آیا نعمت های الهی نامحدود است؟

متن سوال: 
سوال : به نام خدا. با سلام . بنده دو سوال مرتبط با هم دارم . 1- مي گويند تعداد نعمات الهي نا محدود است . آيا اين نامحدودي واقعا از نظر تعداد است يا حقيقت و کيفيت نعمات نا محدود است؟ اگر تعداد نعمات نامحدود است پس چرا ما انسان ها از نعمات حتي شايد 1000 تايش را هم ندانيم بشمريم؟ و چرا نامحدود است؟ 2- اينکه بايد خداوند را در برابر امنيت ، غذا، پوشاک ، اعطاي پيامبران و امامان عيلهم السّلام و ... شکر گفت درست ولي يک شبهه در ذهن من هست . خداوند خود نيازها يي را در بشر به وجود آورد و به خاطر اينکه حکمتش زير سوال نرود پاسخ نياز ها را نيز آفريد . پس همه ي اين نعمت ها به نوعي پاسخ نيازها و نوعي اداي حق و روي آوردن به عدالت خداوند است . پس چرا ما بايد در برابر اين نعمات شکر گوييم؟ در اصل خداوند اگر اين پاسخ به نيازها را که آفريده به نوعي وظيفه ي خود دانسته ؟ درست به مانند اينکه کسي که از ما پولي را قرض گرفته و وقتي مي خواهد به ما پول را بدهد انتظار داشته باشد از او تشکر کنيم . ( قياس مع الفارق) مع تشبيه

باسلام خدمت شما پرسشگر محترم اولا: نعمتهايي را که اشاره کرديدجنبه کمي مد نظر است لذا در قران داريم که اگر تمام درياها دوات و تمام درختان ،مداد گردند :لاتعدوا نعمت الله ان تحصوها...نعمتهاي خداوندي را نميتوانيد بشماريد پس بحث شمارش وتعداد است . ثانيا «اگرخدا را به عنوان خالق بپذيريم ،خوب از باب اينکه خالق ماست ميتواند از حق خالقانه اش از ما در خواست اموري را داشته باشددر اين خصوص هر حقي است از طرف خداست وما نسبت به خدا حقي را نداريم تا از بابت اين حق ،بشه خدا را زير سوال ببريم ولذا از فعل خداوند نميشه سوال کرد پس ما ملک طلق اوييم وهر طوري که خودش ميدانست براي ما تصميم گرفت و درون ما رابر اساس ان طوري که خودش ميخواسته افريده وتکاليف را هم ب راساس خواسته هاي خودش تنظيم کرده است بقول شما بر فرض که اين نوع خلقت براي ما ،وظيفه خداست باز در مقابل براي طرف مقابل (مخلوقات)وظيفه اي را در نظر گرفت که در مقابل خالق خودش داشته باشد خصوصااگر اين وظايف در راستاي خود مخلوق وبه نفع مخلوق باشد يعني مثلا عبادت هم تشکر از خداست ولي عمده اش حفظ رابطه مخلوق با خالقش است واين عبادت و ارتباط براي بشري ومخلوق نوعي تواضع مياورد که حتي در زندگي خود اين مخلوق وبشر بسيار حياتي است چون اگر تواضعي که از عبادت در زندگي انسان خواسته شده ، نباشد ،اين انسان به حالت طبيعي اش واگذاشته باشد به هيولايي وبه گرگي تبديل ميشود که قابل کنترل نيست وهيچ چيزي جلو دارش نيست ودر مقابل هيچ چيزي سر خم نميکرد. در هر صورت بخشش خدا بصورت تفضل وبخششهايي است بدون اينکه در برابر حق يا چيزي باشد ،برحسب نيازهاي قابل ومرزوق به انها ميرسد واز انجايي که حقي براي مخلوق در برابرخالق فرض نميشه وداده هاي خدا همه اش از فيض و لطف و کرم است واين تفضل خدايي ابتدايي وبي سابقه است ورزق خداوند بدون عوض است لذا کسي را حقي بر خداوند نيست . شکر به معناي «تصور نعمت و آشکارکردن آن است» و در اصطلاح علم اخلاق، شکر را شناختن نعمت از منعم و شادشدن به آن و صرف کردن آن در راهي که منعم به آن راضي و خشنود مي شود، دانسته اند. از اين تعريف، معلوم مي گردد که شکر، يکي از برترين اعمال انساني و داراي فضيلت بسيار است و از سه عنصر علم، حال و عمل تشکيل مي شود که علماي اخلاق آن را به حقيقت شکر تعبير کرده اند. به اين معنا که شخص مي بايست از نعمت و نعمت دهنده خويش آگاهي کامل داشته باشد و تحت تاثير اين علم و دانش به حالتي عاطفي و احساسي برسد که خضوع و خشوع در برابر نعمت دهنده نمونه اي از آن است. آنگاه در مقام عمل آنچه را احساس کرده نشان دهد و شکرگزار زباني و عملي نعمت باشد. بنابراين در مساله شکر، شناخت و علم از سويي و هم چنين احساس و عاطفه از سوي ديگر و در نهايت رفتار و عمل دخالت دارند؛ زيرا بي شناخت نمي توان از ارزش نعمت و کاري که نعمت دهنده انجام داده آگاه شد. علم و شناخت به موقعيت خود و موقعيت نعمت دهنده و نيازي که از اين راه برآورده مي شود و نيز ارزش و اعتبار نعمت موجب مي شود تا حالت احساسي خاصي در انسان پديد آيد که از آن به حالت سپاسگزاري ياد مي کنند. پس از تحقق اين حالت در انسان است که شخص، خود را به حکم عقل و سيره عقلايي و گرايش باطني موظف مي بيند تا سپاسگزار نعمت و نعمت دهنده باشد. در شکر و سپاس، عنصر نعمت شرط اساسي است. از اين رو گفته اند که شکر همواره در برابر نعمتي است. به اين معنا که انسان نسبت به نعمتي که به وي داده مي شود خود را موظف مي بيند که تشکر کند و سپاس خويش را به جا آورد. تشکر و سپاس مي تواند به اشکال مختلف و صورت هاي گوناگون انجام پذيرد.کم ترين حالت آن است که شخص به زبان، سپاس خود را ابراز دارد. چنان که شکر به معناي استفاده درست از نعمت نيز گونه اي ديگر از سپاس است که بالاتر از شکر زباني است. در شکر نعمت زباني، نوعي تشکر نسبت به نعمت دهنده انجام مي پذيرد ولي در شکر نعمت عملي تشکر مستقيم نسبت به نعمت دهنده انجام نمي پذيرد و نعمت دهنده به همين راضي مي شود تا شخص دست کم از نعمتي که به وي داده است به درستي استفاده کند و کفران نعمت نکند. از اين روست که گفته اند کفران نعمت به معناي استفاده نادرست و نابجا از نعمت، امري بسيار زشت و زننده تر است. گاه نعمت دهنده انتظار ندارد تا از وي تشکري هرچند زباني شود ولي اين درخواست را دارد که از نعمت به درستي استفاده شود؛ زيرا با استفاده درست و به جا! نعمت، اين امکان فراهم مي آيد که کفران نعمتي نشود و زحمات وي هدر نرود. به نظر مي رسد که در اين جا دو مسئله وجود دارد: مسئله اي که با نعمت دهنده ارتباط پيدا مي کند و کوچکترين حالت آن تشکر زباني است و دوم مسئله اي که با خود نعمت مرتبط است که کمترين حالت آن بهره گيري درست از نعمت است. از اين رو هنگامي که سخن از کفران نعمت به ميان مي آيد گاه به معناي استفاده نادرست از نعمت است و گاه ديگر به معناي برخورد نادرست با نعمت دهنده اي است که اين نعمت را دراختيار او قرار داده است و به سخني حتي کمترين واکنش سپاس گزارانه از خود بروز نداده و تشکر زباني خود را ابراز نکرده است. موفق و پيروز باشيد.

پربازدیدترین ها