باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
شايسته است در برخورد با چنين مواردي بيشتر تامل کنيد و از سطحي نگري بپرهيزيد ،لذا براي اثبات حقانيت اسلام و قرآن لزومي ندارد از هر مطلبي بهره جست.
اما حديث ذکر شده صحت ندارد و چنين حديثي با اين مضمون يافت نشد اما حديثي با مضموني شبيه آن وجود دارد که البته آن نيز صحيح نمي باشد و نمي توان به آن توجه نمود، که در ضمن بحث در مورد اين روايت به پاسخ سوال مي پردازيم.
حديث ذکر شده معروف به حديث ذباب مي باشد و اين حديث با مضامين مختلف در عموم جوامع و منابع حديثي اهل سنت و به ويژه در صحاح ستّه منعکس شده است ، با توجه به اين که اين حديث در منابع معتبر حديثي نقل شده و از سويي ديگر دستاوردهاي علمي امروزين با مفاد آن ناسازگار است ، ستيز علمي ميان صاحب نظران مختلف در دفاع و يا ردّ حديث بالا گرفته است .
از سويي ديگر ، اين حديث از سوي مخالفان و معاندان اسلام به عنوان وسيلهاي براي تضعيف دين و آموزههاي نبوي و به سخره گرفتن آنها، مورد سوء استفاده قرار گرفته است .
نخست بايد دانست که حديث ذباب به صورتها و مضامين مختلف در جوامع حديثي نقل شده است . مضمون شايع آن اين عبارت است :
« اذا وقع الذباب في اناء أحدکم فليغسمه فان في أحد جناحيه داء و في الاخري شفاء و انه يوخر الشفاء و يقدم السمّ . هرگاه مگس در ظرف يکي از شما بيافتد مگس را ظرف شناور کند، زيرا در يکي از بالهاي مگس بيماري و در ديگري شفاست و مگس شفا را مؤخر و سم را مقدم ميدارد.»
در برخي از روايات به جاي «اناء أحدکم»، «شراب أحدکم . نوشيدني شما» و در برخي ديگر «اذا وقع في الطعام» آمده است. در برخي ديگر به جاي «فليغمسه. آن را شناور سازد» واژه «فاملقوه» يا «فيمقله» يا «فليغمسه» آمده است. در شماري ديگر پس از اين جمله، عبارت «ثم ليطرحه . آنگاه مگس را دور بريزد» يا «ثم لينزعه . مگس را از غذا جدا سازد» آمده است. چنان که در برخي ديگر از روايات نخست از شفابخشي يک بال مگس و سَمدار بودن بال ديگر و در برخي ديگر اين ترتيب عکس شده است و در برخي از روايات از يک بال مگس با عنوان شفا يا دوا و از ديگري با عنوان سمّ يا داء و درد ياد شده است.
به رغم اين تفاوتها که ميتواند نشانگر راهيافت نقل به معنا در هنگام نقل حديث باشد ، در هيچ روايتي به جز موردي محدود تبيين نشده که کدام بال مگس شفابخش و کدام سمّدار است.
--- حديث ذباب در منابع شيعه:
براساس فحص نگارنده حديث ذباب در هيچ يک از منابع معتبر شيعه که داراي اصالت و قدمت باشند ، انعکاس نيافته است . باري ، برخي از منابع که از اعتبار ، قدمت و اصالت قابل قبولي برخوردار نيستند ، اين روايت را ذکر کرده اند ، چنان که برخي از منابع شيعه همچون بحار الانوار با نقل قول از منابع اهل سنت اين روايت را منعکس ساخته اند .
به هر روي ، فضل بن شاذان (م290) نخستين کسي است که اين حديث را با مضمون ذيل نقل کرده است : « اذا وقع الذباب في أناء احدکم فاملقوه، فان في أحد جناحيه سماً و في الآخرة شفاء.»
ابن سابور زيات (م401) در طب الائمه (ع) در باب عنوان «في الذباب» سه روايت آورده است. روايت نخست همان است که محل بحث و گفتگوي ما است . در روايت دوم و سوم از نقش مگس در دور ساختن جذام از مردم سخن به ميان آمده است .
ويژگي قابل توجه اين سه روايت آن است که از زبان امام باقر(ع) نقل شده ، البته با اين تفاوت که روايت نخست را آن حضرت از پيامبر(ص) نقل کرده است .
طبرسي(م 548) و ابن ابي جمهور احسايي(م 880) از ديگر عالمان شيعهاند که پيش از سده يازدهم روايت ذباب را ذکر کردهاند .
علامه مجلسي (م 1111) در سه جلد از کتاب بحارالانوار حديث ذباب را آورده است. در مورد نخست روايت را از صحيح بخاري نقل کرده است و توضيحات خطابي را در دفاع از حديث به نقل از منابع حديثي اهل سنت ياد کرده است.
ميرزا حسين نوري (م 1320) به نقل از ابن بسطام در طب الائمه(ع) و عوالي اللئالي و آيت الله بروجردي (م 1383ق) در جامع احاديث الشيعه و شيخ علي نمازي شاهرودي (م 1405) از ديگر محدثان شيعهاند که روايت ذباب را نقل کردهاند .
بنا بر اين بايد اذعان کرد که حديث ذباب در هيچ يک از کتب اربعه ، يا کتابهاي قابل قبول پيش از آن همچون بصائر الدرجات ، النوادر يا کتابهاي شيخ مفيد ، شيخ صدوق و شيخ طوسي که بنيانگذاران حديث شيعه به شمار ميروند ، ذکر نشده است .
علامه مجلسي نيز حديث را به نقل از منابع اهل سنت ذکر کرده است . منبع مستدرک الوسايل در نقل روايت ذباب همان است که در ساير منابع آمده است . کتاب جامع احاديث الشيعه ، به ويژه آن که غير از جلدهاي اوليه پس از فوت آيت الله بروجردي فراهم شد و کتاب مستدرک سفينة البحار که در دوران معاصر تدوين شده است ، نمي توانند منبع قابل قبولي تلقي گردند . چنان که پيش از اين گذشت در باره مولف و کتاب «عوالي الئالي» نقدهايي وجود دارد .
با صرف نظر از جوامع حديثي ، در کتب فقهي شيعه متأثر از روايات پيشگفته حديث ذباب راه يافته است. فقيهان شيعه در احکام نجاسات آنجا که از عدم نجاست مايعات در اثر ملاقات با مردار حيوانات فاقد خون سائله ، سخن به ميان آوردهاند به دلايلي استناد کرده که از جمله آنها حديث ذباب است ؛ زيرا در اين حديث آمده است که اگر مگس در ظرف غذايتان افتاد آن را در غذا شناور سازيد و پيداست که شناور ساختن مگس باعث مرگ آن ميشود. و پيامبر اکرم(ص) با وجود چنين ويژگي نه تنها از نجاست آن غذا سخن نگفت بلکه از شفا بخشي آن ياد کرد .
سيّد مرتضي (م 436) نخستين فقيه شيعه است که حديث ذباب را از طريق ابوهريره نقل کرده است. نقل از طريق ابي هريره نشان ميدهد که سيد مرتضي به منبعي از شيعه براي اين حديث برنخورده است. و با توجه به اين که سيد مرتضي شاگرد شيخ مفيد بوده و خود استاد تأثيرگذار شيخ طوسي است، ميتوان با قاطعيت اذعان کرد که حديث ذباب در منابع اصيل شيعه ذکر نشده است . زيرا اگر اين حديث در منابع شيعه وجود داشت علي القاعده او مي بايست اين حديث را از اين منابع نقل مي کرد .
ابن زهره حلّي (م 585) در کتاب «غنية النزوع» در عين استناد به حديث ذباب ، در ردّ مخالفان از جمله شافعي که معتقدند مردار حيوان فاقد نفس سائله ، نجس است، تصريح ميکند که اين حديث از طريق عامه نقل شده است . اين گواه ديگري است بر اين که حديث ذباب در منابع شيعي نيامده است .
علي بن محمد قمي (م سده هفتم)، علامه حلّي (م 726) در تذکرة الفقهاء ، و منتهي المطلب ، روايت مورد بحث را با اين تعبير « آنچه روايت کردهاند » يا « آنچه مسلم و ابوداود آوردهاند » ذکر کرده است. از ميان فقيهان متأخر سيد عبدالله جزائري (م 1180)، محقق نراقي (م 1244) و صاحب جواهر (م 1266) از جمله فقيهاني هستند که از روايت ذباب نام بردهاند. پس از فقيهان مذکور، ديگر در ميان آثار فقهاي سده چهاردهم و پانزدهم خبري از ذکر حديث ذباب ديده نميشود .
از آنچه گفته آمد ميتوان به اين نتيجه رسيد که فقيهان شيعه عموماً از کنار حديث ذباب بياعتنا گذشتهاند يا اگر به آن استناد کردهاند، اين نکته را مورد اشاره قرار دادهاند که اين روايت را از منابع اهل سنت نقل کرده و از آن به هدف پاسخ به ديدگاه فقهاي اهل سنت نظير شافعي بهره جستهاند.
--- حديث ذباب در منابع اهل سنت
به عکس منابع حديثي شيعه، حديث ذباب در عموم و بلکه محکمترين جوامع حديثي اهل سنت از جمله برخي از صحاح ستّه آمده است. احمد بن حنبل (م 241) در مسند خود از طريق ابوهريره از پيامبر(ص) ، دارمي (م 255) و بخاري (م 256) در صحيح خود به عنوان معتبرترين جامع روايي اهل سنت که از ان به عنوان محکمترين کتاب پس از قرآن ياد ميشود، از اين حديث ياد کرده اند . بخاري در جلد چهارم کتاب خود با گشودن بابي تحت عنوان «باب اذا وقع الذباب في شراب احدکم فليغسمه فان في احدي جناحيه داء و في الاخري شفاء » و نيز در جلد هفتم با عنوان «باب اذا وقع الذباب في الأناء » از ابوهريره از پيامبر(ص) حديث ذباب با اندکي تفاوت در متن آن نقل کرده است. ابوداود سجستاني (م 275) ، احمد بن شعيب نسايي (م 303) و ابن ماجه قزويني (م 273) از جمله ديگر صاحبان صحاح اهل سنتاند که حديث ذباب را از طريق ابوهريره از پيامبر نقل کردهاند.
با اين حساب حديث ذباب در چهار جامع حديثي از صحاح اهل سنت ذکر شده است. پيداست با چنين وضعيتي اين حديث از نگاه محدثان و عالمان اهل سنت از جايگاه و اعتبار بس بالايي برخوردار است.
با چنين رويکردي به حديث ذباب ، طبيعي است که ساير محدثان اهل سنت نيز اين حديث را نقل کرده باشند. چنان که اسحاق ابن راهويه استاد بخاري (م 238) در مسند خود ، ابويعلي موصلي (م 307) ، ابن خزيمه (م 311) ، طبراني (م 360) در المعجم الاوسط ، بيهقي (م 458) در معرفة السنن و الآثار و السنن الکبري ، هيثمي (م 807) در مجمع الزوائد ، متقي هندي (م 975) در کنز العمال ، عجلوني (م 1162) در کشف الخفاء و عظيم آبادي (م 1329) در عون المعبود حديث ذباب را نقل کردهاند .
افزون بر کتب و جوامع حديثي حديث ذباب در فقه و منابع فقهي اهل سنت نيز راه يافته و عموم صاحب نظران و محدثان سلف از اعتبار و حجّيت آن دفاع کردهاند . خطابي ، ابن حجر عسقلاني و نووي از اين جملهاند .
ديدگاه هاي صاحب نظران در تحليل حديث ذباب
در برابر اين حديث پنج موضعگيرى از طرف دانشوران اهل سنت ارائه شده است که عبارتند از : 1. صحت سندي و متني حديث ذباب ؛ 2. حديث ذباب بيان گر پيام اخلاقي ؛ 3. لزوم سکوت در باره حديث ذباب ؛ 4. عدم حجيت آموزه هاي نبوي در امور غير ديني ! ؛ 5. حديث ذباب حديثي مجعول . اينک به بررسي اين ديدگاه ها مي پردازيم .
ديدگاه نخست : صحت سندي و متني حديث ذباب
برخى اين روايت را صحيح دانسته و از مطابقت آن با علم سخت دفاع کرده اند . عموم صاحب نظران سلف اهل سنت همچون ابن قتيبه ، خطابي ، ابن جوزي و ابن قيم اين روايت را صحيح دانسته اند .
ابن قتيبه معتقد است هرکس کار دين را بر مشاهده حمل کند و در فهم نصوص دينى کوشش ننمايد ، در ورطه تعطيلى و تکذيب پيامبر(ص) گرفتار خواهد آمد . او با ارائه ديدگاه هاى اطباء درباره مد اواى سم مار يا گوشت آن يا چگونگى مداواى نيش عقربها و گاز گرفتگى سگها ، از شفابخشى بال مگس دفاع کرده است .
از ميان معاصران دکتر امين رضا استاد جراح استخوان در دانشگاه اسکندريه در رد شاگردش که اين روايت را مردود دانسته بود ، اين چنين از صحت اين روايت دفاع کرده است :
« او حق نداشت اين حديث يا هر حديث نبوى ديگر را بخاطر عدم موافقت با دانش امروزين انکار کند ، زيرا علم پيوسته در حال تغيير ، تحول و دگرگونى است ، چنان که نظرات علمى نيز در حال تغيير است ، بدين جهت است که گاه امروز چيزى را صحيح اعلام مى کنند اما پس از گذشت زمانى کوتاه يا طولانى آن را اشتباه مى خوانند . اما در دوران کنونى تمام جراحانى که در اين دهه اخير زندگى مى کنند با چشمهاى خود ديدند که چگونه استخوانهاى زيادى و زخمهاى مزمن با مگس معالجه شده است و مگس را بخاطر چنين اهدافى پرورش مى دهند . اين معالجه براساس اکتشاف ويروس بکتربوفاج که کشنده ميکربهاست ، انجام مى پذيرد ، زيرا مگس در آن واحد ميکربهايى را که زمينه ساز بيمارى هستند ، حمل مى کند .در اين حديث از يک امر غيبى که وجود سم در مگس است خبر داده شده و اين دستاورد علمى را دانش امروزين قطعاً تنها در اين دو سده اخير کشف کرده است . البته پيش از اين اکتشاف ، علماء مى توانستند اين روايت نبوى را تکذيب کنند زيرا هيچ چيز زيان آورى در مگس کشف نشده بود ، اما پس از کشف ميکروبها آنان از نظر خود بازگشته و اين حديث را صحيح مى شمارند .»
نقد ديدگاه نخست
امين رضا در سخن خود در دفاع از حديث از قياس اقترانى استفاده کرده است . کبراى قياس وي چنين است : هر روايتى را به صرف مخالفت با دانش امروزين نمى توان طرح کرد ، زيرا علم ثبات ندارد . و صغراى قياس اين است : گرچه قبلا زيان آور بودن و حامل سم بودن مگس شناخته نشده بود اما در قرن اخير اثبات شد که مگس حامل ميکروب ها و سم است . بر اين اساس روايت صحيح است .
کبراى قياس ايشان کاملا منطقى و قابل قبول است . زيرا دور انداختن هر آموزه دينى بخاطر چنين مخالفتى بدون توجه به قطعى بودن آن دستاورد ، بنياد دين را با خطر ويرانى روبرو خواهد ساخت . اما در عين حال بايد دانست که دستاوردهاى دانش بشرى دو دسته است : قطعى و غير قطعى
آنچه براى نقد روايات معيار است دستاوردهاى قطعى علم است . حال مى پرسيم اگر روايتى به صراحت و بدون احتمال تأويل ، بيانگر مطلبى باشد که تنافى جوهرى با دستاوردهاى قطعى علم دارد آيا مى توان آن را پذيرفت؟
اينکه ايشان مى گويد نظريات علمى پيوسته در حال تغيير است آيا مقصود تحول علوم به صورت موجبه کليه است يا موجبه جزئيه؟ اگر موجبه کليه باشد چگونه اعلان نظر دانش بشرى در مورد زيان آور بودن مگس طى اين دو سده معيار قضاوت ايشان را شده است؟ آيا احتمال نمى دهند همين دستاورد نيز تغيير کند؟!
اما در مورد صغراى قياس :
قضاوت درباره اينکه از مگس براى از بين بردن استخوانهاى زائد و نيز خشک کردن زخمهاى مزمن استفاده شده و با وجود فراوانى بيش از حد مگسها که تمام مردم از دست آنها در رنج اند ، پرورش داده مى شوند به متخصصين فن واگذار مى کنيم . آنچه که از کلام ايشان بدست مى آيد حمل ميکروب ها توسط مگس به ميزان زياد و ناقل ويروس بودن اين حيوان است . که فکر نمى کنم اين امر براى مردم در گذشته نيز پنهان بوده است هرچند نمى دانستند نام فلان ميکروب زيان آور ويروس است .
حال طبق اين نتيجه گيرى آيا بايد از مگس که در آن واحد ناقل ميکروب هاى بيمارى زاست ، اجتناب کرد يا آن که اگر در ظرف غذاى کسى افتاد ، بيشترآن را شناور ساخت تا ميکروب بيشترى در غذا بريزد؟!
