باسلام خدمت شما پرسشگر محترم محمد عبدالخالق مصري:وي در مورد چگونگي شيعه شدنش ميگويد:در واقع سه تا دليل هست که اول استدلالات سني ها براي من در سن 18 سالگي قانع کننده نبود مثلا اعتقاد دارند که هم? اصحاب پيامبر خوب بودند و هيچ کس نمي تواند بپذيرد که 120 هزار صحابه همه دوست پيامبر بودند و اين بر خلاف قرآن است زيرا قرآن مي گويد که برخي از مدعيان دوستي پيامبر منافق بودند. آنها از نظر معنويت خيلي ضعيف هستند آنها يک دعا يا يک نيايش ندارند. آنها هميشه طرف دار ستمکاران در تاريخ يعني زمان بني اميه و بني عباس بودند و آنها را توجيه مي کنند و من با آنها موافق نبودم و اينها براي من زمينه شد که بروم تحقيق کنم تا وقتي که به مکتب اهل بيت رو آوردم که اين سه مشکل را در آنجا پيدا نکردم بلکه کاملا بر عکس سني ها بود يعني اعتقادات آنها منطقي بود. مکتب خيلي پر معنويت است و مکتب ظلم ستيز است يعني اهل بيت با ظلم مبارزه مي کردند و فهميدم که مکتب اهل بيت (ع) همان مکتب اسلام حقيقي است و براي من خيلي روشن شد و من و همسر و فرزندانم همه شيعه شديم. شريف محمد علي حيدره: وي که هم اکنون رهبر شيعيان سنگال است در مورد تشرف به مذهب اهل بيت عليهمالسلام ميگويد:پيش از اين بر مذهب اهل سنّت و مالکي بوده ام.البته من زماني که کوک بودم نيز دور از مذهب اهل بيت عليهم السلام نبودم. مثلاً ديوان امام علي عليه السلام را من قبلاً در کودکي نديده بودم، اما وقتي که سالها بعد اين کتاب را ديدم، متوجه شدم که اين اشعار را از کودکي حفظ هستم. اما آشنايي من با اهل بيت عليهم السلام و مذهب شيعه با انقلاب ايران و علاقمند شدن من به امام خميني (ره) آغاز شد. من از کوچکي تمامي انقلابات را پيگيري مي کردم تا اينکه با انقلاب ايران و رهبر آن امام خميني (ره) آشنا شدم و سبب گرايش من به مذهب اهل بيت عليهم السلام شد. همه خانواده و کساني که به من نزديک هستند، مي دانند که من از 15 سال پيش به مذهب تشيّع گرويدم اما از طريق رسانه ها و به صورت عمومي دو الي چهار سال است که مذهب خود را علناً اعلام کرده ام. کتابهاي منتشر شده ام عبارت اند از: «حقايق روشن براي زندگي پيامبر اسلام» به زبان فرانسه و عربي و کتاب ديگرم درباره عاشورا است به نام «آيا عاشورا روز جشن است يا روز اندوه» که اين کتاب هم به زبان عربي و فرانسه چاپ شده است. بانو مها از مصر:خانم «مها» فرزند «محمد» اهل استان اسماعيليه در کشور مصر است. وي نزديک به يک سال در اتاق پالتاک عربي حاضر ميشد.ايشان بعد از جلسات متعدد حضور وپس از مدتها حضور مستمر و جدي ـ که هر شب از اولين دقايق برنامه اتاق پالتاک تا پايان آن ادامه داشت ـ در يکي از جلسات اعلام کرد که من بعد از تتبع بسيار و شنيدن کلام شيعيان و پيگيري بحث هاي انجام شده،حق را با مذهب تشيع مي دانم و خود را تابع اين مذهب قلمداد مي کنم،با اينکه قبلا هيچگونه درکي از اين مذهب نداشتم.