باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
در مورد برتري اسلام بر ساير اديان بويژه يهود به صورت خلاصه مي توان به مطالب زير اشاره نمود:
مي دانيم که امروزه اديان بسياري در قيد حياتند و هر يک، پيروان خاصي دارند. اما آيا مي توان گفت تمامي آنها بر حقند و مي توانند سعادت حقيقي پيروان خويش را تضمين نمايند. با اندک تاملي در اصول و دستورات اين اديان بخوبي مي توان فهميد که هم? آنها نمي توانند بر حق باشند. و اساسا بر حق بودن تمامي آنها به پارادوکس و تناقض منطقي مي انجامد. مثلا اعتقاد به توحيد در اسلام، با اعتقاد به ثنويت(دو خدايي) در دين زرتشت، و اعتقاد به تثليث(سه خدايي) در مسيحيت چگونه سازگار است؟ اين اعتقادات بگونه اي هستند که يکي، ديگري را نفي مي کند. پس اعتقاد به صحت و درستي هر س? آنها چيزي جز پارادوکس نخواهد بود. از اين رو نمي توان به بر حقي تمام آنها اعتقاد داشت. اما دين حق کدام است؟ و اساسا دين حق چه ويژگي هايي بايد داشته باشد؟
1) اولين ويژگي الاهي بودن است. اديان ساخت? بشر و تحريف شده، نهايتا مي توانند براي دنياي بشر و بُعد جسماني او برنامه ريزي نمايند. اما از آنجا که بشر، داراي دو بُعد ديگر يعني بعد اخروي و روحاني نيز مي باشد، برنامه ريزي اديان بشري ناقص است. درست مثل قرصي است که درد سر را تسکين مي دهد اما باعث زخم معده مي شود. برنامه اي که يک بعد را بسازد و به بعد ديگر، لطمه بزند نمي تواند برنام? کاملي باشد. سرّ اين مطلب نيز در اين است که اين دو بعد(بعد اخروي و روحاني بشر)، تاکنون ناشناخته باقي مانده اند و حتي ابزار و روشي که بتواند اين دو را بشناساند وجود ندارد؛ زيرا اين دو بعد، مادي نبوده و با ابزار تجربي، قابل شناخت نيستند.
2) دومين ويژگي، عقلاني بودن اصول اعتقادي است. از آنجا که اعتقادات بايد تحقيقي باشد، اصول اعتقادي يک دين، نمي تواند ضد عقلي و يا حتي فرا عقلي باشد. البته اعتقادات جرئي و فروعات يک دين ممکن است فرا عقلي باشد. به اين معنا که عقل از درک آن عاجز باشد. ضد عقلي آن است که عقل، صريحا نفي کند، اما فرا عقلي آن است که عقل در مورد آن ساکت است؛ يعني نه نفي مي کند و نه اثبات مي کند. در دين، آموزه هاي فرا عقلي بسياري وجود دارد و اساسا اگر قرار بود تمام دستورات دين را عقل بشري درک نمايد چه نيازي به دين بود؟!.
3) سومين ويژگي، برخورداري از اسناد تاريخي مدوّن و بي وقفه است. اين ويژگي باعث مي شود که بتوان صحت استناد يک مطلب به صاحب آن دين را بررسي نمود. در غير اين صورت راهي براي تشخيص صحيح بودن يا جعلي بودن مطالب يک دين، باقي نمي ماند.
4) چهارمين ويژگي، برخورداري از کتاب آسماني تحريف نشده است.
5) پنجمين ويژگي، جامعيت دين است. روشن است ديني که از جامعيت برخوردار بوده و کامل تر است، بر ديني که کمبود دارد و ناقص تر است ترجيح دارد.
6) ششمين ويژگي، پيش بيني راههايي براي پاسخ به نيازهاي جديد و متغير است. از آنجا که روابط بشري، روز به روز تغيير کرده و پيچيده تر مي شود و مسايل جديدي بوجود مي آيد که قبلا وجود نداشته است، لازم است تا در دين، راهي براي پاسخگويي به اين مسايل پيش بيني شده باشد.
امروزه تنها ديني که جامع اين شش ويژگي مي باشد اسلام است. در ويژگي اول، اديان ديگري مثل مسيحيت و يهوديت نيز شريک اند اما ساير ويژگي ها، منحصر در اسلام است. يعني اسلام، تنها ديني است که اولا اصول و اعتقادات اساسي آن کاملا منطبق با عقل است و در آن مطلب ضد عقلي وجود ندارد (اگر چه در فروعات، مطالب فرا عقلي بسياري دارد و اساسا ويژگي دين کامل و فوق بشري همين است). اما ساير اديان در اعتقادات اصلي خويش، دچار امور ضد عقلي و فرا عقلي اند (همچون تثليث مسيحي و ثنويت زرتشتي) (البته مراد ما شکل امروزي اين اديان است نه اصل اين اديان که الاهي بوده اند و در زمان خود، اديان برحق بوده اند).
