بسم الله الرّحمن الرّحيم
سلام عليکم
ممکن است فرستادن پاسخ بهgmailمقدورنبوده است لذا عذرخواهي مي کنيم.
حضرت ايت الله جوادي آملي : سيد بودن از طرف مادر هم مي شود
حضرت فاطمه سلام الله عليها:فرزندانم (سادات) را دوست بداريد، نيکان و صالحين را براي خدا و با بدانشان نيز به خاطر من خوشرفتاري کنيد، احترام فرزندانم همانند احترام من است.
گفتني است سرسلسله سادات از هاشم جد پيامبر(ص) شروع شد، لذا عبدالمطلب و پدران پيامبر و امام علي(ع) نيز سادات هستند و فرزندان امام علي(ع) نيز سيد هستند. اما از آنجا که هر کدام از امامان(ع) نيز مقام رفيع و بلندي دارند وقتي نسل سادات به هر کدام از امامان که برسد آن امام به عنوان سرسلسله آنها معرفي مي شود. مانند سادات علوي، حسني، حسيني، موسوي و رضوي و...
لذا سيادت فرزندان حضرت فاطمه(س) از طرف امام علي(ع) نيز به آنان رسيده است.
براي توضيح بيشتر توجه شما به مطالب زير جلب مي کنيم.
کلمهى «سيد» در اصل به معناى کسى است که صاحب مجد و عظمت است. و به همين اعتبار، نسل پيامبر اسلام را سيد مىگويند. از سخنان ابن شهر آشوب به دست مىآيد که در قرن ششم هجرى قمرى کلمهى سيد رواج کامل داشت و اولاد پيامبر را سيد مىگفتند. تحقيقات نشان مىدهد که در قرن چهارم و پنجم کلمه «سيد» به همراه قرينه بر اولاد پيامبر اطلاق مىشد و در قرن ششم بدون قرينه استعمال مىگرديد. در عصر حاضر، در ايران به بنى هاشم سيد مىگويند و به غير آن به کسى سيد نمىگويند. در حجاز کسانى را که از طريق امام حسين به پيامبر مىرسند، سيد مىگويند. در قسطنطنيه عموم مردم را سيد مىگويند و در آنجا کلمه سيد دلالت بر هاشمى بودن ندارد. در عهد صفوى به اولاد پيامبر کلمهى ميرزا را اطلاق مىکردند ولى در زمان ما ميرزا دلالت بر هاشمى بودن ندارد، (جامع الأنساب، آيتالله روضاتى، ج 1، ص 32).
.... مامقانى مىنويسد: در غير حجاز کلمه سيد به بنى هاشم و بنى عبدالمطلب اطلاق مىشود. در کشورهاى عربى شيعيان اين کلمه را به اولاد هاشم و عبدالمطلب اطلاق مىکنند ولى عرب غير شيعه آن را در معناى لغوى آن بکار مىبرند، (علم النسب، ج 1، ص 144).
عبدالمطلب در ميان مردم عرب با عنوان سَيِّدُ البطحاء و ابو السّاده العشره معروف بود و چون داراى شرف و سيادت بود، او را «سَيِّد» مىناميدند و در همان زمان تمام عرب، سيادت، سرورى و زعامت او را پذيرفتند. قبيلهى قريش زعامت و سيادت او را قبول کردند و عرب ديگر هم او را به عنوان زعيم و رئيس پذيرفتند،V} (بحارالانوار، ج 15، ص 123 و 127).{V
در «کتاب حذف من نسب قريش» که در قرن سوم نوشته شده اين عبارت آمده است: «فکان عبدالمطلب سيد قريش فى عصره لا ينازع السودد»، (ص 4). معناى اين جمله به فارسى چنين است: پس عبدالمطلب در عصر خود سرور و زعيم بىرقيب قبيلهى قريش بود.
ابرهه براى تخريب کعبه با نيروهاى خود در نزديکى مکه استقرار يافت. عبدالمطلب به نزد ابرهه رفت. ابرهه در ضمن سخنانش، به عبدالمطلب گفت: «يحقّ لک ان تکون سيِّد قومک ؛ تو را مىسزد که سيِّد و زعيم قوم خودت باشى»، V}(بحارالانوار، ج 15، ص 130، س 15).{V
به اين ترتيب، در آن عصر، در ميان مردم، تنها عبدالمطلب را سيد مىگفتند و هر گاه اين کلمه تنها و بدون قيد ياد مىشد، عبدالمطلب را شامل مىگرديد و عرب آن زمان به هر کسى سيد نمىگفتند.
توجه داشته باشيم که اصل در سيادت و سيد بودن، داراى مجد، شرف و عظمت بودن است و به نسل پيامبر اسلام، هم که اطلاق مىشود به خاطر همين اصل است و کلمه سيد در لغت به معناى کسى است که بالاتر از او کسى نيست، (علم النسب، محمدرضا مامقانى، جزء اول، ص 144 و جزء دوم، ص 104).
