سلام وقت بخير ? توضيح شبهه در برخي از آيات قرآنکريم، مسئله اعتقاد و اعتراف مشرکان به خداوند بيان گرديده است. (وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ للَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَيَعْلَمُونَ)[1]؛ «و اگر از آن[کافر]ها بپرسي: «چه کسي آسمانها و زمين را آفريد؟» حتماً ميگويند: «خدا»، بگو؛ «ستايش مخصوص خداست.» بلکه بيشترشان نميدانند». در حالي که در سوره کافرون به پيامبر9 فرموده است: (قُلْ يَاأَيُّهَا الْکَافِرُونَ لاَأَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ)[2]؛ «بگو: «اي کافران آنچه را (شما) ميپرستيد (من) نميپرستم و آنچه را (من) ميپرستم شما نميپرستيد و آنچه را (شما) پرستيديد من نميپرستم». يعني معبودي که کافران ميپرستند با معبودي که پيامبر9 ميپرستد، متفاوتند. حال اين دو دسته از آيات چگونه قابل جمع هستند. ? پاسخ توحيد در لغت به معناي يکي قرار دادن و يگانه دانستن آمده است[3]. اما در اصطلاح فلسفه، کلام، اخلاق و عرفان، به معاني گوناگوني به کار ميرود که در همه آنها يگانه دانستن خداي متعال در حيثيت خاصي لحاظ ميگردد. و گاهي به عنوان مراتب توحيد از آنها ياد ميشود[4]. اقسام توحيد توحيد يکي از اصول مسلم همه شرايع آسماني است که داراي مراتب ميباشد. 1. توحيد ذاتي توحيد ذاتي دو تفسير دارد. الف. خداوند يکتا و بيهمتا است و براي او مثل و مانندي تصور نميتوان کرد. ب. ذات خداوند بسيط است و هيچگونه کثرت و ترکيبي از اجزاء در آن راه ندارد. اميرمؤمنان علي7 در بيان اين دو معنا ميفرمايد: او يکتاست و براي او در ميان موجودات مانندي نيست و او «احدّي المعني» است يعني نه در خارج و نه در وهم و نه در عقل براي او، جزء متصور نيست[5]و[6]. سوره توحيد که بيانگر عقيده مسلمانان دربارة توحيد است، به هر دو مرحله اشاره دارد: به قسم نخست با آيه (وَلَمْ يَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ). و به قسم دوم با آيه (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ)[7]. 2. توحيد صفات ذاتي ما به صفاتي در مورد حق تعالي اعتقاد داريم از قبيل قدرت، حيات، علم. اما سخن در توحيد صفاتي بر وجود صفات نيست بلکه بحث در اين است که صفات ذاتيه الهي با ذات الهي، عين يکديگر هستند. به اين معني که مصداق ذات الهي و صفات او يکي است در مقابل کساني (مانند اشاعره) که صفات الهي را اموري زائد بر ذات پنداشتهاند[8]. در قرآنکريم و در سوره توحيد به توحيد صفاتي اشاره شده است، (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ). صاحب تفسير مجمعالبيان ميفرمايد: أحد به کسي گفته ميشود که در ذات و صفات خود تجزيه و تقسيم نميپذيرد[9]. 3. توحيد در خالقيت توحيد در خالقيت به اين معني است که غير از خدا آفريدگاري وجود ندارد و آنچه که لباس هستي ميپوشد؛ مخلوق و آفريده اوست. قرآن بر اين وجه از توحيد تأکيد دارد و ميفرمايد: (قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ)[10]؛ «بگو: خدا آفريننده هر چيزي است؛ و او يگانه چيره است». علاوه بر وحي، خرد نيز بر توحيد در خالقيت گواهي ميدهد، زيرا غير خدا هرچه هست، ممکن و نيازمند است و طبعاً رفع نياز و تحقق خواستههاي وجودي او از جانب خدا خواهد بود. لازم به ذکر است که توحيد در خالقيت، به معناي نفي قانون سببيت و عليت در جهان هستي نيست، چرا که تأثير پديدهها در يکديگر، مشروط به اذن الهي بوده، و وجود سبب و نيز سببيت اشياء ـ هر دو ـ از جانب اوست. 4. توحيد در ربوبيت مقصود از توحيد در ربوبيت اين است که کارگردان جهان آفرينش خداست و اداره جهان هستي ـ بسان ايجاد و احداث آن ـ فعل خداوند يکتاست.