پرسش ديگر آن که اگر مگس حامل سموم است چرا تنها در اين روايات بال هاى آنها حامل سم معرفى شده است ، در حالى که تحقيقات نشان مى دهد که بيشتر پاهاى مگس حامل ميکرب است ، چه اين حيوان با پاهاى خود بر سر کثافات مى نشيند؟ ديگر آن که چرا يک بال مگس سم آور و بال ديگر شفابخش است ،؟! شفابخشى يکى از دو بال مگس و مسموم بودن بال ديگر آيا جزء دستاوردهاى دو سده اخير آزمايشگاه هاست؟ و اساساً چرا مگس در آغاز سم مى باشد و آنگاه داروى شفابخش خارج مى کند؟!
و اگر تنها يکى از بالهاى آن شفابخش است و فرض کنيم در آغاز همان بالش با غذا برخورد کرد آيا شفابخشى مگس بر سم پاشيدن آن پيشى نگرفته است؟!
آيا همين دانش بشرى که طبق ادعاى اين نويسنده پرده از يک دانش غيبى مکنون در روايت نبوى برداشته به مردم توصيه مى کند هرگاه مگس در غذايشان افتاد ، آن را در غذا غوطهور سازند؟!
بر فرض که مگس طبق گفتار ابن قتيبه ـ مانند مار و عقرب حامل پادزهر باشد ـ که تا کنون چنين ادعايى ثابت نشده است ، آيا تا حال کسى گفته است اگر مار يا عقربى در ظرف شما افتاد آنرا شناور کنيد چون بدن آنها شفابخش و حامل پادزهر است؟!
آيا مى توان پذيرفت دينى که مدعى هدايت بشريت تا پگاه قيامت است و خود را جامع و منطبق با نيازها و فطريات و دستاوردهاى دانش بشرى مى شناسد توصيه کننده به کارى باشد که افزون بر مخالف با دستاوردهاى دانش بشرى ، با فطرت و طبع بشر نيز ناسازگار باشد؟ براستى آيا خود اين نويسنده حاضر است مگس افتاده در غذا را با دست در آن شناور سازد؟ آيا طبع سليم او اجازه چنين کارى به او مى دهد؟! آيا دينى دانستن چنين مطالب موهونى زمينه ساز سخريه و استهزاء اسلام نيست؟!
ديدگاه دوم : حديث ذباب بيان گر پيام اخلاقي
برخي از صاحب نظران معتقدند که حديث ذباب سندا و متنا صحيح است ، اما مقصود پيامبر از بيان اين حديث شفا بخشي بال مگس نيست ، بلکه مقصود آن است که مومنان از رهگذر نوع برخورد خود با غراي آلوده به بال مگس ميزان تواضع و تکبر خود را مي توانند بيازمايند .
ابن حجر عسقلاني به نقل از برخي چنين آورده است :
« احتمال دارد مقصود از بيماري در بال مگس حالتي از تکبرنفس باشد که با ترک تناول چنين غذايي و دور ريختن آن پديد مي آيد و مقصود از شفا بخشي بال مگس حالتي است که در نفس در اثر خوردن آن ايجاد مي شود زيرا او با اين کار نفس خود را شکسته و تواضع نموده است . »
پيداست که اين توجيه با ظاهر روايت چندان سازگاري ندارد ؛ زيرا در اين صورت معنا نداشت که پيامبر يک بال مگس را شفا و ديگري را سم معرفي کند و اعلام کند که مگس شفا را مقدم و سم را موخر مي سازد .
ديدگاه سوم : لزوم سکوت در باره حديث ذباب
برخي ديگر را از صاحب نظران معتقدند که دستاورد هاي علوم هنوز در باره رد يا قبول اين حديث به نتيجه روشني نرسيده است . بنا بر اين لازم است در باره اين حديث از هرگونه اظهار نظر خود داري کنيم .
در پاورقي بحار الانوار پس از نقل حديث ذباب چنين آمده است :
« از اين حديث و احاديثي که بعد از آن مي آيد استفاده مي شود که در مگس ماده اي است ضد جذام و به عنوان پاد زهر آن . از سوي ديگر علوم امروزين به اين حقيقت دست نيافته است و شايسته آن است که در اين زمينه بررسي و آزمايش شود »
بايد توجه داشت که پيش فرض چنين نتيجه گيرى آن است که سخنان پيامبر(ص)به عنوان حامل وحى الهى در زمينه آخرت و دنيا مى بايست مطابق با واقع و بدور از هرگونه خطا و اشتباه باشد و هيچگونه مخالفت محرزي با دستاورد هاي علمي نداشته باشد . و از آنجا که تا کنون چنين تناقضي ميان مفاد حديث ذباب و دستاورد هاي قطعي علم اثبات نشده است بنا بر اين نمي توان آن را مردود دانست .
ديدگاه چهارم : عدم حجيت آموزه هاي نبوي در امور غير ديني !
برخى معتقدند برغم صحت سند و متن اين حديث لزومي ندارد که به صحت متن آن باور مند باشيم ؛ زيرا آموزه هاي نبوي در اموري غير ديني و معنوي فاقد حجيت است .
باري ، شناخت سود و زيان مگس مربوط به امور دنيوى است و چنان نيست که گفتار رسول اکرم(ص) در امور دنيا نيز قابل قبول باشد . چنان که در ماجرايى ديگر آن حضرت به پيوند زدن درخت خرما براي به بار نشستن توصيه نمود ، اما وقتي اشتباه آن آشکار شد اعلام کرد که من تنها در امور اخروي الگوي شما هستم .
و خود ايشان فرمود :
« انى ظننت ظنا فلا تؤاخذونى بالظن ولکن اذا حدثتکم عن الله شيئا فخذوا به انتم اعلم بدنياکم . من گمان مى کنم پس به گمان من عمل نکنيد ، بلکه هرگاه از خداوند سخنى را براى شما بازگو کردم بدان عمل کنيد . شما به دنياى تان آگاه تريد .»
طبق اين ديدگاه اساساً مخالفت سخن پيامبر اکرم با دستاوردهاى دانش بشرى در زمينه اين روايت و نيز کليه روايتهايى که ناظر به امور دنياست ، دليل بر مجعول بودن آن روايات نيست . زيرا حوزه وحيانى بودن سخن پيامبر و عدم رهيافت خطا در آن منحصر به امور عقباست نه دنيا . طبق اين ديدگاه پيامبر مردم را در دنياى خود داناتر از خويش مى داند .
نقد ديدگاه چهارم
چنين نگرشى که ميان اهل سنت متداول است ، از نظر مبانى کلامى شيعه از اساس باطل است زيرا :
اولا : آيه شريفه «لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة ؛ قطعاً براى شما رسول خدا سرمشقى نيکوست .» اطلاق دارد و امور دنيا از آن استثنا نشده است ، چنان که آيه شريفه «ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى ؛ و از سر هوس سخن نمى گويد . اين سخن به جز وحيى که وحى مى شود نيست .» مطلق بوده و تمام سخنان رسول اکرم(ص) را در برمى گيرد و آن را وحيانى مى شناسد .
ثانياً : فلسفه بعثت پيامبران همانگونه که اصلاح آخرت مردم را در بر مى گيرد اصلاح امور دنيا را نيز شامل مى گردد .
چنان که قرآن اجراى قسط و عدالت اجتماعى را از اهداف پيامبران(ع) برشمرده است و به سازى دنيا در کنار آخرت شعار قرآنى است .آن جا که مي فرمايد : « رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً» و تشکيل حکومت و بدست گرفتن زمام امور مردم و کارهايى از قبيل عزل و نصب و صلح و جنگ و قضاوت در مرافعات و دهها امور ديگر که تماماً به دنياى مردم ناظر است ، جزء اهداف گريز ناپذير پيامبران و رسول اکرم (ص) بوده است . آيا حکومت دارى ، قضاوت در مرافعات ، عزل و نصبها از جمله امور دنيايى مردم نيست؟ اگر چنين است پس چرا اين کارها به مردم ـ که طبق روايت ساختگى پيشين از پيامبر(ص) نيز آگاه ترند ـ واگذار نشده است؟!
اگر قرار باشد بخاطر اين مبنا در کليه رواياتى که به گونه اى که به امور دنياى مردم است ، احتمال داده شود که با علم مخالف باشد و خطا و اشتباه در آن راه يافته باشد ، آيا مى توان به صدها روايت که در اين زمينه وارد شده اعتماد کرد؟!
به عنوان مثال آيا مى توان به کليه رواياتى که درباره بهداشت تن ، دندان و . . . وارد شده يا در مورد درمان بيماري ها توصيه هايى کرده يا درباره خواص گياهان و خوراکى ها اظهارنظر کرده و صحت و عدم صحت آن از نظر علمى ثابت نشده ، تمسک نمود؟ پيداست که نتيجه اين مشرب تعطيلى بخش عظيمى از روايات است که شايد از نظر مدافع اين نظريه نيز امرى ناروا تلقى گردد . به علاوه اگر واقعاً پيامبر(ص)نسبت به دنياى مردم بى اطلاع است چرا در اين مورد اظهار نظر مى کنند؟
آيا مسأله اى همچون افتادن مگس در ظرف غذا جزء نيازهاى جارى و پرسشهاى مردم بوده است که پيامبر(ص) ناخواسته و العياذبالله از روى جهل درباره اش اظهار نظر کرده باشد؟! اگر فرض بر اين باشد که چنين کارى زيان آور است و ممکن است انواع و اقسام بيماريهاى خطرناک در اثر عمل مردم به اين توصيه پيامبر(ص) شايع گردد و حتى موجب مرگ و مير بسيارى شود ، آيا پيامبرى که رحمت براى مردم است ، مى تواند پاسخگوى آن باشد؟!
ديدگاه پنجم : حديث ذباب حديثي مجعول
گروهى از انديش وران حديث ذباب را مردود دانسته و معتقدند با دستاوردهاى علمى و دانش بشرى منافات دارد ، زيرا علم مگس را حيوانى که سراسر با زباله ها و ته مانده هاى غذا ، زباله ها و . . . سر و کار داشته و از اين جهت حامل ميکروب است ، مى شناسد . و از آنجا که پذيرفته نيست پيامبراکرم(ص) سخنى مخالف دستاوردهاى دانش بشرى فرموده باشد ، پس اين روايت از ايشان صادر نشده و مجعول است .
حسين حاج حسن ، محمود ابوريه ، محمد توفيق صدقي و استاد سبحاني از جمله کساني هستند که حديث ذباب را مردود دانسته اند .
استاد سبحانى پس از نقل روايت از ابوهريره از رسول خدا(ص)مى نويسد : اعتقاد به صحت اين حديث جداً مشکل است ، زيرا علم کشف کرده است که مگس در بال هاى خود ميکرب هاى کشنده و زيان آور را به دوش مى کشد و به هيچ عاقلى برنمى خورم که چنين گفتارى را بر زبان جارى کرده باشد! به علاوه دلها از ديدن مگس تنفر و انزجار پيدا مى کند ، با اين حال چگونه پيامبر(ص)دستور مى دهد مگسى که در ظرف خوردن يا آشاميدن افتاده باشد شناور سازند ، آنگاه محتواى همان ظرف تناول شود؟! .
افزون بر نقد متني شماري از صاحب نظران اين حديث را از نظر سند نيز ضعيف دانسته اند يکي از شواهد آنان بر اين مدعا نقل تمام روايات ذباب از طريق ابو هريره است .
توفيق صدقي مي نويسد :
« در باره حديث و مقام تحديث ابو هريره ميان خود صحابه گفتگو در بين بوده است خصوصا آنجا که او در نقل يک حديث منفرد باشد . چنان که از سيره او اين امر بدست مي آيد . »
چنان که پيدا است حديث ذباب از دو جهت سند و متن با اشکالات قابل توجهي مواجه است . بر اين اساس و با توجه به ضعف ساير ديدگاه ها مي توان به اين نتيجه رهنمون شد که اين حديث فاقد صحت است و بايد آن را از آن دست از روايات بر شمرد که براساس مقاصد خاص ساخته و پرداخته شده و در فرهنگ و انديشه مسلمانان راه يافته است .
نتيجه بررسي روايت ذباب:
از آنچه به تفصيل در بررسي حديث ذباب آورديم نتايج ذيل بدست مي آيد :
1. حديث ذباب عمدتا در منابع حديثي اهل سنت انعکاس يافته و خوشبختانه اين حديث در هيچ يک از منابع حديثي اصيل و قديم شيعه منعکس نشده است .
2. در باره حديث ذباب پنج نظريه ارايه شده که از ميان آنها نظريه پنجم يعني مخالفت اين حديث با معيار علم به واقعيت نزديک تر است .
منبع: اين مقاله در فصلنامه علمي پژوهشي علوم حديث ، شماره 42 ، سال 1386 انتشار يافت .
موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید