بسم الله الرّحمن الرّحيم
سلام عليکم
منظورازتفصيل در سايت اين است که ازطريق عضويت درسايت ونيزباجستجو درآرشيو سوالات سايت ياازطريق چت مي توانيدسوال خودرادر سايت مطرح کنيدتاجواب مفصل دريافت کنيد.
ايمان دونوع است:
1- ايمان زباني
2- ايمان قلبي
کفرنيزدونوع است:
1- کفراعتقادي:که فردتوحيديانبوت ياامامت يامعادراانکارمي کند.
2-کفرعملي:که دراين صورت مسلمان اعمال مناسب ايمان راانجام نمي دهد.مثل اينکه همه اصول بالاراقبول داردولي نمازنمي خواندروزه نمي گيرد وخمس وزکات نمي دهد.
اگرنشانه هاي ايمان که درقرآن کريم آمده دراعمال فردي ديده شداهل ايمان است واگرديده نشدمعلوم مي شودايمان ازکف اورفته است وبه هرمقدارکه عمل واخلاص درانسان کمرنگ شودنشان ازضعف ايمان داشته است.
مطالعه بيشتر:
ايمان- که امرى کاملًا اختيارى است- عبارت است از معرفت توأم با تسليم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزههايى که به بشريت ارائه کردهاند. ايمان امرى اختيارى است به دليل آن که در آيات بسيار به آن، امر شده است و روشن است که امر به چيزى از سوى حکيم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختيارى بودن آن چيز دارد(1) و در اين آيه به اختيارى بودن آن تصريح شده است: «إن هذه تذکرة فمن شاء اتخذ إلى ربه سبيلا»(2) «قطعاً اين [آيات] اندرزى است تا هر که بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پيش گيرد».
ايمان در قرآن، گونهاى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هويت آن، از سنخ علم و معرفت نيست بلکه افزون بر آن تسليم و خضوع در برابر حق نيز مىباشد(3) «إنما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لميرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فى سبيل الله أولئک همالصادقون»(4) «در حقيقت، مؤمنان کسانىاند که به خدا و پيامبر او گرويده و [ديگر] شک نياورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردهاند. اينانند که راستکردارند». پس اهل ايمان کسانىاند که در ايمان به خدا و رسول ترديدى نداشته، به آنها علم و يقين دارند «ود کثير من أهل الکتاب لويردونکم من بعد إيمانکم کفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبين لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى يأتى الله بأمره»(5) «بسيارى از اهل کتاب- پس از اين که حق بر ايشان آشکار شد- از روى حسدى که در وجودشان بود، آرزو مىکردند که شما را بعد از ايمانتان، کافر گردانند. پس عفو کنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد».
اين آيه، به روشنى حکايتگر اين حقيقت است که بسيارى از اهل کتاب علىرغم روشن شدن حق و علم آنها به آن، آرزو دارند تا مؤمنان را هم از روى حسد به گمراهى افکنند. بنابراين، ايمان تنها معرفت و علم نيست بلکه بايد در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسليم بود.
کافر و مؤمن خدا گويند ليک در ميان هردو فرقى هست نيک
آن گدا گويد خدا را بهر نان متقى گويد خدا از عين جان
گر بدانستى گدا از گفت خويش پيش چشم او نه کم ماندى نه بيش
سالها گويد خدا آن نان خواه همچو خر، مصحف کشد از بهر کاه
گر به دل درتافتى گفت لبش ذره ذره گشته بودى قالبش
نام ديوى ره برد در ساحرى تو به نام حق پشيزى مىبرى
(6)
از نظرگاه قرآن، عمل جزء ايمان نيست، چرا که آيات متعددى وجود دارد که دلالت دارد عمل منفک از ايمان است،(7) اما عمل لازمه ايمان است و در واقع، ثمره و نتيجه آن تلقى گشته است به صورتى که از ديدگاه قرآن عمل صالح تنها در کنار ايمان، پايدارى و دوام دارد و ايمان نيز تنها با وجود عمل صالح است که طراوت و نشاط مىيابد.(8)
از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمى عميقتر و خضوع و خشوع و تسليم قلبى او ژرفتر و مستحکمتر باشد، ايمان هم افزايش مىيابد و هر چه معرفت کمتر و سطحىتر و خضوع قلبى اندک و کم استقامت باشد، ايمان هم کاهش مىيابد. به هر روى، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ايمان، يعنى معرفت و تسليم قلبى، ايمان هم امکان کاهش يا افزايش دارد.(9)
مؤمنى او، مؤمنى تو بىگمان در بيان هر دو فرقى بيکران
اما فوايد ايمان:
1- سرمايه رستگارى. مهمترين ثمره ايمان آن است که سرمايه رستگارى را براى آدمى به ارمغان مىآورد.(10)
2- پشتوانه اخلاق. اخلاق بدون ايمان، اساس و پايه درستى ندارد. کرامت، شرافت، تقوا، عفت، امانت، راستى، درستکارى، فداکارى، احسان، صلح، مبتنى بر اصل ايمان است. به فرموده علامه شهيد مرتضى مطهرى، بشر واقعاً دو راه بيشتر ندارد: يا بايد خودپرست و منفعتپرست باشد و به هيچ محروميتى تسليم نشود و يا بايد خداپرست باشد و محروميتهايى را که به عنوان اخلاق متحمل مىشود، محروميت نشمارد و لااقل جبران شده بداند. کسى که تکيهگاه اخلاق و شخصيتش غيرخدا باشد، مانند اين است که در پرتگاه مشرف به سقوطى گام برمىدارد و هر لحظه احتمال سقوط دارد،(11) ارزشهاى اخلاقى آنگاه مىتوانند انگيزه عمل باشند که شخص به ارزش معنويت پى برده باشد
و اين معنويت تنها در گرو ايمان به خدا است. اما آن که عاطفه دينى و ايمانى را که مبنا و اساس و پشتوانه و منطق انسانيت است، از دست داده انسانيت، عواطف انسانى و اعمال اخلاقى را از دست داده است.(12)
3- استوارى و تعادل روحى. از آنجا که ايمان حالتى روحى است که در خود نگرشى کامل نسبت به ارزشها و حوادث نهان دارد و چون مؤمن به مبدأ اين حوادث مرتبط است، آرامش و اطمينانى دارد که غير او از آن بىبهره است،(13) قرآن نيز بدين امر تصريح فرموده است: «من آمن بالله و ال يوم الآخر و عمل صالحا فلا خوف عليهم و لا هميح زنون»(14) «هر کس به خدا و روز بازپسين ايمان آورد و کار نيکو کند، پس نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين خواهند شد».
4- برکات دنيوى. ايمان به خدا، موجب ريزش باران و رحمت دنيوى نيز هست: «و لو أن أهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهمبرکاتمن السماء و ال أرض»(15) «و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً برکاتى از آسمان و زمين برايشان مىگشوديم».
5- عمل صالح زاييده ايمان است. هر چند عمل صالح خود موجب ازدياد ايمان مىگردد ولى در هر حال قرآن، عمل صالح را ثمره ايمان دانسته است.(16) مرحوم علامه طباطبايى مىفرمايند: «ايمان زمينهساز عمل و شرط لازم آن است و سهولت يا صعوبت عمل صالح انسان، به شدت و ضعف آن بستگى دارد و متقابلًا عمل صالح و تکرار آن، به تعميق ايمان و ازدياد آن مدد مىرساند و اين هر دو به نوبه خود، در به وجود آمدن ملکات اخلاقى که باعث صدور اعمال صالحه از فرد بدون رويه و تأمل مىشود، کمک مىکنند».(17)
6- روشنبينى. ايمان موجب واقعبينى انسان شده و او را از غلطيدن در دام خطاها مىرهاند: «إن الذين لا يؤمنون بالآخرة زينا لهمأعمالهم فهم يعمهون»(18) «کسانى که به آخرت ايمان ندارند، کردارهايشان را در نظرشان بياراستيم [تا همچنان] سرگشته بمانند». پس مفهوم اين آيه آن است که کسانى که به آخرت ايمان دارند، بر ديدن نيک و بد اعمال خويش توانا هستند. اهل ايمان هدفى دارند تا کارهاى خودرا با آن بسنجند و ازاينرو در حيرت و سرگردانى نخواهند بود. برخلاف کسانى که مؤمن نيستند و در حيرت و سرگردانى فرو رفتهاند.
7- محبوبيت. خداوند در قرآن وعده داده است کسانى را که ايمان آورده، عمل نيکو انجام دهند محبوب مردم قرار دهد «إن الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا»(19) «کسانى که ايمان آورده و کارهاى شايسته کردهاند، به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مىدهد».
در باب اين فوايد و فوايد ديگر که نتوانستيم آنها را شمارش کنيم، نگاه کنيد به:
1- نظريه ايمان، محسن جوادى، صص 247- 257
2- بيستگفتار، مرتضى مطهرى، صص 149- 159
3- تکاپوگر انديشهها، عبداللّه نصرى، ص 134
مرحوم علامه جعفرى مشخصههاى جالب و جامعى را براى فرد مؤمن برشمردهاند که مسلماً براى ما و شما سودمند است:
1- تمام لحظات حيات خود را در حالت رؤيت خداوندى سپرى خواهد کرد.
2- اعمالش از روى اخلاص خواهد بود.
3- براى ابديت خود ذخائرى خواهد اندوخت.
4- از گناه، مکروهات و خيالات و اوهام بىاساس پرهيز خواهد کرد.
5- حيات خود را بيهوده تلف نخواهد کرد.
6- درخواهد يافت که هر عملى در اين عالم، عکسالعملى دارد.
7- از آرزوهاى دور و دراز خود دست برخواهد داشت.
8- در برابر حوادث صبر و شکيبايى پيشه خواهد کرد.
مؤمن آن باشد که اندر جزر و مد کافر از ايمان او حسرت خورد
(20)
9- مىکوشد تا در ميان پرتگاهها و خارستانهاى راههاى انحرافى، صراط مستقيم را پيشه کند.
10- امکانات و لحظات عمر را غنيمت شمرده، نمىگذارد حوادث جبر نماى زندگى، حيات او را مختل سازد.(21)
11- در هنگام ياد خدا دلهايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود، بر ايمانشان بيفزايد.(22)
12- در تمامى امور بر خدا توکل مىکنند.(23)
13- سخنى استوار و ثابت دارند.(24)
14- نه ترسى دارند و نه اندوهگين مىشوند.(25)
15- به آخرت يقين و باور دارند.(26)
16- نماز را برپا مىدارند و از روزىاى که خدا به آنها عطا فرموده انفاق مىکنند.(27)
از آنجا که ايمان بر دو رکن معرفت و خضوع قلب بنا شده است، تقويت و ازدياد ايمان منوط به آن است که در حوزه معرفت، آگاهى و علم خود را به حقايق هستى، خداوند متعال، رسول او و آموزههاى دينى افزايش دهيم و در حوزه خشوع قلب، کوشش کنيم تا مطيع اوامر و نواهى خداوند متعال باشيم. حال چه در ساحت مسائل شرعى، چه
در ساحت امور اخلاقى چه فردى و چه جمعى.(28)
ناگفته نماند از آنجا که عمل صالح در افزايش ايمان نقش اساسى دارد، بايد در تحقق آن کوشا بود. عمل صالح، عملى است که انسان را در راستاى ايمانش به جلو برده و او را کامل کند. حال اين عمل مىتواند جوارحى باشد مىتواند جوانحى. مثلًا عمل روح هنگامى صالح مىشود که او را وادار سازيم منظم فکر کند، علمى فکر کند. طورى فکر کند که هميشه انديشه نو و صحيح توليد کند، به صورتى که مصداق اين سخن رسول خدا (ص) واقع شود که فرمود: «يک ساعت فکر کردن، از شصت سال عبادت بالاتر است».(29)
خداوند ما را از پيروى هوا و هوس بازدار که اساس زوال و کاهش ايمان است و بر انجام طاعات و ترک محرمات وادار که اساس تقويت و افزايش ايمان است.
اى خدا آن کن که از تو مىسزد که ز هر سوراخ مارم مىگزد
جان سنگين دارم و دل آهنين ور نه خون گشتى در اين رنج و حنين
وقت تنگ آمد مرا و يک نفس پادشاهى کن، مرا فريادرس
گر مرا اين بار ستّارى کنى توبه کردم من ز هر ناکردنى
توبهام بپذير اين بار دگر تا ببندم بهر توبه صد کمر
من اگر اين بار تقصيرى کنم پس دگر مشنو دعا و گفتنم
(30)
پىنوشت
(1) نگا: بقره/ 41، 91، 186- نساء/ 136- آل عمران/ 179.
(2) مزمل، آيه 91.
(3) حجرات/ 15- بقره/ 42- توبه/ 110.
(4) حجرات/ 15.
(5) بقره/ 109.
(6) مثنوى/ 2/ 502- 497.
(7) نگا: عصر/ 3- نساء/ 124 و 162- اعراف/ 152- فاطر/ 10.
(8) نگا: نساء/ 65- انفال/ 3 و 4- مجادله/ 22- بقره/ 177.
(9) نگا: آل عمران/ 173- انفاق، 2- نساء/ 136.
(10) صف/ 10 و 11.
(11) سورههاى: توبه/ 109- عنکبوت/ 41.
(12) مرتضى مطهرى، بيست گفتار، صص 551- 151.
(13) محمد سيد قطب، فى ضلال القرآن، ج 6، ص 6693.
(14) مائده/ 69 و همچنين نگاه کنيد: فتح/ 4، يونس/ 62 و 63.
(15) اعراف/ 96.
(16) بقره/ 277- مائده/ 9.
(17) فرازهايى از اسلام، ص 832.
(18) نمل/ 4.
(19) مريم/ 96.
(20) مثنوى/ 5/ 3355.
(21) نگا: تکاپوگر انديشهها، ص 531.
(22) انفال/ 2.
(23) انفال/ 2.
(24) ابراهيم/ 27.
(25) مائده/ 69.
(26) بقره/ 4.
(27) انفال/ 4.
(28) الميزان، ج 18، صص 162- 062.
(29) نگا: مرتضى مطهرى، حکمتها واندرزها، صص 05- 94.
(30) مثنوى/ 5/ 2262- 2267.
وقتى ايمان در دل ثابت گرديد ثمراتى به بار مى آورد که امام سجاد (عليه السلام) در دعاى ابوحمزه به دو اثر آن اشاره فرموده است يقين به تقديرات الهى و رضا به قضاى الهى:» حتى اعلم انه لن يصيبنى الا ما کتبت لى خداوندا، به من يقينى عطا کن که بدانم هيچ چيز به من نمىرسد، مگر آنچه که تو برايم مقدر ساخته اى. «
يقين بالاترين و کامل ترين مرحله ايمان است، ايمان خود متوقف بر معرفت است معرفت کامل موجب پيدايش صفت يقين در انسان مىشود. کسى به مرحله يقين برسد برايش فرق ندارد که در رفاه باشد يا در سختى، در مقابل حوادث زندگى مادى بى تفاوت است چون دلش به جاى ديگرى محکم شده است. مؤمنى که ايمانش کامل گشته و به مرحله يقين رسيده کار خود را به خدا وامىگذارد و مىداند نفعش در چيزى است که خدا براى او پيش مىآورد.
راضى بودن به قضاى الهى: دومين اثر ايمان رضا به قضاى الهى است:
» و رضنى من العيش بما قسمت لى يا ارحم الراحمين اى مهربان ترين مهربانان، مرا بدانچه در زندگى قسمت مى فرمايى راضى بگردان. «
خداى متعال براى بندگان خود تقديراتى دارد و اين تقديرات گاهى موافق با خواسته ايشان است و به آن خرسند مى گردند و زمانى نيز از آن ناخشنود مى شوند. آنچه خداوند مى خواهد اين است که به مقدرات او راضى باشند و به قضاى او گردن نهند اين تقدير گاهى در امور تشريعى است و گاهى در امور تکوينى.
در امور تشريعى همان تکاليف، واجبات و محرمات است. رضايت در اينجا به معناى انجام واجبات و ترک محرمات است.
در امور تکوينى، بايد به آنچه خدا براى بنده پيش مى آورد راضى باشد، چه واقعه ناگوار باشد و چه خوشايند. انسانها در برابر حوادث ناخوشايند آزموده مى شوند تا مشخص شود چه واکنشى نشان مى دهند.
بر درگاه دوست، آيت الله مصباح يزدى
به نقل از سايت تبيان
انشاءالله عاقبت بخيربشويد.
التماس دعا
نظر خودتان را ارسال کنید