باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
بزرگوار اين سوال شما دو سوال تحت خودش دارد:
الف: آيا شفاعت خواستن از انبياء و صالحين و توسل به آنها شرک است ؟
پاسخ :
تعريف شفاعت نزد اهل لغت
خليل بن احمد فراهيدي ( متوفي 150 ) در کتاب العين مي فرمايد : الشافع : الطالب لغيره ، وتقول استشفعت بفلان فتشفع لي إليه فشفعه في . والإسم : الشفاعة . واسم الطالب : الشفيع .
کتاب العين ج 1 ص 260 .
شافع يعني کسي که از غير خودش طلب شفاعت مي کند و مي گويد نزد فلان شخص واسطه و شفيع من باش . اسم مصدر ( حاصل و نتيجه مصدر ) آن شفاعت است و کسي را که طلب شفاعت مي کند شفيع مي نامند .
راغب اصفهاني در کتاب المفردات مي گويد : الشفع : ضم الشئ إلى مثله ويقال للمشفوع شفع .
المفردات ص 263 .
الشفع به معناي ضميمه کردن چيزي به مثل خودش است و به مشفوع گفته مي شود
زَبيدي نيز در تاج العروس ج 5 ، ص 401 همين مطلب را مي گو يد .
تعريف شفاعت نزد متکلمين شيعه
سيد مرتضى مي فرمايد: وحقيقة الشفاعة وفائدتها : طلب إسقاط العقاب عن مستحقه ، وإنما تستعمل في طلب إيصال المنافع مجازا وتوسعا ، ولا خلاف في أن طلب إسقاط الضرر والعقاب يکون شفاعة على الحقيقة .
رسائل المرتضي ج 1، ص 150 ، باب مسألة الوعد و الوعيد و الشفاعة .
سيد مرتضى مي فرمايد: حقيقت شفاعت و فايده آن طلب برداشتن عقاب از کسي است که مستحق عقاب است ، البته کلمه شفاعت مجازا در مورد درخواست رسيدن منافع به شخص نيز به کار مي رود ، و در اينکه حقيقت شفاعت در مورد طلب برداشتن ضرر و عقاب و عذاب است هيچ اختلافي نيست .
در جاي ديگر مي فرمايد : وشفاعة النبي ( صلى الله عليه وآله ) إنما هي في إسقاط عقاب العاصي لا في زيادة المنافع ، لأن حقيقة الشفاعة تختص بذلک ... .
رسائل المرتضي ج 3 ، ص 17 ، باب مايجب إعتقاده و أبواب العدل کلها
شفاعت نمودن پيامبر اکرم فقط در برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است و اين شفاعت در مورد رسيدن منافع به شخص نمي باشد ، زيرا حقيقت شفاعت اختصاص به برداشتن عقاب و عذاب گناهکار دارد ... .
شيخ طوسيمي فرمايد : حقيقة الشفاعة عندنا أن تکون في إسقاط المضار دون زيادة المنافع ، والمؤمنون عندنا يشفع لهم النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فيشفعه الله تعالى ويسقط بها العقاب عن المستحقين من أهل الصلاة لما روي من قوله عليه السلام : ( ادخرت شفاعتي لأهل الکبائر من أمتي ) ... والشفاعة ثبتت عندنا للنبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) وکثير من أصحابه ولجميع الأئمة المعصومين وکثير من المؤمنين الصالحين ... .
التبيان ، للشيخ الطوسي : 213 - 214 .
حقيقت شفاعت در نزد ما در مورد رسيدن منافع به شخص نمي باشد بلکه در مورد برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است . به عقيده ما پيامبر اکرم مؤمنين را شفاعت مي فرمايند و خداوند نيز شفاعت ايشان را مي پذيرد و خداوند تبارک و تعالي عذاب و عقاب را در نتيجه اين شفاعت از مستحقين آن ( البته از کساني که اهل نماز باشند ) برمي دارد . زيرا شخص شخيص رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند : من شفاعتم را براي کساني از امتم که اهل گناه کبيره هستند نگه داشته ام ... شيخ طوسي در ادامه مي فرمايند : نزد ما شيعيان اثنا عشري خداوند امتياز شفاعت خواهي را به پيامبر اکرم و بسياري از اصحاب ايشان و تمامي فرزندان معصوم ايشان و بسياري از مؤمنين صالح عطا نموده است .
تعريف شفاعت نزد متکلمين اهل سنت
أبو حفص النسفي ( متوفي 538 ه) : در کتاب العقائد النسفية : الشفاعة ثابتة للرسل والأخيار في حق الکبائر بالمستفيض من الأخبار .
العقائد النسفية ، ـ لأبي حفص النسفي ـ ، ص 148
امتياز شفاعت خواهي در مورد کساني اهل گناه کبيره هستند براي پيامبران و بنده گان خوب خدا به واسطه اخبار و روايات زيادي ثابت شده است .
ناصر الدين أحمد بن محمد بن المنير الإسکندري المالکي در کتاب الانتصاف مي گويد : وأما من جحد الشفاعة فهو جدير أن لا ينالها ، وأما من آمن بها وصدقها وهم أهل السنة والجماعة فأولئک يرجون رحمة الله ، ومعتقدهم أنها تنال العصاة من المؤمنين وإنما ادخرت لهم . . . .
الانتصاف فيما تضمنه الکشاف من الاعتزال ، للإمام ناصر الدين الإسکندري المالکي المطبوع بهامش الکشاف ج1 ، ص 214 .
کسي که شفاعت را انکار کند شايسته است مشمول شفاعت نشود ولي کسي که ايمان به شفاعت دارد اما اهل سنت و جماعت که ايمان به شفاعت دارند و آن را تصديق مي نمايند پس آنها به رحمت خداوند اميد دارند و اعنقادشان اين است که شفاعت در مورد مؤمنين گنهکار است ( پيامبر فرمودند ) من شفاعتم را براي افرادي از امتم که اهل گناه کبيره هستند نگه داشته ام ...
قَالَ الْقَاضِي عِيَاض : مَذْهَب أَهْل السُّنَّة جَوَاز الشَّفَاعَة عَقْلًا وَوُجُوبهَا سَمْعًا بِصَرِيحِ قَوْله تَعَالَى : { يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَع الشَّفَاعَة إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَن وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا } وَقَوْله : { وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنْ اِرْتَضَى } وَأَمْثَالهمَا ، وَبِخَبَرِ الصَّادِق صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، وَقَدْ جَاءَتْ الْآثَار الَّتِي بَلَغَتْ بِمَجْمُوعِهَا التَّوَاتُر بِصِحَّةِ الشَّفَاعَة فِي الْآخِرَة لِمُذْنِبِي الْمُؤْمِنِينَ . وَأَجْمَعَ السَّلَف وَالْخَلَف وَمَنْ بَعْدهمْ مِنْ أَهْل السُّنَّة عَلَيْهَا. . . .
نقلا عن : شرح صحيح مسلم ، للنووي ج3 ، ص 35 ، باب إِثْبَات الشَّفَاعَة وَإِخْرَاج الْمُوَحِّدِينَ مِنْ النَّار .
قاضي عياض مي گويد: اهل سنت شفاعت را عقلا جايز و شرعا واجب مي دانند و دليل وجوب آن آيه 109 سوره طه : (در آن روز ، شفاعت ( به کسى ) سود نبخشد ، مگر کسى را که( خداى) رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد ) و آيه 28 سوره انبياء (و جز براى کسى که (خدا ) رضايت دهد ، شفاعت نمى کنند ) و امثال اين آيات و روايات پيامبر اکرم صلي الله عليه و ( آله) و سلم مي باشد . و روايات زيادي که مجموع آنها به حد تواتر مي رسد در مورد صحت شفاعت در قيامت براي مؤمنين گنهکار وارد شده است . و تمامي علماي اهل سنت از قبل تا به حالا بر صحت شفاعت اجماع دارند ... .
بنابراين شفاعت ، واسطه شدن ، انبياء ، امامان و صالحان بين خدا و خلق براي بخشيده شدن گناها ني است که از مؤمنان سر زده است . که بحث در مورد شفاعت دو مرحله دارد :
1- شفاعت در قيامت .
2 - طلب کردن شفاعت از رسول خدا که در آخرت ما را شفاعت کنند .
شفاعت در قيامت ، با شرائط و خصوصياتي که در بار? آن ذکر شده است ، از ضروريات تمامي مذاهب اسلامي و مورد اجماع تمامي علماي مسلمان است که آيات بسياري در قرآن کريم آن را تأييد ميکند ؛ از جمله :
وَلَسَوْفَ يُعْطِيکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى . الضحي / 5 .
و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى .
وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا . الإسراء / 79 .
و پاسى از شب را زنده بدار ، تا براى تو [ به منزله ] نافله اى باشد ، اميد که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند .
تمامي مفسران شيعه و سني بر اين مطلب اتفاق دارند که مراد از «مقام محمود» همان مقام شفاعت است که خداوند آن را به پيامبرش وعده داده است .
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند : «اُعطيتُ خمساً... و اعطيت الشفاعة فادّخرتها لامّتى فهى لِمَنْ لا يشرک بالله شيئاً» «خداوند بزرگ به من پنج امتياز داده است... که يکى از آنها شفاعت است و آن را براى امت خود نگه داشته ام. شفاعت براى کسانى است که شرک نورزند»
مسند احمد، ج1، ص 301 ، باب : مسند عبدالله بن عباس سنن نسائى، ج1، ص 211 ، باب : الطواف علي النساء في غسل واحد سنن دارمى، ج1، ص 323 ، باب : الارض کلها طهور ... .
در روايت ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «انا اول شافع و اول مشفَّع» «من نخستين کسى هستم که شفاعت مى کند و نخستين کسى هستم که شفاعت او پذيرفته مى شود
(سنن ترمذى ج5 ، ص 248 ، باب ما جاء في فضل النبي ، باب 22 ، حديث رقم : 3695 ؛ سنن دارمى ج 1 ، ص 26 ، باب ما أعطي النبي صلي الله عليه و سلم الفضل)
فخر رازي از علما و مفسرين بزرگ اهل سنت در اين باره ميگويد :
أجمعت الأمة على أن لمحمد صلى الله عليه وسلم شفاعة في الآخرة وحمل على ذلک قوله تعالى ( عسى أن يبعثک ربک مقاما محمودا ) وقوله تعالى ( ولسوف يعطيک ربک فترضى ) .
تفسير الرازي ، ج 3 ، ص 55 .
تمامي امت اسلامي بر اين مطلب اجماع دارند که پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در قيامت حق شفاعت دارد و اين دو آيه « اميد که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند » و « و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » را به همين معنا حمل کردهاند .
مرحوم شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه در اين باره ميفرمايد :
اتفقت الإمامية على أن رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يشفع يوم القيامة لجماعة من مرتکبي الکبائر من أمته ، وأن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) يشفع في أصحاب الذنوب من شيعته ، وأن أئمة آل محمد ( عليهم السلام ) کذلک ، وينجي الله بشفاعتهم کثيرا من الخاطئين .
أوائل المقالات في المذاهب والمختارات ، ص 29 تحقيق مهدي محقق .
اماميه بر اين مطلب اتفاق دارند که رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در روز قيامت گروهي از کساني را که گناهان کبيره انجام دادهاند ، شفاعت ميکند . و نيز بر اين مطلب اتفاق دارند که امير المؤمنين و بقيه ائمه گناهکاران را شفاعت ميکنند و با شفاعت آنها خداوند بسياري از گناهکاران را نجات ميدهد .
علام? مجلسي رحمت الله عليه نيز در اين باره ميفرمايد :
أما الشفاعة فاعلم أنه لا خلاف فيها بين المسلمين بأنها من ضروريات الدين وذلک بأن الرسول يشفع لأمته يوم القيامة ، بل للأمم الأخرى ... .
بحار الأنوار ، ج 8 ، ص 29 - 63 .
تمامي مسلمين بر اين مطلب اتفاق دارند که شفاعت از ضروريات دين است . و شفاعت ، يعني اين که پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نه تنها امت خود را ؛ بلکه امتهاي ديگر را نيز شفاعت خواهد کرد .
و نووي از علماي بزرگ اهل سنت و از شارحين صحيح مسلم به نقل از قاضي عياض بن موسي مينويسد :
قال القاضي عياض رحمه الله مذهب أهل السنة جواز الشفاعة عقلا ووجوبها سمعا بصريح قوله تعالى (يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا ) وقوله (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) وأمثالهما وبخبر الصادق صلى الله عليه وسلم وقد جاءت الآثار التي بلغت بمجموعها التواتر بصحة الشفاعة في الآخرة لمذنبي المؤمنين وأجمع السلف والخلف ومن بعدهم من أهل السنة عليها .
شرح مسلم - النووي - ج 3 - ص 35 .
قاضي عياض ميگويد : مذهب اهل سنت بر اين است که شفاعت عقلا جايز و شرعا واجب است ؛ به دليل اين که خداوند به صراحت در آي? قرآن فرموده است : در آن روز ، شفاعت [ به کسى ] سود نبخشد ، مگر کسى را که [ خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد و نيز گفت? خداوند که فرموده : و جز براى کسى که [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى کنند و امثال اين آيات . و همچنين به خاطر روايات پيامبر راستگو صلي الله عليه وآله وسلم مبني بر صحت شفاعت در آخرت براي گناهکاراني از مؤمنين که مجموع اين روايات به حد تواتر ميرسد . تمامي علماي اهل سنت ؛ از گذشته تا کنون بر صحت شفاعت اجماع دارند .
و تاج الإسلام أبو بکر الکلاباذي ( متوفي 380 ه در اين باره ميگويد :
إن العلماء قد أجمعوا على أن الإقرار بجملة ما ذکر الله سبحانه وجاءت به الروايات عن النبي ( صلى الله عليه وآله ) في الشفاعة واجب ، لقوله تعالى : (وَلَسَوْفَ يُعْطِيکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى) ولقوله : (عَسَى أَنْ يَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا ) وقوله : (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) . وقال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : شفاعتي لأهل الکبائر من أمتي .
علما بر اين مطلب اجماع دارند که اقرار به تمامي آنچه که خدا و رسول او (صلي الله عليه وآله وسلم ) در بار? شفاعت گفتهاند ، واجب است . به دليل فرمود? خداوند : و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » و فرمود? خداوند : اميد که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند و نيز فرمود? خداوند : و جز براى کسى که [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى کنند و همچنين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) که فرمود : من گناهکاراني از امتم را شفاعت ميکنم .
لتعرف لمذهب أهل التصوف ، ص 54 _ 55 ، تحقيق د . عبد الحليم محمود ، شيخ الأزهر الأسبق .
و حتي ابن تيميه نيز شفاعت در قيامت را قبول دارد و در اين باره ميگويد :
للنبي (صلى الله عليه وآله ) في يوم القيامة ثلاث شفاعات... وأما الشفاعة الثالثة فيشفع في من استحق النار وهذه الشفاعة له (صلى الله عليه وآله) ولسائر النبيين والصديقين وغيرهم في من استحق النار أن لا يدخلها ويشفع في من دخلها .
براي پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در روز قيامت سه شفاعت است ... شفاعت سوم براي کساني است که مستحق آتش هستند . شفاعت آن حضرت ، ساير انبياء ، صديقين و ديگران به اين است که کسي که سزاوار آتش است ، وارد آن نشود ، و نيز در مورد کسي که داخل آتش شده شفاعت ميکند .
مجموعة الرسائل الکبري ، ج1 ، ص403_ 404 .
و محمد بن عبد الوهاب نيز در اين باره ميگويد :
وثبتت الشفاعة لنبينا محمد (صلى الله عليه وآله) يوم القيامة ولسائر الأنبياء والملائکة والأولياء والأطفال حسبما ورد ، ونسألها من المالک لها والآذن فيها بأن نقول : اللهم شفع نبينا محمدا فينا يوم القيامة أو اللهم شفع فينا عبادک الصالحين ، أو ملائکتک ، أو نحو ذلک مما يطلب من الله لا منهم ... إن الشفاعة حق في الآخرة ، ووجب على کل مسلم الإيمان بشفاعته ... .
الهدية السنية ، الرسالة الثانية ، ص42 .
شفاعت براي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در روز قيامت و نيز براي ساير انبياء ، ملائکه ، اولياء و اطفال بنابر آن چه که وارد شده است ، قطعي است . و ما درخواست ميکنيم از مالک و اجاز? دهند? شفاعت به اين صورت که ميگوييم :
و ما از خدواندي که صاحب شفاعت مي باشد و اجازه شفاعت به دست اوست در خواست مي کنيم:
بار خدايا ! پيامبر ما را در روز قيامت شفيع ما قرار بده . يا اينکه ميگوييم : بار خدايا ! صالحان و ملائک? خود را شفيع ما قرار بده و مانند اين سخنان که از خداوند طلب ميکنيم نه از غير خدا . شفاعت در آخرت حق و واجب است بر هر مسلماني که به آن ايمان داشته باشد ... .
اين نمونههاي کوچکي بود از نظرات علماي شيعه و سني در اين باره که به جهت اختصار به همين تعداد بسنده ميشود .
اما آنچه که از بين تمامي فرقههاي اسلامي ، تنها وهابيها آن را قبول ندارند و به شدت با آن به مخالفت برخواسته و قائل به آن را کافر و مشرک ميدانند ، طلب شفاعت در دنيا است ؛ يعني اينکه فردي در همين دنيا از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ( چه در حال حيات ايشان و چه بعد از شهادت ايشان )درخواست کند روز قيامت در درگاه ربوبي نزد پروردگار عالم او را شفاعت کند و برايش ازخداوند تبارک و تعالي طلب بخشش کند ، اينچنين درخواستي نزد ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و پيروانشان شرک و کفر محسوب مي شود زيرا وقتي فردي بين خود و خدايش واسطه قرار مي دهد ( و خودش مستقيما از خداوند طلب نمي کند ) و از کسي غير از خدا طلب شفاعت مي کند در حقيقت اين فرد را معبود خود قرار داده و او را شريک خداوند خوانده است . اما اگر کسي اينگونه دعا کند : پروردگارا پيامبرت را در روز قيامت شفيع من گردان ( و بواسطه او گناهان مرا ببخش ) از نظر وهابيها بلا مانع است .
محمد بن عبدالوهاب مي گويد : من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يدعوهم ويسألهم الشفاعة کفر إجماعاً.
محمد بن عبد الوهاب - مجموعة المؤلفات ج 1 ، ص 385 ، ج 6 ، ص 9 ، 68 ، 213
کسي که بين خود و خدايش واسطه قرار دهد و آن واسطه ها را بخواند و از آنها طلب شفاعت کند به اجماع مسلمين چنين فردي کافر است .
در جاي ديگر مي گويد :
قال النبي (صلي الله عليه و سلم) : اُعطي الشفاعة وأنا أطلبه ممّا أعطاه اللَّه . فالجواب : إنّ اللَّه أعطاه الشفاعة ونهاک عن هذا ، فقال : ( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً) الجن / 18 . فاذا کنت تدعو اللَّه أن يشفع نبيّه فيک فأطعه في قوله : ( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً ).
مجموعة المؤلفات ج 1 ، ص 166 .
پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است : خداوند به من مقام شفاعت را عطا فرموده و من طلب مي کنم شفاعتي را که خداوند به من عطا کرده است . محمد بن عبدالوهاب مي گويد : جواب اين حديث اين است که خداوند به پيامبرش مقام شفاعت را عطا فرموده ولکن تو را ( بندگان) از درخواست چنين مطلبي ( درخواست شفاعت از پيامبر ) نهي کرده است ، خداوند در قرآن مي فرمايد :
( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً) الجن / 18 . و مساجد ويژه خداست ، پس هيچ کس را با خدا مخوانيد .
پس اگر از خداوند درخواست کني که پيامبرش را در روز قيامت شفيع تو گرداند ( و بواسطه او گناهان ترا ببخشد ) به دستور خداوند در اين آيه عمل کرده اي .
در جاي ديگر مي گويد :
الميت لا يملک لنفسه نفعاً ولا ضراً فضلاً لمن سأله أن يشفع له إلى اللَّه... .
مجموعة المؤلفات ج1 ، ص 296 ، ج 4 ص 42 .
فردي که مرده است ( کنايه از انبيا و صالحين ) نمي تواند هيچ نفعي را براي خودش جلب کند و يا ضرري را از خودش دفع کند چه برسد به اينکه بخواهد براي کسي طلب شفاعت کند
محمد بن عبد الوهاب مي گويد :
قال تعالى : ( وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِکُونَ ) يونس: 18/10 .
فأخبر انّ من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يسألهم الشفاعة فقد عبدهم وأشرک بهم ، وذلک أنّ الشفاعة کلّها للَّه ، کما قال تعالى : ( قل للَّه الشفاعة جميعاً) الزمر : 44 .
تحفه اثنا عشرية ــ عبدالعزيز دهلوي ــ ، ص 751
خداوند در قرآن مي فرمايد : و به جاى خدا ، چيزهايى را مى پرستند که نه به آنان زيان مى رساند و نه به آنان سود مى دهد . و مى گويند : «اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند .» بگو : «آيا خدا را به چيزى که در آسمانها و در زمين نمى داند ، آگاه مى گردانيد ؟» او پاک و برتر است از آنچه ] با وى ] شريک مى سازند .
خداوند در اين آيه خبر مي دهد هرکس بين خود و خدايش واسطه قرار دهد در حقيقت آن واسطه را پرستيده و او را به عنوان شريک خدا قرار داده است ، و اين مطلب به خاطر اين است که شفاعت تماما متعلق به خداست همانطوري که خداوند در قرآن مي فرمايد : اي رسول ما بگو : «شفاعت ، يکسره از آن خداست » .
« أعوذ بالله من الإفتراء و الکذب »
جواب:
موارد بسيار زيادي در روايات نقل شده است که اصحاب رسول خدا از رسول خدا صلي الله عليه و آله ــ چه در زمان حياتشان و چه بعد از شهادت ايشان ــ طلب شفاعت نموده اند و حتي در قرآن نيز به بعضي از اين موارد (طلب شفاعت در زمان حيات ايشان) اشاره شده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم :
خداوند در قرآن مي فرمايد : ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) . النساء / 64 .
و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر ] نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى کرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند .
و يقول في شأن المنافقين : ( وإذا قيل لهم تعالوا يستغفر لکم رسول الله لووا رؤوسهم ورأيتهم يصدون وهم مستکبرون ) . المنافقون / 5 .
و چون بديشان گفته شود : «بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد» ، سرهاى خود را بر مى گردانند ، و آنان را مى بينى که تکبرکنان روى برمى تابند .
زماني که اعراض و رو گرداني از طلب استغفار از پيامبر را (که در حقيقت طلب شفاعت از ايشان است ) خداوند علامت نفاق مي داند پس قطعا طلب نمودن اين مطلب و ممارست بر آن علامت ايمان خواهد بود .
همانطوري که ملاحظه مي فرمائيد خداوند در اين دو آيه طلب استغفار از پيامبر را ( که در حقيقت همان طلب شفاعت از ايشان است ) نه تنها جايز بلکه نشانه ايمان مي داند .
و اما روايات
روايات طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم سه دسته اند : 1- طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از تولد ايشان . 2- طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حيات ايشان . 3- طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از و فات ايشان . که در اينجا متن روايات را خدمت شما ارائه مي کنيم .
طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از تولد ايشان
حلبي در کتاب السيرة الحلبية به نقل از ابن اسحاق در کتاب المبدأ و قصص الأنبياء مي گو يد : شخصي بنام تبع بن حسان الحميري قبل از تولد پيامبر اکرم نامه اي خطاب به حضرت نوشت که عبارت نامه به اين شرح است
أما بعد يا محمد فإني آمنت بک وبربک ورب کل شئ وبکل ما جاءک من ربک من شرائع الإسلام والإيمان وإني قلت ذلک فإن أدرکتک فيها ونعمت وإن لم أدرکک فاشفع لي يوم القيامة ولا تنسني… وکتب عنوان الکتاب إلى محمد بن عبد الله خاتم النبين والمرسلين ورسول رب العالمين من اتبع لأول حمير أمانة الله في يد من وقع هذا الکتاب في يده إلى أن يدفعه إلى صاحبه و دفعه إلي رأس العلماء المذکورين
اي محمد من به تو و به پروردگار تو که تمامي اشياء مخلوق او يند و تحت يد قدرت او هستند و به تمامي دستوراتي از طرف خداوند به تو ابلاغ شده ايمان آوردم و به اين مطالب اقرار مي کنم پس اگر روزي دوران رسالت تو را درک کردم ( و در قيد حيات بودم ) خيلي خوب است ( که در خدمت تو باشم ) اما اگر دوران رسالت تو را درک نکردم ( و در قيد حيات نبودم ) از تو مي خواهم مرا روز قيامت شفاعت کني و در آن روز مرا فراموش نکني ... ( ابن اسحاق در ادامه مي گويد ) و اين عبارت را عنوان نامه قرار داد : اين نامه از طرف اتبع اول از طايفه حمير به محمد بن عبدالله آخرين پيغمبر و فرستاده پروردگار عالم و اين نامه را امانت قرار مي دهم در دست اين شخص تا اينکه آن را به دست صاحب اصلي آن ( يعني پيامبر اکرم ) برساند و اين نامه را به دست عالم بزرگ آن زمان داد
حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه مي گويد :
ثم وصل الکتاب المذکور إلى النبي صلى الله عليه وسلم على يد بعض ولد العالم المذکور حين هاجر وهو بين مکة والمدينة ... و بعد قراءة الکتاب عليه صلى الله عليه وسلم قال مرحبا بتبع الأخ الصالح ثلاث مرات
سپس اين نامه را يکي از فرزندان( ابي ليلي ) آن عالم در زمان مهاجرت پيامبر اکرم به مدينه در بين مکه و مدينه به دست پيامبر اکرم رساند ... و پيامبر اکرم بعد از قرائت نامه سه بار فرمودند : آفرين به « تبع » برادر صالح ما .
کان بين تبع هذا أي بين قوله إنه آمن به وعلى دينه وبين مولد النبي صلى الله عليه وسلم ألف سنة
حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه مي گويد :
بين تبع در زماني که اين نامه را نوشت و بين زمان تولد پيامبر اکرم 1000 سال فاصله بود. ( يعني تبع اين نامه را 1000 سال قبل از تولد پيامبر اکرم نوشته بود و در آن زمان از ايشان طلب شفاعت نموده بود ) .
السيرة الحلبية - الحلبي - ج 2 - ص 279 – 280
اگر اين کار « تبع » شرک و کفر بود بر پيامبر خدا واجب بود که اين کار را نکوهش کنند و قباحت و زشتي آن را بيان فرمايند نه اينکه سه بار به « تبع » بخاطر اين کارش آفرين بگو يند و او را برادر صالح بخوانند .
طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حيات ايشان
2- عن أنس بن مالک أنه قال : سألت النبي أن يشفع لي يوم القيامة فقال : أنا فاعل . قلت : فأين أطلبک ؟ قال اولا على الصراط ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الميزان ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الحوض فإني لا أخطي هذه المواضع .
صحيح الترمذي : 4 / 42 ، باب ما جاء في شأن الصراط ج4، ص 621، ح2433.
«انس مى گويد: از پيامبر(صلى الله عليه وآله) درخواست کردم که در قيامت درباره من شفاعت کند، وى پذيرفت و فرمود: من اين کار را انجام مى دهم. به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گفتم: شما را کجا جستجو کنم؟ ابتدا فرمودند : در کنار صراط ، عرضه داشتم اگر شما را در کنار صراط ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم؟ فرمود ند کنار ميزان، عرضه داشتم اگر شما را در کنار ميزان ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم ؟ فرمود ند کنار حوض ، بدرستيکه من بغير از اين سه مکان جايي نمي روم ».
همانطوري که ملاحظه مي فرمائيد انس بن مالک مستقيما از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در همين دنيا طلب شفاعت نمود و از خداوند طلب نکرد حال آيا اين صحابه رسول خدا بخاطر اين عملش گناهکار و مشرک مي شود ؟! و يا اينکه (نعوذ بالله) پيامبر اکرم آيه : ( لله الشفاعة جميعا و آيه و لا تدعوا مع الله احدا ) را نشنيده بودند ؟ و به همين خاطر ( نشنيدن آيه ) انس را از طلب شفاعت نهي نکردند !!! و يا اينکه آيه را شنيده بودند ولي نعوذ بالله معناي آيه را نفهميده بودند !!! ولي ابن تيمية و محمد بن عبد الوهاب و پيروانشان معناي آيه را فهميده بودند !!! زيرا شايد در نظر وهابيها ابن تيمية و محمد بن عبد الوهاب از پيامبر و اصحابش نسبت به فهم آيات قرآن آگاهي بيشتري داشته باشند !!! شما قضاوت کنيد
3- سواد بن قارب نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و در ضمن ابياتي از ايشان طلب شفاعت نمود :
وکن لى شفيعا يوم لا ذوشفاعة سواک بمغن فتيلا عن سواد بن قارب.
الاصابه،ج 3،ص 182 ، ذيل ترجمه سواد بن قارب الدوسي أو السدوسي رقم 3596 ؛ الأحاديث الطوال ــ طبراني ــ ص 85 ، حديث رقم 31 ، باب حديث سواد بن قارب ؛ الدررالسنيه ــ احمد زيني دحلان ــ ، ص 27 .
اى پيامبر: روز قيامت شفيع من باش. روزي که شفاعت، ديگران به حال سواد بن قارب به مقدار رشته وسط خرما، سودى نمى بخشند.
در اينجا نيز رسول خدا بخلاف نظر ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب سواد بن قارب را نهي نفرمودند و به او نگفتند چرا از من طلب شفاعت مي کني ؟ چرا غير خدا را مي خواني ؟ چرا مشرک شده اي ؟ شفاعت متعلق به خداست ، نبايد غير از خدا از کسي طلب شفاعت کني ... . بنابراين از همين نهي نکردن رسول خدا و قبول کردن خواسته سواد بن قارب درمي يابيم حقيقت مطلب چيزي غير از خرافاتي است که وهابيها به پيروانشان به عنوان اسلام حقيقي القاء مي کنند .
طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از وفات ايشان
4- محمد بن حبيب مي گويد : ثم لما فرغ على من غسله وأدرجه في أکفانه کشف الأزار عن وجهه ثم قال بأبي أنت وأمي طبت حيا وطبت ميتا ... بأبي أنت وأمي اذکرنا عند ربک ... .
التمهيد - ابن عبد البر - ج 2 ، ص 162 ، شرح نهج البلاغة - ابن ابي الحديد - ج 13 ، ص 42 ، باب ذکر طرف من سيرة النبي عليه السلام عند موته .
محمد بن حبيب مي گويد: زمانيکه علي (عليه السلام ) غسل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم )
را به اتمام رساند و کفن بر قامت ايشان پوشاند کفن را از صورت ايشان کنار زذ و عرضه داشت : پدر و مادرم فدايت پاک و پاکيزه زندگي نمودي و پاک و پاکيزه به پيشگاه خداوند شتافتي ... پدر و مادرم فدايت ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن ... .
5- قالت عائشةوغيرها من أصحابه إن الناس أفحموا ودهشوا حيث ارتفعت الرنة... حتى جاء الخبر أبا بکر ... حتى دخل على رسول الله صلى الله عليه وسلم فأکب عليه وکشف عن وجهه ومسحه وقبل جبينه وخديه وجعل يبکي ويقول بأبي أنت وأمي ونفسي وأهلي طبت حيا وميتا .... اذکرنا يا محمد عند ربک
تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل - الباقلاني - ص 488 ؛ سبل الهدي و الرشاد ج 2 ، ص 299 ، الباب الثامن و العشرون في بلوغ هذا الخطب الجسيم الي الصديق الکريم ؛ الدرر السنية في الرد علي الوهابية ــ احمد زيني دحلان ــ ص 34 ؛ مخالفة الوهابية للقرآن و السنة ــ عمر عبدالسلام ــ ص 33 .
