احمد الحسن و فرقه یمانی را برایم توضیح دهید؟

یکی از جریان های انحرافی مربوط به مهدویت که در سال های اخیر در عراق شکل گرفته و طرف‌داران محدودی نیز در ایران پیدا کرده، جریان #احمد_الحسن است.

چرا حکم مرتد اعدام است و آیا این حکم با روح تعالیم دین سازگار است؟ چرا حکم مرتد اعدام است و آیا این حکم با روح تعالیم دین سازگار است یا خیر، و آیا از نظر فقهی ممکن است این حکم تغییر کند، البته نه به عنوان حکم حکومتی و ... ؟

چرا حکم مرتد اعدام است و آیا این حکم با روح تعالیم دین سازگار است؟
پرسش
چرا حکم مرتد اعدام است و آیا این حکم با روح تعالیم دین سازگار است یا خیر، و آیا از نظر فقهی ممکن است این حکم تغییر کند، البته نه به عنوان حکم حکومتی و ... ؟
پاسخ اجمالی
به دلیل این که اعلام رسمی ارتداد، نه به عنوان مسئله ای در چارچوب آزادی ادیان و گفت و گوهای منطقی، بلکه به عنوان روشی زیرکانه، برای از بین بردن اسلام و اعتقادات مسلمانان، مورد استفاده قرار می گرفت، و عملا ناشی از سیاست بود و نه تفکر، اسلام نمی توانست به سادگی از آن چشم پوشی نماید. مجازات های سنگین وضع شده برای ارتداد، ناشی از همین استفادۀ شیطنت آمیز و سیاست مدارانۀ دشمنان اسلام از موضوع ارتداد بود، و گرنه گفت و گوهای منطقی و رسیدن به نتایج واضح و مشخص در هر زمینۀ دینی، منطبق با روح تعالیم اسلام بوده و نمی توان اشخاص را، تنها به دلیل تردیدهایی که به دنبال برطرف نمودن آنها هستند، به کوچک ترین مجازاتی محکوم نمود. در ضمن به این نکته نیز توجه داشته باشیم که حکم حکومتی نیز بخشی از فقه است و نه چیزی خارج از آن.
پاسخ تفصیلی
برای روشن شدن مسئله توجه به نکاتی ضروی به نظر می رسد:
1. اسلام، دینی است که جست و جو و پرسش را در تمام اصول و فروع دین جایز و در بسیاری از موارد لازم می داند، [1] و هر شخص مسلمانی، با توجه به سطح دانش و معلومات خود می تواند تمام مسائل مطرح شده در این دین آسمانی را مورد بحث و بررسی خود قرار دهد و تا زمانی که با دلیل مناسبی اقناع نشده باشد، شک و تردیدی که در درون او به وجود می آید، به دینداری و اسلام او آسیبی وارد نخواهد نمود. [2]
2. از دیدگاه اسلام، مرتد شخصی است که بعد از رسیدن به حق و اثبات حقانیت اسلام بدون هیچ دلیل قابل قبولی از این دین روی برگرداند.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: "کسانى که بعد از روشن شدن هدایت براى آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفته است"! [3]
3. گروهی از کافران، با این که به حقانیت اسلام پی برده بودند، تصمیم داشتند که به دلیل حسادت، با شیوه های مختلف، افراد با ایمان را وادار نمایند که از دین خود برگردند، [4] این افراد، با انتشار شبهات غیر منطقی، تصمیم به انجام چنین کاری داشتند، اما خداوند به افراد با ایمان دستور داد که با دلایل منطقی به مبارزه با این گونه افراد برخاسته و از برخورد فیزیکی با آنان خودداری نمایند. [5] توجه به این نکته مهم است که فرمان اولیۀ الاهی آن است که با پیروان ادیان مختلف، با بهترین شیوه به گفت و گو بپردازیم، مگر آنانی که به دنبال حقیقت نیستند، بلکه در صدد ظلم و ستم می باشند. [6]
