باسلام خدمت شما پرسشگر محترم در روايت است که عمر به در خانه حضرت علي (ع) آمده و درب را آتش زده و آن ماجراها را بوجود آورده و همه اينها در حالي بوده که امام علي (ع) در خانه حضور داشته است. حال سوال اين است که چگونه امام علي (ع) حاضر شده بنشيند و نظاره گر اين صحنه ها باشد؟ مگر غيرت يک مرد اجازه مي دهد ديگران با زن او اينگونه رفتار کنند؟ آن هم همسري چون فاطمه زهرا(س)؟ و مگر امام حسن وامام حسين کجا بوده اند که عمر اينگونه به سر حضرت بياورد؟ اين روايت به نظر غير واقعي ميآيد. شبکه اي به تازگي در ماهو.اره آمده به نام شبکه کامه که به طرح شبهات و نقض روايات و اقوالي پرداخته که مورد قبول شيعيان است. در اين مورد تحقيق کرده و براي شبهات اين شبکه کاري بکنيد. قضيه بسيار جدي است. کارشناسان برنامه نيز خبره و اهل تسنن هستند. پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز. روايات مربوط به هجوم فرستادگان خليفه اول به سرکردگي عمر بن خطاب به خانه امام علي (ع) براي بردن ايشان به مسجد و بيعت گرفتن از او و دفاع و ممانعت حضرت زهرا قطعي است . اصل اين که چنين اتفاقي افتاده ، نمي توان انکار کرد اما تمام جزئيات اين واقعه قطعي نيست . چه بسا در گذر زمان کم و زياد شده و به آن پر و بال داده باشند. شک نيست که ابوبکر و عمر و چند نفر از مجاهدان، ساعتي بعد از وفات پيامبر، از اجتماع انصار در سقيفه بني ساعده مطلع شده ، براي اين که مبادا امر حکومت از دست شان به در رود ، خود را به آن جمع رسانده ، با استدلال هاي خود و با استفاده از شکاف و نفاق موجود بين اوس و خزرج و ... ، توانستند در آن جمع ، بدون حضور بسياري از بزرگان مهاجرين از جمله بدون حضور علي بن ابي طالب و مردان بني هاشم و ... ، براي ابوبکر بيعت بگيرند . بلافاصله خلافت او را قطعي شمرده و با تهديد و تطميع به گرفتن بيعت از ديگران اقدام کردند. شک نيست که علي بن ابي طالب و تعدادي از بزرگان اصحاب که چشم به ايشان داشتند ، از بيعت خودداري ورزيدند . بيعت نکردن با توجه به جايگاه ويژه امام علي در جامعه ، براي خلافت نوپا بسيار سنگين بود. از اين رو براي بيعت گرفتن از امام اقدام کردند . چون امام به اختيار و رغبت بيعت نمي کرد، چاره اي جز برخورد خشن و بردن اجباري ايشان به مسجد و ... ، نبود . آنان به ناچار به اين کار اقدام کردند. طبيعي است که اگر امام علي مدعي خلافت نبود و از بيعت با آنان خودداري نمي ورزيد و با رغبت کار آنان را تاييد مي کرد و بيعت مي نمود ، محترم بود و در صدر جاي داشت، ولي وقتي خود را مستحق خلافت مي داند و از بيعت و تاييد و همراهي ابا دارد و ديگران را به خود دعوت مي کند ، خليفه و طرفدارانش چاره اي جز برخورد و تهديد و بيعت گرفتن به زور ندارند ،زيرا اگر از او به رغبت يا به زور بيعت بگيرند ، ديگر کسي جرأت و دليل مخالفت نخواهد داشت. امام هم با توجه به نصب پيامبر و بيعت غدير و ... ، نمي توانست از ادعاي خود دست بردارد و خلافت آنان را بپذيرد . موظف بود خود را مستحق معرفي کرده و اقدام آنان را خلاف بشمرد و ... با توجه به اين موارد طبيعي است که آنان حرمت و احترام خانه علي و فاطمه را زير پا بگذارند . به زور براي بردن امام اقدام کنند . امام هم که در صدد حل مسالمت آميز بود ، از مقابله خشن چشم بپوشد . همسرش که دختر عزيز و دردانه پيامبر است، به گمان اين که هنوز حرمتش پابرجا است ، پيشقدم شود . خود را سپر کند تا آنان از ورود زوري به خانه چشم بپوشند ؛ ولي آنان که براي بردن امام عزم جزم کرده بودند ، همه حرمت ها را زير پا بگذارند . با هل دادن حضرت زهرا يا سيلي زدن به ايشان و باز کردن قهري در و خوردن آن به سينه ايشان و ... ، وارد خانه شوند و امام را ببرند. نمي خواهيم بر وقوع تک تک جزئيات اين واقعه قسم بخوريم و به يقين بگوييم تک تک جزئيات واقع شده اند، ولي به يقين مي گوييم براي بردن اجباري امام ،به سرگردگي عمر بن خطاب به خانه امام آمده ، با زير پا گذاشتن حريم ها ايشان را برده اند . حضرت زهرا هم در صدد برآمده از حرمت و احترام خود براي ممانعت از بردن ايشان بهره بگيرد . به حرمت او توجه نکرده و او را کنار زده اند . در اين هجوم ، احتمال همه نوع صدمه وجود دارد . امام و ديگران هم که انتظار حرمت شکني را نداشته و با توجه به عزم مهاجمان ، دفاع را جايز نشمرده اند، زيرا به درگيري مي انجاميد . آنان از ايجاد درگيري اکراه داشتند . نمي خواستند در زماني که هنوز جنازه پيامبر دفن نشده ، در امت درگيري به وجود آيد . چاره اي جز تحمل و چشم پوشي نداشته اند. حداقل اثر منفي که درگيري حضرت با آن ها داشت، اين بود : افرادي که تازه مسلمان شده بودند، وقتي صحنه درگيري را بين صحابه مي ديدند، از اسلام و مسلمانان منزجر مي شدند . از آب گل آلود شده ،يهوديان و دشمنان کينه توز اسلام ماهي مي گرفتند. از اين رو حضرت وقتي با اعتراض برخي ( راجع به سکوت حضرت ) مواجه مي شد، مي فرمودند دست به شمشير بردن در اين اوضاع زحمات پيامبر را هدر خواهد داد . تحمل و چشم پوشي ، ناشي از بي غيرتي يا کم غيرتي نيست، بلکه مصلحت سنجي عاقلانه در برابر اقدام هاي جاهلانه است . چنين مصلحت سنجي هايي را از همه عاقلان در مقابل اقدام هاي جاهلانه مي بينيم . اگر نبينيم ، بايد اعتراض کنيم که چرا امام اين قدر زود از کوره به در مي رود و بر آتشي که دشمنان افروخته اند ، هيزم مي ريزد و شعله ور تر مي گرداند. اطرافيان امام تابع او بودند . بدون اذن ايشان اقدامي نمي کردند يا اگر خشم آنان را به اقدامي وامي داشت ، ادامه نمي دادند . وقتي در همين جريان زبير شمشير مي کشد و شمشيرش به وسيله مهاجمان گرفته مي شود و شکسته مي گردد ، امام اجازه دفاع نمي دهد .به تحمل و سکوت فرا مي خواند . افراد حاضر در خانه سکوت مي کنند و به نظاره مي نشينند. درگيري در چنين صحنه هايي با مهاجمان فقط به سود آنان است . اقدام آنان توجيه مي شود . به اقدام آن ها لباسي از حق مي پوشاند. امام حسن و امام حسين هم در اين زمان کودکاني کم تر از ده ساله بودند . کاري از دست شان بر نمي آمد. کساني که اين اتفاق ها را غير واقعي مي دانند ، علاوه بر اين که با روايات متواتر (تواتر معنوي بر اصل واقعه ) مخالفت مي کنند و اين مخالفت غلط است ، خوب است به کودتايي که در کشورها اتفاق مي افتد، نگاه کنند که کودتاگران چگونه حرمت ها مي شکنند .هيچ کس نه جرأت مقابله مي يابد، نه مصلحتي در مقابله مي بيند . مقهورين که غالبا دل سوختگان و محترمان جامعه و مقهور و مغضوب کودتاگرانند ، مورد هجوم واقع مي شوند . حرمت شان له مي شود . چاره اي جز نظاره و تحمل نمي بينند. آنان بايد تحمل کنند تا فوران کودتا فروکش کند . بعد به چاره يابي براي مقابله بنشينند. مقابله در آن شرايط فقط به نفع کودتاچيان و به زيان مقهورين و مغضوبين جامعه است. سکوت حضرت مدرک خوبي است براي مقصر بودن آن ها . اگر حضرت خلاف اين عمل مي کرد ، امروز اهل تسنن توجيهات ناروايي داشتند و بيان مي کردند علي و همسرش به جنگ با خلفا و صحابه رفته اند و آن ها مجبور شدند چنين برخوردي را با همسرش داشته باشند. حرمت شکني ها که به دستور حاکم جامعه شروع شد ، ادامه يافت . تصرف فدک و منع حضرت از ارث، که مخالفت با قرآن و پيامبر بود و ديگر مخالفت ها با تعاليم و دستور هاي پيامبر ،چنان صدمات روحي و جسمي بر دختر گرانقدر پيامبر وارد کرد که به فاصله کمي بعد از وفات پيامبر ، او را از پا در آورد و به پدر ملحق ساخت . هيچ کس نمي تواند صدمات روحي و جسمي شکننده اي را که بر ايشان بعد از وفات پدر وارد شد ، انکار کند . صدمات بود که او را از پا درآورد و عامل شهادت او شد. او به مرگ طبيعي از دنيا نرفت، بلکه صدمات ، روح و جسم او را خرد کرد . اگر بعد از پدر محترم بود و تعاليم و اهداف پدر را در مجراي صحيح خود مي ديد و با مصيبت و درد روحي و جسمي اضافه بر درد فقدان پدر ، مواجه نمي شد و از دنيا مي رفت ، مرگ او طبيعي بود، نه اين که هنوز جنازه پدر دفن نشده، به خانه اش هجوم برند تا شويش را براي گرفتن بيعت اجباري به زور به مسجد ببرند ! براي بردن او همه حرمت ها را زير پا بگذارند ! هنوز آب غسل پدر خشک نشده، بشنود که کارگزاران او از فدک را اخراج کرده اند ! براي گرفتن فدک که مراجعه مي کند ، آن را نه هبه ،که ارث پدرش بشمارند . ادعاي او بر هبه بودن را دروغ بشمرند و از او بر هبه بودن شاهد بطلبند و شاهدانش را نپذيرند و با روايت خودساخته او را از ارث محروم کنند و قرآن پدرش را زير پا بگذارند و ... طبيعي است که مصيبت ها به قول خود آن بانو اگر بر کوه نازل شود ، آن را از هم مي شکافد ،چه رسد به جسم آن بزرگوار. برادران شيعي نبايد از اين دفاع هاي ناکام وحشت داشته و نبايد بر جزئيات اين واقعه اصرار ورزند، بلکه کليات غير قابل انکار و تشريح شرايط کودتايي ، براي اثبات اين مطلب کافي است . کسي نمي تواند اين حقيقت عريان را کتمان کند . آنان که بر تبرئه ظالمان کمر همت بسته اند ، آب در هاون مي کوبند. آتش زدن در خانه حضرت و جسارت به حضرت زهرا(س) و....در کتب اهل سنت آمده است . اگر خواستيد، آدرس آن ها را در تماس هاي بعدي ذکر مي کنيم. براي اطلاعات بيش تر به کتاب« شهادت مادرم زهراء افسانه نيست »و يا کتاب «رنج هاي حضرت زهراء» تاليف علامه جعفر مرتضي مراجعه بفرماييد . موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید