باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
معناي اهلسنت
اهلسنت:واژه اهلسنت از دو کلمه اهل و سنت ترکيب يافته است. «اهل» در لغت به معناي گروهي است که در امري از امور با هم شريک باشند[68] و «سنّت» در لغت به معناي طريقه و روش است[69] که اين واژه از ديرباز و قبل از اسلام در اشعار جاهليت نيز به کار رفته است.[70]
سنت در اصطلاح در معاني متعددي همچون: استحباب؛ عمل مطابق با عمل صاحب شرع؛ آثار رسيده از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)، صحابه و تابعين؛ قول، فعل و تقرير پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)، به کار ميرود.[71]
سنّت در اصطلاح کلامي، معمولاً همراه با کلمه «اهل»، يعني «اهل السنّة» و يا به اضافه واژه «الجماعة»، يعني «اهل السنّة و الجماعة» ميآيد[72] که نام مذهبي از مذاهب اسلام است.
تاريخ پيدايش:
تاريخ و نحوه پيدايش اصطلاح اهلسنت چندان روشن نيست و در اين باره اقوالي ذکر شده است:
1. از کلمات برخي از اهل حديث و اشاعره استفاده ميشود که به نظر آنان اين اصطلاح در عصر صحابه معروف بوده است، ولي هيچ گونه شاهدي از حديث يا تاريخ آن را تأييد نمي کند.[73]
2. برخي هم گفتهاند که تاريخ پيدايش اهل سنّت به عهد خلفاي عباسي بر ميگردد، صاحب کتاب اعيان الشيعه از ابوحاتم رازي نقل ميکند که: «در عصر معاويه گروهي از مسلمانان که هواخواه عثمان بودند «عثمانيه» ناميده ميشدند و دوستداران علي(عليه السلام) «علويه» خوانده ميشدند و آنان پيش از آن به شيعه معروف بودند، آن گاه در عهد حکومت عباسيان نام «علويه و عثمانيه» نسخ و «علويه» به نام پيشين خود يعني «شيعه» معروف شدند و ديگران نيز «اهلسنّت» ناميده شدند و اين دو نام پس از آن ادامه يافت.[74]
3. قول ديگر اين است که تاريخ اين اصطلاح، به اواخر قرن اول يا اوايل قرن دوم هجري باز ميگردد.[75]چنان که در رساله اي که عمر بن عبدالعزيز (متوفاي 101 هـ.) در ابطال نظريه قدر نوشته است، اصطلاح (اهلسنت) به کار رفته است، آن چه از ظاهر کلام عمر بن عبدالعزيز استفاده ميشود، اهلسنت به معناي اصطلاحي آن نيست، بلکه مقصود محدثان و ناقلان و عاملان به سنت نبوي است، چنان که گفته است: تحقيقاً شما دانستيد که اهلسنت ميگفتند: چنگ زدن به سنت راه نجات است.[76]
با در نظر داشتن اين مطلب که قول اول را هيچ گونه شاهدي از حديث و تاريخ تأييد نمي کند، و در قول سوم اين احتمال وجود دارد که، مراد از اهلسنت، اهلسنت به معناي اصطلاحي نبوده، بلکه مقصود محدثان و ناقلان و عاملان به سنت نبوي بوده است، پس قول دوم به واقعيت نزديکتر است، بنابر اين تاريخ پيدايش اصطلاح اهلسنت در زمان خلفاي عباسي بوده است.
مذاهب کلامي و فقهي اهلسنت:
اهلسنت از نظر کلامي فرقههاي متعددي دارند که مهمترين آنها فرقههاي ذيل ميباشند:
1. ماتُريديه
ماتريديه يکي از مذاهب کلامي معروف و مورد قبول در ميان اهلسنت است که در اوايل قرن چهارم هجري پديد آمد، مؤسس اين مذهب کلامي، ابومنصور ماتريدي(م 333 ق) است.
عقلگرائي در ماتريديه بر ظاهرگرائي غالب است.[77] از اين لحاظ ماتريديه در خط ميان معتزله و اشاعره قرار دارند.[78]
به عقيده برخي، امروزه ماتريديه بزرگترين مذهب کلامي اهلسنت است و بيش از نيمي از اهلسنت جهان بر اين مذهب هستند.
در هند، بنگلادش، پاکستان، افغانستان، چين، ترکيه، کشورهاي جنوب شرق آسيا و برخي بلاد عربي خاورميانه و شمال آفريقا (و مناطق شرقي ايران) تقريباً عموم اهلسنت ماتريدي هستند.[79] از سوي ديگر اکثر قريب به اتفاق حنفيان که حدود 53 درصد اهلسنت جهان را تشکيل ميدهند ماتريدي هستند.[80]
2. معتزله
گروهي که به عقل، بيش از حد بها دادهاند و در موارد زيادي به دليل تصادم نصوص با عقل، به تأويل آنها ميپرداختند.
اين گروه پنج مسأله را از اصول اعتزال ميشمارند: توحيد؛ عدل؛ وعده و وعيد؛ امر به معروف و نهي از منکر، و منزلة بين المنزلتين.
پايهگذار اين مکتب کلامي «واصل بن عطاء» شاگرد «حسن بصري» بود است که در يک جريان از حوزه درس او جدا شد و حوزه مستقلي تشکيل داد و بدين مناسبت حسن گفت «اعتزل عنّا» يعني از ما جدا شد. به همين مناسبت بود که پيروان واصل «معتزله» ناميده شدند.[81]
معتزليان تا قرن هشتم هجري وجود داشتند اما عملاً در قرن هشتم هجري نابود شدند.[82] با اين حال در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ميلادي جهان اسلام شاهد يک رويکرد عقلگرايانه نويني بود که برخي از آن با عنوان معتزله جديد ياد کردهاند که خاستگاه آن هند و پاکستان ميباشد.[83]
3. اشاعره
اين گروه عقايد اهل حديث را با تعديل خاصي پذيرفتهاند. پايهگذار اين مکتب ابو الحسن اشعري ميباشد. وي در سال 260هجري در بصره متولد شده و در سال 324هجري در بغداد درگذشت.[84] وي قبل از پايهگذاري اين مکتب بر مکتب معتزله بود، او در قرن چهارم هجري به دفاع از عقايد اهل حديث و مخالفت با آراي معتزله قيام کرد و مکتب جديدي به وجود آورد که در جهان تسنن شهرت بسزائي يافت.[85]
اکثر شافعيها و مالکيها پيرو مکتب اشاعره هستند و بعد از ماتريديه بزرگترين مکتب کلامي اهلسنت به حساب ميآيد. هر چند برخي اين مکتب را بزرگترين مکتب کلامي اهلسنت ميدانند.
4. خوارج
گروهي که نسبت به دو خليفه نخست، مهر ورزيده و از خليفه سوم و چهارم تبري ميجويند. اين گروه در اصول و فروع براي خود آرايي دارند. اين فرقه در سال 37 هجري در جريان جنگ صفين و مسألهي حکميت پديد آمد.
خوارج را «مارقه» يا «مارقين» نيز مينامند، در سخنان امام علي(عليه السلام) از پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) درباره فردي به نام «ذي الخويصره» روايت شده که فرمود:
«از نژاد اين مرد، قومي پديد خواهد آمد که چنان از دين خارج ميشوند که تير از کمان خارج ميگردد»[86]
از ميان گروههاي خوارج تنها فرقه اباضيه که فرقه اي معتدل از خوارج است باقي ماندهاند که هم اکنون پايگاه اصلي آنان کشور عمان است و مذهب رسمي اين کشور نيز اباضيه است. البته آنان در بخشهايي از ليبي و جنوب الجزاير نيز وجود دارند.[87]
5. اهل حديث
اين شاخه کساني هستند که در اصول و فروع، به کتاب و سنت مراجعه ميکنند و عقل را در اين قلمروها دخالت نميدهند، امروزه از اين گروه به عنوان «سلفيه» ياد ميکنند و در گذشته «حشويه» و يا «حنابله» ناميده ميشدند.[88] اکثريت حنبليها پيرو مکتب اهل حديث ميباشند.
6. وهابيّت
مسلک وهابي منسوب به شيخ محمد فرزند «عبدالوهاب» نجدي است، وي در سال 1115 هجري قمري در نجد تولد يافت. اين گروه خود را «سلفيه» مينامند و مسائلي را بر اصول «سلفيه» افزودند که بيشتر مربوط به توحيد و شرک است.
محمد بن عبدالوهاب با مطالعه کتابهاي ابن تيميه، گرايش خاصي به احياي انديشههاي او پيدا کرد، در اين رابطه زيارت پيامبر، تبرک به آثار او، توسل به وي و بناي گنبد و بارگاه بر قبور را شرک دانست و ديگر طوايف مسلمين را متهم به شرک و خروج از دين کرد و تنها مذهب وهابيت را اهل نجات دانست.[89]
وهابيون خود را منتسب به حنبليها ميدانند بدين معني که بسياري از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقايد وي گرفتهاند. با اين حال بسياري از علماي حنبلي، وهابيت را فرقه اي جدا از خود قلمداد کرده و از آن خود را مبرا کردهاند.
مرکز وهابيت کشور عربستان است که به طور گستردهاي براي گسترش اين مذهب تلاش ميکند.
اهلسنت در مسائل فقهي به چهار مذهب تقسيم ميشود:
در واقع از چهار تن از فقهاي اهلسنت پيروي کرده و ميکنند. اين چهار نفر، هيچ کدام از صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نبودند و در هيچ حديثي حتّي در کتابهاي خود اهلسنت پيروي از هيچ کدام توصيه نشده است، اين مذاهب عبارتند از:
1. حنفي
اين مذهب که بزرگترين مذهب فقهي اهلسنت به شمار ميرود منسوب به ابوحنيفه نعمان بن ثابت است، وي در سال 80 هجري به دنيا آمده و در سال 150 هجري قمري درگذشته است.
امروزه، در عراق، ترکيه، قفقاز، کشورهاي حوزه بالکان، افغانستان، هند، چين، پاکستان، برزيل و بسياري از کشورهاي آسياي مرکزي بيشتر اهلسنت، حنفي مذهب هستند. در مصر، جمعيت زيادي حنفياند و هر چند اکثريت با آنان نيست ولي مذهب رسمي مصر مذهب حنفي است. در منطقه شام، جز در فلسطين، بيش از نيمي از جمعيت حنفياند.
البته عده حنفيان در مغرب، الجزاير، تونس، ليبي و نيز در حجاز و يمن و کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس اندک است.
تخمين زده ميشود که بيش از يک سوم اهلسنت جهان حنفي باشند.[90]
در ايران حنفيها اکثراً در استانهاي گلستان، خراسان جنوبي، فارس، هرمزگان، سيستان و بلوچستان حضور دارند.
2. مالکي
منسوب به مالک بن انس، وي در سال ?? هجري در مدينه به دنيا آمد و در سال ??? هجري در همين شهر چشم از جهان فرو بست.[91] تکيه بر سنت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و تا حدود زيادي پرهيز از رأي و قياس از ويژگيهاي فقه اوست.[92]
او هم چنين مدتي از محضر امام صادق(عليه السلام) بهره گرفت و پيوسته آن حضرت را به کثرت عبادت ميستود.[93]
مذهب او در شمال آفريقا، قطر، بحرين و کويت طرفدارني دارد.[94]
3. شافعي
منسوب به محمد بن ادريس شافعي، وي در سال 150 هـ.، در غزه به دنيا آمد و در سال 204 هـ.، در مصر از دنيا رفت. شافعي زماني که به سن جواني رسيد، به شهرهاي مختلف از جمله مکه، بغداد، مصر و يمن مسافرت نمود و با مشاهده مسلکهاي گوناگون، مذهب جديدي پديد آورد که از اختلاط دو مذهب حنفي و مالکي بود. شافعي همچون ديگر اهلسنت؛ کتاب، سنت، اجماع و قياس را حجت ميداند.[95]
مذهب شافعى به دست شاگردانش در بسيارى از بلاد اسلامى گسترش يافت و در مصر و عراق و خراسان و ماوراء النهر نفوذ کرد و رقيب نزديک مذهب حنفي به شمار مى رفت.[96] و امروزه در مصر، اردن، سوريه، لبنان، عراق، هند و اندونزى مذهب شافعى پيروان فراوانى دارد.[97]
در ايران عمدتاً شافعيها در استانهاي کردستان، آذربايجان شرقي و غربي و بخشي از فارس حضور دارند.
4. حنبلي
منسوب به احمد بن حنبل، وي در سال 165 هجري به دنيا آمد و در سال 241هجري در گذشت.[98]
وي نيز مانند استادش محمد بن ادريس شافعي کوشيد تا با الهام از دو مذهبِ حنفي و مالکي راه ميانهاي را بگشايد ولي رفته رفته مذهب چهارمي را با گرايشي متمايز و مبتني بر التزام شديد به نص قرآن و حديث پايه گذاري کرد.[99]
در ميان مذاهب اهلسنت، مذهب حنبلي کمترين طرفدار را دارد. اکنون مذهب رايج و رسمي عربستان حنبلي است و در برخي از شهرهاي عراق و شام نيز پيرواني دارد.[100]
تعداد کمي از حنبليان نيز در قطر، بحرين و افغانستان هستند.[101]
[68]. مفردات راغب، ماده اهل.
[69]. النهايه، ابن اثير، قم،ج ?، ص ???.
[70]. معلقات سبع، معلقه لبيد، بيت 83؛ مجله هفت آسمان، شماره 17، ص 257.
[71]. آشنايي با فرق تسنن، ص ??؛ رک: دايرة المعارف فارسي، مصاحب، ذيل مدخل سنت.
[72]. شرح العقايد النسفيه، محمدعمر نسفي، ص ??? – ???.
[73]. فرق و مذاهب کلامي، رباني گلپايگاني، ص173.
[74]. اعيان الشيعه، سيد محسن الامين، ج1، ص18، 19.
[75].سبحاني جعفر، بحوث في الملل و النحل، قم، لجته اداره الحوزه العلميه، 1413ق، ج1، ص 343.
[76]. اصفهاني ابو نعيم احمد بن عبدالله، حليه الاولياء، مصر، ج5، ص 346.
[77]. درآمدي بر علم کلام، ص 296.
[78]. سبحاني، بحوث في ملل و نحل، ج3، ص 20.
[79]. تاريخ و عقائد ماتريديه، سيد لطف الله جلالي، ص 65 و 130 به بعد.
[80]. همان، ص 130.
[81]. مجموعه آثار، مرتضي مطهري، ج 3، ص 85.
[82]. تاريخ معتزله، جعفري لنگرودي، ص 157-158؛ تاريخ فرق اسلامي،حسين صابري، ج 1،ص 145.
[84]. تاريخ فرق اسلامي، حسين صابري، ج1، ص229.
[85]. فرق و مذاهب کلامي، رباني گلپايگاني، ص 201.
[86]. شهرستاني، ملل و نحل، ج 1، ص 115.
[87]. تاريخ فرق اسلامي، حسين صابري، ص 377.
[88]. فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامي، جعفر سبحاني، ص 14.
[89]. آئين وهابيت، جعفر سبحاني، ص 29.
[90]. المذهب الحنفي، محمد وفاريشي، ج?، ص ???.
[91]. تاريخ الاسلام، ج ??، ص ???.
[92]. حليه الاولياء، ج ?، ص ??? – ???.
[93]. امالي صدوق، ص ??4؛ الخصال، ج ?، ص ??7.
[94]. الاعلام؛ زرکلى، ج ?، ص ???؛ تاريخ التشريع الاسلامى، ج ?، ص ?? به بعد.
[95]. موسوعه الفرق الاسلامية، محمد جواد مشکور، ص 300 – 301.
[96]. تاريخ ابن خلدون، ج ?، ص ???.
[97]. تاريخ الفقه الاسلامى، ص ???.
[98]. تاريخ فقه و فقها، ابوالقاسم گرجي، ص 84.
[99]. خاستگاههاي اختلاف در فقه مذاهب، مصطفي ابراهيم زلمي، ترجمه حسين صابري ص?? به بعد.
[100]. عبدالفتاح کبّاره، التشريع الاسلامي، نشأته و مصادره و تاريخه، ص???.
[101]. عبدالمجيد محمود مطلوب، المدخل اليالفقه الاسلامي، ص???.
نظر خودتان را ارسال کنید