4. با توجه به منطق قوی اسلام، شیوۀ قبل با شکست روبرو شد. بنابراین، دشمنان اسلام روش جدیدی را در پیش گرفته، تا چنین وانمود نمایند که اسلام، دینی بی منطق و بی دلیل بوده و اشخاصی که به این دین گرایش می یابند، بعد از مدتی، آن را ترک می نمایند. در این راستا، آنان تصمیم گرفتند که خود را افرادی جویای حقیقت جلوه داده و اعلام نمایند که به دلیل آن که اسلام را هدف دلخواه خود یافته اند، مسلمان شده اند، اما بعد از گذشت زمان کوتاهی، خروج خود از این دین و بازگشت به دین قبلی را با سر و صدا و تبلیغ فراوان، به اطلاع مردم برسانند و با این شیوه به طور غیر مستقیم، دیگر مسلمانان را دچار این شک و شبهه نمایند که اگر اسلام دینی منطقی بود؛ پس چرا این تازه مسلمانان به ظاهر دانشمند و جویای حقیقت، اسلام را ترک گفته اند؟! [7]
با توجه به مقدمات فوق، می توان به این نتیجه رسید که موضوع ارتداد، دیگر از محدودۀ آزادی ادیان که مورد تأیید اسلام بود، [8] خارج شده و به روشی سیاسی برای تضعیف و به شکست کشاندن اسلام تبدیل شده بود و طبیعتا می باید چاره ای برای آن اندیشید. بر همین اساس، بدون آن که بحث و گفت و گوی منطقی در ارتباط با مسائل مرتبط با دین، ممنوع شود، و یا این که تمام کافران مجبور شوند که الزاما مسلمان شوند، مقرر شد که اعلام رسمی خروج از دین مقدس اسلام (و نه ارتداد باطنی)، ممکن است مجازات های سنگینی؛ از جمله مرگ را در پی داشته باشد، [9] تا از این راه، از سوء استفادۀ دشمنان و ایجاد هرج و مرج در میان پیروان اسلام، جلوگیری به عمل آید.
مطالعۀ نکات ذیل نیز می تواند در تکمیل پاسخ، مفید باشد:
1. باید توجه داشت که تنها ارتدادی، مجازات مرگ دارد که نمودهای عملی به دنبال داشته باشد؛ مانند آن که مرتد به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) ناسزا گفته و یا بدیهیات دین را انکار نماید، و گرنه اگر شخصی تردیدهایی نسبت به این دین مقدس داشته و یا حتی بدون اعلام ارتداد و بدون انکار صریح موازین دینی، یکایک اصول و فروع دین را به نقد و چالش کشیده و خواستار پاسخی مناسب شود، نمی توان او را مجازات نمود!
2. اگر شخصی به دلیل برخورد با شبهاتی، در دین خود دچار تردید شده و (بدون جار و جنجال تبلیغاتی و تنها در باطن خود) مرتد شود، نه تنها مجازاتی دامنگیر او نخواهد شد، بلکه اگر مجددا به اسلام برگردد، کارهای نیک قبل از ارتداد او نیز از بین نخواهد رفت. [10]
3. هر شخص برای تغییر دین خود باید از منطقی برخوردار باشد، اما شما با مروری در افکار و عقاید اشخاصی که از دین اسلام برگشته ­اند، به ندرت به افرادی برخورد می نمایید که برای این تغییر و نیز پذیرش آیین جدید و یا بی دینی مطلق، به مطالعۀ عمیق و پرسش و پاسخ پرداخته و دلایل به ظاهر منطقی؛ هر چند نادرست! برای ارتداد خود ارائه نموده باشند، و به این نکته پی خواهید برد که اکنون نیز، اعلام صریح ارتداد، بیش از آن که از پایه های فکری برخوردار باشد، ناشی از انحرافات سیاسی و یا اخلاقی است!
4. با این وجود، همان گونه که بیان شد، این مجازات بیشتر جنبۀ بازدارنده داشته و اثبات ارتداد نیز امری دشوار بوده، و یقینا شامل افرادی که تردیدهای جدی در دین اسلام دارند، اما تردیدشان به مرحلۀ انکار صریح نرسیده، نخواهد شد، و به همین دلیل به ندرت شاهد اجرای چنین مجازاتی در کشورهای اسلامی هستیم.
5. باید توجه داشت که احکام اولیۀ فقهی را نمی توان تغییر داد، اما احکام ثانویه و نیز احکام حکومتی، جدا از فقه نبوده، بلکه بخشی از آن ارزیابی می شوند که نشانگر انعطاف پذیری فقه است. [11]
-------------------------------------
[1] اگر به ابتدای رساله های توضیح المسائل مراجعه فرمایید، به این مسئله برخورد خواهید نمود که لازم است تمام افراد با ایمان، در ارتباط با اصول دین، به یقین کافی دست یابند.

