يافته و مي يابد، وارد عمل شد و ضربه وارد کرد.[1]
البته منظور ما در اين نوشتار از مسيحيت و دين داران مسيحي، آن دسته از انسان هاي خدا پرست و پاک طينت مسيحي که حق جويند و خالصانه براي دعوت به خدا پرستي تلاش مي‌نمايند نيست؛ منظور کساني هستند که آگاهانه با حقايق دين اسلام به دشمني برخاسته‌اند و دين را ابزار استعمار و بهره وري ظالمانه قرار داده اند و در راستاي اهداف استعماري و مبارزه با حقايق، به تبليغ و ترويج دين مسيحيت مي پردازند و با استفاده از ابزارهاي ناپاک همچون افترا، تهمت، دروغ پردازي و مخدوش جلوه دادن آموزه هاي اسلام براي دستيابي به اهداف خود هستند. مبلغاني که از به کارگيري هيچ وسيله‌اي چشم پوشي نمي کنند و به گفته خودشان، تمام وسايل را در راه تبشير استخدام کرده اند.
گرچه هدف اصلي تبليغات مسيحيان در برابر اسلام، تضعيف و نابودي آن است؛ ولي عوامل و اهداف ذيل، نيز دخالت دارد.
1. پنهان نمودن نقاط ضعف و خدشه پذير مسيحيت؛
2. ترس از دست دادن ثروت، قدرت و موقعيت جهاني؛
3. جهل و تعصب هاي نابخردانه و بي‌جا؛
پيش از پرداختن به اصل مطلب، بيان دو چيز لازم است: يکي عوامل اختلاف در دين و ديگري، همسويي اهداف کليسا و استعمار.
عوامل اختلاف در دين[2]
پيامبران، راهنمايان آگاه و دلسوزي بودند که خداي متعال آنان را براي هدايت بندگان خود برگزيد. همة آنان داراي يک هدف بودند و آن، راهنماي بشر به سوي خدا پرستي و برنامه هاي سعادت بخش الهي. پيامبران، هيچ اختلافي باهم نداشتند؛ بلکه همانند انوار متعدد، کاملا سازگار با هم و تصديق کننده يک ديگر بودند. تمثيل ذيل چه زيبا و گوياست:
ده چراغ ار حاضر آري در مکان هر يکي باشد به صورت غير آن
فرق نتـــوان کرد نور هر يکــي چون به نورش روي آري بيشکي
حقيقت و جوهر اديان الهي يک چيز بيش نيست و آن، تسليم در برابر دستورات خداي متعال است. رابطه ميان اديان الهي، غالباً رابطه تکميلي و توضيحي است؛ چيزي که در شريعت پيشين، به جهت اقتضائات زمان، به اجمال يا نا تمام بيان شده بود، در شريعت بعدي، کامل و روشن مي‌گرديد. بر همين اساس است که آخرين دين، کامل ترين آن هاست.
اکنون سئوالي مطرح مي گردد: اگر دين خدا يکي است، چرا برخي خود را يهودي، برخي مسيحي و برخي نيز مسلمان مي‌نامند؟ دين که بايد عامل اتحاد و همبستگي انسان ها باشد، عامل از هم گسستگي آنان شده است.
در پاسخ بايد گفت: دين هرگز عامل اختلاف نبوده؛ بلکه آن چه موجب اختلاف شده ، چيزي خارج از دين و از ناحيه حاملان و دينداران است که مهم ترين آن ها هواپرستي، خودخواهي، تعصبات قومي و ملي و به دنبال آن، کتمان حقايق، تحريف دين و ايجاد بدعت در آن است. به عنوان نمونه، دانشمندان يهود و نصارا، تمام ويژگي هاي پيامبر اسلام را مي شناختند؛ همان گونه فرزندان خود را؛[3] ولي به جهت خود خواهي و حفظ موقعيت و منافع شان، حقايق را پنهان نمودند و با پيامبر اسلام به مقابله برخواستند.
همسويي کليسا با استعمار[4]
نوع ورود استعمار و ابزاري که در بيشتر کشورها آزموده و به کار برده است، شواهد غير قابل انکاري را نشان مي دهد که کليسا و استعمار پيوند استواري داشتند و هدف مشترکي را دنبال مي نمودند و آن، تضعيف و نابودي اسلام بود؛ زيرا همان گونه که اسلام، رقيب ديرينه مسحيت تحريف شده بود، مانع جدي براي گسترش استعمار نيز به شمار مي آمد. بنابراين، مبلغان مسيحي مي توانستند نقش بسيار با ارزشي را که عبارت بود از تهاجم فرهنگي، براي زمينه سازي استعمار فراهم نمايند؛ تهاجم فرهنگي پيش از تهاجم نظامي، از کار آمد ترين ابزار براي نابودي دشمن است. اينان از يک سو در صدد محو انديشه و رفتار مورد نظر اسلام در جوامع اسلامي بودند و از سوي ديگر، انديشه مسيحي و غربي را که با استعمار سازگاري داشت ترويج مي‌نمودند؛ غيرت ديني و ملي کشورهاي اسلامي را تحقير و تضعيف مي‌کردند و در مقابل، فرهنگ و حکومت کشورهاي استعمارگر را بسيار با ارزش و مترقي جلوه مي دادند.