ثانيا تنها ديني که امروزه از اسناد تاريخي مدوّن برخوردار است، دين اسلام و بخصوص مذهب تشيع است. در مسيحيت مي گويند: حضرت عيسي عليه السلام چنين فرمود... . اما حقيقتا آيا مي توان صحت استناد اين مطلب را به شخص عيسي مسيح عليه السلام بررسي نمود؟!. اما در مکتب تشيع، اگر مي گويند : امام رضا عليه السلام چنين فرمود... اين حديث را مي توان بررسي سندي نمود چرا که تمامي راويان اين احاديث در کتب روايي دسته اول، ذکر شده است. مثلا کليني در کتاب خود: اصول کافي مي نويسد: من از علي بن ابراهيم شنيدم او نيز از پدرش نقل کرد و پدرش از ابن ابي عمير و او از هشام بن سالم و... از امام صادق عليه السلام... . اين را در اصطلاح سلسله سند حديث مي نامند. در حال حاضر براي ما، استناد کتاب کافي به کليني قابل بررسي تاريخي است، همين طور که يکايک افرادي که در سلسله سند قرار گرفته اند اين قابليت را دارند. در علمي بنام رجال ، اين افراد مورد بررسي قرار گرفته اند که آيا افراد قابل اعتمادي بوده اند يا خير، برخي دروغ گو بوده اند، برخي در جعل حديث مشهور بوده اند، دسته اي حواس پرت و فراموش کار بوده اند. و جالب است که تمام اين امور در کتب رجال، ذکر شده است. به همين خاطر، مثلا وقتي مي بينيم در سلسله سند، يک نفر قرار گرفته که دروغ گوست، ديگر به آن حديث نمي توان اعتماد کرد. البته براي تشخيص درستي و نادرستي يک روايت، راههاي ديگري نيز وجود دارد که يک بحث تخصصي و کارشناسي است. خلاصه اين بررسي تاريخي تنها در اسلام و به ويژه در مکتب تشيع ممکن است.
ثالثا: يکتا ديني که امروزه از کتاب آسماني تحريف نشده برخوردار است دين اسلام است. يعني تنها کتابي که حقيقتا مي توان گفت تمام عبارات و الفاظ آن، توسط خداي متعال بيان شده است قرآن است. کتب آسماني ساير اديان الاهي يا بکلي از بين رفته است و يا دستخوش تحريف قرار گرفته است؛ بطوري که آخرين کتاب آسماني قبل از اسلام (انجيل) امروزه داراي بيش از بيست نسخ? کاملا متفاوت است. اختلاف اين نسخه ها بقدري زياد است که مسيحيان ناچار شده اند چهار نسخه را که به گمان خودشان معتبر تر است به عنوان اناجيل اربعه (انجيل هاي چهار گانه) به رسميت بشناسند. و جالب است که همين چهار انجيل، بسيار با يکديگر متفاوت اند. با توجه به اين اختلافهاي فاحش، و نشانه هاي واضح ديگري که در اين انجيل ها وجود دارد، امروزه حتي در ميان محققان مسيحي نيز، طرفداران نظري? عدم تحريف، بسيار اندک اند.
رابعا: در ميان اديان الاهي موجود، هيچ ديني به جامعيت دين اسلام يافت نمي شود. ديني که چه در بعد دنيوي و چه بعد اخروي، چه جنب? جسماني و چه جنب? روحاني، چه در جهت زندگي فردي و چه زندگي اجتماعي براي بشريت برنامه ارايه نموده است. برنامه هاي دقيق و جامعي که با گذشت زمان و پيشرفت علم، پرده از اسرار نهفت? آن گشوده مي شود. دستوراتي که با ترقي علم، ترقي مي کند و گام به گام تمدن و بلکه جلوتر از آن، پيش مي رود.
فهرستي از مطالب ارايه شده در قرآن و سنت معصومان عليهم السلام، اين جامعيت را بخوبي نشان مي دهد.
خامسا: ويژگيهاي منحصر به فردي در سيستم قانون گذاري اسلام پيش بيني شده است که آن را همگام با تغييرات زمان کرده و انعطاف پذيري لازم براي پاسخ گويي به نياز هاي جديد را در آن بوجود آورده است. ويژگيهاي دقيقي که هر کدام در خور بحث هاي عميق علمي است و در اين جا تنها مي توان نام آنها را ذکر کرد. خصوصياتي همچون: اعتبار عقل، اعتبار عرف عام و عرف خاص(نظرات متخصصين هر علم و فن) در شرايط خاص، توجه به مصالح و مفاسد حقيقي، توجه به احکام اوليه و ثانويه، توجه به مقتضيات زمان و مکان، قرار دادن قوانين ثابت براي نيازهاي ثابت و قوانين متغير براي نياز هاي متغير، قرار دادن قوانين کنترل کننده (مثل برداشتن ضرر و مشقتهاي غير قابل تحمل : قاعده لاضرر و لا حرج) و... . (براي توضيح بيشتر در مورد اين ويژگي ها مي توانيد به کتاب اسلام و مقتضيات زمان نوشته استاد شهيد مطهري و نيز کتاب انديشه اسلامي2 مراجعه نماييد)
در آنچه بيان کرديم دلايل آشکاري بر برتري اسلام وجود دارد که ما را از ذکر ويژگيهاي ديگر(از جمله برخورداري از معجز? جاويد) بي نياز مي سازد.
اما تذکر اين نکته را لازم مي دانم که آنچه گفته شد، در مورد اسلام کامل و اسلامي است که به تعبير قرآن، مورد پسند خداي متعال واقع شده، نه اسلام ناقص و غير مرضي. در روز غدير، وقتي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، حضرت علي عليه السلام را به عنوان ولي امر مسلمين و جانشين پس از خود تعيين نمودند، آيه نازل شد که: اليوم اکملتُ لکم دينَکم و اَتممتُ عليکم نعمتي و رضيتُ لکم الاسلامَ ديناً (مائده:3) (امروز دينتان را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين، براي شما پسنديدم.)
پس دين کامل و اسلام مرضي (مورد پسند و رضايت خدا)، اسلام همراه با ولايت اهل بيت عليهم السلام است و اسلام منهاي ولايت، ديني ناقص و غير مرضي است.
بسياري از ويژگيهايي که در بالا ذکر شد نيز، تنها در مکتب تشيع وجود دارد؛ زيرا در اين مکتب بود که آيات مبهم قرآن، بطور معصومانه تفسير شد، بسياري از جزئيات و فروعات مورد نياز بشر تا قيامت از قرآن استخراج گرديد، راه و روش تفسير قرآن آموخته شد، قاعده هاي کلي و راه هاي پاسخگويي به نياز هاي جديد بيان گرديد، و عقل، به عنوان منبع احکام، معتبر شناخته شد و ... .
ضمن اينکه مي توان مواردي ديگري را هم به عنوان ويژگي هاي اسلام جهت برتري بر مسيحيت و ساير اديان بيان کرد:
1- اسلام آخرين دين است و هميشه دين آخراز همه جهات بر اديان پيشين امتياز وبرتري دارد چون اگر دين بعدي بيايدو مکمل اديان گذشته نباشد لغوخواهد بود.
2- تلفيق دنيا و آخرت:
يکي از دلايل مهم کامل بودن دين اسلام درتلفيق دنيا و آخرت ظهور مي کند. اسلام بااصل دنيا و مواهب آن مبارزه نکرده و رهبانيت را نپذيرفته است: لا رهبانية في الإسلام . دين دنيا را پل ارتباطي آخرت دانسته است. از اين رو نخست تعريف دقيق از دنيا ارائه داده و به زندگي انسانها سمت و سو داده و همگان را به فعاليت در دنيا فرا خوانده است. از سوي ديگر اسلام مردم را به آخرتگرايي فراخوانده و از دنيا گرايي بر حذرداشته، اين در حالي است که برخي از اديان نيز دنيا گريزي را مطرح کردهاند، چنانکه برخي ديگر آخرت گريزي را مطرح کردهاند.
شهيد مطهري در اين خصوص مي نويسد: درجامعه هاي کهن هميشه يکي دو چيز وجود داشت: ياّ آخرت گرايي و زندگي گريزي و يا زندگي گرايي و آخرت گريزي. اسلام آخرت گرايي رادر متن زندگي گرايي قرار داد. از نظر اسلام راه آخرت از متن زندگي و مسئوليتهاي زندگي دنيا مي گذرد .( وحي و نبوت، ص 91؛ مجموعهآثار، ج 2، ص 242)
3- جهان شمولي:
اسلام علاوه بر جامعيّت و همسويي با شرايط زمان، جهان شمول است.
جهان شمولي بدان معنا است که اسلام اختصاص به مردم و سرزمين خاصي ندارد، بلکه دين همگاني است. بر خلاف اديان ديگر که هر کدام به امت و قومي اختصاص داشتهاند.
از اين رو در قرآن خطاب به پيامبر اسلام(ص) آمده است: و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمين .( انبيا آيه 107) از برخي آيات(توبه آيه 33) و روايات ديگر استفاده ميشود که در زمان حکومت جهاني امام زمان(ع) دين اسلام همه جهان را فرا گرفته و همگاني مي شود.
و....
موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید