اينکه خداوند گناه شرک را خواهد بخشيد يا خير، برگرفته از شبههاي است. «(از نظر قرآن) شرک بدترين گناه شمرده ميشود، اما به نظر ميرسد نويسنده قرآن نتوانسته است در مورد اينکه خدا شرک را ميبخشد يا نميبخشد تصميم قاطعي بگيرد. در سورة نساء آيات 48 و 116 ميگويد نميبخشد و در آية 153 همين سوره ميگويد ميبخشد. ابراهيم با پرستش ماه و خورشيد و ستاره به عنوان خدايش دچار شرک ميشود[1] اما مسلمانان فکر ميکنند پيامبران گناه نميکنند.» ? تبيين شبهه قرآن در سورة نساء و سور ديگر، صريحاً اعلام ميدارد که شرک گناهي نابخشودني است. (إِنَّ اللّهَ لاَيَغْفِرُ أَن يُشْرَکَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَي إِثْماً عَظِيماً)[2]؛ «مسلماً خدا شرک ورزيدن به او را نمىآمرزد؛ و [گناهان] پايينتر از آن را براى هر کس بخواهد (و شايسته بداند) مىآمرزد؛ و هر کس به خدا شرک ورزد، پس به يقين گناه بزرگى را بر بافته است». (إِنَّ اللّهَ لاَيَغْفِرُ أَن يُشْرَکَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيداً)[3]؛ «در واقع، خدا شرک ورزيدن به او را نمىآمرزد و [گناهان] پايينتر از آن را براى هر کس بخواهد (و شايسته بداند) مىآمرزد. و هر کس به خدا شرک ورزد، پس به يقين به گمراهى دورى گمراه شده است». آياتي ديگر نيز در قرآن وجود دارد که شرک را جزء بدترين گناهان ميداند[4]. با توجه به اين دو آية سورة نساء که در آن شرک در زمرة گناهان نابخشودني قرار ميگيرد، شبههکننده معتقد است که قرآن، در مورد گناه شرک نتوانسته تصميم قاطعي بگيرد و در اين رابطه به داستان گوسالة سامري و احتجاج حضرت ابراهيم7 با مشرکان، استناد کرده است. حضرت موسي7 پس از آنکه بنياسرائيل را از دريا گذراند به کوه طور رفت و چهل روز آنجا بود، بنياسرائيل در غياب او گوسالهپرست شدند و اين شرک به خدا بود و گناهي غيرقابل بخشش، در حاليکه در آيه 153 سورة نساء خدا آنها را بخشيده است: (... ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَاجَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذلِکَ وَآتَيْنَا مُوسَي سُلْطَاناً مُبِيناً)[5]؛ «... سپس، بعد از دليلهاى روشن (معجزهآسا) که برايشان آمد، گوساله(پرستى) را انتخاب کردند، و[لى ما] آن را بخشيديم و به موسى دليلى روشن داديم». همچنين شبههکننده معتقد است، حضرت ابراهيم نيز در جريان احتجاج با مشرکان، از آنها تبعيت کرد و مشرک شد. (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأي کَوْکَباً قَالَ هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاَأُحِبُّ الآفِلِينَ فَلَمَّا رَأي الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ فَلَمَّا رَأي الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هذَا رَبِّي هذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ)[6]؛ «و هنگامى که شب بر او پرده افکند، سيارهاى مشاهده کرد؛ گفت: «اين پروردگار من است؟» و هنگامى که غروب کرد، گفت: «غروبکنندگان را دوست ندارم»، و هنگامى که ماه را در حال طلوع ديد، گفت: «اين پروردگار من است؟» و هنگامى که غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمايى نکرده بود، قطعاً از گروه گمراهان بودم»، و هنگامى که خورشيد را در حال طلوع ديد، گفت: «اين پروردگار من است؟ اين (از همه) بزرگتر است!» و هنگامى که غروب کرد، گفت: «اى قوم [من]! به راستى که من نسبت به آنچه شريک (خدا) قرار مىدهيد، بىتعهدم». به ديگر سخن، به نظر شبههکننده، قرآن در آيات 48 و 116 سوره نساء ميگويد که خدا گناه شرک را نميبخشد اما در در داستان گوساله سامري و احتجاج ابراهيم با مشرکان، بني اسرائيل و حضرت ابراهيم بخشيده ميشوند در حالي که آلوده به شرک شدند[7]. شرک و غفران الهي بر اساس ديدگاه مفسران، مراد از شرک در آيات 48 و 116 سوره نساء ـ که قبلاً ذکر شد ـ شرک جلي (آشکار) يا شرک در عبوديت و الوهيت است[8]. البته شرک در حوزه عمل، داراي مراتب گوناگوني است که از جهت ظهور و خفا در يک سطح نيستند. به طور مثال، شرک در عبادت در مرتبه آشکار خود، عبارت است از انجام مناسک عبادي و اعمال خاص ـ مانند رکوع و سجود، قربانيکردن و... ـ براي غيرخداوند، همراه با اين اعتقاد که آن معبود، شايستة مقام الوهيت و خدايي است. اين آشکارترين جلوه شرک در پرستش است. علاوه بر اين در بينش اسلامي، هرگونه دنياپرستي، جاه پرستي، هواپرستي و... نوعي شرک در عبادت و پرستش غير خدا به شمار ميآيد. کسي که مطيع بيچون و چراي نفس خويش است در واقع آن را عبادت کرده است، اين نوع شرک که عده بيشماري از مردم و حتي مسلمانان و مؤمنان گرفتار آنند، شرک خفي يا پنهان نام دارد: (أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ...)[9]؛ «آيا اطلاع يافتى از کسى که هوسش را معبود خود گرفت؟! ...». همانگونه که توحيد داراي مراتبي است شرک نيز مراتبي دارد. با توجه به نظر مفسران آيات سورة نساء، ناظر بر شرک جلي و آشکار است نه خفي، بنابراين ما نيز بحث را بر همين اساس پي ميگيريم. حال سوال اين است که آيا خداوند گناه شرک و مشرک را ميبخشد يا خير؟ آيا غفران الهي شامل ايشان ميشود؟ در چه صورتي رحمت و مغفرت الهي شامل حال مشرکان ميشود؟ طبرسي در مجمع البيان ذيل آيه 48 سوره نساء ميگويد: «معناي آيه اين است که خداوند شرک به خودش را نميبخشد ولي گناهان غير از شرک را براي هر کس که بخواهد ميبخشد. مفسران ميگويند اين آيه اميدوار کنندهترين آية قرآن است. چون در آن تمام معاصي به غير از شرک داخل در مشيت غفران و آمرزش الهي است. ايشان سپس مينويسد که مسلمانان بر اينکه خداوند با توبه بندهاش را ميبخشد، اجماع دارند و اينکه خدا مشرک را نميبخشد يعني بدون توبه نميبخشد به عبارت ديگر خداوند ديگر گناهان را بدون توبه اگر بخواهد ميبخشد ولي شرک را فقط با توبه ميبخشد»[10]. علامه طباطبايي در تفسير الميزان ذيل آيه 48 مينويسد: «اما حکمت اينکه شرک را نميآمرزد، اين است که عالم خلقت که سراپايش رحمت خدا است، اساسش عبوديت خلق و ربوبيت خداي تعالي است، همچنان که خود خداي تعالي فرمود: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ)[11] و معلوم است که با شرک ديگر عبوديتي نيست[12]. علامه در مورد بقية گناهان و بخشش آنها از سوي خداوند به دو عامل اشاره دارد يکي شفاعت انبياء، اوليا، ملائکه و افراد نيک[13] و ديگري اعمال صالح انسان که باعث بخشش بقية گناهان ميشود[14]. همانطور که خداوند ميفرمايد: (إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ)[15]. علامه در ادامه مينويسد: «و اما توبه، آيه شريفه متعرض آن نشده، چون مورد مساعد نبوده و مورد آيه شرک و عدم ايمان است و با حفظ عدم ايمان، توبه معنا ندارد، علاوه بر اينکه توبه اختصاص به يک گناه و دو گناه ندارد، آدمي از هر گناهي توبه کند آمرزيده ميشود، چه شرک و چه غيرشرک[16] چون خداي تعالي فرموده: (قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ)[17]. ابوالفتوح رازي نيز ذيل اين آيه مينويسد: «از اميرالمؤمنين علي روايت کرده که او گفت در قرآن هيچ آيه نيست که من دوستتر دارم از اين آيه و اين آيه دليل است بر آنکه خداي تعالي فساق اهل صلاه را بيامرزد و اگرچه توبه نکرده باشند و وجه استدلال از اين آيه آن است که خداي تعالي در آيت نفي و اثباتي نهاد و گفت شرک نيامرزم و مادون شرک بيامرزم و امت اجماع کردند که خدايتعالي شرک بيامرزد با توبه. اگر مادون شرک نيامرزد بيتوبه، فرقي نباشد ميان نفي و اثبات.»[18] البته آشکار است که خداوند گناهان غير از شرک را براي هر کس که بخواهد ميبخشد، نه براي همه و از طرفي خداوند حکيم است و حکمت او اقتضا ميکند که اين مشيت و آمرزش او بدون دليل نباشد. قطعاً کساني که توبه کرده باشند در اولويت استحقاق اين مشيت الهي قرار خواهند گرفت. مفسران اعم از شيعه و سني اجماع دارند که شرک گناهي نابخشودني است و مغفرت الهي فقط در صورت توبه، شامل حال مشرک ميشود و همگي، مطالبي نزديک به همين مضمون را در تفاسير خود ذيل آيات 48 و 116 سوره نساء ذکر کردهاند[19]. شرک بنياسرائيل و داستان حضرت ابراهيم7 استناد شبههکننده در عدم تصميمگيري قاطع قرآن نسبت به بخشش و عدم آن، درمورد گناه شرک، به گوسالهپرستي بنياسرائيل در غياب حضرت موسي7 و احتجاج حضرت ابراهيم با مشرکان بود که توضيح آن قبلاً ارائه شد. اما در مورد گوسالهپرستي بنياسرائيل بايد گفت که آيات قرآن برخي برخي ديگر را تفسير ميکنند و اگر در رابطه با موضوعي ميخواهيم نظر قرآن را بدانيم بايد تمام آيات قرآن را بررسي کنيم تا بتوانيم به نظر قرآن در آن موضوع دست يابيم. در سوره بقره خداوند ميفرمايد: (وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَي بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَيْرٌلَّکُمْ عِندَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَيْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ)[20]؛ «و (ياد کنيد) هنگامى را که موسى به مردمش گفت: «اى قومِ [من]! در حقيقت شما با انتخاب گوساله (پرستي)تان به خويشتن ستم کرديد؛ پس به سوى آفريدگارتان بازگرديد؛ و (منحرفان) خودتان را بکشيد؛ [که] اين [کار] در نزد آفريدگارتان براى شما بهتر است.» پس (خدا) توبه شما را پذيرفت، [چرا] که فقط او بسيار توبهپذير [و] مهرورز است». آري بنياسرائيل توبه کردند آن هم چه توبه دردناکي و به دين طريق گناه شرک ايشان از سوي خدا بخشيده شد[21]. به ديگر سخن بخششي که در آيه 153 سورة نساء نسبت به بنياسرائيل ذکر شده، در واقع بعد از توبه ايشان از گناه بود نه قبل يا بدون توبه و بدون دليل. البته در آن آيه ذکر از توبه بنياسرائيل به ميان نيامده ولي در آيه 54 سوره بقره به روشني مشاهده ميشود که ايشان توبه کردند و بخشش بعد از توبه بود. در داستان حضرت ابراهيم7 نيز که مورد استناد شبهکننده قرار گرفته هم اصلاً از بحث خارج است. زيرا در اين داستان حضرت ابراهيم7 اولا به دنبال شرک و بتپرستي نبود بلکه هدف او از اين رفتارها احتجاج با بتپرستان بر بيهودگي و بيفايده بودن بتپرستي بود. ثانياً با توجه و تعمق در محاورة او به ترتيب با ستارهپرستان، ماهپرستان و خورشيد پرستان، موحد بودن ابراهيم7 آشکار ميشود: (... فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاأُحِبُّ الآفِلِينَ... فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ... فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ)[22]. ابراهيم7 براي هدايت ماه پرستان، ظاهرا با آنها هم کلام ميشود اما وقتي خورشيد طلوع ميکند و ماه غروب ميکند آشکارا ميگويد: «اگر خدايم مرا هدايت نکند از گمراهان خواهم بود.» اين مطلب صريحاً به يکتاپرستي او اشاره دارد و اينکه با مشرکان همداستان ميشده، آگاهي و هدايت ايشان از گمراهي شرک و بتپرستي بوده است و بس. ثالثاً اگر هم قبول کنيم ابراهيم7 در آن زمان هنوز موحد و يکتاپرست نبوده باز هم اشکال وارد نيست، چون او به دنبال يافتن و شناخت خداي حقيقي بوده و اينکه انسان براي شناخت و يافتن خداي اصلي و حقيقي، اديان و راههاي مختلف را بررسي کند و در اين رابطه تحقيق کند امري کاملاً ستودني است[23]. همچنين نگاهي به اول و آخر اين واقعه عمق اشتباه شبهه کننده را آشکارتر ميسازد، زيرا اين داستان در ميان آياتي قرار گرفته که همه بر توحيد بلکه يقين آن حضرت دلالت دارند. نقطة شروع جايي است که آن حضرت عمويش را به خاطر بتپرستي زير سؤال برده و ميفرمايد: من، تو و قومت را در گمراهي آشکاري ميبينم. سپس خداوند ميفرمايد: «و اين چنين ملکوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم و تا اينکه از يقينکنندگان باشد». که نشان ميدهد حضرت ابراهيم نه تنها موحد بود بلکه در توحيد خود به يقين رسيده بود و آنگاه است که خداوند به نقل سخنان حضرت ابراهيم در احتجاج با قومش ميپردازد. (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأي کَوْکَباً قَالَ...) جالب اينکه اين دو آيه با «فاء» تفريع به هم ربط داده شدهاند که دلالت بر تأخر ميکند و نشان ميدهد حضرت ابراهيم موحدانه وارد ايناستدلال شدهاند. از سوي ديگر در آية 83 ميفرمايد: «و اين[ها] دليل ما بود که آنها را به ابراهيم در برابر قومش داديم! رتبههاي هرکس را بخواهيم (و شايسته باشد) بالا ميبريم؛ به راستي که پروردگار تو، فرزانهاي داناست» که باز نشان ميدهد تمام اينها به سرانگشت هدايت خداوند صورت گرفته و هيچ لغزشي از سوي حضرت ابراهيم رخ نداده است بلکه فقط روشي بوده براي تنبه و بيداري قومش. جمعبندي خدا گناه شرک را هرگز بدون توبه نخواهد بخشيد و گناهان ديگر غير از شرک را بدون توبه براي هرکس که بخواهد ميبخشد. به عبارت ديگر گناهان در يک تقسيمبندي به دو دسته تقسيم ميشوند: شرک و غيرشرک. کساني که مشرک شوند مخاطب بخش اول آيه 48 و 116 سوره نساء هستند. (إِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَکَ بِهِ)، اما کساني که فاسقند ولي ايمان به خدا دارند مخاطب بخش دوم اين آيه هستند. (وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ يَشَاءُ). اين خواست و بخشش الهي از راههاي مختلفي صورت ميگيرد. ابتدا از طريق توبه، که در اين صورت فرقي بين مشرک و مومن نخواهد بود چرا که هردو ميتوانند با توبه مورد غفران الهي قرار بگيرند. راه دوم شفاعت انبياء، اوليا و ملائکه است[24] و راه سوم کارهاي نيک که انسان انجام ميدهد[25]. البته اين دو راه اخير مختص مؤمنان است و شامل حال مشرکان نميشود. به عبارت ديگر تنها راه مشرکان براي اينکه مورد بخشش و آمرزش الهي قرار بگيرند فقط و فقط توبه است. منابع جهت مطالعه بيشتر 1. طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ سوم، 1394 هجري. (به جلد 4 ص 370 ذيل آية 48 سورة نساء مراجعه شود) 2. حسيني زنجاني، عزالدين، معيار شرک در قرآن، ترجمة سيد ابوالفضل مجتهدي، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1385 شمسي. 3. سعيدي مهر، محمد، آموزش کلام اسلامي، چاپ سپهر، نوبت دوم، 1381شمسي. 4. مکارم شيرازي، ناصر، تفسيرنمونه، با همکاري جمعي از دانشمندان، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ بيست و هفتم، 1378 شمسي. (به جلد 4، ص 409 ذيل آية 48 سورة نساء مراجعه شود) [1]. انعام / آيات 76 و 77. [2]. نساء / 48. [3]. نساء / 116. [4]. (وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْکَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُکَوَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ) زمر/ 65. و به يقين، به سوى تو و به سوى کسانى که پيش از تو بودند، وحى شد که اگر شرک بورزى، قطعاً عملت تباه مىشود و حتماً از زيانکاران خواهى بود. (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِيإِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ). مائده/ 72. «کسانى که گفتند: «در واقع، خدا همان مسيح، پسر مريم، است.» به يقين کفر ورزيدند؛ در حالى که مسيح گفت: اى بنى اسرائيل (= فرزندان يعقوب)! خدا را، که پروردگار من و پروردگار شماست، بپرستيد؛ [چرا ]که هر کس به خدا شرک ورزد، پس حتماً خدا بهشت را بر او ممنوع ساخته؛ و مقصدش آتش است؛ و براى ستمکاران هيچ ياورى نيست». [5]. نساء / 153. [6]. انعام / 76 ـ 78. [7]. اين نظر شبهه کننده است والا ساحت انبياء الهي از اين گناهان بري است. [8]. روحالمعاني، آلوسي، ج 5 ـ 6، ص 68، مجمعالبيان، ج3، ص101ـ103، الکشاف، زمخشري، ج 1، ص 519 و 520، الدرالمنثور، سيوطي، ج 2، ص 556 ـ 558، الميزان، ج 4، ص370، في ظلال القرآن، سيد قطب، ج2، ص 101، تفسير کبير، امام فخر رازي، ج 4، ص 99ـ101، المنار، محمد رشيد رضا، ج 5، ص 147 و 148. [9]. فرقان / 43 و جاثيه / 23. [10]. طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 101 و 102. [11]. ذاريات / 56. [12]. طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 370. [13]. (مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ) (بقره/ 255)؛ (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) (انبياء/ 28)؛ (لَا يَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا) (مريم/ 87)؛ (يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا) (طه/ 109). [14]. طباطبايي، الميزان، ج 4، ص 370. [15]. هود/ 114. [16]. تفسير الميزان، ج 4، ص 370. البته علامه در جاي ديگر اشاره دارد که کفر و دشمني با رسول خدا9 هم جزء گناهاني است که بخشوده نميشود جرا که برگشت اين کفر آنان به شرک است. به عبارت ديگر کفر و شرک دراينجا به يک معناست. (إِنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا وَسَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ، يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلاتُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ، إِنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ) (محمد/ 32 ـ 34) و تفسير الميزان، ج 5، ص 83. [17]. زمر/ 53. [18]. تفسير رَوح الجِنان و رُوح الجَنان، ابوالفتوح رازي، ج3، ص 406. [19]. التبيان في تفسيرالقرآن، شيخ طوسي، ج3، ص 218ـ220، الکشاف، زمخشري، ج1، ص519 و520، جامعالبيان، محمد بن جرير طبري، ج4، ص 159 و 160، روحالمعاني، آلوسي، ج5 ـ6، ص68، الدرالمنثور، سيوطي، ج2، ص 556 ـ 558، في ظلال القرآن، سيد قطب، ج2، ص101، تفسيرکبير، امام فخررازي، ج4، ص 99ـ 101، المنار، محمد رشيد رضا، ج 5، ص 147 و 148. [20]. بقره/ 54. [21]. طبق نقل بعضي از روايات موسي7 دستور داد در يک شب تاريک تمام کساني که گوسالهپرستي کرده بودند غسل کرده و کفن بپوشند و صف کشيده و شمشير در ميان يکديگر نهند! ممکن است چنين تصور شود که اين توبه چرا با اين خشونت انجام گيرد؟ آيا ممکن نبود خداوند توبة آنان را بدون اين خونريزي قبول فرمايد؟ پاسخ به اين سوال از سخنان بالا روشن ميشود زيرا مساله انحراف از اصل توحيد و گرايش به بتپرستي مسأله سادهاي نبود که به اين آساني قابل گذشت باشد، آن هم بعد از مشاهدة آن همه معجزات روشن و نعمتهاي بزرگ خدا. (مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج1، ص 256) [22]. انعام / 76 ـ 78. [23]. البته اين استدلال اخير براي متقاعد کردن شبههکننده است، شکي نيست که پيامبران الهي همگي از ابتدا موحد بودهاند و هرگز به خداوند شرک نورزيدهاند. ر.ک. اوائل المقالات، شيخ مفيد، ص 18. [24]. (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) (انبياء/ 28)؛ (يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا) (طه/ 109). [25]. (إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ) (هود/ 114).
نظر خودتان را ارسال کنید