[2] در این زمینه، می توانید پاسخ 3894 (سایت: 4168) اسلام کوئیست را نیز مطالعه فرمایید.

[3] محمد، 25.

[4] بقره، 109.

[5] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 97، ص 67، ح 15، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.

[6] عنکبوت، 46، "و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالذی هی احسن الا الذین ظلموا منهم".

[7] آل عمران، 73 – 72. (سزاوار است، تفسیرهای مرتبط با این آیات را نیز مطالعه فرمایید).

[8] بقره، 256، "لا اکراه فی الدین".

[9] در ارتباط با دلیل وضع مجازات مرگ برای جرم ارتداد، می توانید پرسش های 53 و 948 سایت اسلام کوئیست را مطالعه فرمایید.

[10] حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 16، ص 105 – 104، ح 21099، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 ه ق.

آیا امام علی(ع) افرادی را تنها به دلیل زندیق بودن و بی‌اعتقاد بودن آنان به اسلام می‌کشت؟!

آیا امام علی(ع) افرادی را تنها به دلیل زندیق بودن و بی‌اعتقاد بودن آنان به اسلام می‌کشت؟!
پرسش
آیا صحیح است که زندیقی را نزد امام علی(ع) آوردند و او گردن زندیق را قطع کرد. آیا کشتن انسان تنها به این دلیل که اعتقادی به اسلام نداشته، انسانی، اخلاقی، منطقی و عادلانه است؟
پاسخ اجمالی
«زندیق» از ریشه‌ی«زندق» به کسی گفته می‌شود که به خدا و روز قیامت ایمان ندارد،[1] و یا اعتقادی به شریعت نداشته و معتقد است که عالَم، قدیم و دائم است،[2] که از آنان با عناوین دیگری مانند ملحد و بی‌دین نیز تعبیر می‌شود.[3]
البته برخی هم گفته‌اند زندیق به کافری گفته می‌شود که تظاهر به اسلام می‌کند.[4]
هیچ دلیل مسلّمی در قرآن و روایات معتبر وجود ندارد که فردی که در جامعه‌ای غیر اسلامی به دنیا آمده و از ابتدای تولد خود غیر مسلمان بوده و با مسلمانان نیز سر جنگ ندارد، مورد اذیت و آزار قرار گیرد.
البته براى حفظ اعتقادات مسلمانان از عقاید باطل این افراد، مجازات سنگینی - که به دلیل آن نیز در جای خود پرداخته شد - براى افراد مرتد در نظر گرفته شده است که اثبات ارتداد نیز چندان آسان نیست؛ از این‌رو تنها عده‌ی محدودى در صدر اسلام به این مجازات محکوم شدند. به عبارت دیگر، اثر روانى این مجازات بیش از خود آن، توانست فضاى سالمى براى عموم مردم فراهم سازد.
با ذکر این مقدمه به آنچه در پرسش بدان اشاره شد می‌پردازیم.
در بعضی از روایات از کشته شدن فردی زندیق توسط امام علی(ع) سخن به میان آمده است.
امام صادق‌(ع) فرمود: «زندیقی را نزد امام علی(ع) آوردند و آن‌حضرت(ع) گردن او را قطع نمود».[5]
ابتدا باید گفت؛ این روایت با آن‌که در کتاب معتبری نقل شده است؛ اما با این وجود از نظر سند، ضعیف است؛[6] اما با فرض پذیرش باید گفت؛ اولا: روایت تصریح ندارد که کشتن او تنها به دلیل زندیق بودنش بود. شاید دلیل دیگری وجود داشت و او جرم دیگری را مرتکب شده بود و قتل او به دلیل ارتکاب آن جرم بود.
ثانیا: احتمال دارد او بعد از اسلام آوردنش زندیق شده باشد که در این صورت مرتد به شمار آمده و حکم مرتد نیز همان چیزی بود که اجرا شد.
مؤید این ادعا آن است که در روایت دیگری نقل است که یکى از فرماندهان امام علی(ع) به آن‌حضرت نوشت: من به جماعتى از مسلمانان برخورده‌‏ام که زندیق هستند! (با آنان چه کنم؟!) آن‌حضرت فرمود: «هر کسی از مسلمانان که در خانواده مسلمانى به دنیا آمده و مرتد شده است، گردن او را بزن و لازم نیست او را توبه دهى، و هر کسی در خانواده مسلمان به دنیا نیامده (اما اسلام آورده و سپس) مرتد شده، او را توبه بده و اگر توبه نکرد گردنش را بزن».[7]
استفاده سیاسی از رویکرد ارتداد برای تضعیف اعتقادات مسلمانان، باعث آن شد تا برای این افراد توطئه‌گر مجازات سنگینی در نظر گرفته شود.
--------------------------
[1]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق، مصحح، مخزومی، مهدی، سامرائی، ابراهیم، ج 5، ص 255، قم، هجرت، چاپ دوم، 1410ق.

[2]. فیومى، أحمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج 2، ص 256، قم، موسسه دار الهجرة، چاپ دوم، 1414ق.

[3]. همان.

[4]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق، مصحح، رسولی، سید هاشم، ج 1، ص 236، تهران، ‌دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.

[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 7، ص 257، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، محقق، موسوی خرسان، حسن، ج 10، ص 140، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

[6]. مجلسی، محمد باقر، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، محقق، مصحح، رجائی‌، مهدی، ج 16، ص 278، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1406ق.

[7]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج‏3، ص 152، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.

آیا امام زمان(عج) ازدواج کرده است؟

آیا امام زمان(عج) ازدواج کرده است؟
پاسخ اجمالی
داشتن همسر و فرزند اگرچه محتمل است و غیبت آن‌حضرت این لازمه را در پى ندارد که حتماً باید سنت الهى ازدواج ترک گردد؛ اما در روایات نمی‌‏توان به دلیل قانع کننده‌‏اى در این باره برخورد کرد و شاید بتوان گفت: همان‌گونه که تقدیر الهى بر این تعلق گرفت که وجود نازنین آن‌حضرت در پس پرده غیبت باشد، بر این هم تعلق گرفت که به جهت مصالحى این مسئله در پرده‌ی ابهام باشد.
پاسخ تفصیلی
زندگانى شخصى حضرت مهدی(عج) از جمله مسائلى است که نمی‏توان در آن به سادگى به علم و یقین رسید، ولى می‌‏توان با بررسى روایات، احتمالى را به واقع نزدیک‌تر دانست. در این موضوع که آیا امام زمان(عج) زن و فرزند دارد، سه احتمال وجود دارد:
الف): امام(عج) اساساً ازدواج نکرده است.
ب) ازدواج کرده؛ اما فرزند ندارد.
ج) ازدواج کرده و فرزند هم دارد.

خداوند غیبت را به خوردن مردار انسان تشبیه می‌کند که مورد تنفر انسان‌ها است؛ اما از طرفی گروهی آدم‌خوار وجود دارند که از خوردن آن تنفری ندارند. آیا آنان مشمول این آیه نخواهند شد؟!

خداوند غیبت را به خوردن مردار انسان تشبیه می‌کند که مورد تنفر انسان‌ها است؛ اما از طرفی گروهی آدم‌خوار وجود دارند که از خوردن آن تنفری ندارند. آیا آنان مشمول این آیه نخواهند شد؟!
پرسش
در سوره‌ی حجرات آیه ی 12 برای نکوهش غیبت آمده است: شما از مرده‌خواری انسان نفرت و انزجار دارید، و این بیان به صورت تعمیمی است، ولی انسان‌هایی وجود دارند که آن‌را نفرت‌انگیز نمی‌دانند. اینرا چطور توجیه می‌کنید؟
پاسخ اجمالی

خدای متعال برای بیان شدت زشتی یک رذیله‌ی اخلاقی به نام غیبت، و برچیدن چنین رذیله‌ای از جامعه‌ی اسلامی، با خطاب: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ... وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ...»؛[1]مؤمنان را از غیبت‌کردن بر حذر می‌دارد.

در این آیه، خداوند غیبت کردن از برادر مؤمن را به خوردن گوشت مردار او تشبیه می‌نماید.

در این‌جا چند نکته قابل دقت است:

از این‌که خداوند آن‌را مقید به گوشت برادر کرد(لَحْمَ أَخیهِ)، براى این است که جامعه‌ی اسلامى متشکل از مؤمنان است و مؤمنان برادران یکدیگرند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ».[2]
خداوند چرا برادر مؤمن را مرده می‌خواند؟ پاسخ آن است که مؤمنی که از او غیبت می‌شود، مانند مردگان بی‌خبر است از این‌که دارند از او غیبت می‌کنند.
از این‌که با فعل ماضی فرمود: «فکرهتموه»، و نفرمود «فتکرهونه»، این نکته برمی‌آید که چنین کراهتی، امرى ثابت و محقق است، و هیچ شکى در این نیست که شما هرگز راضى نمی‌‏شوید گوشت برادر مرده خود را بخورید. پس همان‌گونه که این کار مورد کراهت و نفرت شما است، باید غیبت کردن برادر مؤمنتان، و بدگویى پشت سر او نیز مورد نفرت شما باشد؛ چون این هم در معناى خوردن گوشت برادر مرده‌تان می‌باشد.
این سخن خداوند تنها در مورد حرمت غیبت میان مسلمانان و مؤمنان است، به قرینه این‌که در تعلیل حرمت آن، عبارت «لَحْمَ أَخِیهِ» آورده شده، و روشن است که اخوت تنها در بین مؤمنان است.[3]
از تشبیه غیبت مؤمن به خوردن گوشت مرده‌ی برادر می‌توان برداشت کرد، همان‌گونه که خوردن گوشت مردار حرام است و عذاب اخروی دارد، غیبت نمودن از مسلمان هم از نظر شرع حرام بوده، و عذاب دارد.
همان‌گونه که خوردن گوشت مردار تنفر طبع دارد و به صحت جسم آسیب می‌رساند، غیبت مسلمان هم انزجار روحی می‌آورد و سبب دشمنى و عداوت می‌گردد و خوى انسانى و عاطفه بین اقوام و دوستان را تبدیل به دشمنى و ضدیت می‌گرداند.[4]

از طرفی می‌دانیم که جز برای گروهی بسیار اندک که به هر دلیلی دل‌هایشان از دلسوزی و رحم خالی شده، خوردن مردار انسان برای تمام انسان‌ها و حتی بیشتر غیر مسلمانان نیز تنفرآمیز است؛ با این وجود اما این آیه با عبارت «یا أیها الذین آمنوا» آغاز شده و مخاطب آن، انسان‌های مؤمن هستند. و افراد باایمان از آن‌جا که خوردن گوشت برادر مرده‌شان را خلاف عقل و شرع می‌دانند، به طور طبیعی از آن تنفر بیشتری دارند. و آنچه را که عقل از آن تنفر دارد سزاوارتر به پیروی است؛ چون انگیزه‌ی عقل نسبت به طبع با اندیشه و بصیرت همراه است.[5]

در زبان و ادبیات عرب نیز غیبت کننده به خورنده گوشت مردم تشبیه شده است، شاعر عرب گفته است:

«و لیس الذّئب یأکل لحم ذئب و یأکل بعضنا بعضا عیانا»؛

گرگ گوشت گرگ دیگر را نمی‌‏خورد، در حالى که ما گوشت همدیگر را آشکارا می‌خوریم.

شاعر دیگری می‌‏گوید:

«فإن یأکلوا لحمى وفرت لحومهم و ان یهدموا مجدى بنیت لهم مجدا»؛

اگر (با غیبت من) گوشت بدن مرا بخورند، من (با گفتن خوبی‌‏هایشان) گوشت بدنشان را خواهم افزود، و اگر عزت مرا پایمال کنند، من عزّتشان خواهم داد.[6]

گفتنی است؛ همین تعلیلى که در جمله‌ی «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ ...»، براى حرمت غیبت آمده، تعلیل براى حرمت تجسس نیز هست؛ به دلیل آن‌که فرق غیبت با جاسوسی تنها در این است که غیبت اظهار عیب مسلمانى است براى دیگران - چه این‌که عیبش را خود ما دیده باشیم و چه این‌که از کسى شنیده باشیم- و تجسس عبارت است از این‌که به هر وسیله‌ بخواهیم به عیب او آگاه شویم، ولى در این‌که هر دو عیب‌جویى است مشترک‌اند، و در هر دو می‌‏خواهیم عیبى پوشیده برملا شود. منتها در تجسس براى خود ما برملا می‌شود، و در غیبت براى دیگران. و به همین جهت بعید نیست که جمله «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً ...»، تعلیل براى هر دو جمله باشد؛ یعنى هم جمله «وَ لا تَجَسَّسُوا" و هم جمله‌ی«وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً».[7]

[1]. حجرات، 12.

[2]. حجرات، 10.

[3]. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏18، ص 324- 325، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.

[4]. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 13، ص 251، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.

[5]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، تهرانی، شیخ آقابزرگ، تحقیق، قصیر عاملی، احمد، ج‏9، ص 350، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.

[6]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج 9، ص 206، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372 ش.

[7]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏18، ص 325.

آیا قبل از ظهور امام مهدی(عج)، دو سوم مردم کشته شده و یا به مرگ طبیعی از دنیا می‌روند و تنها یک سوم آنها باقی می‌مانند؟

آیا قبل از ظهور امام مهدی(عج)، دو سوم مردم کشته شده و یا به مرگ طبیعی از دنیا می‌روند و تنها یک سوم آنها باقی می‌مانند؟
پرسش
آیا قبل از ظهور حضرت مهدی(ع)، دو سوم جمعیت جهان کشته می‌شوند و یک سوم آنها باقی می‌مانند؟ و آیا در روایات آمده است که در آخر الزمان آن‌قدر انسان کشته می‌شوند که مردم فرصت دفن کردن کشته‌‌‌های خود را ندارند؟
پاسخ اجمالی
روایاتی در زمینه‌ی نهضت مهدی موعود(ع) و پیش‌بینی اتفاقات عصر ظهور، در برخی از منابع روایی شیعه گردآوری شده است. وجود این روایات در مجموعه‌های روایی، دلیل بر صحت و اتقان تمام این روایات نیست، بلکه باید با بررسی دقیق این روایات از جهت سند و متن، صحت و عدم صحت آنها را احراز نمود. علاوه بر آن، نمی‌توان بسیاری از این روایات را جزو علائم قطعی برای ظهور آن‌حضرت(ع) دانست.
با ذکر این مقدمه، باید گفت روایاتی وجود دارد مبنی بر این‌که در زمان ظهور، دو سوم از مردم کشته می‌شوند و فقط یک سوم آنها باقی می‌مانند؛ مانند:
امام علی(ع): «مهدی(ع) ظهور نخواهد کرد، مگر یک‌سوم از مردم کشته شوند و یک‌سوم به مرگ طبیعی از دنیا بروند و یک‌سوم باقی بمانند».[1]
امام صادق‌(ع): «این امر(ظهور مهدی) تحقق نمی‌یابد، مگر آن‌که دو سوم مردم از بین می‌روند. محمد بن مسلم و ابابصیر از امام(ع) پرسیدند که اگر دو سوم مردم از بین می‌روند، پس دیگر چه کسی باقی می‌ماند؟ امام(ع) فرمود: آیا راضی به یک‌سوم باقی نیستید»؟![2]
روایتی شبیه به همین مضمون از امام صادق(ع) نقل شده است: «پیش از قیام قائم(ع) دو مرگ و میر عمومى رخ دهد. یکى مرگ سرخ و دیگر مرگ سپید، تا به حدی که از هر هفت تن پنج تن برود. مرگ سرخ با شمشیر و مرگ سفید با طاعون است».[3]
گفتنی است، روایتی که بیان کند مقدار کشته‌‌ها در آخر الزمان آن‌قدر زیاد است که مردم فرصت دفن کردن مردگان و کشته‌های خود را ندارند را در منابع معتبر روایی نیافتیم که البته با پذیرش روایات قبل، این امر طبیعی خواهد بود؛ زیرا وقتی دو سوم مردم از دنیا بروند و یک‌سوم باقی باشند، آن یک‌سوم توانایی دفن دو سوم از مردم را نخواند داشت و امکانات آنها نیز جواب‌گو نخواهد بود.[4]
[1]. ابن طاووس، علی بن موسی، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن المعروف بالملاحم و الفتن، ص 128، قم، مؤسسة صاحب الأمر (عج)، چاپ اول، 1416ق.
[2]. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، محقق، مصحح، تهرانی، عباد الله، ناصح، علی احمد، ص 339، قم، دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق.
[3]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 655، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
[4]. «شعار یاران امام زمان(ع)»، 107784؛ «کشتارهای هنگام ظهور»، 10136؛ «علائم بعد از ظهور»، 3006؛ «مرگ همه‌ی موجودات قبل از قیامت»، 161.

از کجا استاد اخلاق پیدا کنیم؟ چرا می گویند باید استاد اخلاق داشت؟ ویژگی های یک استاد اخلاق چیست؟ من قبلا با فردی آشنا شدم که مدعی بود علم لدنی دارد! و واقعا هم آدم خوبی بود

از کجا استاد اخلاق پیدا کنیم؟ چرا می گویند باید استاد اخلاق داشت؟ ویژگی های یک استاد اخلاق چیست؟ من قبلا با فردی آشنا شدم که مدعی بود علم لدنی دارد! و واقعا هم آدم خوبی بود. دستور چله داد بعدش حالم خیلی بد شد و مدتی افسردگی و اضطراب را تجربه کردم واقعا باید چه کرد و برای تزکیه از کجا شروع کرد؟
پاسخ:
سلام.پرسشگر محترم
مسلما شاگردی کردن در هر رشته ای استاد لازم دارد و پیمودن هر مسیری راهنما می طلبد و پرواضح است که هر کسی شایستگی استادی و راهنمائی کردن را ندارد رشته اخلاق هم از این اصل مستثنا نیست.کسی که قصد دارد اخلاق را بطور صحیح و بدور از افراط و تفریط رعایت کند نظارت استادی باتجربه بسیار برای او مفید خواهد بود.
استاد راه را نشان می دهد وشیوه پیمودن مسیررا مشخص می کند و تنظیم سرعت سیر و سلوک را بعهده می گیرد.و هرکجا شاگرد اشتباهی بکند می تواند از ارشادات او بهرمند شود.در روایتی امام سجاد علیه السلام می فرماید:«هَلَكَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَكیمٌ یُرْشِدُهُ.»1 كسى كه دانشمند ارشاد كننده اى نداشته باشد گمراه مى شود
برای استاد اخلاق ویژگی های متعددی را برمی شمارند که خلاصه و مهمترین آنها علم، آگاهی و تخصص لازم، تعهد و تقوا و متصف بودن به صفات اخلاقی و رعایت دستورات شریعت است.و نیز می گویند یک استاد خوب شاگرد شناس است وبه روحیات و استعداد و توانائی هرشاگردی توجه دارد و نسخه را به تناسب مزاج معنوی هرشاگردی صادر می کند.استاد اخلاق دعوت به خود نمی کند بلکه دعوت بخدا می کند از مرید بازی پرهیز دارد مدعی کشف و شهود نیست گرچه شاید دارای مقاماتی هم باشد ولی ادعا نمی کند وخودخواهی و منیت را کنار گذاشته است. بسیار باید در این مسیر مراقب بود تا در دام استادنماها گرفتارنیاییم. برای تزکیه نفس بهترین کار ترک حرام ها و انجام واجبات است که دستورهمه ائمه علیهم السلام و سفارش همه اساتید اخلاق است. به آنچه یقین دارید و می دانید ارزش اخلاقی است به دور از افراط و تفریط عمل کنید خداوند کمک می کند آنچه را نمی دانید را کم کم خواهید آموخت حتی اگر استاد اخلاق ندارید غصه نخورید و نگران نباشید دچار استرس و اضطراب نشوید کتابهای اخلاقی فارسی معتبر زیادی در دسترس است می توانید از آنها استفاده کنید مانند کتاب نردبان سعادت نوشته محمدرضا طباطبائی و یا از درسهای عمومی اخلاق اساتید مختلف که درسایت های معتبرموجود است بهره بگیرید.
نتیجه:
وجود استاد اخلاق بسیار مفید و ضروری است هرکسی شایستگی استاد اخلاق بودن را ندارد باید ازاساتید بی‌علم و بی‌‌تقوا پرهیز کرد می توان در نبود استاد اخلاق به دستورات عمومی قرآن و حدیث عمل کرد و از کتابهای معتبر اخلاقی استفاده نمود ونیز ازگفتار و نوشتاردرسهای عمومی اساتید اخلاق بهره‌مند شد.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1-کتاب پرسش ها وپاسخ های دانشجوئی جلد 20 توصیه ها و پاسخ های استاد آیه الله جوادی آملی
2- کتاب رهنمای طریق پرسش‌هایی برای زندگی بهتر از استاد محمد علی جاودان

پی نوشت ها:
1-بحار ج 75 صفحه 128

پربازدیدترین ها