نويسنده مسيحي به نام «لطفي ليفوان» مي نويسد: «اروپا در جنگ هاي صليبي از راه شمشير ضرر کرد؛ اکنون اراده کرده از راه تبشير به مقاصد خود برسد؛ اروپا مي خواهد با اين جنگ صليبي جديد، بدون خونريزي به هدف خود برسد؛ اروپا براي رسيدن به اين هدف، کليسا، مدارس و بيمارستان را استخدام کرده و مبشرين را در اقصي نقاط پراکند ساخته است.»[5]
مجله نور عالم، نشريه رسمي مسيحيان ايران، در مقاله اي به نام «دوش به دوش لشگريان غربي» مي‌نويسد: «استعمار غربي، مسيحيت را چون پاره اي ديگر از جنبه هاي تمدن غربي در اين کشورها (يعني هند، اندونزي، لائوس، کامبوج) گسترش داده است. در طول سه قرن گذشته، مسيحيت دوش به دوش لشگريان غربي در کشورهاي جنوب شرقي آسيا گسترش يافته و پاي مروجان غربي مسيحيت، به دور افتاده ترين روستاهاي اين سرزمين ها گشوده شد»[6]
جالب است بدانيد که در هنگام هجوم نظاميان کشور استعمارگر، پدران مهربان مسيحي و روحاني، تبديل به فرماندهان و جنگجويان بي رحم مي‌شدند و مهم ترين نقش را در شکست مقاومت ايفا مي‌نمودند؛ زيرا از خصوصيات منطقه و مردم آن به خوبي آگاهي داشتند.
اين نکته نيز قابل توجه است که به خاطر ابزار استعمار قرار گرفتن تبليغات مسيحيت، هدف اصلي مبلغان مسيحي نيز تغيير يافت: به اين سخنان کاردينال «زويمر» در کنفرانس بيت المقدست توجه نماييد: «آن چه براي امر تبشير مهم است ... اين نيست که مسلمانان را به سوي مسيحيت بکشيد؛ زيرا در اين صورت آن ها را هدايت کرده و به آنان احترام کرده ايد (!؟)؛ بلکه امر مهم آن است که اسلام را از مسلمانان جدا کنيد تا ارتباطي با خدا و هم چنين ارتباطي با مباني اخلاقي که محور زندگي آنهاست نداشته باشند. با انجام اين عمل، طليع? پيروزي استعمار را در ممالک اسلامي خواهيد ديد.»[7]
مستر همفر جاسوس کهنه کار انگليس نيز در خاطرات خود مي نويسد: «بزرگان ما در ترکيه داراي زيرکي و هوشيار خاصي هستند؛ زيرا عين همين نقشه را عملي مي کنند؛ در ميان مسلمانا راه يافته و به منظور تريت فرزندانشان مدارسي بازکرده اند و کليساهايي بنا کرده اند و شراب وقمار و فحشا را در ميان آنان رواج داده اند و جوانان شان را نسبت به دين شان مردد ساخته اند و ميان حکومت هاي آنان اختلافاتي ايجاد مي‌کنند تا اين که شوکت شان ضعيف شده و دينداري آنان کم رنگ گردد و الفت و وحدت شان از برود»[8]
حکومت‌هاي استعمارگر نيز، در برابر خدمات با ارزش کليسا تعهد خود را نسبت به آن، به خوبي ادا مي‌نمود؛ نه تنها دست کليسا را در نشر و گسترش مسيحيت باز مي گذاشت، بلکه از لحاظ مالي و سياسي به خوبي از آن حمايت مي‌کرد. بدين صورت، کليسا همواره از قدرت و ثروت حکومت هاي استعمارگر خود بهره مند بود. به عنوان نمونه، «ديويد وارن» مسئول داير? المعارف جهان مسيحيت در لندن در ضمن سخناني گفت: «کل بودجه مصرفي سال جاري (1980) در ايجاد انگيزه براي روآوري به مسيحيت در سراسر جهان، 127 مليارد دلار مي باشد». [9] هم چنين، افراد مورد تأييد کليسا، براي مناصب حکومتي در مناطق استعماري بسيار در اولويت بودند.
شيوه هاي تبليغي مسيحيت[10]
روش هاي تبليغي مسيحيت را به دو گون? اساسي مي توان تقسيم کرد:
الف) روش مستقيم و چهره به چهره؛ در اين روش، حضور فزيکي و حسي مبلغ ضروري است. اين نوع تبليغ، به جهت عدم کارآيي و تنفر جامعه اسلامي از مبلغان مسيحي، کمتر مورد استفاده کليسا قرار مي گيرد.
ب) روش غير مستقيم؛ در اين شيوه، مبلغ به عنوان طبيب، دکتر، استاد، مهندس، تکنسين، توريست، محقق، روان پزشک، مستشار نظامي، هيئت علمي، پرستار، شرکت هاي تجارتي و بازرگاني، خاورشناس و ... ظاهر مي گردد و فعاليت خود را آغاز مي کند. کليسا بيشترين استفاده را از اين روش مي‌برد؛ زيرا از يک سو حساسيت زا نيست و از سوي ديگر، نيازمندي هاي فني، اقتصادي و نظامي جوامع اسلامي، زمينه چنين امر را به خوبي فراهم کرده است.

تضعيف شناخت مسلمانان نسبت به اسلام[11]
اسلام بر يک سلسله حقايق و معارف حيات بخشي متکي است که ستون هاي کاخ رفيع آن را شکل مي دهد. پرواضح است که کاخ بي‌ستون و اساس، کوخي بيش نيست. اين مسأله از دير باز مورد توجه کليسا و استعمار‌گران قرار داشت؛ به همين جهت، همواره در تلاش بودند تا مسلمانان را نسبت به آموزه هاي اسلام بيگانه سازند و با تحريف و تغيير معارف اسلامي، مطالب بي اساسي را در ميان آنان ترويج دهد.
يکي از روش هاي مهم براي رسيدن به اين هدف، حذف زبان عربي از آموزشگاه‌ها در کشورهاي زير سلطه خود بود. بدون ترديد، زبان عربي، زبان قرآن و روايات عربي و دريچه‌اي براي شناخت معارف و علوم اسلامي است. زبان عربي رمز دست يابي به ذخاير و معارف اسلامي و اندوخته عظيم علمي دانشمندان اسلامي در زمينه هاي گوناگون است. بدين ترتيب، کسي که به زبان عربي تسلط لازم نداشته باشد، مسلماً نمي‌تواند از منابع اصيل علوم و معارف اسلامي به خوبي بهره ببرد. از اين رو مسيحيت با همکاري استعمار تلاش کردند با حذف زبان عربي، ارتباط مسلمانان را با منابع و ذخاير ديني و علمي شان، قطع يا دست کم سست نمايند. شيوه هاي ذيل را براي اين منظور به کار بستند:
1. حذف برنامه هاي آموزش زبان عربي از برنامه هاي مراکز آموزشي کشورهاي مسلمان؛
2. تحقير و تمسخر آموزش زبان عربي و با اهميت جلوه دادن زبان لاتين؛
3. برانگيختن و تحريک حس مليت گرايي و وطن پرستي در هر کشور؛ تا بدين وسيله، هر ملتي به فرهنگ و زبان بومي خود اهميت فراوان بدهد؛
4. حمايت از لهجه هاي گوناگون محلي با نشر و پخش لغت نامه‌ها و برنامه‌هاي تلويزيوني و راديويي و ... به زبان عاميانه؛ تا عربي فصيح که زبان قرآن و معارف دين و موجب هم بستگي جوامع هم زبان است نابود گردد. طرح اين نقشه در محافل انگليسي و فرانسوي، با استقبال و تحسين زياد روبرو گرديد و با هيجان زياد در اجراي آن تلاش کردند.
5. ترويج زبان هاي لاتين، همانند انگليسي، فرانسوي، آلماني و ...، به عنوان زبان مطلوب و جايگزين زبان عربي که پيش از اين، زبان علمي همه مسلمانان به شمار مي‌آمد. ادامه دارد

در نهايت توصيه مي شود در اين رابطه کتاب «نگاهي به مسيحيت و پاسخ به شبهات» علي اصغر رضواني را مطالعه نماييد.

پي نو شتها:
[1] . نوشتار پيش رو، تلخيص و برگزيده اي است از: مرتضي نظري، بررسي شيوه هاي تبليغاتي مسيحيت عليه اسلام، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1371. آن چه در اين تلخيص مورد نظر قرار گرفته، انتخاب مطالبي است که براي مخاطبان اين نشريه مفيدتر به نظر مي‌آمده است. نکته ديگر اين‌که به جهت کثرت منابع مورد استناد کتاب، غالباً از ذکر آن چشم‌پوشي کرده‌ايم و تنها صحفات خود کتاب را براي آساني مراجعه آورده‌ايم. علاقمندان مي‌توانند براي ملاحظه ارجاعات و تفصيل بيشتر مطالب، به اصل کتاب مراجعه نمايند.
[2] . ص35
[3] . انعام، 20
[4] . 63-99
[5] . ص65
[6] . ص66
[7] . ص67
[8] . ص66
[9] . ص86.
[10] . ص105-108
[11] . ص 169
موفق و پيروز باشيد.

پربازدیدترین ها