از طریق عرفان اسلامی چگونه می شود یک مسیحی را به اسلام دعوت کرد؟

متن سوال: 
از طريق عرفان اسلامي چگونه مي شود يک مسيحي را به اسلام دعوت کرد؟

با تبيين عرفان اسلامي و بيان ويژگي ها و شاخصه هاي آن و همچنين آشنايي با عرفايي که در دامن اسلام و مکتب اهل بيت پرورش يافته اند، مي توانيد به مقصود خود نائل آييد.



1) عرفان اسلامي، به دو بخش نظري و عملي تقسيم مي شود؛ اساس و محور مباحث عرفان نظري دو مطلب است: يک؛ تبيين حقيقت توحيد. دو؛ بيان موحد حقيقي.



توحيد در عرفان اسلامي به اين معني است که جز خداوند چيز ديگري وجود ندارد؛ از اين ديد عارف مسلمان همه چيز را تجلي خدا مي بيند و غير از او چيزي را نمي بيند و ماسوي الله را مظاهر حق مي داند که به عنايت او وجود يافته اند توحيد عارف قوي تر و بالاتر از توحيد فيلسوف است. عارف وجود حقيقي را خدا مي داند و غير از خدا همه را نمود و عين ربط به خدا مي داند . از نظر عارف وجود از همه ي جهات بسيط و واحد است و کثرت طولي و عرضي در او راه ندارد. کثرت ها نمود هستند نه بود؛ نسبت ماسوي الله به خدا نسبت سايه است به صاحب سايه و نسبت آئينه است به صاحب تصوير.



موحد حقيقي در عرفان اسلامي، انسان کاملي است که نشانگر همه ي اسما و صفات الهي و مظهر کامل خداوند در جهان هستي است. توضيح و تفصيل اين مباحث را بايد در کتابهاي عرفاني مثل تمهيد القواعد ابن ترکه اصفهاني، فصوص الحکم ابن عربي و شروح بر آن و مصباح الانس ابن فناري و...، جستجو نمود.



در عرفان عملي، انسان مرکب از روح و بدن لحاظ مي شود. اما انسانيت او به روح است و انسان داراي بهترين استعداد براي رسيدن به کمال است و مي تواند از مرتبه خاکي و بدن شروع کند و با سير صعودي تا بالاترين درجه ي کمال برسد. بعد روحاني انسان گرايش به ملا اعلي دارد و بعد حيواني او گرايش به طبيعت و ماده دارد. اگر انسان با اختيار خود به تهذيب و تزکيه نفس بپردازد و با سير و سلوک که در عرفان اسلامي مطرح است مراتب کمالي را طي کند به اوج عزت مي رسد؛ ولي اگر با سوء اختيار تمام همتش را در برآوردن خواسته هاي نفساني و بعد حيواني قرار دهد به ذلت مي رسد.[1] پس مسأله اساسي در عرفان عملي، تهذيب و تزکيه و رياضت است، که با آن حجاب هاي ظلماني کنار مي رود. اسلام هم به اين تهذيب و تزکيه نفس، بسيار اهميت داده است. امام صادق (ع) مي فرمايد: «اگر از عمرت دو روز باقي مانده باشد يک روز را صرف تأديب و تهذيب نفس قرار بده تا به وسيله ي آن براي روز مردنت کمک بجويي».[2] پس راه رسيدن به حقيقت، تزکيه نفس است. اما اين تزکيه و رياضتي که در عرفان اسلامي به آن سفارش مي شود با آنچه در مکاتب ديگر آمده تفاوت دارد. مکاتب هندي و يوناني و افکار ماني و پيروان او، راه رسيدن به سعادت را در قطع رابطه ي با ديگران و محيط خارج مي دانند؛ ولي عرفان اسلامي راه تهذيب نفس را رعايت دستورات شرعي مي داند. رياضتي که عرفان اسلامي توصيه مي کند با آنچه راهبان مسيحي مي گويند تفاوت دارد؛ راهبان مسيحي از خانه و کاشانه ي خود دست مي کشيدند و سر به بيابان مي گذاشتند و به حالت تجرد و تنهايي باقي مي ماندند و براي سرکوبي نفس از خوردن غذاهاي متنوع و مناسب خودداري مي کردند. البته اينها به تعبير قرآن بدعت هايي بود که در آئين مسيحيت آمده بود ولي عرفان اسلامي برترين رياضت ها براي نفس، همان توجه به حلال و حرام شرعي و اطاعت مطلق از مکتب اهل بيت (ع) مي داند.[3] چنانکه حضرت علي (ع) که پدر عرفان اسلامي مي باشد، فرمودند: «الشريعة رياضة النفس»[4] و بزرگان علم و عرفان هم همين را پذيرفته اند. ابن سينا عبادت را در رياضت نفس معرفي مي کند و مي گويد: به وسيله عبادت مي توان قواي نفس را رام کرد تا در هنگام توجه به حضرت حق مزاحمت ايجاد نکند، بلکه همراهي نمايد.[5]



در واقع چون منشأ اصلي عرفان اسلامي، آيات قرآن و روايات اهل بيت (ع) است، شريعت و طريقت و حقيقت را از هم جدا نمي بيند؛ شريعت مجموعه مقررات و احکام اسلامي است که در قرآن و روايات آمده و فقها اين احکام را از منابع استخراج مي کنند. عارفان مسلمان معتقدند احکام شريعت بر مصالح حقيقي مبتني مي باشد و با عمل آنها انسان مي تواند به سعادت و کمال برسد. ملاک در عرفان اسلامي عمل کردن به دستورات ديني است عرفايي مثل محي الدين ابن عربي ملاک عرفاني بودن امري را عدم رد آن توسط شارع مي داند.[6] جنيد بغدادي مي گويد: همه ي راه ها به بي راهه مي رود مگر راه رسول خدا و ائمه اطهار (ع) و حتي در حالت فناء هم تکليف از انسان برداشته نمي شود.[7] علامه طباطبايي که از سرآمدان عرفان اسلامي است مي گويد: واجبات و محرمات شريعت، احکام عمومي براي همه ي طبقات است و هر چه انسان مقرب تر به خدا شود، تکاليفش سنگين تر مي شود، ولي هيچ کجا شخص بي تکليف نمي شود[8].



طريقت که باطن احکام و شريعت است بيانگر احوالي است که براي سالک رخ مي دهد که بالاترين آنها فناء در حق است.[9]



نتيجه اين که عارف در عرفان اسلامي با عشق حقيقي به خدا و حضور در پيشگاه الهي به طي مراتب کمال همت مي گمارد؛ و با اخلاص در عمل، تواضع، زهد و بي رغبتي به دنيا، دوام بر طهارت ظاهري و باطني، شب زنده داري و داشتن ولايت، همواره به سوي معبود خود در حرکت است. عرفان اسلامي يعني شناخت و معرفت حقيقي که انسان را از خواب و رؤياي عالم ماده بيدار مي کند و از پليدي ها و شهوات رها مي کند و به عالم نور و کمال مي رساند. عارف کسي است که هم به فکر کمال و آخرت باشد و هم براي گذران معاش دنيا تلاش کند و به فکر دستگيري مردم باشد مانند پيشواي شيعيان حضرت علي (ع) امام العارفين که توانست همه ي استعدادها و ارزش هاي انساني را يک جا در خود ب ظهور برساند؛ او شب ها در محراب عبادت مي گريست، چنانکه پيامبر (ص) فرمود: «او (علي) شيفته و بي قرار خداوند است» اما از کارهاي اجتماعي دور نبود و از مردم کناره نمي گرفت. او با صداي گريه ي يتيمي منقلب مي شد و نان و خرماي مستمندان را به دوش مي کشيد و در مصرف بيت المال بسيار دقيق بود. [10]



2) همانگونه که ملاحظه گرديد از آموزه هاي اهل بيت، عرفان اسلامي با شاخصه ها و ويژگي هايي منحصر به فردي زاييده شد که نظير آن را نمي توان در مکاتب عرفاني ديگر يافت. در اسلام هم به همان مقدار که عرفا از آموزه هاي اهل بيت دور شدند از عرفان حقيقي اسلام فاصله گرفتند.



چند چيز از شاخصه هاي مهم عرفان اسلامي[11] است که بر گرفته از متون ديني اسلام است و انسان عارف از ديدگاه اسلام تؤامان از اين شاخصه ها برخوردار است. بديهي است که توجه به اين شاخصه ها مي تواند در جذب افکار و انديشه هاي سالم به سوي دين مبين اسلام مفيد باشد:



1.التزام به شريعت (توضيح مختصر آن قبلا گذشت)



2.جهاد و مبارزه:



اسلام ديني است که به همه ي جنبه هاي وجودي انسان توجه کرده و خواسته است که اين جنبه ها هماهنگ با يکديگر رشد کنند، حماسه، يک جنبه از وجود آدمي است و عرفان جنبه ي ديگر آن است. آنان که فقط چهره ي حماسي و رزمي دارند و يا کساني که تنها به جنبه ي عبادي توجه دارند روح خود را ناقص پرورش داده اند.



امام علي (ع) در فضيلت جهاد مي فرمايند: « جهاد دري از درهاي بهشت است که خداوند تنها به روي دوستان خاص خود گشوده است ... و هر کس از روي بي ميلي جهاد را ترک کند خداوند جامه ي ذلت بر اندامش مي پوشاند... و از درون دچار خود کم بيني، نابخردي و کوتاه فکري مي شود و در اجتماع توان نگهداري و دفاع از حق خود را ندارد و از عدل و انصاف محروم مي ماند[12]



3. پرورش عقل و دانش اندوزي:



شاخصه ي مهم ديگر عرفان اسلامي تلاش در جهت کسب علم و رشد انديشه و عقل است. در قرآن کريم آمده: «آيا آنان که مي دانند با آنان که نمي دانند برابرند؟[13]



پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: کسي که دانش او بيشتر است، از همه مردم با ارزش تر است.[14]



4. کار و تلاش اقتصادي و پرهيز از رهبانيت:



پيامبر اکرم(ص) مي فرمايد: کسي که از دسترنج خود زندگي کند روز قيامت مثل برق از پل صراط مي گذرد.[15]



5. عزت وکرامت نفس:



قرآن مي فرمايد: عزت از آن خدا و پيامبر و مؤمنان است.[16]



6. کمک به فقرا و محرومان:



بلاذري و احمد حنبل مي نويسند: حضرت علي(ع) چهل هزار دينار غلات داشت، ولي همه را در راه خدا صدقه داد و سپس شمشير خود را براي نان شبش فروخت و مي فرمود: اگر غذاي شب مي داشتم شمشيرم را نمي فروختم.[17]



3) بي شک قرآن سرچشمه ي عرفان اسلامي است و پيامبر گرامي اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) مفسران قرآن و عرفاي واقعي مي باشند؛ پس استادان و مرشدان واقعي نيز در رسيدن انسان به کمال، پيامبر گرامي اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع)، هستند.



از سوي ديگر؛ آشنايي با زندگي اين انسان هاي کامل يعني عرفايي که در کنار زهد و روحانيت به جهاد و مبازره و حضور فعال در صحنه ي اجتماع، سياست و حکومت پرداخته اند، مي تواند توانمندي عرفان اسلامي را در پرورش انسان هاي کامل به نمايش بگذارد و از اين رهگذر زيبايي ها ي عرفان اسلامي چشم هاي مشتاقان را خيره و تشنگان را سيراب نمايد.



[1] عرفان و تصوف، محمدرضا کاشفي، ص 72؛ آداب سير و سلوک حبيب الله طاهري، ص 6.

[2] روضه ي کافي، ص 150، (ان اجلت في عمرک يومين فاجعل، احدهما لأدبک تستعين به علي يوم موتک).

[3] آداب سير و سلوک، حبيب الله طاهري. (نسبت بدعت در دين مسيح، آيه 27 سوره حديد).

[4] ميزان الحکمة، ج 4، ص 207.

[5] اشارات و تنبيهات،نمط 9، فصل 3.

[6] رسائل، ص 233، ابن عربي، تحقيق محمد عزت، چاپ المکتبة التوفيقيه.

[7] عرفان نظري، ص 373، يحيي يثربي.

[8] ولايت نامه، ص 46، ترجمه همايون همتي.

[9] اسرار التوحيد في مقامات شيخ ابوسعيد، ص 352، محمد ابن المنور.

[10] علي (ع) آئينه عرفان، ناظم زاده قمي.

[11]براي آگاهي بيشتر، نک: کتاب علي آينه ي عرفان نظري ، ص91 -150 .

[12] نهج البلاغه، خطبه27.

[13] زمر، 9.

[14] امالي صدوق،مجلس6، ح4.

[15] بحارالانوار، ج103، ص9.

[16] منافقون، 8.

[17] مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص72.

نوع سوال: 

پربازدیدترین ها