پدر پيامبر اسلام عبدالله است. عبدالله وفات کرد و مادر پيامبر هم وفات کرد. سرپرستى پيامبر اسلام با عبدالمطلب بود.
حضرت محمد(ص) محبوب دل عبدالمطلب بود. روزى عبدالمطلب با افراد خود نشسته بود و پيامبر کودک خردسال بود. عبدالمطلب به آن افراد گفت: «انّى ارى انّه سيأتى عليکم يوم و هو سيدُکم»، (بحارالانوار، ج 15، ص 143، س 2) من به حقيقت مىبينم که روزى مىآيد که او سيد و سرور شما مىگردد. اين پيشگوئى عبدالمطلب تحقق يافت و حضرت محمد(ص) سيد و سالار همه شد.
نسل پيامبر با دخترش حضرت فاطمه(س) ادامه يافت و فرزندان حضرت فاطمه فرزندان پيامبر هستند و پيامبر نسبت به اولاد فاطمه زهرا محرم است و با هيچکدام از نسل فاطمه نمىتواند ازدواج کند. اگر فرزندان دختر، فرزند انسان نباشد مىتوان با دختران او ازدواج کرد. بنابراين هر کس که نسلش به حضرت فاطمه(س) مىرسد، فرزند پيامبر حساب مىشود. حضرت امام موسى الکاظم(ع) فرمود: روزى به مجلس هارون الرشيد خليفهى عباسى وارد شدم. هارون سؤالهايى کرد و من جواب دادم. هارون پرسيد شما چگونه مىگوييد که پسر پيامبريد در حالى که پيامبر نسل نداشت. او فقط دختر داشت و نسل انسان از پسر مىماند نه دختر. من در جواب سؤال هارون آيه 84 سورهى انعام را خواندم. خداوند مىفرمايد: و وهبنا له اسحق و يعقوب کلاً هدينا و نوحا هدينا من قبل و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنين و زکريا و يحيى و عيسى و الياس کل من الصالحين؛ ما به ابراهيم اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را هدايت کرديم و نوح را از پيش هدايت کرده بوديم و از نژاد او داود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون را. ما نيکوکاران را چنين پاداش مىدهيم. و نيز زکريا يحيى، عيسى و الياس را که همگى از صالحان هستند»، (الميزان، ج 7، ص 241، عربى، بيروت، چاپ دوم).
به هارون گفتم: اى هارون! پدر عيسى کيست؟ هارون گفت: عيسى پدر ندارد. گفتم: پس چطور عيسى از نسل ابراهيم بشمار رفته است؟! پس بدان که خداوند عيسى را از طريق مادرش مريم به نسل حضرت ابراهيم ملحق ساخته است. ما هم از طريق مادرمان حضرت فاطمه زهرا از نسل پيامبر اسلام به حساب مىآييم، V}(تفسير صافى، ج 1، ص 530 چاپ دوجلدى قديمى، تفسير نمونه، ج 5، ص 328 به نقل از نورالثقلين، ج 1، ص 743).{V
از آنچه گذشت روشن شد که جدّ همه سادات هاشم يا عبدالمطلب است و همه فرزندان عبدالمطلب و فرزندان آن فرزندان همه سادات هستند. پيامبر ما، حضرت على، حضرت زهرا و همهى امامان دوازدهگانه، سيد و سالار همهى مؤمنان هستند ونسل هاشم از آغاز تا به امروز همه سادات و سرور ما هستند.
بر اين اساس، «سيد» و «سيده» که هم اکنون در ميان ما معروف است به عبدالمطلب و از او به هاشم مي رسد. همه کساني که نسبت خانوادگي آنها به عبدالمطلب مي رسد، سيد هستند چه ايراني و چه غير ايراني و نسل همه سادات عربي است چه ساداتي که هم اکنون به زبان عربي حرف مي زنند و چه ساداتي که به زبان فارسي و غير فارسي حرف مي زنند.
سادات ايراني اگر نسبت خانوادگي آنها به عبدالمطلب و يا هاشم مي رسد، همه سيد هستند و در اصل هم عربي بودند و زبانشان ملاک سيد بودن نيست. ممکن است سيدي به چين مهاجرت کند و زبان بچه هاي او چيني شود و يا به ايران بيايد و زبان بچه هايش فارسي بشود. توجه به اين هم داشته باشيم که سيادت، به نسل مربوط است و هر کس مثلا پدرش سيد است، خودش سيد است و چنين نيست که سيد نشود. سيادت دست انسان نيست بلکه نسبت خانوادگي است.
در تفسير عياشى آمده است: روزى حجاج کسى را دنبال يحيى بن معمّر فرستاد. يحيى نزد حجاج حاضر شد. حجّاج گفت: شنيدهام تو گمان مىکنى که حسن و حسين پسران پيامبر هستند و اين را از قرآن مىگويى در صورتى که من قرآن را از اول تا آخر خواندهام ولى اين مطلب را در آن نديدهام. يحيى گفت: شما سوره انعام را نمىخوانى؟! در سوره انعام آمده است: A}و من ذرّيّته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنين * و زکريّا و يحيى و عيسى و الياس کلٌ من الصالحين{A مگر عيسى در اين آيه از نسل و ذريّهى ابراهيم شمرده نشده است؟! حجاج گفت: درست مىگويى. اين آيه را خواندهام.(V}تفسير الميزان، عربى، ج 7، ص 261، بحث روائى{V).
3. ابو جارود مىگويد: امام باقر(ع) فرمود: اى اباجارود! اينها دربارهى حسن و حسين به شما چه مىگويند؟ گفتم: به ما مىگويند: حسن و حسين فرزندان پيامبر نيستند. امام فرمود: شما چگونه براى آنان دليل مىآوريد؟ گفتم: ما با آيهى A}... و من ذريته داود و سليمان... {Aاستدلال مىکنيم. امام فرمود: آنان در جواب شما چه مىگويند؟ گفتم: آنان مىگويند: پسر دختر، فرزند ناميده مىشود ولى اين فرزند صُلبى نيست. امام فرمود: شما به آنان چه مىگوييد؟ گفتم: ما آيهى A}ندع ابنائنا و ابنائکم...{A را براى آنان مىخوانيم که پيامبر به حسن و حسين، پسر اطلاق کرده است. امام فرمود: آنان چه مىگويند؟ گفتم: آنان مىگويند: در زبان عربى و در ميان مردم عرب، به پسران ديگران، «پسرم» اطلاق مىکنند. (پسر، پسر توست ولى شخص ديگرى به اين پسر تو مىگويد: «پسرم فلان چيز را بياور») امام فرمود: اى ابا جارود! از کتاب خدا برايت آيهاى مىگويم. خداوند مىگويد: A}حرّمت عليکم امهاتکم و بناتکم...{A(V}سوره نساء، آيه 23{V).
تو از آنان بپرس آيا پيامبر مىتواند دختران حسن و حسين را بگيرد؟ اگر گفتند: مىتواند، دروغ مىگويند و اگر بگويند نمىتواند دختران حسن و حسين را بگيرد، در اين صورت ثابت مىشود که حسن و حسين فرزندان صلبى پيامبر هستند.(V}جواهر الکلام، ج 16، ص 93، کتاب الخمس، چاپ ايران{V).
روايات ديگرى نيز در اين موضوع آمده است. براى آگاهى بيشتر ر.ک: جواهر، ج 16، ص 93 تا 101
بنابراين زنى که از نسل پيامبر است، همهى فرزندان او نسل پيامبر و سيّد هستند گرچه شوهرش سيّد نباشد و در نتيجه انسان از طريق مادر هم سيادت پيدا مىکند.
يادآورى: توجه داشته باشيم ساداتى که مستحقّ خمس هستند و زکات واجب بر آنان حرام است، ساداتى هستند که پدرشان سيّد است. فتواى مشهور فقهاء چنين است.(V}جواهر، ج 16، ص 90، تحرير الوسيله حضرت امام خمينى(قدس سره)، کتاب الخمس{V).
با توجه به مطالب پيش گفته پاسخ پرسش به خوبي روشن شد که:
اولا: امامان که سيد شمرده مي شوند فقط به اين جهت نيست که فرزندان فاطمه زهرا (س) هستند بلکه خود اميرالمؤمنين علي عليه السلام چون نسبتش به هاشم مي رسد، پس امامان از طرف مادري سيد مي باشند و هم پدري.
ثانيا: فرزندان زن سيده نيز از نظر نسبي سيد شمرده مي شوند لذا در عرف به آنها ميرزا مي گويند، ولي از نظر فقهي خمس به آنها داده نمي شود، هر چند سيد نسبي هستند.
ولي کسي که پدرش سيد باشد علاوه بر اين که سيد نسبي است خمس هم مي توان به او داد (در صورت فقير بودن) در نتيجه بين کساني که فقط مادرشان سيد است با کساني که پدر يا والدين آنها سيدند از نظر نسبي و سيادت فرقي نيست ولي از نظر پاره اي از احکام فقهي هم چون تعلق مسئله تفاوت دارد.
برگرفته از پرسمان
طريق انتساب سيادت
در زمينه تساوي حقوق زن ومرد شبههاي ديگر مطرح ميشود که: اگر بين زن ومرد تفاوتي نيست، واگر پدر ومادر يکسانند، چرا در مساله سيادت وانتساب به پيامبر گرامي اسلامعليه آلاف التحية والثناء کساني که از طريق مادر به پيامبر منتسب هستند، سيد محسوب نميگردند واحکام فقهي از قبيل خمس وامثال آن بر اينها مترتب نيست؟ با اين که ائمه اطهار از طرف حضرت زهرا به پيامبر(ص) منسوبند؟ آيا اين نشان ممتاز بودن قشر مردها در مقايسه با زنها نيست؟
جواب سؤال اين است که هيچ امتيازي بين زن ومرد نيست چرا که اگر فقط پدر سيد باشد، روشن است که بچههاي او چه دختر باشد و چه پسر، سيد محسوب ميشوند واحکام فقهي شان به نحو سيادت مترتب استيعني ميتوانند از خمس استفاده کنند و زکات بر آنها حرام است مگر زکات سادات، ولي اگر زن سيده بود فرزندان او چه پسر و چه دختر اين حکم را ندارند. و اين صرفا يک حکم فقهي است که در خصوص زکات وخمس آمده است، يعني از يک مال نميتوانند استفاده کنند و از مالي ديگر ميتوانند استفاده کنند. گرچه مرحوم سيد مرتضيرضوان الله تعالي عليه فتوا داده است که اگر کسي از طرف مادر هم به بنيهاشم انتساب داشته باشد خمس به او تعلق ميگيرد وبعضي از فقهاي ديگر نظير صاحب حدائق هم اين فتوا را پذيرفتهاند اما معروف بين اماميه آن است که فقط در صورتي از خمس ميتواند استفاده کند که انتسابش از طرف پدر باشد و فتواي معمول فقهاي ما هم همين است.
البته در بسياري از مسائل فقهي فرقي بين زن و مرد از نظر سيادت نيست از جمله، در باب محرميت، هيچ فرقي نيست، خواه انسان از طرف مادر سيد باشد يا از طرف پدر، با انبياي اعظام وائمه اطهار ومانند آن که ارتباط نسبي از طرف مادر دارند مساله محرميتيکسان است ونيز در مساله حرمت نکاحکه غير از محرميت است، چون هرجا محرميت استحرمت نکاح هم به دنبال دارد اما هرجا حرمت نکاح باشد ممکن است محرميت نباشد بازهم فرق نميکند.
بنابراين در تمام اين ابواب فقهي فرقي نيست و در خصوص باب خمس و زکات هم که تفاوت قائل شدهاند، به دليل شهرتي است که بين فقها وجود دارد، واساس اين شهرت روايت مرسلهاي است که در آن روايت آمده است: اگر کسي از طرف مادر سيد بود ميتواند زکات بگيرد ولي خمس به او تعلق نميگيرد. بعد در ذيل روايت مرسله به آيه کريمه «ادعوهم لابائهم» (1) استشهاد شده است. گرچه اين تعليل تام نيست ولي صدر روايت مرسله حجت ومورد استناد قرار گرفته و مورد فتوا است.
و در هر صورت امتياز به اين نيست که انسان از مالي بتواند استفاده کند و از مالي نتواند، اين يک حکم فقهي است در خصوص باب خمس و زکات، لذا در جواب سؤالهاي مرحوم سيد مرتضي، وقتي از اين بزرگوار سؤال کردند فرمود: که فرزندان دختري فرزند حقيقي انسان هستند نه مجازي و افکار جاهلي را اسلام محو کرده است. و گفته است نگوييد زنها فقط وعاء وظرفند ونگوييد فرزندان پسران ما فرزندان ما هستند اما فرزندان دختري فرزندان مردم بيگانهاند، اين شعر که در جاهليتبه عنوان يک شعر رسمي بود اسلام محو کرد وفرمود نگوييد:
بنونا بنو ابناءنا وبناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد
پسران ما پسران پسران ما هستند، و پسر دختران ما، فرزندان مردان بيگانهاند.
مرحوم سيد مرتضي فرمودند اين شعر باطل است و فرزندان ما فرزندان ما هستند خواه از طرف ابناء باشند وخواه از طرف بنات، لذا ايشان ميفرمايد: فرزند دختري حقيقتا فرزند است. حالا اگر در بعضي از موارد فقهي استثنا شده آن روي اصل ديگري است که آمده و کمتر عمومي است که تخصيص نخورده باشد و کمتر مطلقي است که تقييد نيافته باشد و در غير موارد تخصيص حکم در عموميتش باقي است.
------------------------------------------------------------------------------
1- احزاب، 5.
2- حجرات، 13.
3- نحل،97.
منبع:http://www.cloob.com/club/article/show/clubname/pasokh/articleid/309688
انشاءالله عاقبت بخيربشويد.
التماس دعا
نظر خودتان را ارسال کنید