سلام وقت شما بخير 1ـ اين گزاره که زمان ، امري نسبي است ، در حال حاضر امر مسلّمي نيست که ما انتظار داشته باشيم در منابع اسلامي (قرآن و روايات ) درباره ي آن سخن گفته شده باشد. نظريّه نسبيّت آلبرت اينشتين هم ، که از نسبيّت زمان سخن مي گويد ، صرفاً نظريّه و مدلي فرضي است در علوم تجربي ، براي توجيه مشاهدات فعلي ما از عالم خلقت. لذا هيچ برهان قطعي بر درستي اين نظريّه وجود ندارد ؛ کما اينکه هيچ نظريّه ي تجربي ديگري نيز قطعي نبوده ، صرفاً مدلهايي هستند فرضي براي توجيه مشاهدات فعلي ما ؛ از اينرو نظرات علمي دائماً در حال تغيير بوده و هستند. پس درست نيست که ما فرضيّات پا در هواي دانشمندان را که متّکي بر شيوه هاي غير يقيني هستند بر قرآن کريم و روايات تحميل نماييم. راه صحيح استفاده ي علمي از قرآن کريم و روايات اين است که ما بدون داشتن پيش فرضهاي تحميلي ، به سراغ اين متون رفته و اطلاعات را از آنها استخراج و بر اساس آنها به نظريّه پردازيهاي جديد بپردازيم. امّا قبول اين حقيقت که علوم تجربي موجود ، بر خلاف تصوّر اکثر افراد ، علومي ظنّي بوده يقين آور نيستند ، ممکن است براي حضرت عالي نيز مشکل باشد ؛ لذا قبل از پرداختن به ادامه ي بحث ، لازم ديده شده که مطلبي در اين باب خدمت با سعادت حضرت عالي عرضه گردد. ــ نقد علوم تجربي از ديدگاه فلسفه ي علوم تجربي. اساساً در علوم تجربي چيزي به نام قانون قطعي و يقيني وجود ندارد که نظريّه ي نسبيّت زمان دومي آن باشد. هر چه در علوم تجربي است همگي نظريّه اند. به قول متفکّر و فيزيکدان برجسته ي کشور عزيزمان جناب دکتر مهدي گلشني در کتاب « ديدگاههاي فلسفي فيزيکدانان معاصر » و کتاب « از علم سکولار تا علم ديني » ، نظريّات علوم تجربي صرفاً مدلهايي هستند براي توجيه مشاهدات ما از عالم. براي روشن شدن مقصود به اجمال ، چند مثال ذکر مي شود. الف ـ اوّلين کسي که نظريّه ي اتم (ذرّه ي بنيادي و نشکن ) را مطرح ساخت دموکريتوس ، فيلسوف يوناني بود. اين نظريّه در قرون اخير دوباره مطرح شد تا بوسيله ي آن برخي مشاهدات ما در عالم فيزيک و شيمي توجيه شوند. لذا اعتراف به وجود اتم نه از راه مشاهده ي حسّي بود و نه از راه برهان عقلي وجودش اثبات شده است. فرض وجود اتم صرفاً براي اين بود که مي توانست برخي از سوالات ما را پاسخ دهد. بعد از مدّتي دانشمندان متوجّه شدند که فرضيّه ي اتم به تنهايي نمي تواند همه ي سوالات را جواب دهد ، لذا اين نظريّه مطرح شد که شايد اتم هم اجزايي دارد. باز اين مساله نيز نه حسّي است نه عقلي ؛ و فقط فرضي مفيد است که در يافتن پاسخ برخي سوالات ما ، کار آيي دارد. در اين زمان تامسون مدل کيک کشمشي را ارائه داد که در آن اجزائي به نام الکترون مثل کشمش هايي در کيک کشمشي پراکنده اند. اين مدل بسياري از سوالات را جواب داد ولي در برابر برخي سوالات تازه تر نارسايي اش آشکار شد. لذا مدل اتم هسته دار رادرفورد مطرح شد که آن نيز مشکلات باز هم بيشتري را حلّ نمود ؛ ولي باز ناتواني اش در حلّ مسائل نوظهور روشن شد. لاجرم مدل سيّاره اي بور پيشنهاد شد که سالها از پس سوالات بر آمد ولي بالاخره آن نيز در برابر سوالات جديدتر به زانو در آمد ؛ و مدل کوانتومي شرودينگر جاي آن را گرفت که امروزه بر اذهان اساتيد و دانشجويان فيزيک حکومت مي کند. امّا اين آخر ماجرا نيست ؛ چون بر خلاف دانشجويان و اساتيد مقلّدي که به غلط خود را مجتهد فيزيک مي پندارند ، دانشمندان محقّق ، اين مدل را هم به چالش کشيده اند. امروزه حتّي خود اتم زير سوال است کجا رسد اجزاء آن. امروز نظريّه نوظهور ابَرريسمان است که با مکانيک کوانتوم دست و پنجه نرم مي کند. حاصل مطلب اين که امروزه اگر ما وجود اتم ، الکترون ، پروتون ، پوزيترون ، نوترون ، فتون و امثال آنها را مي پذيريم صرفاً از اين جهت است که کارکرد داشته تجارب و مشاهدات ما را توجيه مي کنند ؛ و کارکرد داشتن يک نظريّه منطقاً دليل بر درستي آن نيست. در همين روندي که گفته شد ملاحظه فرموديد که مدلهاي گوناگون اتم هر کدام کارکردهايي داشتند. پس آيا همه ي آنها درستند. روشن است که همه درست نيستند ؛ ولي برخي از آنها بر برخي ديگر ترجيح دارند ؛ و اساساً کار علوم تجربي همين است که دنبال مدلهايي با کارکردهاي هر چه بيشتر باشد ؛ لذا هر گاه مدلي قويتر ارائه شد مدل قبلي بازنشسته مي شود. ب ـ شاهد ديگر در علم نجوم است. هيئت زمين مرکزي بطلميوس که نتيجه ي سالها رصد ستارگان و محاسبات رياضي بود ، ساليان درازي درست مي نمود ، تا آنجا که با اين نظريّه حرکت تمام سيّارات قابل توجيه بود و بر اساس آن مي شد خسوف و کسوف را به دقّت پيش بيني نمود. لذا عدّه ي به خاطر کارکرد داشتن آن و پيش بينيهاي درستش گمان مي کردند که اين نظريّه کاملاً درست است ، تا اينکه ابوسعيد سجزي در قرن چهارم هجري در درستي اين نظريّه ترديد ايجاد نمود و گفت که خورشيد مرکز عالم است و زمين به گرد خورشيد مي گردد . ابوريحان بيروني اين نظريّه را از ابوسعيد سجزي در کتاب خود نقل نموده و گفته است من نيز شک دارم که آيا خورشيد مرکز عالم است يا زمين ؛ ولي درستي هيچکدام قابل اثبات نيست چون محاسبات نجومي طبق هر دو نظريّه به يک جواب منتهي مي شوند. کپرنيک بعد از حدود چهار صد سال از او ، باز نظريّه ي وي را مطرح ساخت ؛ گاليله آن را تئوريزه نمود و شواهدي تجربي بر درستي آن ارائه نمود. کپلر مدارهاي دايره اي سيّارات را بيضوي کرد و نيوتن با قانون جاذبه اش اين هيئت را محکم ساخت ؛ چنان که بعضي ادّعا کردند فيزيک به آخر خود رسيده است . و در حالي که اين نگرش به عالم هستي ، حقيقتي و قطعي تلقّي مي شد و بر اساس آن صدها مساله ي بشر حلّ مي شد ، و به راحتي مي شد با اين نظريّه بر روي کره ي ماه فرود آمد ، ناگهان آلبرت اينشتين با نظريّه ي نسبيّت عامّ و ادوين هابل با نظريّه ي انبساط عالم از راه رسيدند و بساط هيئت نيوتني را در هم فرو ريختند ، و تبييني متفاوت از عالم و گرانش ارائه دادند. نظريّه ي نسبيّت و انبساط جهان نيز تنها نظريّه ي مطرح در جهان امروز نيستند ؛ بلکه اينها نيز رقيبهايي در عالم علم دارند که ممکن است روزي جاي اينها را بگيرند. پس چگونه مي توان اين نظريّات را قطعي دانست. خود دانشمندان طراز اوّل علوم تجربي ــ برخلاف رده هاي پايين و مقلّد اين علوم ــ هيچگاه به علوم تجربي به عنوان علم قطعي نظر نمي کنند و الّا در پي کشف جديد نمي بودند. اين افراد کم اطلاع از ماهيّت علوم تجربي هستند که اين علوم را يقيني مي انگارند. مفاهيمي چون الکترون ، پرتون ، نوترون ، کوارک ، پوزيترون ، انحناي فضا ، نسبيّت زمان ، نيرو ، فتون و ... همگي فرضيّه هايي هستند براي توجيه مشاهدات حسّي انسان ، که خودشان هيچگاه محسوس نيستند. لذا امروزه در نظريّه ي ابر ريسمان ، تمام اين امور به چالش کشيده شده اند. اگر کسي با تاريخ علوم تجربي ، بخصوص فيزيک نظري ، آشنا باشد آنگاه متوجّه مي شود که اين مفاهيم چگونه زاده شده اند. در اينجا ذکر چند اعتراف از فيزيکدانان بزرگ نيز خالي از فايده نيست. هايزنبرگ: « فرمولهاي رياضي جديد ديگر خود طبيعت را توصيف نمي کنند ، بلکه بيانگر دانش ما از طبيعت هستند. ما مجبور شده ايم که توصيف طبيعت را که قرنها هدف واضح علوم دقيقه به حساب مي آمد کنار بگذاريم. تنها چيزي که فعلاً مي توانيم بگوييم اين است که در حوزه ي فيزيک اتمي جديد ، اين وضعيّت را قبول کرده ايم ؛ زيرا آن به حدّ کافي تجارب ما را توضيح مي دهد. » (ديدگاههاي فلسفي فيزيکدانان معاصر ، ص34) کمبل: « حوزه ي کار فيزيک مطالعه ي يک جهان خارجي نيست ؛ بلکه مطالعه ي بخشي از جهان داخلي تجارب است. و دليلي وجود ندارد که ساختارهايي نظير ... که ما وارد مي کنيم تناظري با واقعيّت خارجي داشته باشند.» (همان) هايزنبرگ: « هستي شناسي ماترياليسم مبني بر اين توهّم است که ... واقعيّت مستقيم دنياي اطراف ما را مي توان به حوزه ي اتمي تعميم داد. امّا اين تعميم غير ممکن است. اتمها شيء نيستند. » (همان ، ص 42) 2ـ همانطور که پيشتر گفته شد ، راه صحيح در باب علوم تجربي اين است که ما اطلاعات لازم درباره ي زمان ، مکان ، آفرينش جهان خلقت ، کيفيّت کنوني آن و نحوه ي پايان يافتن آن و ديگر امور مربوط به جهان را از قرآن و روايات استخراج و طبقه بندي کنيم و در مرحله دوم با متد تحقيق در علوم تجربي يا با متدي که ممکن است بتوانيم آن را هم از متن دين به دست آوريم و يا با متدي ترکيبي ـ از متد علوم تجربي و متد علوم اسلامي ـ به نظريّه پردازيهاي جديد بپردازيم. امّا متأسفانه اين مهمّ تا کنون در هيچکدام از رشته هاي علوم تجربي طبيعي ، تحقّق نيافته است. البته در دهه ها ي اخير گروهي از انديشمندان حوزه و دانشگاه ، آستين همّت بالا زده و نهال علم تجربي ديني را برنشانده اند ؛ لکن هنوز اين تحقيقات در مراحل اوّليّه بوده و مانده تا به بار بنشيند. به هر حال تا يک نظام فيزيک اسلامي درست نشده و اطّلاعات اسلامي به اندازه ي کافي فراهم و فراوري نشده اند ، نمي توان به طور قطع ادّعا نمود که اسلام طرفدار مطلق بودن زمان است يا طرفدار نسبيّت آن؟ و هر گونه تفسير علمي از اين متون ، بر اساس يک فيزيک غير اسلامي در حقيقت ، نوعي تفسير به رأي خواهد بود. براي مثال ممکن است برخي افراد ،آيه ي 17 و 18مزّمل را شاهدي بر نسبيّت زمان بدانند ؛ ولي حقيقتاً معلوم نيست که چنين باشد. خداوند متعال در اين آيه مي فرمايند: « فَکَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شيباً ؛ السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولا ـــــ چگونه خود را حفظ توانيد کرد ــ اگر کافر شويد ــ در روزي که کودکان را پير مىکند. آسمان به سبب آن از هم شکافته مىشود، و وعده ي او شدنى و حتمى است.» در تفسير اين آيه گفته شده: تعبير پير شدن کودکان ، کنايه از سختي عذاب است. امّا از ظاهر آيه بر مي آيد که آيه ناظر به لحظه ي اتّقاق افتادن قيامت و درهم فرو ريختن جهان است نه محشر و حضور در عالم آخرت. همچنين هيچ دليل قانع کننده اي نيست که نشان دهد تعبير موجود در آيه از باب مجاز مي باشد. لذا ممکن است اين از ويژگيهاي لحظه ي قيامت باشد که در آن کودکان با سرعت پير مي شوند. از اينرو ممکن است کساني بخواهند اين آيه را بر اساس نظريّه نسبيّت معنا کنند ؛ لکن به نظر مي رسد که اين آيه نظريّه ي نسبيّت نيز قابل تبيين نيست مگر اينکه قائل به حرکت مافوق سرعت نور باشيم ؛ که در آن صورت خود نظريّه ي نسبيّت نيز با مشکلاتي روبرو مي شود. پس اگر بپذيريم که آيه مجازگويي نکرده بايد دنبال نظريّه اي غير از نظريّات موجود بود تا بتوان اين آيه را معني نمود. 3ـ بحث زمان در فلسفه ي اسلامي نيز با آنچه در علم فيزيک مطرح شده تفاوت فراواني دارد ؛ زمان در فلسفه صدرايي به اقسام پنجگانه اي تقسيم و بُعد چهارم جسم شمرده مي شود. در حالي که در فيزيک تنها از يک گونه زمان بحث مي شود ؛ لکن در اينکه زمان بُعد چهارم جسم است با حکمت متعاليه هم نظرند. معرّفي چند منبع ـ از علم سکولار تا علم ديني ، دکتر مهدي گلشني ـ قرآن و علوم طبيعت ، دکتر مهدي گلشني ـ تحليلي از ديدگاههاي فلسفي فيزيکدانان معاصر ، دکتر مهدي گلشني ـ علم ديني ، سيد حميدرضا حسني و ... ـ فضا و زمان در فيزيک و متافيزيک ، علي عابدي شاهروردي
نظر خودتان را ارسال کنید