باسلام خدمت شما پرسشگر محترم حق واضح و آشکار است. اما براي کسي که طالب آن باشد و کسي که طالب حق نيست، هميشه خود را از ديدن آن به کوري مي زند و با هيچ برهان و استدلالي نمي توان حق را براي او اثبات کرد. زيرا او نمي خواهد بپذيرد. او خواب نيست که با يک هشدار بيدار گردد. بلکه خود را به خواب زده و با بمب هم بيدار شدني نيست. امامت از اعتقاد هاي اصولي شيعه است که بر برهان هاي محکم عقلي، قرآني و روايي تکيه دارد و اين آيه هم يکي از برهان هاي نقلي و قرآني بر آن است. با کمي دقت در اين آيه معلوم مي شود که با توجه به نهي آيات قبل از پذيرش ولايت کافران و اهل کتاب و دوستداران به ظاهر مسلمان آنها ، براي مسلمانان اين سؤال پيدا شده که ولايت چه کسي را بپذيرند و خود را به چه کسي بسپارند و امور دنيا و آخرت خود را به چه کسي تحويل دهند و خدا جواب مي دهد که: 1. خود را به خدا بسپاريد که نعم الوليّ است و از همه بيشتر شما را دوست دارد و بهتر شما را اداره مي کند. 2. به رسول خدا بسپريد که خليفه و رسول خداست و مظهر مهر و محبت خداست. 3. به مؤمناني که اين صفات را دارند:الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ. مؤمنان نماز گذاري که در حال رکوع زکات مي دهند يا خضوع کامل دارند (بنا بر اين که به قول اهل سنت منظور از رکوع، تواضع دروني باشد). طبيعي است که منظور از الذين آمنوا همه کساني که اظهار اسلام کرده اند و به ظاهر نماز مي گذارند و تواضع دارند نيست. زيرا بسياري از نمازگزارها و مؤنان دلباخته يهود و نصارا هستند و به حکم قرآن همرديف و عضو آنان هستند که نبايد به ولايت پذيرفته شوند: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ (1) اي کساني که ايمان آوردهايد! يهود و نصاري را ولّي (و دوست و تکيه گاه خود،) انتخاب نکنيد! آنها اولياي يکديگرند و کساني که از شما با آنان دوستي کنند، از آنها هستند . از طرف ديگر بسياري نماز ها فقط ظاهرا نماز است و خضوع و خشوع آنها نفاق و ظاهر نمايي است. اين خود قرآن است که در باره منافقان مي فرمايد: وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِم (2) هنگامي که آنها را ميبيني، جسم و قيافه آنان تو را در شگفتي فرو ميبرد. (بس ظاهر الصلاحند) و اگر سخن بگويند، به سخنانشان گوش فرا ميدهي(بس زيبا و شيرين و به ظاهر مؤمنانه سخن مي گويند). از طرف ديگر اگر همه مؤمنان و مسلمانان منظور باشد، ديگر استثنا معنا ندارد. پس قطعا بعض مؤمنان شايستگي اين ولي بودن را دارند و از همين جا هم معلوم مي شود که منظور از وليّ هم دوست و ياور نيست زيرا مؤمنان همه نسبت به هم يار و ياور هستند و استثنا در اينجا معنا ندارد: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر (3) مردان و زنان باايمان، وليّ (و يار و ياور) يکديگرند امر به معروف، و نهي از منکر ميکنند. همچنان که کافران هم ولي يکديگرند و به همين جهت هم مؤمنان نبايد ولي آنان باشند و آنان را ولي خود بگيرند از اين رو در آيات قبل از آيه بالا مي فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ (4) اي کساني که ايمان آوردهايد! يهود و نصاري را ولّي (و دوست و تکيهگاه خود،) انتخاب نکنيد! آنها اولياي يکديگرند . و اين هم نشان مي دهد که آيه در صدد نيست که فقط مؤمنان را دوست و ياور و وليّ هم بداند و کافران را استثنا کند. زيرا در آيه قبل کافران را رد کرده بود پس استثنا به تعدادي از خود مؤمنان بر مي گردد و مستثنا منه هم جمع ديگر هستند که شايستگي ولي بودن را ندارند. حالا با توجه به اين مطلب و با توجه به اين که وليّ در معناهاي مختلف ياور ، دوست ، هم پيمان ، سرپرست و ... مي باشد ، معلوم شد که آيه از حسب مفهوم و مصداق مجمل و نامعلوم است و ما شک داريم که ولي به چه معنا است و نمي دانيم بعد از خدا و رسول کدام مؤمنان را به ولايت بگيريم و کدام را نگيريم از اين رو چاره اي جز مراجعه به رسول خدا براي تبيين معنا و مصداق هاي آيه نداريم. شيعه با استناد به رواياتي که شيعه و سني نقل کرده اند و با استناد به ادله فراوان ديگر مي گويد مؤمناني که به معناي واقعي و صد در صد کلمه نماز گذار بودند و در نماز نهايت رکوع و تواضع به پيشگاه خدا را داشتند و به مرحله اي رسيدند که شايسته شدند وليّ جامعه باشند، فقط علي بن ابي طالب و فرزندان معصوم اويند و اگر هم اين آيه فقط به علي بن ابي طالب اشاره دارد، حصري با توجه به زمان نزول آيه است. زيرا در آن زمان فقط علي بن ابي طالب از لحاظ ظاهر مي توانست متولي امور باشد و امام حسن و امام حسين هنوز اطفالي کوچک (کمتر از 5 ساله) بودند و سوال و جواب در حقيقت از کسي بود که بعد (بعد فردي نه بعد زماني) از پيامبر به رضاي خدا مي تواند در اين مصدر باشد و در آن زمان فقط علي بن ابي طالب بود که مي توانست عهده دار ولايت بشود و خداوند با وصف: وَيُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ آدرس او را داد و به همين جهت هم پيامبر که عالم به باطن و ظاهر بود در صدد شناسايي فردي برآمد که در رکوع نماز صدقه داده است و با يافتن علي بن ابي طالب او را به سؤال کنندگان به عنوان ولي بعد از خود معرفي کرد. و اين که بعد از خدا و رسول آمده ، معلوم مي شود خلافت بلافصل منظور است و غير ايشان و فرزندان معصومش کس ديگري شايستگي تولي امور مسلمانان را نداشته است. البته قرآن در باب امامت هيچ گاه به نام تصريح نکرده زيرا خدا که عالم به باطن و ظاهر است يا لازم نديده يا مصلحت ديده که نام نبرد و چه بسا ما هم با کمي دقت به وجه و مصلحت نام نبردن راه يابيم. يک نمونه تاريخي تا حدود زيادي اين مصلحت را تاييد مي کند. رسول خدا در روزهاي اخر عمر بارها فرمود که: من در ميان شما دو چيز به جا مي گذارم که تا بدان دو متمسک باشيد از گمراهي در امانيد: کتاب خدا و عترتم. (حديث متواتر ثقلين) با اين وجود يک روز از روزهايي که در بستر احتضار بود فرمود: لوح و دواتي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد. در اينجا با توجه به موضع گيري ها و سخنان قبل پيامبر، همه متوجه شدند که رسول خدا مي خواهد چه بنويسد. چون همين چند روز پيش بود که در منا و در غدير خم فرموده بود: من بين شما دو چيز به جا مي گذارم که تا بدان دو متمسک باشيد از گمراهي در امانيد؛ و معلوم بود که سخن امروز ايشان هم راجع به همين دو چيز ارزشمند و هدايتگر خواهد بود. ولي کساني نمي خواستند اين مطلب باز هم نوشته شود، از اين رو کلام پيامبر را هذيان خواندند و پيامبر هم از نوشتن منصرف شد.(ر. ک: رزيه و واقعه يوم الخميس در تاريخ و کتب حديث). اين واقعه به خوبي نشان مي دهد که اگر نام جانشينان پيامبر در قرآن آمده بود، به يقين براي مخالفان چاره اي جز تحريف و کتمان آيات يا انکار وحيانيت آن نمي ماند و خداوند حکيم که به ظاهر و باطن آگاه است براي از بين بردن انگيزه بر تحريف، نام امامان را در قرآن نبرد. دلالت اين آيه بر امامت از آفتاب نيمروز آشکار تر است. اما براي کساني که حق طلب باشند. اما اشکال هايي که مطرح شده و بارها در اين چهارده قرن از زمان خود امامان تا به امروز مطرح شده و جواب شنيده اند: 1. انکار صحت رواياتي که ذيل آيه آمده است که محدثان اهل سنت اين روايات را نياورده اند. براي اطلاع از کتاب هاي اهل سنت که اين روايت را آورده اند رجوع کنيد به: هيتمي، مجمع الزوائد، بيروت، دار الکتب العلميه، 1408، ج 7، ص 17؛ اسکافي، المعيار و الموازنه، 1402 ق، ص 228؛ طبراني، المعجم الاوسط، دار الحرمين، 1415 ق، ج 6، ص 218؛ حاکم نيشابوري، معرفه علوم الحديث، بيروت، دار الآفاق ، 1400 ق، ص 102 ؛ و ... براي اطلاع بيشتر به شرف الدين ، المراجعات، قم ، بوستان کتاب ، 1426 ق ، ص46-250 مراجعه کنيد. 2. گفته اند بنا بر تفسير شيعه از اين آيه، امامت منحصر در علي بن ابي طالب است. زيرا فقط او بنا بر روايتي که نقل کرده اند ، در رکوع زکات داده است. گفتيم که اين حصر اضافي و ناظر به تعيين مصداق در زمان نزول آيه است نه حصر حقيقي. کساني آمده اند و از رسول خدا مي پرسند ما به چه کساني سر بسپاريم و مطيع محض چه کساني باشيم و امر خود را به چه کساني واگذار کنيم و آيه در جواب آنان نازل مي شود که به خدا و پيامبر و مؤمنان نماز گذاري که در رکوع زکات مي دهند، سر بسپاريد و پيامبر هم مصداق موجود را معرفي مي کند. اين منافات ندارد با اين که در زمان بعد از وفات امام علي، امام واجب الاطاعه ديگري باشد. 3. به درستي گفته اند که دادن زکات در رکوع بايد يک امر پسنديده باشد. زيرا آيه دلالت بر مدح دارد. بعد گفته اند صدقه دادن به مستحقان در حال نماز مستحب نيست بلکه چون باعث مشغول شدن از خدا مي گردد، چه بسا مکروه يا حرام باشد و سبب بطلان نماز گردد. عجب است که انجام عبادتي در عبادت ديگر را مشغول شدن از خدا دانسته اند؟ مگر عبادت توجه به خدا نيست. پس چگونه دادن صدقه در نماز براي رضاي خدا به محتاج که خود عبادت و توجه به خداست، سبب اشتغال و بالاتر سبب بطلان نماز مي شود. البته فعل کثير موجب بطلان نماز مي شود ولي اشاره انگشت به يک محتاج تا انگشتري را از آن درآورد، مگر فعل کثير است؟ حضور قلب با توجه به امور دنيا و غفلت از خدا و عبادت منافات دارد. ولي با توجه به عبادت ديگر منافاتي ندارد بلکه خود عبادت مضاعف و موجب مدح است. 4. گفته اند اين روايت دروغ است زيرا علي بن ابي طالب در زمان رسول خدا زندگي فقيرانه اي داشته و زکات بر او واجب نبوده است. کجاي اين آيه دلالت بر اداي زکات واجب دارد؟ مگر علي نبود که غذاي خود را به فقير و مسکين و اسير داد؟ آيا آن زکات و دادن مال در راه رضاي خدا نبود؟ آيا آن زکات واجب بود؟ آيه منظور از زکات در قرآن هميشه صدقه واجب و معين است؟ زکات يعني دادن مال براي کسب رضاي خدا اعم از واجب و مستحب است و اين که ايشان يک انگشتري داشته باشد که به فقيري بدهد تا با فروش آن قوتي براي خود و خانوده اش تهيه کند ، ممکن نيست؟ 5. گفته اند که اگر خدا مي خواست ايشان را به عنوان امام و وليّ بعد از رسول خدا معرفي کند، نام او را مي برد؟ اولا آيا ما حق داريم براي خدا تعيين تکليف کنيم؟ او خود بهتر مي داند کجا به نام معين کند و کجا به وصف. ديگر اين که آيا معرفي شخص پيامبر کافي نيست؟ مگر خدا در واجبات ديگر فقط کليات را در قرآن نگفته و بقيه قيود و شرايط را به بيان پيامبر واگذار کرده است؟ چرا ما انتظار داريم خدا امامان را به نام معرفي کند؟ آيا اگر نام مي برد و منکران مجبور مي شدند براي رسيدن به اهداف خود آيات را کتمان يا تحريف کرده، با حکمت او منافات نداشت؟ پس او خود بهتر مي داند که در اينجا به نام معرفي کند يا به وصف و تعيين به نام را به پيامبر واگذارد. آنان که به اوامر خدا تسليم باشند را، حجت کافي هست و آن که نخواهد بپذيرد جز با اجبار خدايي نمي پذيرد. بر خداوند لازم است هدايت را به خلق برساند و حجت را بر آنان تمام کند حالا يا با وحي و در قرآن يا از طريق پيامبرش و به زبان او . ما نمي توانيم براي خدا تعيين تکليف کنيم که کجا را خودش بگويد و کجا را به بيان پيامبرش واگذارد. 6. در آخر مدعي شده اند که شيعه نمي داند که کلمه ولي به معني متولي امر و حاکم و خليفه نيست و والي و متولي به اين معنا است. گويا شيعه کساني بوده اند غير عرب و غير آشنا با ادبيات و زبان عرب در حالي که امامان شيعه آگاه ترين فرد به زبان عرب بوده اند و همه ادباي عرب اين معنا را براي لفظ وليّ پذيرفته اند. بله کلمه وليّ لفظي است که به معناي ياور ، دوست، دوستدار، داماد ، پيرو، هم پيمان و ... هست و يکي از معناهاي آن هم متولي امر ديگري مي باشد و اين که در آيه کدام منظور است بايد به قراين آيه و روايات پيامبر که مفسر خدايي قرآن است، مراجعه کرد. کمي دقت در روايات اين باب که علي بن ابي طالب به عنوان وليّ معرفي شده، نشان مي دهد که متولي امر مسلمانان اولين و تنها معنايي است که به ذهن مي رسد و صحيح است. دقت کنيد: هو وليکم بعدي او بعد از من ولي شماست. آيا اگر ولي را به معناي دوست و محب و ... معنا کنيم، معنا مي دهد؟ به روايت زير که امام احمد بن حنبل در مسند خود از بريده نقل کرده، نقل کرده دقت کنيد: غزوت مع علي اليمن فرأيت منه جفوة فلما قدمت علي رسول الله صلي الله عليه وسلم ذکرت عليا فتنقصته فرأيت وجه رسول الله صلي الله عليه وسلم يتغير فقال يا بريدة الست أولي بالمؤمنين من أنفسهم قلت بلي يا رسول الله قال من کنت مولاه فعلي مولاه(4) با علي بن ابي طالب در غزوه يمن بودم که از او جفايي(به نظر خوش) ديدم و وقتي بر رسول خدا وارد شديم، از او شکايت کردم و بر او نقص وارد کردم که ديدم چهره پيامبر تغيير کرد و فرمود: اي بريده، آيا من به مؤمنان سزاوارتر از خودشان نيستم؟ عرض کردم: بلي اي رسول خدا. پس فرمود: هر کس من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست. هر کس با کمي توجه به اين آيه و آيه اولي الامر و رواياتي که ذيل آنها وارد شده و علي را به عنوان ولي بعد از پيامبر معرفي کرده، بنگرد، مي بيند معنايي جز متولي امر براي آن صحيح نيست. برادران اهل سنت بايد بين خود و خدا خلوت کنند و فارغ از همه هياهو ها به دنبال يافتن حق و حجت براي آخرت باشند. اگر بين خود و خدا توانستند حجتي براي محکمه آخرت پيدا کنند ، که بر همان طريق بمانند و گر نه قبل از آن که دير شود به فکر اصلاح برآيند. پي نوشت ها: 1. مائده (5) آيه 51. 1. منافقون (63)آيه 4. 2. توبه (9) آيه 71. 3. مائده (5) آيه 51. 4. احمد حنبل، مسند، بيروت ، دار صادر، ج 5 ، ص 347.
نظر خودتان را ارسال کنید