در بيشتر موارد، محتوا و کليات عرفان اسلامي(عرفان ابن عربي) با اصول معارف و مباني اعتقادي شيعه بسيار نزديک است.
يکي از شخصيتهاي مهم عرفاني قرن هشتم سيد حيدر آملي است؛ اهميت وي ناشي از نقشي است که او در ادغام و انطباق مکتب محي الدين با معارف شيعي داشته است. زمينههاي جدي موجود در مکتب ابن عربي به تدريج سبب نزديکي اين مکتب فکري به مکتب اهلبيت(ع) شد و زمينهساز گرايش شاگردان اين مکتب به تشيع گرديد. سرانجام با تلاشهاي سيد حيدر آملي و پس از او صدرالدين شيرازي، اين نزديکي به ادغام و انطباق انجاميد. از جملهي مهمترين اين زمينهها تعريف ابن عربي و پيروانش از انسان کامل است که تطابق حيرتآوري با معارف شيعي در مسئله امامت دارد. همچنين مواضعي که ابن عربي در مسائلي؛ مانند مسئلهي «تشبيه و تنزيه» و «جبر و اختيار» بر ميگزيند، به موضع کلامي مکتب تشيع بسيار نزديک است.[1]
البته اين بدان معنا نيست که هر چه به عنوان عرفان اسلامي يا عرفان ابن عربي ادعا شده و در کتابهاي عرفاني آمده است، با معارف شيعي کاملاً همخوان است؛ بلکه همانگونه که بيان شد مقصود کلياتِ محتواي عرفان اسلامي است.
در ضمن، اصطلاح «عرفان شيعي» اصطلاحي است که اخيراً ابداع شده است و معنايش آن است که برخي عارفان شيعي تلاش کردهاند تا همخوانيهاي آموزههاي مکتب شيعي با عرفان اسلامي را کشف کنند و نه آنکه عرفان جديدي را در برابر «عرفان اسلامي» شکل دهند.
[1]. ر. ک: يزدان پناه، سيد يدالله، مباني و اصول عرفان نظري، ص 48 و 49، قم، مؤسسه امام خميني، چاپ سوم، 1391ش
نظر خودتان را ارسال کنید