عايشه و غير او از اصحاب رسول خدا ( در جريان وفات رسول خدا )مي گويند : مردم متحير و سرکشته و وحشت زده شده بودند صداي ناله ها به گوش مي رسيد ... تا اينکه خبر به ابوبکر رسيد ... ابو بکر بر پيامبر ( صلي الله عليه (و آله) و سلم ) وارد شد خود را بر روي( پيکر مطهر ) پيامبر انداخت و پارچه روي صورت پيلمبر را کنار زد و دست به صورت و پيشاني و گونه هاي ايشان کشيد و در حالي که گريه مي کرد عرضه داشت پدر و مادرم و جانم و خانواده ام فدايت پاک و پاکيزه زندگي نمودي و پاک و پاکيزه از دنيا رفتي .... اي محمد ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن ... .
6- قال العلامة ابن حجر في الجوهر المنظم وروى بعض الحفاظ عن أبي سعيد السمعاني أنه روى عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه وکرم وجهه إنهم بعد دفنه صلى الله عليه وسلم بثلاثة أيام جاءهم أعرابي فرمى بنفسه على القبر الشريف على صاحبه أفضل الصلاة والسلام وحتى ترابه على رأسه وقال يا رسول الله قلت فسمعنا قولک و وعيت عن الله ما وعينا عنک وکان فيما أنزل الله عليک قوله تعالى ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما وقد ظلمت نفسي وجئتک مستغفرا إلى ربي فنودي من القبر الشريف إنه قد غفر لک وجاء مثل ذلک عن علي رضي الله عنه من طريق أخرى فهي تؤيد رواية السمعاني ويؤيد ذلک أيضا ما صح عنه صلى الله عليه وسلم من قوله حياتي خير لکم تحدثون وأحدث لکم ووفاتي خير لکم تعرض على أعمالکم ما رأيت من خير حمدت الله تعالى وما رأيت من شر استغفرت لکم
تفسير قرطبي ج 5 ، ص 265 ، 266 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ تفسير بحر المحيط ــ أبوحيان أند لسي ــ ج 4 ، ص 180 ، باب 64 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ الدرر السنية في الرد على الوهابية - أحمد زيني دحلان - ص 21 – 22 .
احمد زيني دحلان به نقل از ابن حجر در کتاب الجوهر المنظم مي گويد : بعضي از حفاظ حديث از أبي سعيد سمعاني نقل کرده اند که او از علي بن أبي طالب ( صلوات الله و سلامه عليه ) کرده است : سه روز از مراسم تدفين پيامبر اکرم (صلي الله عليه (و آله) و سلم ) گذشته بود فردي اعرابي نزد ما آمد ، خودش را روي قبر پيامبر اکر م (عليه أفضل الصلاة و السلام ) انداخت و از خاک قبر بر سر خود مي ريخت و مي گفت: يا رسول الله شما ( در دوران رسالتت ) مطالبيفرمودي و ما هم فرمايشات شما را شنيديم و همانگونه که تو از خداوند فرامين و دستورات ديني را اخذ نمودي ما نيز اين فرامين و دستورات ديني را از تو فرا گرفتيم يکي از آياتي که خداوند بر تو نازل فرمود اين بود : ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ( اگر مسلمانان به خود ظلم نمود ند و پيش تو آمدند و از خداوند طلب بخشش نمود ند و رسول خدا نيز براي آنها از خداوند طلب بحشش نمود خداوند را تو به پذير و بخشنده مي يابند ( کنايه از اينکه خداوند آنها را مي بخشد ) حال اي رسول خدا من به نفسم ظلم کرده ام و به درگاه شما آمده ام که براي من از خداوند طلب بخشش کنيد ، پس از قبر شريف ندايي آمد که خداوند تو را بخشيد .
زيني دحلان در ادامه مي گويد : مثل همين روايت از علي (عليه السلام ) از طريق ديگري نيز رسيده است که آن هم اين روايت را تائيد مي کند . و يکي ديگر از مؤيدات اين روايت ، روايت صحيحه ديگري است که از پيامبر اکرم رسيده است که ايشان فرمودند : دوران زندگي من براي شما خوب است زيرا شما با من صحبت مي کنيد و من هم با شما صحبت مي کنم ( براي شما حديث مي گويم ) و وفات من براي شما خيلي خوب است زيرا اعمال شما بر من عرضه مي شود اگر عمل خيري در ميان اعمال شما ببينم خداوند را سپاس مي گويم و اگر گناهي مشاهده کنم براي شما استغفار ميطلبم .
ابوحيان و نسفي ذيل همين آيه ( سوره نسا ء / 64 ) مي گويند :
واستغفر لهم الرسول أي : شفع لهم الرسول في غفران ذنوبهم .... والتفت في قوله : و استغفر لهم الرسول ، ولم يجىء على ضمير الخطاب في جاؤوک تفخيماً لشأن الرسول ، وتعظيماً لاستغفاره ، وتنبيهاً على أن شفاعة من اسمه الرسول من الله تعالى بمکان ، وعلى أنَّ هذا الوصف الشريف وهو إرسال الله إياه موجب لطاعته ...
تفسير بحر المحيط ــ أبوحيان أند لسي ــ ج 4 ، ص 180 ، باب 64 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ تفسير مدارک التنزيل و حقائق التأويل ــ تفسير نسفي ــ ج 1 ، ص 236 ، باب 63 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء .
اينکه خداوند فرمود ( و رسول خدا براي آنها طلب بخشش کند ) معنايش اين است که رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) نزد پروردگار عالم براي بخشش گناهانشان آنها را شفاعت کند . ... خداوند در اين آيه قبل از اينکه به اينجا برسد رسولش را مورد خطاب قرار داده بود و با ايشان بصورت مخاطب صحبت مي کرد اما به اينجا (و استغفر لهم الرسول) که رسيد خطابش را به صورت صيغه غائب آورد (و رسول خدا براي آنها طلب بخشش کند) و اين بخاطر بزرگي و علو منزلت و شأن رسول خدا و عظمت استغفار ايشان است ( يعني خداوند مي خواهد بفرمايد استغفار رسول خدا بسيار ارزشمند است و با استغفار خود شخص فرق دارد ) ، و خداوند نکته اي را مي خواهد به ما گوشزد کند و آن اينکه طلب شفاعت از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در نزد خداوند تبارک و تعالي از جايگاه ويژه اي برخوردار است ، علاوه بر اينکه اين وصف شريف يعني رسالت ايشان از طرف خدا موجب اطاعت کردن از ايشان مي شود ...
جاي تعجب است که با وجود اين نقلها وهابيها چطور خود را سلفي و تابع صحابه مي خوانند ؟!!!
دليل ديگر ابن عبدالوهاب بر رد شفاعت اين بود که : « الميت لا يملک لنفسه نفعاً ولا ضراً ... » فردي که مرده است ( کنايه از انبيا و صالحين ) نمي تواند هيچ نفعي را براي خودش جلب کند و يا ضرري را از خودش دفع کند ...
در اينجا بايد عرض کنيم اين نظر ابن عبدالوهاب و پيروانش نيز مانند بقيه نظراتشان مخالف با آيات قرآن و نظريات تمامي علماي اسلام است . و اين در حالي است که روايات متعددي در اين زمينه از منابع معتبر اهل سنت داريم که انبياء عليهم السلام زنده هستند . به اين عبارات توجه کنيد :
خداوند در قرآن مي فرمايد :
(وَلَاتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَتَام بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ* فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَل-هُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِى وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ* يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَايُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ).
( آلعمران: 169 – 171) .
(هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند * به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براى کسانى که از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوستهاند شادى مىکنند که نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مىشوند * بر نعمت و فضل خدا و اينکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمىگرداند، شادى مىکنند).
در اين آيات بهرهمندى شهيدان از نعمتهاى الهى و خوشنودى از آنچه به دست آوردهاند دليل بر حيات و زندگى مجدّد آنان است.
و اکنون اين سؤال مطرح مىشود که چگونه کسانى که در راه دين به شهادت رسيدهاند، پس از شهادت زنده باشند ولى پيامبر که آورنده دين و پيشوا و رهبر شهيدان است زندگى مجدّد بعد از مرگ را نداشته باشد؟ چنانچه شوکاني به اين حقيقت اذعان کرده است :
شوکاني در نيل الأوطار مي گويد:
وَوَرَدَ النَّصّ فِي کِتَابِ اللَّهِ فِي حَقّ الشُّهَدَاءِ أَنَّهُمْ أَحْيَاء يُرْزَقُونَ وَأَنَّ الْحَيَاة فِيهِمْ مُتَعَلِّقَة بِالْجَسَدِ فَکَيْف بِالْأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ .
وَقَدْ ثَبَتَ فِي الْحَدِيثِ { أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ أَحْيَاءٌ فِي قُبُورِهِمْ } رَوَاهُ الْمُنْذِرِيُّ وَصَحَّحَهُ الْبَيْهَقِيُّ .
نيل الأوطار ج 3 ، ص 305 ، باب صلاة المخلوقات علي النبي صلي الله عليه و سلم و هو في قبره حي
خداوند در قرآن صريحا در نورد شهدا مي فرمايد آنان زنده اند و روزي مي خورند ، و حياة و زندگي در شهدا مربوط به بدن و جسم آنهاست ، حال که شهدا اينگونه هستند پس انبياء و رسولان الهي چگونه اند ؟ (يعني آيا مي شود شهدا زنده باشند ولي انبياء و رسولان الهي که مقامشان از شهدا برتر است زنده نباشند ؟!!)
ابن حجر هيثمي که از شخصيت هاي بر جسته اهل سنت است ، در کتاب مجمع الزوائد ، از قول عبد الله بن مسعود نقل مي کند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود :
حياتي خير لکم تُحدِّثون و يُحدَّث لکم، ووفاتي خير لکم، تُعرض عليّ أعمالکم، فما رأيت من خير حمدت اللّه عليه، وما رأيت من شرّ استغفرت اللّه لکم»،
هم حيات من براي شما مايه خير است و هم وفات من . تمام اعمال شما بر من عرضه مي شود ، اگر کارهاي خوب شما را ببينم خدا را شکر مي کنم ، کارهاي بد شما را ببينم از خداي عالم براي شما طلب مغفرت مي کنم .
بعد آقاي هيثمي مي گويد :
رواه البزّار ورجاله رجال الصحيح.
مجمع الزوائد: 9/24، باب «ما يحصل لأمّته من استغفاره بعد وفاته» الجامع الصغير: 1/582، کنز العمّال: 11/407.
مسلم کتاب صحيح مسلم ، ج7 ، ص 102 نقل مي کند که نبي مکرم فرمود وقتي من رفتم به معراج ، ديدم که حضرت موسي عليه السلام در ميان قبرش نشسته و مشغول نماز است .
مررت ـ على موسى ليلة أسرى بي عند الکثيب الأحمر وهو قائم يصلّي في قبره
صحيح مسلم: 7/102، کتاب الفضائل، باب من فضائل موسى، والمصنّف لعبد الرزّاق الصنعاني: 3/577، والمعجم الأوسط للطبراني: 8/13، وکنز العمّال: 11/511 .
سمهودي از شخصيت هاي برجسته اهل سنت مي گويد که پيامبر فرمود :
علمي بعد و فاتي کعلمي في حياتي .
آگاهى من به امور پيش از مرگ و پس از آن يکسان است .
در ادامه مي گويد :
الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون .
انبيا در قبورشان زنده اند و نماز مي خوانند .
و مطالب متعددي را از آقاي بيهقي ، ابومنصور بغدادي و ديگران مي آورد که همگي اتفاق نظر دارند بر اين که انبياء عليهم السلام در قبر زنده هستند و خداي عالم بدن پيامبران را بر خاک حرام کرده است که آن ها را بپوساند :
إنّ اللّه حرّم على الأرض أن تأکل أجساد الأنبياء .
خداوند خوردن بدن پيامبران را بر زمين حرام کرده است .
وفاء الوفاء بأحوال دار المصطفي ج 4 ، ص 1349
ابن حجر عسقلاني که از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است ، نقل مي کند :
إنّ الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون .
تمام پيامبران در درون قبر زنده هستند و نماز مىخوانند .
فتح البارى: 6/352.
قسطلاني که از شخصيت هاي مشهور اهل سنت است، در کتاب المواهب اللدنيه مي گويد :
و لاشک أن حياة الأنبياء عليهم الصلاة و السلام ثابتة معلومة مستمرة ، و نبينا أفضلهم ، و إذا کان کذلک فينبغي أن تکون حياته
المواهب اللدنيه ، ج3 ، ص419
شکّى نيست که زنده بودن پيامبران عليهمالسلام پس از مرگ امرى ثابت و روشن، و جاودانه است، و پيامبر ما چون برتر از همه پيامبران است، زندگى او پس از مرگ کاملتر از سائر انبياء خواهد بود.
شوکاني در نيل الأوطار مي گويد : وَ قَدْ ذَهَبَ جَمَاعَة مِنْ الْمُحَقِّقِينَ إلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَيّ بَعَدَ وَفَاته ، وَأَنَّهُ يُسَرُّ بِطَاعَاتِ أُمَّته ، وَأَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُبْلَوْنَ ، مَعَ أَنَّ مُطْلَق الْإِدْرَاک کَالْعِلْمِ وَالسَّمَاع ثَابِت لِسَائِرِ الْمَوْتَى .
نيل الأوطار ج 3 ، ص 305 ، باب صلاة المخلوقات علي النبي صلي الله عليه و سلم و هو في قبره حي
جماعتي از محققين بر اين عقيده اند که رسول خدا بعد از وفاتشان زنده اند ، و بخاطر اعمال نيک امتشان خوشحال مي شوند ، و اينکه انبياء در قبرشان نمي پوسند ، علاوه بر اينکه مطلق درک مثل علم و شنيدن براي همه مرده گان ثابت و قطعي است ( چه برسد به انبياء و رسل )
دليل ديگر محمد بن عبدالوهاب بر تحريم شفاعت آيه 18 سوره يونس بود که همانطور که ذکر شد او مي گفت خداوند در اين آيه خبر مي دهد هرکس بين خود و خدايش واسطه قرار دهد در حقيقت آن واسطه را پرستيده و او را به عنوان شريک خدا قرار داده است ، و اين مطلب به خاطر اين است که شفاعت تماما متعلق به خداست همانطوري که خداوند در قرآن مي فرمايد : اي رسول ما بگو : «شفاعت ، يکسره از آن خداست » .
در جواب مي گوئيم اولا : کسانيکه از انبيا و ائمه معصومين عليهم السلام و صالحين طلب شفاعت مي کنند آنها را نمي پرستند بلکه از آنها مي خواهند که به اذن خداوند (همانطوري که قرآن ميفرمايد) شفيع او باشند . و همانطوري که ذکر شد اين عمل از قبل تولد رسول اکرم تا بعد از وفات ايشان بعنوان امري مطلوب ميان مؤمنين و اصحاب بزرگوار رسول خدا رايج بوده است بنابراين محمد بن عبدالوهاب و پيروانش با تحريم اين عمل الهي نه تنها خلاف قرآن و روايات نبوي عمل نموده اند بلکه عملا به صحابه رسول خدا ( همچون حضرت علي صلوات الله و سلامه عليه و ابوبکر و سواد بن قارب و ...) نسبت کفر و شرک داده اند .
ثانيا : اين تفسير ابن عبدالوهاب از اين آيه همانند بقيه نظراتش نه تنها مخالف با نظر علما و مفسرين اهل سنت است بلکه با شأن نزول آيه نيز نمي سازد . و از آنجائيکه امکان آوردن تمامي عبارات علماي اهل سنت نيست ما بعنوان نمونه عبارات چند تن از مفسرين اهل سنت را خدمت شما عرض مي کنيم :
أخرج ابن أبي حاتم عن عکرمة قال : قال النضر : إذا کان يوم القيامة شفعت لي اللات والعزى ، فأنزل الله { فمن أظلم ممن افترى على الله کذباً أو کذب بآياته إنه لا يفلح المجرمون ، ويعبدون من دون الله ما لا يضرهم ولا ينفعهم ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله } .
تـفسير الدر المنثور ـ جلال الدين سيوطي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس
سيوطي مي گويد : ابي حاتم از عکرمه نقل کرده است که نضر بن حرث گفت زماني که روز قيامت شد بت لات و عزي مرا شفاعت مي کنند بعد از اين گفته او اين آيه نازل شد .
الضمير في ويعبدون عائد على کفار قريش الذين تقدمت محاورتهم . وما لا يضرهم ولا ينفعهم هو الأصنام ، جماد لا تقدر على نفع ولا ضر ... وکان أهل الطائف يعبدون اللات ، وأهل مکة العزى ومناة وأسافاً ونائلة وهبل .
تـفسير البحر المحيط ـ أبوحيان أندلسي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس
ابوحيان مي گويد :ضمير در يعبدون به کفار قريش برمي گردد که در قبل گفتگوي آنها را بيان کرديم . و منظور از « ما لا يضرهم ولا ينفعهم » بتها هستند که قدرت بر (ايجاد) نفع و (دفع) ضرر نداشتند ... در ادامه مي گويد اهل طائف بت لات را مي پرستيدند و اهل مکه بت عزى ومناة وأسافاً ونائلة وهبل را مي پرستيدند .
ينکر تعالى على المشرکين الذين عبدوا مع الله غيره، ظانين أن تلک الآلهة تنفعهم شفاعتُها عند الله، فأخبر تعالى أنها لا تنفع ولا تضر ولا تملک شيئا، ولا يقع شيء مما يزعمون فيها، ولا يکون هذا أبدا ...
تـفسير ابن کثير ـ ابن کثير دمشقي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس
خداوند مشرکين را که شريک برايش قرار داده بودند و غير خدا را مي پرستيدند انکار مي کند ، آنها گمان مي کردند شفاعت خدايان خياليشان نزد خداوند تبارک و تعالي نفعي به حالشان دارد . پس خداوند در مقابل اين گمان باطل آنها در اين آيه به آنها فرمود آن شفاعت آن بتها نه نفعي به حال شما دارد و نه ضرري را از شما دفع مي کند و نه مالک چيزي هستند و هيچ يک از گمانهاي شما در مورد بتها ابدا واقع نمي شود ...
{ وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ الله مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ } حکاية لجناية أخرى لهم وهي عطف على قوله سبحانه : { وَإِذَا تتلى عَلَيْهِمْ } [ يونس : 15 ] الآية عطف قصة على قصة ...و { مَا } إما موصولة أو موصوفة ، والمراد بها الأصنام ، ومعنى کونها لا تضر ولا تنفع أنها لا تقدر على ذلک لأنها جمادات ... وکان أهل الطائف يعبدون اللات وأهل مکة العزى ومناة وهبل وأسافا ونائلة { وَيَقُولُونَ هَؤُلاء شفعاؤنا عِندَ الله } أخرج ابن أبي حاتم عن عکرمة قال : کان النضر بن الحرث يقول : إذا کان يوم القيامة شفعت لي اللات والعزى وفيه نزلت الآية
تـفسير الروح المعاني ـ آلوسي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس
آلوسي مي گويد : اين آيه از جنايت ديگر مشرکين حکايت مي کند و اين جمله عطف بر آيه 15(وَإِذَا تتلى عَلَيْهِمْ) است (که آن آيه نيز در مورد مشرکين بود ) که خداوند در اين آيه اين قصه را به آن قصه عطف مي کند . لفظ «ما» در آيه يا موصوله است و يا موصوفه و منظور از آن بتها هستند ( و به آنها اشاره دارد ) و معناي « لا تضر ولا تنفع » اين است که آنها قدرت بر شفاعت ندارند زيرا جماداتي بيش نيستند ... در ادامه مي گويد :اهل طائف بت لات را مي پرستيدند و اهل مکه بت عزى ومناة وأسافاً ونائلة وهبل را مي پرستيدند و مي گفتند آنها شفيعان ما نزد پروردگارند . ابي حاتم از عکرمه نقل کرده است که نضر بن حرث گفت زماني که روز قيامت شد بت لات و عزي مرا شفاعت مي کنند بعد از اين گفته او اين آيه نازل شد .
توسل
توسل ، يعني واسطه قرار دادن ، انبياء ، امامان و صالحان به پيشگاه خداوند چنانچه خداوند، در قرآن کريم ميفرمايد :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ . المائدة / 35 .
اي کساني که ايمان آوردهايد ، از خدا بترسيد و براي تقرب به او وسيلهاي بجوييد .
اين آيه به تمامي مؤمنين دستور ميدهد که به هر وسيلهاي که سبب تقرب به خداوند ميشود تمسک بجويند ؛ بنابراين تقرب به خداوند بدون وسيله و واسطه امکان ندارد حضرت زهرا سلام الله عليه ميفرمايد :
وأحمد اللّه الذي بعظمته ونوره يبتغي مَن في السموات والأرض إليه الوسيلة ونحن وسيلته في خلقه .
تمام آنچه در آسمان و زمين هستند ، براي تقرب به خداوند به دنبال وسيله هستند و ما وسيله و واسط? خداوند در ميان خلقش هستيم .
شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص211 و السقيفة وفدک ، ص 101 و بلاغات النساء ، بغدادي ، ص 14.
و از عايشه در بار? خوارج نقل شده است که پيامبر فرمود :
هم شرّ الخلق والخليقة ، يقتلهم خير الخلق والخليقة ، وأقربهم عند اللّه وسيلة .
شرح نهج البلاغة ، ج2 ، ص267 از مسند احمد ؛ اما اين روايت را دستان امانتدار اهل سنت حذف کردهاند . و المناقب ، ابن المغازلي شافعي ، ص56 ، ح 79.
خوارج، بدترين خلائق هستند ، آنها را بهترين فرد از ميان خلائق که نزديکترين وسيله به خداوند است ، خواهد کشت .
مراد حضرت علي عليه السلام است .
توسل حضرت آدم به اهل بيت عليهم السلام
و از أبي هريره در بار? قص? حضرت آدم نقل شده است :
يا آدم هؤلاء صفوتي... فإذا کان لک لي حاجة فبهؤلاء توسل، فقال النبي: نحن سفينة النجاة من تعلق بها نجا ومن حاد عنها هلک، فمن کان له إلى الله حاجة فليسألنا أهل البيت .
فرائد السمطين ، ج1 ، ص 36 ح 1.
اي آدم ! اينها ( اهل بيت ) برگزيدگان من هستند ... هر وقت حاجتي داشتي اينها را واسطه قرار بده . پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند : ما کشتي نجات هستيم ، هر کس سوار اين کشتي شد ، نجات خواهد يافت و هر کس سر پيچي کند ، هلاک ميشود ، هر کسي حاجتي به سوي خداوند دارد ، بايد ما اهل بيت را واسطه قرار دهد .
و سيوطي نقل ميکند که حضرت آدم به درگاه خداوند چنين استغاثه ميکرد :
اللهمّ إنّي أسألک بحقّ محمد وآل محمد سبحانک لا إله إلا أنت، عملت سوءً، وظلمت نفسي فاغفر لي إنّک أنت الغفور الرحيم، فهؤلاء الکلمات التي تلقى آدم .
الدر المنثور ، ج1 ، ص 60.
بار خدايا ! از تو درخواست ميکنم به حق محمد و آل محمد که تو پاک و منزهي و غير از تو خدايي نيست ، من کاري بدي کردم و به خود ظلم نمودم ؛ پس مرا ببخش که تو بخشنده و مهربان هستي ... .
توسل صحابه به پيامبر اکرم بعد از وفات ايشان
أصاب الناس قحط في زمن عمر بن الخطاب فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم فقال : يا رسول الله استسق الله لأمتک فإنهم قد هلکوا . فأتاه رسول الله صلى الله عليه وسلم في المنام فقال : إيت عمر فأقره مني السلام وأخبرهم أنهم مسقون ، وقل له عليک بالکيس الکيس . فأتى الرجل فأخبر عمر فقال : يا رب ما آلوا إلا ما عجزت عنه . وهذا إسناد صحيح . [20]
در زمان عمر بن الخطاب قحطي آمد ، بلال بن حارث آمد کنار قبر پيامبر عرضه داشت :امت تو نابود شدند ، از خداي عالم باران رحمت طلب کن .بعد پيامبر به خوابش آمد و گفت برو پيش عمر و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده که باران رحمت نازل خواهد و به او بگو که نسبت به مردم بذل و بخششت بيشتر باشد . اين شخص آمد خدمت عمر . عمر خيلي گريه کرد که ما قابل اين سلام نبوديم . و گفت : هيچ خدمتي را نسبت به مسلمانان که از دستم بر بيايد کوتاهي نخواهم کرد .
ابن حجر عسقلاني از استوانه هاي علم رجال اهل سنت در آخر مي گويد : سند اين حديث صحيح است .
فتح الباري ، ج2 ، ص412
و همچنين آيات بسياري در قرآن کريم وجود دارد که در خواست از غير خداوند را مشروع ميداند ؛ از جمله :
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ . يوسف / 97 .
گفتند: «اى پدر ! براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بوديم »
در اين آيه خداوند داستان برادران حضرت يوسف عليه السلام را يادآوري ميکند که آنها بعد از پيشيماني از کردارشان به پيش حضرت يعقوب عليه السلام آمدند و از او که پيامبر خدا بود درخواست کردند که از خداوند براي آنها طلب بخشش کند . حضرت يعقوب هم نگفت که چرا خودتان مستقيماً سراغ خداوند نميرويد و به من متوسل شدهايد ؛ بلکه به آنها وعده داد که از خداوند براي آنها طلب بخشش خواهد کرد :
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ . يوسف / 98 .
گفت : « به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم ، که او همانا آمرزنده مهربان است » .
همچنين خداوند در آي? 64 سور? نساء خطاب به پيامبرش ميفرمايد :
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا .
و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر [ نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى کرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند .
اين آيه نشان ميدهد که بايد براي طلب بخشش از خداوند واسطه و وسيل? آبروداري را پيدا کرد تا خداوند به خاطر او حاجات انسان را برآورده سازد .
بنابراين همانطوري که ملاحظه فرموديد حرفهايي که وهابيها به عنوان اسلام واقعي !!! مطرح مي کنند و مخالف با آنها را کافر و مشرک مي دانند تماما باطل و بياساس است .
ب: آيا توسل مخالف قران نيست؟
آيت الله العظمي سبحاني با استناد با آيات قرآن و روايات اهل بيت(ع) برخي شبهات مطرح شده پيرامون توسل و دعا را پاسخ گفت.
به گزارش مرکز خبر حوزه، اين مرجع تقليد در ششمين نشست از سلسله نشستهاي کلام اسلامي در مدرسه عالي نواب مشهد، با بيان اينکه توسل اين است که به وسيله قرآن يا نبي يا امام به درگاه خدا تقرب بجوييم، خاطرنشان کرد: وسيله سبب است و توسل بکارگيري وسيله است.
وي با بيان اينکه بايد وسيله بودن چيزي يا فردي در شرع تعبداً ثابت شود، اظهار کرد: با توجه به اين مطلب قرآن کريم اين ضابطه را مي فرمايد که «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»( المائدة : 35 )
اين مرجع تقليد افزود: امام علي(ع) در خطبه 110 نهج البلاغه، ايمان به خدا، ايمان به پيامبر (ص)، جهاد در راه خدا، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه، حج ، صدقه و انجام کارهاي نيک را از وسيلههاي ايمان برشمرده است.
سبحاني با بيان اينکه وسيله به اينها تنها منحصر نيست، خاطرنشان کرد: در آيات و روايات از ديگر وسايل نيز ياد شده است.
اين مرجع تقليد با اشاره به آيه مبارکه «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ »( الأعراف : 180 )، گفت: بهترين وسيله براي تقرب به درگاه الهي توجه فرائض و نوافل است؛ بر اين اساس درخواست دعا و توسل به «اسماء الله» نيز يکي از موارد مورد تأييد و قبول تمام طوايف اسلامي است.
سبحاني توسل به قرآن کريم، اعمال نيک و دعاي مؤمن براي فرد را از ديگر موارد مورد قبول در ميان مسلمين براي توسل دانست و افزود: آيه «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»( البقرة : 127 ) نشان ميدهد که ميتوان عمل نيک خود را وسيله براي دعا قرار داد.
وي به جوانان توصيه کرد: اگر عمل صالحي در زندگي انجام دادهايد به رخ خدا بکشيد که قهراً خداي متعال دعاي فرد را برآورده ميکند.
اين مرجع تقليد با بيان اينکه حتي وهابيون توسل به رسول الله در زمان حياتشان را قبول دارند، گفت: تمام طوائف اسلامي بر انواع توسلهايي که ياد شد، اعتراف دارند.
وي به آيه «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ»( المنافقون: 5) اشاره کرد و يادآور شد: تفاوت عقيده شيعه با وهابيون در جايي است که فردي در زماني غير از حيات به دعاي رسول الله توسل کند.
اين مرجع تقليد دليل شيعه را اطلاق آيه «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»( النساء : 64 )، خاطرنشان کرد: بعضي از آيات مثل «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ»( الحجرات : 2 ) اطلاق دارند و در اينجا نيز اطلاق حال حيات و حال غير حيات ديده ميشود.
سبحاني با اشاره به داستان فرزندان يعقوب و پدر آنها درباره توسل به دعاي نبي، اظهار کرد: با توجه به اين آيه معلوم،ميشود که توسل به دعاي نبي در امم گذشته وجود داشته است.
اين مرجع تقليد در ادامه به دو مقدمه «حيات برزخي» و «ارتباط افرادي که در برزخ به سر مي برند با اين دنيا» اشاره کرد و براي تبييين آن گفت: آيات فراواني به عنوان دليل بر حيات برزخي وجود دارد و به عنوان مثال درباره آل فرعون، ميفرمايد « النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آَلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»( غافر:46) که اينها را در برزخ بر آتش جهنم عرضه ميدارند.
وي به آيه «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »( آل عمران : 169 ) نيز به عنوان مثالي براي حيات برزخي اشاره کرد و به تبيين دومين مقدمه با عنوان وصل و حفظ ارتباط و درک و چه بسا پاسخ اموات در برزخ و ارتباط آنها با زمينيان پرداخت و اظهار کرد: با توجه به آياتي مثل «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ»( الأعراف : 78 )، « فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ»( الأعراف : 79 ) که درباره حضرت صالح بيان شده که با آن مردگان سخن گفته است، بر حفظ ارتباط اموات با زندگان تأکيد ميشود.
اين مرجع تقليد آيه 92 و 93 اعراف را نيز به عنوان دومين دليل قرآني در اين جلسه، بيان کرد و افزود: در اين آيه که درباره حضرت شعيب است، مانند آيه قبل بياناتي آورده شده است.
سبحاني به روايتي از کتاب صحيح بخاري نيز اشاره کرد و ابراز کرد: در اين روايت آمده که پيامبر (ص) با مردگان سخن گفته و اعراب پرسيدند که با اموات سخن ميگوييد و آن حضرت فرمودند که اينها اموات نيستند بلکه بهتر از شما سخن مرا ميشنوند.
وي به نتيجه گيري از اين آيه پرداخت و گفت: به دليل حيات برزخي و برقراري ارتباط، ميتوان با رسول الله سخن گفت و از ايشان طلب دعا کرد.
اين مرجع تقليد با بيان اين پرسش که اگر رسول خدا زنده نباشند، چرا در نماز ميگوييم «السلام عليک ايها النبي ...» در حالي که به قول خودتان فوت کردهاند و سخن ما را نميشنوند، تصريح کرد: شما رسول الله و انبياء را نشناختهايد که در حيات برزخي به سر ميبرند و مانعي ندارد بگوييم« يا وجيها عند الله، اشفع لنا عند الله».
سبحاني توسل به ذات، حق، منزلت، کرامت و ... نبي اکرم (ص) را براي قرب الي الله دانست و گفت: قسم دادن خدا به اين موارد اشکال ندارد و اين نوع توسل در کتابهاي خودشان وجود دارد.
وي در جواب اين اشکال که کسي حقي بر گردن خدا ندارد، با بيان اينکه « حق» يا اصالتي است يا جعلي و بالعرض، پاسخ داد: در قسم اول حق وجود ندارد و اما در قسم دوم حق، خداوند خودش را از روي لطف و عظمت، وامدار کرده است.
اين مرجع تقليد براي اين مطلب دليل قرآني آورد و بيان کرد: قرآن کريم ميفرمايد«مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِيمٌ»( الحديد : 11 ) اين وامداري و حق قراردادن جز از روي عظمت و لطف الهي چيز ديگري نيست.
موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید