براي روشن شدن جواب توجه شما را به چند نکته جلب مي کنيم: 1. بدعت گذاري در دين[1] از گناهان کبيره است و در حرمت آن هيچ ترديدي نيست. پيامبر اکرم (ص) فرمود: کل محدثة بدعة و کل بدعة ضلالة و کل ضلالة في النار ؛[2] ايجاد هر امري که سابقه در دين نداشته بدعت است و هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي در آتش است. 2. بدعت نوعي تصرف در دين، از طريق افزون يا کاستن شريعت است. بنابراين، آن جا که نوآوري، ربطي به دين و شريعت نداشته باشد، بلکه به عنوان يک مسئله عرفي و عادي انجام گيرد، بدعت نخواهد بود. مثلاً اگر ملتي روزي را براي خود به عنوان موسم شادي معين کند، اما نه به اين قصد که شرع چنين دستوري داده است، چنين کاري بدعت نيست هرچند بايستي حليت و حرمت آن از جهات ديگري مورد بحث و بررسي قرار گيرد. از اين جا روشن مي شود که بسياري از نوآوري هاي بشري در زمينه هنر، ورزش، صنعت، و ... از قلمرو بدعت اصطلاحي بيرون بوده و آنچه درباره آنها مطرح است، مسئله حلال و حرام بودن آنها از جهات ديگر است که خود ملاک و مقياس خاص خويش را دارد. 3. منظور از امر تازه و بي سابقه در دين اين است که با هيچ يک از قوانين و مقررات جزئي و کلي اسلام هماهنگي و سازگاري نداشته باشد و نتوان مقررات کلي اسلام را بر مصاديق جديد و تازه، تطبيق داد.[3] توضيح اين که: اساس بدعت در شرع به اين نکته باز مي گردد که چيزي را به عنوان يک امر شرعي که دين به آن فرمان داده به کار برند، در حالي که براي مشروعيت آن، اصل يا ضابطه اي در شرع وجود نداشته باشد، ولي هرگاه کاري را که انسان به عنوان يک عمل ديني انجام مي دهد، دليل شرعي (به صورت خاص، يا کلي و عام) بر مشروعيت آن وجود داشته باشد، آن عمل بدعت نخواهد بود. از اين رو است که علامه مجلسي، عالم بزرگ شيعي مي گويد: و البدعة في الشرع ماحدث بعد الرسول [بماانه من الدين] و لم يکن فيه نص علي الخصوص و لايکون داخلاً في بعض العمومات ؛[4] بدعت در شرع، چيزي است که پس از رسول گرامي حادث شده و دليل شرعي خاص يا عامي نيز بر جواز آن در کار نباشد. ابن حجر عسقلاني، دانشمند مشهور اهل سنت، نيز مي گويد: البدعة ما احدث و ليس له اصل في الشرع، و ما کان له اصل يدل عليه الشرع فليس ببدعة ؛[5] بدعت چيزي است که پديد آمده باشد و دليلي حاکي از جواز آن در شريعت يافت نشود و آن چيزي که اصل و ريشه اي در دين دارد، بدعت نخواهد بود. از بيان فوق، بسياري از شبهات واهي که بر دست و پاي برخي از افراد پيچيده است حل مي شود. براي نمونه، انبوه مسلمانان جهان روز ميلاد پيامبر اکرم (ص) را جشن مي گيرند و گروهي اين امر را بدعت مي نامند! در حالي که طبق آنچه گفتيم، هرگز ملاک بدعت بر آن صادق نيست؛ زيرا به فرض هم که اين نوع تکريم و اظهار محبت، در شرع وارد نشده باشد، ولي اظهار محبت به پيامبر گرامي اسلام و خاندان او (س) يکي از اصول مسلم اسلام است که اين گونه جشن هاي مذهبي جلوه و مظهري از آن اصل کلي است. قرآن کريم مي فرمايد: قل لااسالکم عليه اجراً الا المودة في القربي ؛[6] بگو من براي ابلاغ رسالت پاداش نمي طلبم مگر دوستي خويشاوندان و نزديکان. و پيامبر گرامي (ص) فرمود: لايؤمن احدکم حتي اکون احب اليه من ماله و اهله و الناس اجمعين ؛[7] هيچ کدام از شما مؤمن نخواهيد بود، مگر آن که من نزد او از فرزندان و تمامي مردم محبوب تر باشم. و اين اصل مي تواند در شئون مختلف زندگي فردي و اجتماعي مسلمانان، براي خود جلوه ها و مظاهري پيدا کند. گرفتن جشن در مواليد، جنبه يادآوري نزول رحمت و برکت خدا در آن ايام و شکرگزاري به درگاه الاهي را دارد و اين امر (جشن در روز نزول رحمت)، در شرايع پيشين نيز سابقه داشته است، چنان که به صريح قرآن، حضرت عيسي (ع) از خداي متعال درخواست کرد مائده از آسماني بر وي و جمع يارانش فرو فرستد تا روز نزول مائده را او و پيروانش در توالي نسل ها عيد گيرند. قال عيسي بن مريم: اللهم ربنا انزل علينا مائدة من السماء تکون لنا عيدا لاوّلنا و آخرنا و آية منک .[8] علاوه اين که بايد توجه نمود که روايات ائمه (ع) به حکم حديث متواتر ثقلين، از مصادر شريعت و دلايل احکام ديني به شمار مي رود. بنابراين، پيروي از گفتار آنان پيروي از دين است و مشمول عنوان بدعت گزاري در دين نخواهد بود. 4. با دقت در معناي بدعت مطلب مهمي که اهميت به سزايي در مسائل فرهنگي و سياسي و اجتماعي دارد، به دست مي آيد و آن اين که باطل هيچ وقت در چهره ي اصلي خود طالب و خريدار ندارد؛ چون پوچ و تو خالي است، پس براي جلب توجه بايد خود را به شکل و رنگ حقيقت درآورد، و حقيقت نما گردد؛ چون همه انسان ها بلکه تمام موجودات طالب حقيقت و واقعيت اند و در طول تاريخ يکي از مهم ترين حوزه ي فعاليت جبهه باطل، در حوزه ي فرهنگ بوده تا بتواند از اين طريق چهره زشت خود را زيبا و واقعي جلوه دهد. قرآن کريم در بيش از 20 مورد از اين حربه جبهه باطل تعبير به تزين (زيبا جلوه دادن) مي نمايد. مثلاً مي فرمايد: و زيّن لهم الشيطان اعمالهم ؛[9] شيطان اعمال آنها را در نظرشان زيبا جلوه داده است. يا فرمود: افمن زيّن له سوء عمله فراه حسنا... [10]؛ آيا کسى که عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زيبا ميبيند (همانند کسى است که واقع را آن چنان که هست مييابد)؟! به همين جهت يکي از ابزار مهم، حاکمان ظالم و استعمارگران از گذشته ي دور تاريخ تا به امروز، دين سازي و ايجاد مذاهب جديد و ايده هاي گوناگون است تا بتوانند به اين وسيله در برابر اديان الهي مقاومت کنند و جبهه ي حق را به چالش بکشانند. البته بررسي دقيق روش هاي مختلف تبليغات دشمن و کشف و معرفي چهره پنهان باطل در ميان چهره هاي به ظاهر زيبا و فريبنده کار آساني نيست. کساني قادر بر چنين کاري هستند که از توانايي بالاي علمي و فکري برخوردار باشند. شايد فلسفه و سر اين که در اسلام مجالست و هم نشيني باعلماء مورد تاکيد فراوان قرار گرفته[11] همين باشد که در اثر ارتباط با دانشمندان واقعي انسان از خطر انحراف حفظ مي شود. 5. نکته ي چهارم اين که هيچ گاه نبايد انحراف را فقط در مراحل ابتداي آن مورد بررسي قرار داد، بلکه بايد استمرار اين انحراف را در طول آينده ي زمان نگريست، همان طورکه فاصله مقداري زاويه انحراف در مسائل هندسي، در ابتدا اصلاً قابل توجه نيست، ولي وقتي امتداد يافت همان فاصله کم به صدها يا هزاران کيلومتر، تبديل خواهد شد. از اين جا فلسفه و سرّ اهتمام به فقه سنتي- که روش متداول در حوزه هاي علميه است- و لزوم تبعيت از مراجع تقليد، فهميده مي شود، و اين که چرا اين روش مورد تاييد ذوات نورانيه ائمه (ع) قرار گرفته است[12]. اين روش مستحکم ترين روش عقلي و عقلايي براي دريافت و فهم حقايق متون ديني است.[13] در هر حال بدعت گذاري در دين داراي آثار مخرب سياسي و اجتماعي و فرهنگي است و مهم ترين عامل تخريب دين در جامعه است. شايد به خاطر همين عواقب و آثار بوده است که پيامبر (ص) دستور تخريب مسجد ضرار را داده اند.[14] چرا که قرآن در اين باره فرموده است: کساني که مسجدي ساختند براي زيان رساندن (به مسلمانان) و (تقويت) کفر، و تفرقه افکني ميان مؤمنان، و کمينگاه براي کسي که از پيش با خدا و پيامبرش مبارزه کرده بود؛ آنها سوگند ياد مي کنند که جز نيکي و خدمت نظري نداشته ايم، اما خداوند گواهي مي دهد که آنها دروغ گو هستند .[15] پي نوشت ها: [1] چيزي را به دين نسبت دادن در حالي که در واقع جزو دين نيست. [2] بحارالانوار، ج 2، ص 263؛ مسند، احمد حنبل، ج 4، ص 126. [3] با استفاده از، منشور عقايد، جعفر سبحاني، ص 219 به بعد. [4] بحار، ج 74، ص 202. [5] فتح الباري، ج 5، ص 156. [6] شوري، 23. [7] جامع الاصول، ج 1، ص 238. [8] مائده، 114. [9] نحل، 24. [10] فاطر، 8. [11] کافي، ج 1، باب مجالسة العلماء و صحبتهم. [12] وسائل الشيعة، ج 18، ص 19، از امام صادق (ع) روايت مي کند: من کان منکم قد روي حدثينا و نظر في حلالنا و حرامنا عرف احکامنا... فاني قد جعلته حاکماً ؛ کسي که گفتار ما را روايت کند و در حلال و حرامي که ما بيان کرديم مطالعه کرده و آنها را شناخته است... چنين شخصي را من حاکم قرار داده ام. شيخ صدوق، در کمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 844، از امام عصر (عج) روايت مي کند: واما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة احادثينا فانهم حجتي عليکم و انا حجة الله . در حوادثي که واقع مي شود به راويان احاديث ما مراجعه کنيد؛ چراکه آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم. [13] براي اطلاع به کتاب هاي اصول فقه و کتب فقهي استدلالي مراجعه بفرماييد. [14] سيره ي ابن هشام، ج 2، ص530؛ بحارالانوار، ج 20، ص 253. [15] توبه، 107.
نظر خودتان را ارسال کنید