سلام.پرسشگر محترم اگر چه کتاب خدا حاوي مهمات احکام ديني به طور کلي است، اما گاهي اين کليت نمي تواند بدون وساطت احاديث، تفسير آن چه را که نياز به اداي تکليف در مرحله اجرا از ناحيه تبيين است در اختيار ما بگذارد. علاوه بر اينکه در قرآن آياتي وجود دارد که در قالب محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ و... است، يا آياتي وجود دارد که نياز به تاويل يا توضيح دارد. تفسير اين گونه موارد بر عهده روايات است و اگر بخواهيم نگاهي به تاريخ پر عبرت تشکيل فرقه هاي اسلامي بيندازيم در خواهيم يافت که کم نبودند پيروان اين عقيده انحرافي که با وجود کتاب خدا ديگر چه نيازي به احاديث است و اصل دين خود در بردارنده همه مسايل مورد نياز بشر مي باشد! حال آن که اولياء دين به عنوان بهترين راهنما يان،راه راست را به مردم نشان ميدادند. اين مطلب غير قابل انکار است که قرآن و حديث دو گوهر گرانبها و دو گنج بي پايان درياي معارف هستند. رسول گرامي اسلام صلوات الله عليه نيز مردم را به متابعت از هر دو در حالي که در کنار هم باشند دعوت کرده است. ايشان فرمود: إِنِّي تَارِکٌ فِيکُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي (1) يعني من دو چيز گران بها در ميان شما باقي ميگذارم. تا زماني که به آن دو پناهنده شويد، گمراه نخواهيد شد، کتاب نازل شده خدا و عترتم که خاندان من هستند. در عين حال قرآن همواره به عنوان منبع سنجش نسبت به روايات معصومين سلام الله عليهم اجمعين معرفي شده است. به اين معنا که ايشان سنجش گفتار خويش را قرآن قلمداد کرده و انتساب آن چه را با قرآن نسازد از خود سلب کردند: خَطَبَ النَّبِيُّ ص بِمِنًي فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَکُمْ عَنِّي يُوَافِقُ کِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَکُمْ يُخَالِفُ کِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ (2) يعني: اي مردم هر چه از من براي شما نقل کردند و موافق قرآن است من گفته ام و هر چه براي شما نقل کردند و مخالف قرآن است من نگفته ام. بنا براين، در فقه و سنت شيعه روايات صادره از اولياي خدا همواره به عنوان مفسر و مکمل بيان احکام الهي به صورت کلي بوده است که البته هم قرآن و هم عترت در گذشته از برخوردهاي افراط يا تفريط گونه عجيبي به دور نبوده است به گونه اي که گاه قرآن فقط تنها منبع کفايت دهنده احکام الهي بوده است و گاه حديث. در اين خصوص يکي از مفسرين چنين نوشته است: «ان اهل السنة اخذوا بالکتاب وترکوا العترة؛ فآل ذلک الي ترک الکتاب لقول النبي(صلياللهعليهوآله): انهما لن يفترقا . ... لقوله(صلياللهعليهوآله): انهما لن يفترقا فقد ترکت الامة القرآن و العترة (الکتاب و السنة) معاً.(3) يعني اهل سنت کتاب را گرفته و عترت را رها کردند، در نتيجه قرآن هم کنار نهاده شد، زيرا پيامبر(صلياللهعليهوآله) فرمود: قرآن و عترت جدايي ندارند، زيرا رسول خدا(صلياللهعليهوآله) فرمود: آن دو از يکديگر جدا نمي شوند. از اين رو امت اسلام، قرآن و عترت و کتاب و سنت را رها کردند. و اما در مورد شعار انحرافي اسلام بدون حديث که مقصود همان قرآن بدون حديث است بايد گفت اين مطلب پيشينه اي تاريخي دارد. معروف است در زمان ارتحال پيامبر گرامي اسلام(صلياللهعليهوآله) عده اي چون ابوبکر و عمر نيز بر بالين حضرت حاضر بودند و آن هنگام که پيامبر در حال جدايي از عالم خاکي بودند در صدد بر آمدند سفارش هاي مکرر خود را مبني بر جدايي ناپذيري قرآن و عترت از يکديگر مکتوب کنند. پس قلم و دواتي طلبيدند، اما عمر در آن جلسه به طور جدي مانع اين کار شد و حتي نسبت به پيامبر صلوات الله عليه سخنان ناشايستي بر زبان راند و در ادامه اين جمله انحرافي را گفت که حسبنا کتاب الله يعني کتاب خدا قرآن ما را کفايت مي کند. شيخ مفيد اين واقعه تاسف بر انگيز را از قول ابن عباس نقل کرده است: لَمَّا حَضَرَتِ النَّبِيَّ ص الْوَفَاةُ وَ فِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلياللهعليهوآله) هَلُمُّوا أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً فَقَالَ عُمَرُ لَا تَأْتُوهُ بِشَيْءٍ فَإِنَّهُ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَکُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَ اخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قُومُوا يَکْتُبْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ فَلَمَّا کَثُرَ اللَّغَطُ وَ الِاخْتِلَافُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلياللهعليهوآله) قُومُوا عَنِّي ...(4) يعني هنگامي رحلت پيامبر(صلياللهعليهوآله) فرا رسيد و در منزل حضرت مردم جمع بودند از جمله عمر بن خطاب هم بود حضرت در آن هنگام فرمود(قلم و دواتي بياوريد) مي خواهم براي شما کتابتي کنم که بعد از آن هيچگاه گمراه نشويد که در اين هنگام عمر گفت چيزي نزد حضرت نياوريد اين حالت حضرت به دليل شدت تب و درد است در حالي که نزد شما قرآن است و کتاب خدا ما را کفايت مي کند در اين هنگام سر و صدايي بر پا شد و عده اي از پي در خواست رسول خدا و عده اي موافق عمر شدند و وقتي سر و صدا بالا گرفت حضرت با ناراحتي ايشان را از بالين خود دور کرد و اين چنين شد که شعار غلط و انحرافي حسبنا کتاب الله پاي گرفت و اهل سنت بر اين سنت پايدار ماندند.سنتي که شيعه از آن گريزان است و آن را به هيچ عنوان قبول نمي کند. خلاصه آن که اگر قرآن به تنهايي کافي بود مردم عرب زمان رسول خدا (صلياللهعليهوآله) که کاملا با زبان عربي آشنايي داشتند چرا از پيامبر در خواست تبيين و تفسير و توضيح مي کردند. به عنوان مثال قران دستور به اقامه نماز داده است. اما جزئيات آن را بيان نکرده حال بفرماييد طريقه اقامه نماز را از کجا و از چه کسي بايد آموخت. پي نوشت ها: 1. ديلمي شيخ حسن،إرشاد القلوب إلي الصواب، قم، انتشارات رضي، سال 1412 ه ق، چاپ اول، ج1، ص132. 2. شيخ کليني، الکافي، تهران، انتشارات اسلاميه،سال 1362 ه ش، چاپ دوم، ج1، ص 70. 3. طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامي،سال 1417 ه ق، چاپ پنجم، ج 5، ص 276. 4. شيخ مفيد، أمالي المفيد، قم، انتشارات کنگره شيخ مفيد، سال 1413 ه ق، چاپ اول، ص37.
نظر خودتان را ارسال کنید