سلام وقت شما بخير اين شبهه اصل آن بر مى گردد به افسانه اى که در آن اهل سنت خواسته اند ثابت کنند که اميرالمومنين در زمانى که با حضرت زهرا سلام الله عليها زندگى مى کرد به دنبال ازدواج با زنى ديگر آنهم دختر ابوجهل بوده است . ما ضمن بررسى دقيق و مفصل اين موضوع ثابت خواهيم کرد که اين مطلب و احاديثى که به آن تمسک کرده اند همگى دروغ و ساختگى و جعلى مى باشد و اين قضيه به هيچ وجه صحت ندارد . افسانه خواستگارى اميرالمؤمنين ( ع ) از دختر ابوجهل نقد و بررسى : اصل روايت : منبع اصلى افسانه خواستگارى امير مؤمنان عليه السلام از دختر ابوجهل ، رواياتى است که محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود آورده است ، ما در ابتدا اصل روايت نقل و سپس به نقد آن خواهيم پرداخت : . . . پس از باز گشت کاروان اهل بيت از اسارت شام به شهر مدينه ، مسور بن مخرمه نزد امام سجاد ( ع ) آمد و گفت : آيا کارى هست که به من فرمان دهى تا انجام دهم ؟ فرمود : نه ، مخرمه گفت : آيا شمشير رسول خدا را به من مىدهى چون مىترسم از تو بگيرند ؟ به خدا سوگند ! اگر آن را به من بدهى هيچگاه دست آنان به آن نخواهد رسيد مگر جانم را بگيرند ، على از دختر ابوجهل خواستگارى کرد ، پيغمبر را بر منبر ديدم که در اين باره سخن مىگفت و من نوجوانى بودم که به حد بلوغ رسيده و محتلم مىشدم ، شنيدم مىفرمود : فاطمه از من است و من مىترسم در دينش دچار فتنه شود ! ! ! ، سپس يادى کرد از دامادش که از بنى عبد شمس بود و از او ستايش کرد و فرمود : با من با صداقت سخن مىگفت و به وعدهاش وفا مىکرد ، من نمىخواهم حرامى را حلال و حلالى را حرام کنم ولى به خدا سوگند بدانيد دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در يکجا با هم جمع نمىشوند ! ! . ( محمد بن إسماعيل أبو عبدالله بخارى ( متوفاى 256 ه ) ، صحيح البخارى ج 3 ، ص 1132 ، ح 2443 ، تحقيق د . مصطفى ديب البغا ، ناشر : دار ابن کثير ، يمامه - بيروت ، طبعه : الثالثه ، 1407 ج 1987 ) و نيز اين روايت : مسور گفت : على به خواستگارى دختر ابوجهل رفت ، فاطمه شنيد ، نزد پدر آمد و عرض کرد : اطرافيانت گمان مىکنند براى دخترانت ناراحت و خشمگين نمىشوى ، على قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد ، رسول خدا ( ص ) فرمود : ابوالعاص بن ريبع را به دامادى پذيرفتم چون صادق و راستگو بود ، همانا بدانيد ، فاطمه پاره تن من است ، دوست ندارم چيزى ناراحتش کند ، به خدا سوگند ! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در يکجا جمع نمىشوند . پس از اين بود که على از خواستگارى دختر ابوجهل منصرف شد . ( محمد بن إسماعيل أبو عبدالله بخارى ( متوفاى 256 ه ) ، صحيح البخارى ، ج 3 ، ص 1364 ح 3523 ، کتاب فضائل الصحابه ، ب 16 ، باب ذِکْرُ أَصْهَارِ النَّبِىِّ صلى الله عليه وسلم مِنْهُمْ أَبُو الْعَاصِ بْنُ الرَّبِيعِ ) و نيز اين روايت : مسور بن مخرمه گفت : شنيدم رسول بر فراز منبر مىفرمود : فرزندان هشام بن مغيره اجازه گرفتند تا دخترشان را به همسرى على در آورند ، اجازه ندادم ، اجازه ندادم ، اجازه ندادم ، مگر آنکه على به خواهد دخترم را طلاق دهد و با دختر آنان ازدواج کند . فاطمه پاره تن من است ، هرچيز او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است ، هرچيز او را اذيت کند ، مرا اذيت کرده است . ( محمد بن إسماعيل أبو عبدالله بخارى ( متوفاى 256 ه ) ، صحيح البخارى ، ج 5 ، ص 2004 ، ح 4932 ، کِتَاب النِّکَاحِ ، بَاب ذَبِّ الرَّجُلِ عن ابْنَتِهِ فى الْغَيْرَهِ وَالْإِنْصَافِ ) البته روايات ديگرى نيز در اين باره در کتابهاى اهل سنت وجود دارد ولى از آن جايى که کتاب بخارى برترين کتاب روائى اهل سنت است ، ما به نقد روايات اين کتاب بسنده مىکنيم . بى ترديد اگر ريشه اين روايات زده شود ، تکليف بقيه آنها نيز روشن خواهد شد . ديدگاه اهل بيت عليهم السلام در باره اين افسانه : پيش از پرداختن به نقد روايات بخارى ، بهتر ديديم که ديدگاه اهل بيت عليهم السلام را در باره اين افسانه مطرح نماييم . شيخ صدوق رضوان الله تعالى عليه در کتاب شريف الأمالى روايت مفصلى را در اين باره به نقل از امام صادق عليه السلام نقل مىکند که آن حضرت به افسانه بودن اين قضيه تصريح مىکند . علقمه مىگويد : به امام صادق عليه السلام عرض کردم : اى فرزند رسول خدا ، مردم به ما کارهاى زشتى نسبت ميدهند به طورى که سينه ما تنگ شده و شديداً ناراحت مىشويم فرمود : اى علقمه انسان نميتواند خشنودى مردم را جلب نموده و جلو زبان آنها را بگيرد . چگونه سالم مىمانيد از چيزى که انبياء و پيامبران و اوصياء عليهم السلام از او سالم نماندند . آيا به يوسف نسبت ندادند که او تصميم گرفت که زنا کند ؟ آيا در باره ايوب نگفتند که او از اثر گناهانش به آن مصيبتها دچار گشت ؟ آيا در حق داوود پيغمبر نگفتند که او دنبال کرد پرنده را تا اينکه چشمش بزن اوريا افتاد و دلباخته او شد و به منظور رسيدن به هدف خود شوهر آن زن را در جلو جبهه جنگ پيشاپيش تابوت قرار داد تا اينکه کشته شد سپس با آن زن ازدواج کرد ؟ . . . . آيا در باره حضرتش نگفتند که او درباره پسر عمش على عليه السلام نظر خصوصى دارد و طبق هواى نفس خود سخن ميگويد تا اينکه خداوند دروغ آنان را روشن ساخت و اين آيه را نازل فرمود وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْى يُوحى ؟ . . . و در باره اوصياء بيش از اينها گفتند . آيا نسبت ندادند به سيد اوصياء عليهم السلام که او طالب دنيا و در پى خلافت و سلطنت است و اينکه او هميشه در صدد فتنه و آشوب است و سکون و آرامش اجتماع را دوست ندارد . و اينکه او خون مسلمانان را بدون جهت مىريزد و اينکه اگر او مرد خوبى بود خالد بن وليد را مأمور کشتن او نميکردند . آيا نسبت ندادند که او مىخواهد با دختر ابوجهل با داشتن فاطمه زهرا عليها سلام ازدواج کند و اينکه پيامبر در حضور مسلمين بالاى منبر از او شکايت کرد و فرمود : « مردم ! على تصميم گرفته دختر دشمن خدا را بر سر دختر پيامبر خدا بياورد . آگاه باشيد فاطمه پاره تن من است هر که او را آزار دهد مرا آزاد داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و هر که او را بخشم آورد مرا بخشم آورده است » . سپس حضرت امام صادق عليه السلام فرمود : اى علقمه ! چه شگفت انگيز است گفتارهاى متناقض مردم در باره على عليه السلام . چقدر فاصله است ميان گفتار کسى که مىگويد : على خدا و معبود است و گفتار کسى که مىگويد او بنده نافرمان است و دستور معبود را تمرد مىکند ، و از اين دو رقم نسبت ناروا گفتار کسى که او را نافرمان و متمرد مىداند در نظر على عليه السلام آسانتر است از نسبت خدائى بود . اى علقمه ! آيا در باره خدا نگفتند که او سومى از خداوندان سهگانه است آيا او را در صفاتش مانند مخلوقات ندانستند آيا نگفتند که خدا همان روزگار است يا طبيعت است آيا نگفتند که خدا يعنى فلک ( که تدبير تمام عالم بدست فلک و گردون است پس او خدا است ) آيا نگفتند که او جسم است آيا نگفتند که او صوره است ( شکل دارد ) منزه و بسيار بلند مقام است ذات بارى از اين اوهام و خيالات . اى علقمه زبانهائى که ذات مقدس خداوندى را به چيزهائى که هيچ شايستگى و تناسبى با خداوند ندارد نسبت مىدهد ، چگونه ممکن است از نسبتهاى ناراحتکننده به شما خود دارى نمايد پس بايد شما از پروردگار يارى بطلبيد و صبر و استقامت داشته باشيد که زمين ملک خدا است به هر کس که بخواهد مىدهد و البته پايان امر و عاقبت نيک براى پرهيزکاران است . ( أبو جعفر محمد بن على بن الحسين صدوق ( متوفاى 381 ه ) ، الأمالى ، ص 165 ، تحقيق و نشر : دراسات الاسلاميه - مؤسسه بعثه - قم ، چاپ : اول ، 1417 ه ) همچنين مرحوم اربيلى روايتى را از اميرمؤمنان عليه السلام نقل مى کند که آن حضرت تصريح مىکند هيچگاه فاطمه زهرا سلام الله عليها را به خشم نياورده است : به خداوند سوگند ! من هيچگاه فاطمه را خشمگين و ناراحت نکردم تا از دنيا رحلت نمود . فاطمه هم مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانى ننمود . هر گاه من محزون و اندوهناک مىشدم براى رفع غم و اندوه خود به چهره فاطمه نگاه مىکردم . ( أبى الحسن على بن عيسى بن أبى الفتح اربيلى ( متوفاى 693 ه ) ، کشف الغمه فى معرفه الأئمه ، ج 1 ص 373 ، ناشر : دار الأضواء بيروت ، چاپ دوم ، 1405 ه 1985 م ) مسور بن مخرمه ، در صف دشمنان اهل بيت ( ع ) : در تمام رواياتى که اهل سنت آوردهاند به ويژه در صحيح بخارى و مسلم ، سند به فردى به نام مسور بن مخرمه ، از مريدان خاص عبد الله بن زبير مىرسد ، وى از لشکريان ابن زبير بود که در حمله يزيد به مکه مکرمه ، با سنگى که از منجنيق سربازان يزيد پرتاب شده بود به همراه تعدادى ديگر کشته شد . عبد الله بن زبير از دشمنان اهل بيت عليهم السلام بود به حدى که صلوات بر پيامبر را به خاطر اين که اهل بيت آن حضرت خوشحال نشوند ، حذف کرده بود . بلاذرى در انساب الأشراف مىنويسد : از زشتکارىهاى عبد الله بن زبير نام نبردن از رسول خدا ( ص ) در خطبه هايش بود ، هنگامى که علتش را جويا شدند ، گفت : برخى از منسوبين رسول خدا ( ص ) آدمهاى بدى هستند چون از شنيدن نامش گردنها دراز کرده ، خوشحال شده وبر خود مىبالند . ( أحمد بن يحيى بن جابر بلاذرى ( متوفاى 279 ه ) ، أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 418 ) براى اثبات دشمنى مسور بن مخرمه با اهل بيت عليهم السلام ، همين بس که خوارج با او رابطه خوبى داشته و او را از خودشان مىدانستند . ذهبى در مورد مسور بن مخرمه مىنويسد : خوارج او را تحويل گرفته و از خودشان مىدانستند . ( ذهبى ، ( متوفاى 748 ه ) ، سير أعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 391 ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط ، محمد نعيم عرقسوسى ، ناشر : مؤسسه رساله - بيروت ، چاپ نهم ، 1413 ه ) همچنين او از طرفداران معاويه بود به حدى که هر وقت نام معاويه را مىشنيد ، براو دردود مىفرستاد . ذهبى در سير اعلام النبلاء در اين باره مىنويسد : از مسور نشنيدم که يادى از معاويه به کند و بر او درود نفرستد . ( سير أعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 392 ، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، ج 5 ، ص 246 ، تحقيق د . عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الکتاب العربى - لبنان / بيروت ، چاپ اول ، 1407 ه - 1987 م ) حال شما خود قضاوت کنيد ، آيا روايت چنين شخصى را مىتوان در حق اهل بيت عليهم السلام پذيرفت ؟ جالب اين است که طبق نقل بخارى مسور بن مخرمه ، اين مطلب را زمانى به امام سجاد عليه السلام يادآورى مىکند که آن حضرت به تازگى از شام برگشته و مصيبت از دست دادن پدر و برادرانش بر دوشش سنگينى مىکند . آيا در زمانى که امام زين العابدين عليه السلام نياز به تسليت و دلدارى دارد ، هيچ عاقلى به خودش اجازه مىدهد ، با گفتن اين سخنان ، قلب او را بشکند ؟ عدم تناسب سِنّى مسور بن مخرمه ، با مشاهده اين قضيه : نگاهى به شرايط سنى راوى بر اساس آن چه عالمان رجال اهل سنت گفتهاند بسيار جالب و شنيدنى است . مسور بن مخرمه ، در سال دوم هجرت در مکه به دنيا آمده و در سال هشتم هجرت وارد مدينه شده است . از طرف ديگر نقل کردهاند که قضيه خواستگارى از دختر ابوجهل نيز در سال هشتم هجرى بوده يعنى مسور بن مخرمه در زمان وقوع قضيه ، فقط شش سال بيشتر نداشته است . ابن حجر عسقلانى در الإصابه مىنويسد : مسور دو سال پس از هجرت به دنيا آمد و پس ازفتح مکه در ماه ذى حجه سال هشتم وارد مدينه شد که عمرش شش سال بيشتر نبود . ( عسقلانى ، الإصابه فى تمييز الصحابه ، ج 6 ، ص 119 ، تحقيق : على محمد البجاوى ، ناشر : دار الجيل - بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1412 ج 1992 ) همچنين دو نکته ديگر در روايت مسور وجود دارد که توجه به آنها ، دروغ بودن اين افسانه را روشن تر مىنمايد ، که عبارتند از : الف : مسور بن مخرمه در شش سالگى محتلم مىشد ! ( در روايت بخارى به آن اشاره شد ! ! ) حال پرسش ما اين است که هنگامى که سن محتلم شدن و بلوغ جنسى ، پانزده سالگى است ، چگونه است که يک پسر شش ساله محتلم شود ؟ ب : مسور بن مخرمه ، تنها شاهد ماجرا جالب اين است که از ميان آنهمه صحابى ، فقط اين بچه شش ساله آن را شنيده و نقل کرده است . مشخص نيست که چرا بقيه اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله که در مسجد حاضر بودند ، اين قضيه را نشنيده و نقل نکردهاند ؟ اين روايت ، مخالف قرآن است و روايتى که مخالف قرآن باشد باطل است : افزون بر مشکلات جدى گذشته ، هنگامى که اين حديث را براى سنجش ميزان صحت آن به قرآن عرضه مىنماييم ، در همان ابتدا به روشنى ، عدم سازگارى آن را با قرآن ، درمىيابيم زيرا قرآن با صراحت تمام از حليت و جواز تعدد زوجات و اين که مردان مىتوانند با شرائطى ، بيش از يک همسر اختيار نمايند ، سخن گفته است آنجا که مىفرمايد : » فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع » . النساء / . 3 هر چه از زنان که دوست داريد ، دو تا ، سه تا ، چهار تا ، به زنى گيريد . و اين که مىبينيم رسول اکرم صلى الله عليه وآله بر اين امر اقدام نموده است نيز در حقيقت ترجمان عملى اين حکم خداست در حالى که مفهوم حديث مسور بن مخرمه اين است که رسول خدا صلى الله عليه وآله همسر گزينى و ازدواج مجدد را براى خود حلال ولى براى دامادش على عليه السلام حرام اعلام مىکند ! ! . آيا رسول خدا ، مىتواند چيزى را که خداوند حلال کرده است ، حرام کند ؟ عدم امکان اين خواستگارى از منظر تاريخى : طبق اسناد موجود در کتابهاى اهل سنت ، امکان خواستگارى امير مؤمنان عليه السلام از دختر ابوجهل وجود ندارد . ما در اين رابطه به چند نکته بسنده مىکنيم : الف : دختر ابوجهل ، تا پيش از فتح مکه ، اسلام نياورده بود : دخترى که اهل سنت ادعا مىکنند امير مؤمنان از او خواستگارى کرده است ، جويريه نام داشته است که تا فتح مکه اسلام نياورد است و در فتح مکه به همراه ديگر طلقاء از جمله زن برادرش ، مجبور به پذيرش اسلام شد . محمد بن سعد درباره زمان اسلام آوردن او مىنويسد : روز فتح مکه امّحکيم دختر حارث بن هشام همسر عکرمه بن ابوجهل مسلمان شد ، خدمت پيامبر ( ص ) آمد و بيعت کرد ، جويريه دختر ابوجهل . . . اسلام آورد و مسلمان شد ، عتاب بن اسيد بن ابوالعيص بن اميه با وى ازدواج کرد ، سپس ابان بن سعيد بن عاص بن اميه با وى ازدواج کرد که فرزندى از وى نداشت . ( محمد بن سعد زهرى ( متوفاى 230 ه ) ، طبقات الکبرى ، ج 8 ، ص 262 ، ناشر : دار صادر ج بيروت ) . ب : بىدرنگ پس از اسلام آوردن ، با ديگرى ازدواج کرد : جويريه پس از آن که اسلام آورد ، با شخصى به نام ، عتاب بن أسيّد که از سوى پيامبر حاکم مکه گماشته شده بود ، ازدواج نمود ، و تا زمانى که رسول خدا صلى الله عليه وآله زنده بود همسر او بود ، پس ، پس از اسلام نيز نمىتواند اين خواستگارى صورت پذيرفته باشد . ( طبقات الکبرى ، ج 8 ، ص 262 ) همچنين ابن عبد البر و مزى مى نويسند : آنان پس از ازدواج تا زمانى که پيامبر ( ص ) رحلت نکرده بودند ، به مدينه مهاجرت نکردند . ( الاستيعاب فى معرفه الأصحاب ، ج 3 ، ص 1024 ، تحقيق : على محمد البجاوى ، ناشر : دار الجيل - بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1412 ه تهذيب الکمال ، ج 19 ، ص 283 ، تحقيق : د . بشار عواد معروف ، ناشر : مؤسسه الرساله - بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1400 ه ج 1980 م ) بنابراين : خواستگارى از دختر ابوجهل ، نه پيش از اسلام آوردن او با واقعيتهاى تاريخى ، سازگار است و نه پس از اسلام آوردن او . ج : اسلام در قلب جويريه رسوخ نکرده بود : اميرمؤمنان عليه السلام در باره افرادى که در فتح مکه به ظاهر مسلمان شدند مىفرمايد : به خدايى که دانه را شکافت ، و پديدهها را آفريد ، آنها اسلام را نپذيرفتند بلکه به ظاهر تسليم شدند و کفر خود را پنهان داشتند ، و آنگاه که ياورانى يافتند آن را آشکار ساختند . ( نهج البلاغه ، فيض الإسلام ، نامه . 16 ) جويريه از افرادى است که در فتح مکه همزمان با ديگر طلقاء و در سايه شمشير ، اسلام را پذيرفت ، نه اين که با آغوش باز پذيرفته و به حقانيت اسلام ايمان آورده باشد . شاهد بر اين مطلب نيز اين است که هنگامى که در همان زمان صداى اذان بلال را مىشنيد ، جملات زنندهاى را بر زبان جارى کرد که نشان مىدهد نور اسلام در قلب او رسوخ نکرده است . ( أنساب الأشراف ، ج 1 ، ص 157 الوفا بأحوال المصطفى ، ج 1 ، ص 332 ، المختصر فى أخبار البشر ، ج 1 ، ص 97 ) حال چگونه امکان دارد که امير مؤمنان عليه السلام ، با وجود دردانه رسول خدا و بانوى دو عالم ، بخواهد از چنين دخترى خواستگارى نمايد ؟ ! ! د : جويريه ، پدرش را پيامبر مىدانست : طبق نقل برخى از بزرگان اهل سنت ، او اعتقاد داشت که به پدرش نيز ( همانند رسول خدا ) پيشنهاد نبوت شده بود اما به خاطر اين که بين قومش اختلاف نيندازد ، اين پشنهاد را رد کرده است ! ارزقى در اخبار مکه ، واقدى در کتاب المغازى و حلبى در سيره خود به اين مطلب اشاره کرده اند . ( أخبار مکه وما جاء فيها من الأثار ، ج 1 ، ص 275 ، تحقيق رشدى الصالح ملحس ، ناشر : دار الأندلس للنشر - بيروت - 1996 م - 1416 هکتاب المغازى ، ج 2 ، ص 273 ، تحقيق : محمد عبد القادر أحمد عطا ، ناشر : دار الکتب العلميه - بيروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، 1424 ه - 2004 مالسيره الحلبيه فى سيره الأمين المأمون ، ج 2 ، ص 386 ، ناشر : دار المعرفه - بيروت ج 1400 ) با اين حال ، چگونه امکان دارد که امير مؤمنان عليه السلام با داشتن همسرى همچون فاطمه زهرا سلام الله عليها ، از زنى همچون جويريه خواستگارى کند ؟ ! جويريه ، کينه قاتل پدرش را به دل داشت : امير مؤمنان عليه السلام همان کسى بود که در جنگ بدر ، ابوجهل ، را به درک واصل کرد و طبيعى است که بازماندگان مقتول به ويژه دخترش ، کينه قاتل پدر را همواره در دل داشته باشند مگر اين که به حقيقت اسلام ايمان آورده باشند . جويريه از دسته اول بود و کينه اميرمؤمنان عليه السلام را در دل داشت و آن را فراموش نکرده بود . او در اينباره مى گفت : خدا نام محمد را بالا برد ولى ما افرادى که افراد مورد علاقه ما را کشتند دوست نداريم . ( أخبار مکه وما جاء فيها من الأثار ، ج 1 ، ص 275 الوفا بأحوال المصطفى ، ج 1 ، ص 332 السيره الحلبيه فى سيره الأمين المأمون ، ج 3 ، ص 55 ) با توجه به کينه عميق وى نسبت به قاتل پدرش ، آيا قابل تصور است که او بخواهد همسر قاتل پدرش بشود و يا امير مؤمنان بخواهد از چنين شخصى خواستگارى کند ؟ ! عثمان نيز ، بين دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا ، جمع کرد : در روايت اولى که از بخارى در باره خواستگارى اميرمؤمنان عليه السلام نقل شد ، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم دليل ناراحتى خود را از خواستگارى اميرمؤمنان عليه السلام از دختر ابوجهل ، حرمت جمع بين دختر خودش و دختر دشمنان خدا ذکر کرده بود اما سازنده اين قصه فراموش کرده است که با ساخت اين افسانه ، پيش از تنقيص مقام اميرمؤمنان عليه السلام ، عثمان بن عفان ، خليفه سوم خود را زير سؤال برده است زيرا او به قول خود اهل سنت در زمانى که با دختران پيامبر ( بر فرض پذيرش اين مطلب که آنها دختران پيامبر بودهاند در حالى که ثابت شده آنان دختران پيامبر نبوده اند ) زندگى مىکرده نه يکبار که چندين بار بين دختران پيامبر و دختران دشمنان خدا جمع کرده است . اگر واقعاً جمع بين دختر پيامبر و دختر دشمنان خدا ، حرام باشد ، چرا عثمان بن عفان چندين بار اين کار حرام را انجام داده است ؟ مثلا وى با رمله و رقيه در يک زمان زندگى مى کرد ( الاستيعاب فى معرفه الأصحاب ، ج 4 ، ص 1846 ) در حالى رمله دختر شيبه از دشمنان سر سخت پيامبر بود که در جنگ بدر به هلاکت رسيد . ( الإصابه فى تمييز الصحابه ، ج 7 ، ص 654 ، 11186 ، تحقيق : على محمد بجاوى ، ناشر : دار الجيل - بيروت ، چاپ اول ، 1412 ج 1992 ) افزون براين ، عثمان با امّالبنين دختر عيينه و فاطمه دختر وليد بن عبد شمس نيز ازدواج کرده است در حالى که پدر هر دوى آنها نيز در آن زمان از دشمنان خدا بودهاند . اگر واقعاً جمع بين دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا ، حرام بوده ، چرا پيامبر ( ص ) او را از ارتکاب اين عمل منع ننموده است ؟ اهل سنت و ابداء کنندگان اين شبهه ناچارند که يا بپذيرند که قضيه خواستگارى از دختر ابوجهل از اصل دروغ بوده و يا بپذيرند که دختران پيامبر ، همسر عثمان ، نبودهاند و يا بپذيرند که عثمان عملى حرام انجام داده و در حقيقت عقد دختران پيامبر براى عثمان حرام و ازدواج عثمان با آنها باطل بوده است . همچنين لازمه صحت اين روايت ، تنقيص مقام پيامبر ( ص ) است : مرحوم سيد مرتضى رضوان الله تعالى عليه دانشمند بزرگ عالم شيعه ، در اين باره مىنويسند : به خدا سوگند طعن بر پيامبر صلى الله عليه وآله در اين نقل مشهودتر است از طعن بر على عليه السلام ، اين خبر و قصّه را نساخته است مگر فردى بى دين که هدفش تنقيص پيامبر صلى الله عليه وآله وعلى عليه السلام هر دو بوده است و يا ساخته فردى ناصبى و دشمن اهل بيت است که با اين بافتهها مىخواهد بيمارىاش را درمان کند . ناقلان حديث اختلافى ندارند که در موضوع ازدواج فاطمه ، رسول خدا صلى الله عليه وآله به همه اصحابى که خواستگارى کرده بودند پاسخ رد داده بود چون خداوند متعال ، على را براى فاطمه بر گزيده بود ، و لذا رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود : من فاطمه را به عقد على در نياوردم مگر آنکه خدا در آسمان او را به همسرى على در آورد . و مىدانيم که خدا وند متعال ، از بين مردم کسى که زهرا ( س ) را اذيت و مغموم نمايد انتخاب نفرموده است لذا اين خود قوىترين دليل بر دروغگويى راوى است . ( تنزيه الأنبياء ، ص 220 ، ناشر : دار الأضواء بيروت ، 1409 ه - 1989 م . ) نتيجه : با توجه به مطالب پيشين ، اين مطلب به خوبى روشن مىگردد که ، خواستگارى اميرمؤمنان عليه السلام از دختر ابوجهل ، از افسانههايى است که بنى اميه براى پيدا کردن شريک جرم براى خلفا ساخته و پرداختهاند و در اين صدد بودند که با ساختن اين افسانه ، اين مطلب را القاء کنند که اگر ابوبکر فاطمه زهرا سلام الله عليها را رنجانده است ، امير مؤمنان عليه السلام نيز اين کار را کرده است ! ! در حالى که ثابت شد اين ازدواج افسانهاى بيش نبوده و غضب صديقه شهيده از خليفه اول و دوم حقيقتى است که با اين اقدامات محو نخواهد شد . اينان ، هنگامى که ديدند که با وجود غضب حضرت زهرا سلام الله عليها ، مشروعيت خلافت خلفاى سه گانه و متعاقب آن مشروعيت مذهب آنها ، زير سؤال مىرود ، دست به دامان افرادى همچون ابن شهاب زهرى و مسور بن مخرمه شدند تا اينگونه احاديث جعلى را به نفع آنان بسازند . انشاءالله عاقبت بخيرشويد.
نظر خودتان را ارسال کنید