خانم مها چهل و هفت ساله و داراي شغل فرهنگي است. دکتر حامد الگار: حجة الاسلام و المسلمين سيد مجتبي موسوي لاري مي گويد: يک مجموعه چهار جلدي اعتقادات از توحيد، عدل، نبوت و امامت و معاد تأليف کردهام که اين کتاب در آمريکا به انگليسي چاپ و منتشر شده است. اين کتاب را دکتر «حامد الگار» ترجمه کرده است. ترجمه الگار نيز خود داستان جالبي دارد. من اين کتاب را به صورت سلسله مقالات در مجله سروش چاپ و منتشر کرده بودم. پس از چاپ، تماس گرفتند که اين کتاب ترجمه شود؛ چون مخاطب کتاب غربيها و غير مسلمانان بودند. از اين رو، مباحث جلد اول عقلي بود و روايت و آيهاي آورده نشد. البته ، دوست داشتم که کتاب ترجمه شود. به حامد الگار نامهاي نوشتم و خواستار ترجمه کتاب شدم که ايشان نپذيرفت ، اما با وساطت يکي از دوستان، الگار گفت کتاب را بفرستم تا آن را ببيند و اگر پسنديد، آن را به برخي از شاگردان خود بدهد تا ترجمه کنند. کتاب را فرستادم. پس از مدتي دوست مشترکمان اعلام کرد که کتاب را پسنديده و حتي حاضر شده خودش آن را ترجمه کند. ايشان سه جلد را ترجمه و در آمريکا چاپ کرد. . البته ايشان بحث امامت را ترجمه نکرد ، بدين جهت خواستم تا اين بخش را مانند بقيه مجلدات ترجمه کند، ولي نپذيرفت. نامهاي براي ايشان نوشتم و گفتم هر شرطي داريد، ميپذيرم. ايشان پذيرفت که بخش امامت را پس از دو سال ديگر ترجمه کند به شرطي که هر جا را نپسنديد، ترجمه نکند .اين شرط را پذيرفتم . به هرحال ، حامد الگار کتاب را ترجمه کرد و برخي مطالب را نپسنديده بود، ولي خودش حذف نکرده بود ؛ کتاب را چاپ کرديم و براي ايشان فرستاديم. پس از دو سال نامه اي نوشت که مژده دهم من چند بار ترجمه خود را خواندم و هر بار که آن را خواندم، به مذهب شيعه نزديک و از اهل سنت دورتر شدم. به کتابهاي اهل سنت در اين زمنيه نيز رجوع کردم و هرچه آن کتابها را ميخواندم از اهل سنت دورتر شدم و از ماه رمضان تغيير مذهب داده و شيعه شده ام ، و نوشته بود که اين نامه را جايي منتشر نکنيد؛ چون بنا ندارم که وارد اختلافات مذهبي شوم ؛ اگر اين مسايل مطرح شود به اختلافات دامن زده مي شود. به هرحال ، مذهب ايشان در آمريکا برملا شد و افرادي فهميدند که وي به مذهب تشيع روي آورده و همه او را به عنوان شيعه شناختند. به دنبال ايشان عده اي از دانشجويان و استادان دانشگاه نيز شيعه شدند. وي سپس در نامه اي نوشت که هفتهاي نميگذرد جز اين که از ايالات متحده آمريکا به من خبر ميدهند عدهاي از روشنفکران با مطالعه کتاب به مذهب تشيع علاقهمند شده و بدان گرويده اند. حبيب علي الجفري ،عالم و مبلغ بزرگ سني مذهب: وي در مصاحبه با شبکه ماهواره اي اقراء ، با اعلام تشرف خود به مذهب اهل بيت (ع) تاکيد کرد: من پس از تحقيقات گسترده بين فقه مذاهب مختلف اسلامي و مقارنه بين آنها مذهب تشيع را برگزيدم الجفري افزود: من سه سال در بين مذاهب مختلف جستجو کردم تا بهترين را انتخاب کنم ودر نهايت با پرس و جو از علماي شيعه و خصوصا آيتالله سيستاني مرجع عاليقدر شيعه، به حقانيت مذهب اهل بيت(ع) ايمان آوردم.و به صحت اين مذهب نسبت به ساير مذاهب پي بردم. مروان خليفات ازاردن نويسنده کتاب ( و سوار بر کشتى شدم. ) محمد على متوکل از سودان نويسنده کتاب ( با تواضع وارد تشيّع شدم. ) سيّد حسين رجا از سوريه ( دفاع از وحى شريعت ضمن دايره سنّى وشيعي خانم ليماءحماده از سوريه و همچنين احمد اسماعيل غزالي،باسل بن خضراء، حسين الرجاء و محمد سليم از ديگر سوري هايي هستند که شيعه شده و در راستاي تبليغ اهل بيت (ع) فعاليت دارند.يکي از ويژگيهاي خوب مردم سوريه گرايش به مذهب اهل بيت (ع) مي باشد. لازم به ذکر است که حقانيت تشيع باعث گرايش تعداد فراوان از پيروان اهل سنّت و ساير اديان به اين مذهب گرديده و انسانهاي پاک نهاد و حقيقت گرا؛ پس از درک حقانيّت تشيع پيرو اين مکتب پويا و مقدس مي شوند.و همين عالمان که نام برده شدند با تاليفات خود ميليونها نفر را شيعه کرده اند. آن چه در اين مختصر آورده شد تنها به عنوان نمونه مطرح گرديد. وحشت وهابيون از گسترش تشيع: يکي از انگيزه هاي تهاجم وسيع وهّابيت بر ضدّ مذهب اهل بيت (ع) ترس و وحشت آنها از گسترش فرهنگ برخواسته از قرآن در ميان جوانان و دانشمندان تحصيل کرده و استقبال آنان از اين مکتب نوراني مطابق با سنت راستين محمّدي (ص) مي باشد که چند نمونه را در اينجا مي آورم: شيخ ربيع بن محمّد ، از نويسندگان بزرگ سعودي مي نويسد:آنچه که باعث فزوني شگفتي من گرديد اين است که برخي از برادران وهابّي وفرزندان شخصّيتهاي علمي و دانشجويان مصري اخيراً به سراغ مکتب تشيّع رفته اند. شيخ محمد مغراوي از ديگر نويسندگان مشهور وهّابي ميگويد: با گسترش مذهب تشيع در ميان جوانهاي مشرق زمين ،بيم آنرا داريم که اين فرهنگ در ميان جوانان مغرب زمين نيز گسترده گردد. شيخ ناصر قفاري استاد دانشگاه هاي مدينه مينويسد :اخيراً تعداد زيادي از اهل سنّت به طرف مذهب شيعه گرايش پيدا کرده اند و اگر کسي کتاب « المجد في تاريخ البصرة و نجد» رامطالعه کند به وحشت مي افتد که چگونه برخي از قبايل عربي به صورت کامل مذهب شيعه را پذيرفته اند. تحريف حقايق: موج گرايش به مذهب اهل بيت عليهم السلام در ميان اهل سنت رو به فزوني نهاده و هر روزه تعدادي از انديشمندان و روشنفکران اهل سنت به تشيع مي پيوندند. و از آنجا که اين مستبصرين در گفته ها و تاليفات خود براي اثبات حقانيت مذهب تشيع به کتب معتبر اهل سنت و احاديث معتبري که در اين کتب آمده (مانند احاديثي که در در مورد ولايت حضرت علي بيان شده)استناد مي کنند.اين موضوع باعث نگراني برخي از اهل سنت شده تا جائيکه در کتب معتبر تاريخي دست برده و آنها را تحريف کرده اند.! <<آية الله سيد محمد يثربي استاد دروس خارج حوزه علميه قم در سي و ششمين جلسه تفسير آيات ولايت و امامت که در کاشان و در حسينيه مرحوم آية الله يثربي قدس سره برگزار گرديد اظهار داشتند که متاسفانه دربرخي مجامع علمي اهل سنت از مدتها قبل خيانتي بزرگ آغاز شده است و در برخي از احاديث معتبرترين کتب اهل سنت از قبيل صحيح بخاري و صحيح مسلم حذف شده يا جابجائي در آنها صورت گرفته است در حاليکه بنابر اعتقاد اهل سنت اين دو کتاب پس از قرآن صحيحترين کتابها محسوب مي شوند. آيةالله يثربي پس از بيان اتفاق ناگوار اعلام داشتند:حاضريم درحضور علماي اهلسنت به وضوح نشان دهيم که در کدام چاپ از بخاري کدام حديث مورد دستبرد قرار گرفته و کدام حديث جابجا شده است.اين يک خيانت بزرگ علمي است که پيروان يک مکتب در صحيحترين کتب تحريف ايجاد کنند.اگر تعصب باعث شود در معتبرترين کتب تحريف اتفاق افتد،ديگر چه اعتمادي باقي خواهد ماند؟ >> نمونه اي از تحريف کتب معتبر تاريخي: حديث دار در روز انذار : پيامبر اعظم(ص) با اشاره به امام علي(ع)فرمودند:<<ان هذا اخي و وصي و خليفتي من بعدي،فاسمعوا له و اطيعوا اين برادر من،وصي من و جانشين من بعد از من است، پس به او گوش فرا دهيد و از او اطاعت نمائيد.>> (منابع موثق اهل سنت : تاريخ طبري ج 2 ص 319، تاريخ ابن اثير ج 2 ص 62، سيره حلبيه ج 1 ص 311، شواهد التنزيل حسکاني ج 1 ص 371، کنز العمال ج 15 ص 15، تاريخ ابن عساکر ج 1 ص 85، تفسير خازن نوشته علاءالدين شافعي ج 3 ص 371، حيات محمد نوشته حسنين هيکل چاپ اول – باب « وانذر عشيرتک الاقربين» ) اين حديث از احاديث صحيح و درست است که مورخان آن را در آغاز بعثت پيامبر نقل کرده اند.اما سياست و لجاجت،همه حقايق و رويدادها را وارونه جلوه داد و عوض کرد. محمد حسنين هيکل تمام حديث را در کتابش (حيات محمد)و در صفحه ??? از چاپ اول سال ???? هجري قمري آورده است،اما در چاپ دوم و چاپهاي بعدي اين جمله <<وصيي و خليفتي من بعدي>>حذف شده است!!همچنين از کتاب تفسير طبري ج ??ص???اين جمله را حذف کرده اند و به جاي آن کلمات ديگري ازخودشان نوشته اند!!غافل از اينکه خود طبري همين روايت را در تاريخ خودش ج ? ص ??? بطور کامل نقل کرده است.!!! حال پرسش ما اين است که چرا عده اي بيشترين تلاششان آنست که حقيقت را بپوشانند تا واقعيات آشکار نشود؟چرا گاهي احاديث صحيح را توجيه مي کنند و معاني ديگري را برايش جعل مي کنند(همچنانکه معناي حديث غدير را تنها دوستي علي مي دانند نه سرپرستي و ولايت علي!)و گاهي احاديثي را که با مذهبشان ناسازگار است،تکذيب مي کنند،هر چند در صحاح و مسندهاي خودشان آمده باشد. و گاهي نيمي از حديث يا دو سومش را حذف مي کنند و به جاي آن جمله هايي از خود اضافه مي کنند!و گاهي روايات موثق را مورد تشکيک و طعن قرار مي دهند زيرا احاديثي روايت شده که با هواي نفسشان سازگار نبوده است.گاهي هم احاديثي را در چاپ اول کتاب نقل کرده اند و در چاپهاي بعدي حذف مي کنند و هيچ اشاره اي به انگيزه حذف و ناديده گرفتن حديث نمي کنند، چرا و به چه منظور سخنان را تغيير مي دهيد؟چرا و به چه منظور احاديث را تحريف مي کنيد؟چرا و به چه منظور حقايق و رويدادها را وارونه نشان مي دهيد؟؟؟ لازم به ذکر است:مراکزي در قم مشغول بررسي و مقايسه کتب قديم با کتب جديد اهل سنت هستند.اين مراکز حتي با عکسبرداري از کتب مدارک خوبي را بر تحريف کتب جديد سقيفه گرايان ارائه مي دهند. اميد است با سرعت بيشتري اين توطئه علمي مذهبي به گوش عموم مردم اعم از شيعه و سني برسد تا معلوم شود که حق کجاست و حقيقت کدام است.انشاالله تحريف حقايق توسط مورخين: اينک نمونه اى ديگر از تحريفات مورخين نسبت به حقايق رانقل مى کنيم , آنها چنانکه فضايل على (ع ) واهل بيت او را مخفى نگه داشته اند, هر چيزى را هم که از شان صحابه وبه خصوص خلفا بکاهد وآن را بى ارزش کند نيز مخفى کرده اند, حال اين حادثه را درنظر بگيريد که هر دو جهت را دارد, هم فضايل على (ع ) را مخفى کرده وهم اعمال زشت خلفا را: مورخين و در راس آنها طبرى , نامه هايى را که ميان محمد بن ابى بکر از شيعيان اميرالمؤمنين (ع ) و مـعـاويـة بـن ابـى سـفـيان رد وبدل شده است را مخفى کرده اند . زيرا در اين نامه ها جانشينى امام عـلـى (ع ) اثبات و وضعيت خلفا افشا شده است . طبرى پس از نقل سند دونامه , اين گونه معذرت خواسته است که در اين نامه ها مسائلى است که عوام تحمل شنيدن آنها را ندارند .پس از او ابن اثير آمده و مانند طبري عمل کرده است. سپس ابن کثير نيز راه آنان را دنبال کرده ,اشاره اى به نامه محمد بن ابى بکر نموده ولى خود نامه را حذف کرده مى گويد: نوعى خشونت در آن است . آنچه ايـن سه مورخ انجام داده اند, از قبيح ترين انواع کتمان حقائق است , که به وضوح عدم امانت علمى آنها را نشان مى دهد. منظور آنها از اين که گفته اند: عموم مردم تحمل شنيدن متن نامه ها را ندارند چيست ؟ آيـا بـه خـاطـر ايـن اسـت کـه اگـر عـوام متن دو نامه را بشنوند از عقيده خود نسبت به خلفا بر مى گردند ؟ ايـنـک مـختصرى از نامه محمد بن ابى بکر به معاويه وجواب او را ازکتاب مروج الذهب مسعودى مى آوريم : .. . از مـحـمـد بـن ابى بکر به معاوية بن صخر گمراه در اينجا نام پيامبر(ص ) را برده وبر او درود فـرسـتـاده اسـت .. .واو را پـيـامـبرى بشارت دهنده وبيم دهنده معرفي کرده اولين کسى که او را اجـابـت کرد, خضوع کرد, ايمان آورد, تصديق کرد, اسلام آورد وتسليم شد برادرش وپسر عمويش عـلى بن ابى طالب بود, او را بر اخبارش ازغيب تصديق کرد, بر هر دوستى ترجيح داد, در برابر هر خطرى خود را پناه او قرار داد, در جنگ هاى او جنگيد ودر صلح او صلح کرد.. . او هيچ نظير ندارد... مـن از او پـيـروى مى کنم , هر چندنمى توانم مانند او باشم , وتو را مى بينم که با او درگير شده اى درحالى که تو همانى که هستى , واو همان است که هست . نيت اوصادق تر از نيت همه مردم است , وفرزندان او افضل از فرزندان تمام مردم وهمسر او بهتر از تمام همسران ... امـا تو ملعون وملعون زاده اى . تو و پدرت هميشه آرزوى گمراهى براى پيامبر(ص ) داشتيد وبراى خـامـوشـى نـور خـدا تـلاش مـى کرديد و در اين راه افراد را به دور خود جمع کرده , اموال صرف نموده ,وقبايل را عليه او تحريک مى کرديد, وهمين گونه پدرت مرد وتوراه او را دنبال کردى .... سـپـس يـاران وپـيروان على را شمرد وگفت : آنها حق را در پيروى ازاو مى بينند وبدبختى را در مـخـالفت با او, پس واى بر تو!چگونه خود را معادل على يا قابل قياس با او مى دانى ؟ در حالى که اووارث ووصـى رسـول اللّه (ص ) وپـدر فـرزنـدان او اسـت , اولين کسى است که از او پيروى کرده ونـزديـک تـريـن مردم به او بوده , بر اسراراو آگاه واز کارهاى او مطلع بوده است . اما تو دشمن او و فـرزنـد دشمن او بوده اى , پس هر چه مى توانى در دنياى خود از باطلى که در آن هستى لذت ببر وفـرزند عاص نيز به گمراهى تو اضافه ميکند,گويا اجل تو رسيده ونيرنگ تو سست شده است . پس از ايـن مـشخص خواهد شد که عاقبت به نفع کيست وبدان که تو با خداى خويش نيرنگ مى کنى , زيرا خود را از تدبير خداوند در امان مى بينى واز رحمت الهى نا اميد . پس خدا در کمين توست وتو خودرا فريب مى دهى . وسلام بر هر که پيرو هدايت باشد. نامه معاويه در جواب محمد بن ابى بکر با اختصار : از معاوية بن صخر به ملامت گر پدر خويش محمد بن ابى بکر... در نـامـه ات فرزند ابو طالب را يادکردى وسوابق ديرينه او وقرابتش به رسول اللّه (ص ) ويارى او به پيامبر در هر خوف وخطر را ياد آورشدى , پس حجتى که بر من آوردى وعيبى که در من ديدى به خـاطـرفضيلت ديگرى است نه فضيلت خودت , بنابراين خدا را شکرمى کنم که اين فضايل را از تو گـرفته وبه ديگرى داده است . وما که پدرت نيز جزء ما بود فضيلت فرزند ابو طالب را مى دانستيم وحـق او را بـر خود لازم وروا مى ديديم , تا آن که خداوند پيامبرش را به سوى خود برده , دعوت او را ظاهر وحجت او را آشکار نـمـوده واو را به سوى خود طلبيد, پس پدرت وفاروقش اولين کسانى بودند که حق على را غصب کـرده وبا او مخالفت کردند, وهمه کارها بر اساس توافق وهماهنگى ميان آنها بوده است . سپس آن دونفر او را براى بيعت با خود دعوت کردند واو ابا نمود واز آنهافاصله گرفت . ولى آنها آماده حمله به او شدند وخطر عظيمى رابراى او در نظر گرفتند . سپس او با آنها بيعت وکار را تسليم آنهاکرد, ولى آنها هيچ گاه او را در کار خود شريک نکرده واسرارخويش را به او نگفتند . تا آنکه خداوند اجل آنـهـا را رسـاند . پس پدرتو بود که اين راه را هموارکرد وبراى سلطنت خود پايگاه ساخت . حال اگر اين سـخن ما درست است پس اين پدر تو بود که آن را به ناحق گرفت وما نيز شريک او هستيم , واگر کار پدرت در آن روز نبود مابا فرزند ابو طالب مخالفت ننموده وکار را به او تسليم مى کرديم ,ولى مـا پدرت را ديديم که اين گونه با او رفتار کرد, ما نيز مانند اوعمل کرديم , پس هر چه مى خواهى پـدرت را عـيـب جـوئى کـن ويـا ازايـن سـخـن دسـت بـردار. اکـنـون فـهـمـيديم که چرا طبرى , ابن اثير وابن کثير حاضر به افشاء اين نامه ها نبودند, زيرا اينها انـگيزه درگيرى واختلاف ميان مسلمين برسر خلافتى که حق على بوده است را آشکار مى کنند. ايـن مـعاويه است که به حقانيت على , اعتراف مى کند وعذر او اين است که خلافت او ادامه خلافت ابـوبـکـر بـوده وبـديـن وسـيـله فرزند اومحمد بن ابى بکر را محکوم واز ادامه سخن در اين باره ساکت مى کند. ...ولـى اى مـعـاويه , آسوده خاطر باش , که اگر محمد بن ابى بکرساکت نشد وتو را رسوا کرد, طبرى , ابن اثير وابن کثير در اين باره ساکت ماندند و حقايق را پوشاندند.! موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید