باسلام خدمت شما پرسشگر محترم عده اي مي گويند خانه هاي مدينه در عهد رسول صلي اللَّه عليه و آله و پس از آن نيز درهاي لنگه دار چوبي نداشت بلکه فقط پرده هايي بود که از درها آويزان مي شد. پس چگونه زهرا عليهاالسلام بين در و ديوار فشرده شد؟! و چگونه آتش در چوب در شعله ور گرديد؟! اما روايات و متون فراوانى بر وجود در براى خانههاى مدينه دلالت دارد. 1. ابوذر از رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله : «اگر مردي از در بدون پرده، گذر کرد و به داخل خانه نظر کرد، گناهي بر او نيست، گناه بر اهل خانه است». 2. در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده : «پيغمبر صلي اللَّه عليه و آله دستور داد که هر که در خانه است جز علي بيرون رود. فاطمه در آن موقع بين در و پرده بود...» 3. علي عليه السلام: «مکروه است که مرد در خانه اي بخوابد که نه در دارد و نه پرده». 4. پيغمبر صلي اللَّه عليه و آله: «آيا از شما کسي هست که وقتي بر اهلش وارد شود، در را ببندد، و پرده را بيندازد و خود را با ستر الهي بپوشاند...». 5. از پيامبر صلي اللَّه عليه و آله درباره ي مردي سؤال شد که زني را سه بار طلاق داده است. سپس مرد ديگري با آن زن ازدواج کرده، و در را بسته و پرده را انداخت، و قبل از آميزش، او را طلاق داده است. آيا براي شوهر اولش حلال است؟! فرمود: تا از شيريني آن زن بچشد. به همين 6. عايشه گفت : «رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله دري بين خود و مردم باز کرد يا پرده اي برداشت...». 7. روايت حياى عثمان: «اگر به تنهايى در خانه باشد و در بر رويش بسته، در اين حال نيز لباسش را در نمىآورد ...». 8. حسّان بن ابراهيم، از هشام بن عروه قطع درخت سدر که به قصر عروه تکيه داشت، پرسيدم، گفت: اين درها و لنگهها را مىبينى؟ اين از سدر عروه است. عروه آن را از زمين خودش مىبريد. گفت: اشکالى ندارد ... 9. در حديث شوراى شش نفرى براى تعيين خليفه، عمر آنان را فرمان مىدهد که وارد خانهاى شوند و درش را به روى خود ببندند و درباره خلافت خود مشورت کنند. 10. در حديث دفن عثمان مىگويند: «جنازهاش را بر روى درى بردند. صداى خوردن سرش به در شنيده مىشد، چنان که گويى کدويى است که مىگويد: دب دب، يا طق طق تا اينکه او را به جايى معروف به حش کوکب رساندند». 11. محمّد بن سعد گفت: سعد آمد و در زد، به عثمان پيغام داد که جهاد با تو حق است ... 12. معتمر بن سليمان از پدرش: عثمان در را باز کرد و مصحف را برداشت و در مقابلش گذاشت. 13. در حديث ماجراى عثمان: وقتى عثمان از مردم شام کمک خواست و مردم از اين مسأله باخبر شدند، «به او مهلت ندادند و در خانهاش را آتش زدند. چون در [سوخت و] افتاد، بر او خاک و سنگ پرت کردند ... وقتى عثمان مشاهده کرد که در خانهاش سوخته، بيرون آمد و گفت: ...». 14. در حديث قتل عثمان: «آنان خود را از شکستن در ناچار ديدند که ببينند: آيا عثمان جان داده يا نه؟ راوى مىگويد: آمدند و در را به داخل راندند ...» 15. وقتى در خانه عثمان را آتش زدند، مغيره شمشير به دست بيرون آمد و گفت: لما تهدمت الابواب و احترقت يممت منهنّ بابا غير محترق 16. يک متن تاريخى درباره قتل عثمان مىگويد: «... عثمان مصحفى خواست. او قرآن مىخواند که کسى داخل شد. در را آتش زده بودند.» 17. مردم مصر از عثمان اجازه ورود خواستند اما به آنان اجازه نداد. لذا کوشيدند تا در خانهاش را آتش بزنند و آتش خواستند. عثمان که حذيفه پيشاپيش او راه مىرفت، بيرون آمد ... حسان بن ثابت سرود: ان تمس دار بنى عفان خاوية باب صديع و باب محرق خرب فقد يصادف باغى الخير حاجته منها يأوى اليها الجود و النسب 18. على عليه السّلام سخنى به برخى از اصحاب خويش گفت که چون منظورش را نفهميدند، آن را عظيم دانستند. برخاستند تا از نزدش بروند. على عليه السّلام به در گفت: «اى در! جلويشان را بگير. در مانع خروجشان شد. سپس منظورش را برايشان توضيح داد.» 19. حسن گفت: مردى زنش را با مرد بيگانهاى ديد که در را به درويشان بسته بودند و پرده را انداخته. عمر بن خطاب هر کدام را صد تازيانه زد. 20. على بن ابراهيم، از پدرش، از نوفلى، از سکونى، از امام صادق عليه السّلام: «مردى از مردى ديگر به امير المؤمنين عليه السّلام شکايت کرد که او را اجير کرده بود تا درش را تعمير کند. امّا در اثر کوبيدن ميخ، در شکاف برداشت. امير المؤمنين عليه السّلام، اجير را ضامن دانست.» 21. عمر دو مرد را به نزد کارگزار خود در مصر فرستاد، از او اجازه ورود خواستند، گفت: اجازه ورود نداريد. گفتند: يا بيرون مىآيد يا در را به رويش آتش مىزنيم. يکى از آن دو شعله آتش آورد. کارگزار عمر که اين را ديد، بيرون آمد ... در متون و روايات تعابيرى آمده که مىرساند درها، قفل نيز داشته است و اين به درهاى چوبى و آهنى اختصاص دارد. على عليه السّلام فرمود: «اعلموا عباد الله، ان عليکم رصدا من انفسکم لا تسترکم منه ظلمة ليل داج و لا يکنّکم منه باب ذو رتاج» على عليه السّلام از چيزهايى براى مردم سخن مىگويد که مىشناسند و با آن مأنوس هستند. 22. در تاريخ آمده است: ابو سياره به زن ابو جندب دلباخته شد. زن با شوهرش قرار گذاشت که او را به خانهاش بکشاند. چون ابو سياره وارد خانه شد، ابو جندب در را بست و او را محکم زد. او به عمر شکايت کرد. وقتى از ابو جندب در اين باره پرسيد، ابو سياره را صد تازيانه زد. 23. در حديث عمر با مغيره و أبو موسى اشعرى آمده: «برخاست تا در را ببندد که ديد همان کسى که در حجره از او اجازه گرفته بود، مىخواهد. گفت: بىمادر! از پيش ما برو. او بيرون رفت. و عمر را از پشتش بست و سپس نشست.» 24. عمر، محمّد بن مسلمه را فرستاد تا در چوبى سعد بن ابى وقاص را که براى قصر خود در کوفه، ساخته بود، بسوزاند. محمّد بن مسلمه آن را آتش زد. 25. زنى در خانهاش در مدح رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شعر مىخواند و عمر، بيرون از خانه مىشنيد. عمر گريه مىکرد تا اينکه در خانه زن را زد و گفت: در را باز کن. خداوند تو را رحمت کند. تو را گناهى نيست. زن در را برايش باز کرد. در يک متن ديگر آمده: عمر در زد. زن بيرون آمد ... و چندين روايت و متن تاريخي ديگر اين روايات و متون از منابع شيعه و سني نقل شده است. (رنجهاى حضرت زهرا سلام الله عليها ،ص:273 و 585)
نظر خودتان را ارسال کنید