در کارهاي بشر تدبيرکردن از ايجاد جداست مثلاً فردي کارخانهاي را ميسازد و ديگري آن را اداره ميکند ولي در عالم آفرينش، آفريدگار و کارگردان يکي است و به اين دليل که تدبير جهان ادامه آفريشنگري است و هرگز جدا از آن نيست. توحيد ربوبي در قرآنکريم مورد تأکيد واقع شده است. (اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَي عَلَيالْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ يَجْرِي لاَِجَلٍ مُسَمّي يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ)[11]؛ «خدا کسي است که آسمانها را، بدون ستونهايي که آنها را ببينيد برافراشت؛ سپس بر تخت (جهانداري) تسلّط يافت و خورشيد و ماه را رام ساخت هر کدام تا سرآمد معيّني رواناند. کارها را تدبير ميکند؛ آيات (و نشانههاي خود) را شرح ميدهد؛ تا شايد شما به ملاقات پروردگارتان يقين پيدا کنيد»[12]. در برخي از آيات نيز به پيوند مستحکم توحيد در خالقيت و ربوبيت اشاره شده است: (يَاأَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِکُمْ)[13]؛ «اي مردم! پروردگارتان را پرستش کنيد، کسي که شما و کساني را که پيش از شما بودند آفريد، تا شايد شما خود نگهدار باشيد». 5. توحيد در عبادات توحيد در عبادات به اين معني است که عبادت و پرستش فقط مخصوص خداست و بايد از پرستش غير خدا دوري کرد چرا که وقتي خالق و رب فقط اوست و شريکي ندارد بنابراين عبادت نيز مختص او خواهد بود. توحيد در عبادت، اصل مشترک ميان تمام شرايع آسماني است، و به يک معني هدف از بعثت پيامبران الهي تذکر و يادآوري اين اصل بوده است چنانکه ميفرمايد: (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)[14]؛ «و به يقين، در هر امتي فرستادهاي برانگيختيم (تا بگويد) که خدا را بپرستيد؛ و از طغيانگر(ان و بتها) دوري کنيد». همه مسلمانان در نماز به توحيد در عبادت گواهي داده و ميگويند: (إِيِّاکَ نَعْبُدُ)[15]. موضع مشرکان نسبت به مراتب توحيد در قرآنکريم مباحث مفصلي در زمينه اعتقادات مشرکان نسبت به خداوند متعال مطرح گرديده است و اجمالاً برخي مراتب شرک را به آنها نسبت داده است چنانکه در برخي مراتب، اعتراف آنها نسبت به توحيد، بازگو فرموده است که به تفصيل بايد به آنها بپردازيم. الف ـ توحيد ذات مشرکان عصر پيامبر9 در توحيد ذات، معتقد به شرک نبودهاند يعني براي جهان به جز خداوند متعال خدايي را قائل نبودهاند چنانچه در آيات متعددي اعتراف آنان به ذات مقدس «الله» ذکر شده است؟ (وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ للَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ)[16]؛ «و اگر از آن [کافر]ها بپرسي: «چه کسي آسمانها و زمين را آفريد؟» حتماً ميگويند: «خدا»، بگو؛ «ستايش مخصوص خداست.» بلکه بيشترشان نميدانند». استاد جوادي آملي ميفرمايد: گرچه در بين ملل و نحل قول به تعدد خالق و رب معبود هست ولي قول به تعدد واجب بالذات نيست؛ زيرا متفکران بشري يا مادياند که ميگويند: (وَمَا يُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ)[17] و يا الهي هستند که به بيش از يک واجب بالذات معتقد نيستند[18]. ب ـ توحيد در صفات توحيد در صفات به معناي اينکه ذات خدا با صفات او عين يکديگرند، بحثي است که در زمان جاهليت و عصر پيامبر9 مطرح نبوده است چنان که در تاريخ اسلامي ذکر شده است؛ اين بحث بعد از عصر پيامبر9 (اوائل قرن دوم هجري) مطرح گرديده است و اين نوع شرک به مشرکان عصر جاهليت نسبت داده نشده است[19]. ج ـ توحيد در خالقيت با مطالعه آيات قرآنکريم ميتوان به اين نتيجه قطعي رسيد که مشرکان در توحيد در خالقيت هيچ ترديدي نداشتند چرا که اعتراف آنان در زمينه توحيد در خالقيت در آيات متعددي مطرح شده است. (وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّي يُؤْفَکُونَ)[20]؛ «و اگر از آن (مشرک)ها بپرسي: «چه کسي آنان را آفريد؟» قطعاً ميگويند: «خدا» پس چگونه (از حق) بازگردانده ميشوند؟!». از اين آيه مشخص است؛ بحث در مورد خلقت آنها است که بلافاصله اعتراف مشرکان به خالقيت «الله» ذکر شده است[21]. اما يک سؤال مطرح است؛ اگر جامعه بتپرست، در موضوع «توحيد در خالقيت» شک و ترديدي نداشت پس چرا قرآن به نکوهش آنان برخاسته و يادآور ميشود که معبودهاي آنان چيزي را نيافريدهاند مانند: (هذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ)[22]؛ «اين آفرينش خداست؛ پس به من بنمايانيد آن (معبود)ها که غير اويند چه چيزي را آفريدهاند؟! بلکه ستمکاران در گمراهي آشکارند». پاسخ اين است که هدف از يادآوري خالقيت خداوند نه براي اين است که آنان بتها را خالق ميدانستند، بلکه هدف اين بود که آنان را از عبادت غير خدا، بازدارد زيرا عبادت و پرستش مختص کسي است که آراسته به کمال و پيراسته از نقص باشد و چه کمالي بالاتر از صفت خالقيت که دارنده آن با قدرت خود، به همه اشياء لباس هستي پوشانده است[23]. د ـ توحيد در ربوبيت از بررسي تاريخ قبل و بعد از اسلام و آيات قرآن کريم به وضوح شرک در ربوبيت را مشاهده ميکنيم. مشرکان معتقد بودند که خداوند پس از آفرينش جهان، تدبير برخي امور خلقت را به يکي از مخلوقهاي برتر خود سپرده است و خود کنار رفته است. اين مخلوقهاي برتر در نظر آنان فرشتگان، جنيان، ارواح مقدسه، ستارگان و... بودند که هر کدام در نظر آنان مدبر گوشهاي از اين جهان هستند[24]. شرک در ربوبيت مشرکان مورد تأکيد قرآن کريم است. (قُلْ مَن يَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ)[25]؛ «بگو: «چه کسي شما را از آسمان و زمين روزي ميدهد؟ يا چه کسي صاحب اختيار شنوايي و ديدگان است؟ و چه کسي زنده را از مرده بيرون ميآورد و مرده را از زنده بيرون ميسازد؟ و چه کسي کار[ها] را تدبير ميکند؟» پس به زودي (مشرکان) خواهند گفت: «خدا (چنين ميکند.)» و بگو: «آيا (بر گمراهي اصرار ميورزيد) و خودنگهداري نميکنيد؟!». از آيه استفاده ميشود که وقتي مشرکان اعتراف دارند که جميع تدبيرات در انسان و غيرانسان به خدا برميگردد. پس چرا به توحيد در تدبير قائل نيستند. چرا که بتپرستان معتقد بودند که بتها امور آنان را تدبير ميکنند و در نهايت، بتها کارگزاران خدا هستند و بتها را شريک خدا و در کنار خدا ميدانستند پس به يک مطلب اذعان و اعتراف داشتند که همة اين تدابير منتهي به خدا ميشود. قرآنکريم با مدنظر قراردادن اين مطلب، بر آنها احتجاج ميکند که پس چرا به توحيد در ربوبيت قائل نيستند چنانکه در آيه بعد ميفرمايد: (فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلاَلُ فَأَنَّي تُصْرَفُونَ)[26]؛ «و اين خدا، پروردگارِ حقّ شماست، و بعد از حق، چه چيزي جز گمراهي وجود دارد؟! پس چگونه (از حق) روي گردانيده ميشويد؟!». از برخي آيات قرآن استفاده ميشود که مشرکان عصر رسالت قسمتي از سرنوشت خود را در دست معبودهاي خود ميدانستند: (وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً)[27]؛ «و (کافران) غير از خدا، معبوداني را برگزيدند تا [مايه] عزّتشان باشند». حاصل آنکه شرک در ربوبيت يکي از موارد شرک مشرکان عصر جاهلي بوده است. هـ : توحيد در عبادت مشرکان چون در ربوبيت دچار شرک شده بودند طبيعتاً در عبادت نيز گرفتار شرک بودند. شرک در عبادت در آيات بسياري از قرآن يادآوري شده است. (وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ نَحْنُ وَ وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيءٍ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَي الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ)[28]؛ «و کساني که شرک ورزيدند، گفتند: «اگر (بر فرض) خدا ميخواست، ما و پدرانمان هيچ چيزي جز او را پرستش نميکرديم؛ و هيچ چيزي را بدون (اجازه) او ممنوع نميکرديم.» چنين کردند کساني که پيش از آنان بودند. و[لي] آيا بر فرستادگان (خدا، وظيفهاي) جز رساندن [پيام روشنگر و] آشکار است؟!». و در آية بعد از اين، توحيد در عبادت را برنامه اصلي تمام فرستادگان الهي ميشمرد: (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا للَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)[29]؛ «و به يقين، در هر امتي فرستادهاي برانگيختيم (تا بگويد) که خدا را بپرستيد؛ و از طغيانگر(ان و بتها) دوري کنيد». در سورة کافرون نيز بحث در توحيد عبادي است. به پيامبر9 امر شده که به کافران بگو: من معبودهاي شما را عبادت نميکنم. شما نيز در آينده معبود مرا عبادت نخواهيد کرد[30]. نتيجهگيري تعارضي بين آيات قرآن در بحث توحيد نيست چرا که در آياتي که اعتراف و اذعان مشرکان به توحيد بيان شده است، مقصود توحيد در ذات و در خالقيت است و در جايي که بر مشرک بودن مشرکان و کافران تأکيد شده است، بحث بر توحيد در ربوبيت و عبادت است. منابع براي مطالعه بيشتر 1. توحيد در قرآن، آيت الله جوادي آملي، مرکز نشر اسراء، قم. 2. منشور جاويد، آيت الله جعفر سبحاني، ج2، (پيرامون توحيد و مراتب آن)، موسسه امام صادق7، قم. 3. پيامبر قرآن، آيت الله مکارم شيرازي، ج3، مدرسه امام علي بن ابيطالب7، قم. آموزش عقايد، آيت الله مصباح يزدي، شرکت چاپ و نشر بينالملل. [1]. لقمان/ 25 و نيز ر.ک: زخرف / 9 و 87؛ عنکبوت / 61؛ يونس / 31؛ مؤمنون / 89 ـ 84. [2]. کافرون/ 4 ـ 1. [3]. اقرب المورد، ذيل کلمه وحد. [4]. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقائد (3 جلدي)، ص 136. [5]. شيخ صدوق، توحيد، باب 3، حديث 3، ص 84 . [6]. ر.ک: سبحاني، جعفر، منشور عقايد اماميه، ص 39. [7]. همان و نيز ر.ک: منشور جاويد، ج 2، ص 232. [8]. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ص 136. [9]. محمد بن حسن، طوسي، ج 5، ص 564 و نيز ر.ک: طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 20، ص 544 ـ 543. [10]. رعد / 16 و نيز ر.ک: غافر / 62 (ر.ک: منشور عقايد اماميه، ص 41 و 42). [11]. رعد / 2 و نيز ر.ک: انبياء / 22. [12]. ر.ک: سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 2، ص 298 ـ 305. [13]. بقره / 21 (ر.ک: جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي، ج 2 (توحيد در قرآن)، ص 427). [14]. نحل / 36 (ر.ک: جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي، ج 2 (توحيد در قرآن)، ص 518 ـ 516). [15]. فاتحه / 5 (در زمينه توحيد عبادي ر.ک: زخرف / 45؛ آل عمران / 64؛ اعراف / 59 و 140 و...). [16]. لقمان / 25 و نيز ر.ک: زخرف / 87؛ يونس / 31. [17]. جاثيه / 24. [18]. تفسير موضوعي قرآن کريم، ج 2 (توحيد در قرآن)، ص 210. [19]. ر.ک: رباني گلپايگاني، علي، درآمدي بر علم کلام، ص 274 و نيز ر.ک: سبحاني، جعفر، بحوث في المال والنحل، ج 2، ص 90. [20]. زخرف / 87 و نيز ر.ک: يونس / 25، عنکبوت / 61، مؤمنون / 89 ـ 84. [21]. ر.ک: علامه طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج18، ص129 و نيز ج10، ص51؛ مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 8، ص 278. [22]. لقمان/ 11؛ نيز ر.ک: فرقان / 3؛ رعد / 16؛ حج / 73؛ روم / 40؛ فاطر / 40. [23]. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 2، ص 257 و 256. [24]. در زمينه مباحث تاريخي ر.ک: سيره ابن هشام، ج 1، ص 79. [25]. يونس / 31. [26]. (يونس/ 32) همچنين ر.ک: علامه طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 10، ص 51 و نيز ر.ک: جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن کريم، ج 2 (توحيد در قرآن، ص 581). [27]. مريم / 81 و نيز ر.ک: يس / 75 ـ 74؛ يونس / 18؛ فرقان/ 55 (ر.ک: سبحاني، جعفر، منشور عقايد اماميه، ص 45 ـ 44). [28]. نحل/ 35 و نيز ر.ک: زخرف / 20؛ زمر / 64؛ مائده / 76 و ... . [29]. نحل/ 36 (ر.ک: مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، ج 3، ص 284 ـ 282). [30]. ر.ک: مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج27، ص387؛ طوسي، محمد بن حسن، مجمعالبيان، ج 10، ص 465؛ مراغي، احمد مصطفي، تفسير مراغي، ج 30، ص 255.
نظر خودتان را ارسال کنید