متعه يا ازدواج موقت از احکامي است که در زمان خليفه دوم منع شد. از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده است: ما زمان پيامبر(ص) متعه ميکرديم، در زمان ابوبکر نيز اين کار مجاز بود تا اينکه عمر از اين کار نهي کرد.[1] اگرچه نقلهايي وجود دارد که متعه در همان زمان پيامبر(ص) ممنوع شده بود،[2] اما نظر تمام شيعيان و بسياري از اهل سنت آن است که اين ممنوعيت در زمان عمر اتفاق افتاده است. درباره چرايي مخالفت خليفه دوم با اين حکم؛ مطالبي بيان شده است که در ذيل، به بررسي آنها ميپردازيم: 1. «عمران بن سواده» همين مطلب را از عمر جويا ميشود: «با عمر نماز صبح خواندم، آنگاه بعد از نماز بيرون رفت و من با او رفتم. گفت: حاجتى دارى؟!....گفتم: پندى دارم!... مسلمانان چهار چيز را بر تو عيب مىگيرند. عمر در حاليکه سر تازيانه را به چانه نهاده و ته آنرا به دامن خويش گذاشت! گفت: بگو! گفتم: مىگويند:.... متعهي زنان را حرام کردهاى، در صورتى که خدا روا داشته است؟! گفت: پيامبر خدا(ص) آنرا هنگام ضرورت حلال کرد، اما بعدها گشايشي در کار مسلمانان به وجود آمد و بياد ندارم کسى از مسلمانان پس از اين گشايش، بدان عمل کرده باشد. اکنون هر کس بخواهد ميتواند زنى به نکاح گيرد و پس از سه روز او را طلاق دهد».[3] با توجه به ظاهر متن بالا؛ گويا عمر معتقد بوده که نکاح متعه فقط براي زمان سختي و کم بضاعتي مسلمانان وضع شده است، و هنگامي که مسلمانان در گشايش باشند بايد به دنبال نکاح دائم باشند. در اينباره بايد گفت، اولاً: ميدانيم برفرض دسترسي به برخي از حکمتهاي احکام و قوانين اسلام، نميتوان وجود يا عدم آن حکم را منوط به حکمت آن دانست، به عبارت ديگر، بر فرض اينکه، يکي از حکمتهاي تشريع متعه، زندگي سخت مسلمانان باشد، نميتوان گفت که در شرايط گشايش، ديگر اين حکم جاري نيست؛ چرا که ما به علت تامه تشريع حکم دست پيدا نکرديم، و چه بسا علتهاي فراوان ديگري باشد که بدان پي نبردهايم. ثانياً: اگر مسلمانان در مرکز حکومت اسلامي به گشايش رسيدند، آيا بايد متعه را براي همه مسلمانان، در هر منطقهاي، آن هم براي هميشه، تحريم کرد؟! ثالثاً: در ذيل اين داستان، خليفه دوم به جاي متعه، نکاح دائم کوتاه مدت را پيشنهاد ميکند، که در واقع معلوم نيست چنين نکاحي چه فرقي با متعه - جز در اسم - دارد؟ 2. جرياني براي شخصي به نام «سلمة بن اميه» ذکر شده است که در زمان عمر، با زني به نکاح متعه همبستر شد و آن زن؛ فرزندي به دنيا آورد، که سلمه او را به فرزندي نپذيرفت! خليفه دوم بعد از اطلاع از اين ماجرا به طور کلي از متعه نهي کرد.[4] اين نقلها نشانگر آن است که يک مشکل اجتماعي در آن زمان احساس ميشد که به جاي آسيبشناسي و رفع مشکل، بدترين راه انتخاب، و صورت مسئله پاک شد! موضوعي که باعث درگير شدن اجتماع با معضلات بزرگتري شد؛ لذا امير المؤمنين(ع) در جايي فرمودند: اگر عمر متعه را تحريم نميکرد، جز انسان شقي و تيره بخت، کسي زنا نميکرد.[5] 3. در برخي از نقلها نيز چنين آمده است: «متعه در زمان پيامبر و خليفه اول و حتي چهار سال اول خلافت عمر، جايز بود تا اينکه روزي؛ عمر بر خواهرش، «عفرا» وارد شد، ديد که در دامنش طفلي گذاشته و او را شير ميدهد! گفت: خواهرم اين بچه چيست؟ گفت: اين فرزندم است که از گوشت و پوست من است! عمر گفت: تو که ازدواج نکردي! چگونه بچه شير ميدهي؟! خواهر عمر گفت: من با شخصي متعه کردهام ... عمر بسيار ناراحت شد و رنگ صورتش تغيير کرد تا جايي که طفل را به ناراحتي از دامن خواهرش گرفت و بر دست گرفت و به سوي مسجد رفت... در مسجد به مردم گفت: آيا دوست داريد دختران مجرد شما بچه بزايند؟!! ...اي مردم! متعه در زمان رسول خدا و بعد از آن حلال بود، اما اکنون آنرا حرام اعلام ميکنم و هر کس از اين به بعد اين کار را انجام دهد او را مجازات ميکنم».[6] البته اين ماجرا در ديگر کتابهاي شيعه و در هيچ کتابي از کتب اهل سنت نيامده و با توجه به ضعف کتاب و نويسند? آن و نيز اشکالاتي در محتوا نميتوان اين نقل را پذيرفت. [1]. الحميدي، محمد بن فتوح، الجمع بين الصحيحين البخاري ومسلم، تحقيق، د. علي حسين البواب، ج 2، ص 295، بيروت، دار النشر، دار ابن حزم، 1423 ق. [2]. ابن کثير، البداية و النهاية، بيروت، ج 4، ص 194، دار الفکر، 1407ق. [3]. طبري، أبو جعفر محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوک، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 4، ص 225، بيروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق. [4]. عسقلاني، ابن حجر، الإصابة، تحقيق، عادل احمد، عبد الموجود، على محمد، معوض، ج3، ص 121، بيروت، دارالکتب العلمية، 1415 ق. [5]. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، محقق، مصحح، غفاري، علي اکبر، آخوندي، محمد، ج 5، ص 448، تهران، دار الکتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق. [6]. خصيبي، حسين بن حمدان، الهداية الکبري، ص 423، بيروت، البلاغ، 1419ق.
نظر خودتان را ارسال کنید