باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
نظريات متعددي در پاسخ به اين پرسش وجود دارد(1) که مهمترين آنها عبارتند از:
1- پيامبر اسلامي به هيچ شريعتي عمل نکرده و پيرو هيچ ديني نبوده است.
2- ايشان پيرو دين مسيحيت بوده است.
3- ايشان پيرو دين حضرت ابراهيم (ع) بوده است.
4- پيروي دين خود (اسلام) بوده است.
اما نظريه نخست را نميتوان پذيرفت، زيرا اولاً حضرت پيش از بعثت به کارهاي مختلفي از قبيل عبادات، معاملات و ساير کارها ميپرداخته و هرگز نميتوان پذيرفت که اين اعمال تابع هيچ يک از شرايع و اديان آسماني نبوده است. علاوه بر اين لازمه اين قول اين است که مردم عادي متدين به ديني باشند ولي پيامبر اسلام از هيچ ديني و آييني در کارهاي روزمره خود پيروي نکند.
اما نظريه دوم نيز قابل قبول نيست، زيرا اگر ايشان تابع دين مسيحيت بودند مسيحيان و دشمنان اسلام اين مطلب را به رخ مسلمانان ميکشيدند و ميگفتند که پيامبر شما تا ديروز مسيحي بود و از دين ما پيروي ميکرد، امروز آمده ادّعاي پيغمبري ميکند و اين سرزنش را آنقدر ادامه ميدادند که به گوش ما نيز ميرسيد کما اينکه يهود به مسلمانان و پيامبر (ص) اعتراض ميکردند و ميگفتند اگر تو پيغمبري پس چرابه سوي قبله ما (بيت المقدس) نماز ميخواني و آنقدر اين سخن را تکرار کردند تا موجب ناراحتي حضرت شدند، آنگاه به دستور الهي، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سمت کعبه تغيير کرد.(2)
نبودن چنين اعتراض و سرزنشي از سوي مسيحيان ميتواند شاهد خوبي بر عدم تابعيت پيامبر اسلام از دين مسيحيت باشد.
ثانياً: فرضيه مذکور فرع بر اين است که جهاني و فرا منطقهاي بودن دين مسيحيت ثابت شود تا اينکه بگوييم اين دين شامل تمام اقوام از جمله قوم عرب و سرزمين مکه و اطراف آن بوده و در نتيجه پيامبر اسلام را تابع اين دين بدانيم، و اثبات چنين مطلبي کار آساني نيست.(3)
ثالثاً: عمل به شريعت مسيح (ع) در گرو آگاهي از احکام آن است و اين آگاهي يا از طريق خواندن کتاب هاي مسيحيت (از جمله انجيل) امکانپذير است و يا از طريق معاشرت با مسيحيان. اما فرض اول که با امي بودن پيامبر و عدم قدرت بر خواندن و نوشتن ايشان باطل است. و امّا فرض دوم نيز صحّت ندارد چون حضرت در طول زندگي خود با مسيحيان معاشرتي نداشته و در مکّه نيز اَحبار و رُهباني وجود نداشتند که پيامبر بطور مستمر احکام دستورات دين مسيحيت را از آنها فرا بگيرد.
رابعاً: تابع هر ديني - به حکم عقل - مقامش کمتر و پايينتر از مقام صاحب آن دين است، و اگر فرض شود پيامبر اسلام تابع دين مسيح (ع) بوده لازمهاش برتري عيسي (ع) بر پيامبر اسلام خواهد بود و حال اينکه اين مطلب خلاف ضروريات اسلام و مسلمين است زيرا ما معتقديم که پيامبر ما از تمامي انبياء برتر و مقامش والاتر است.
اما نظريه سوم را نيز نميتوان پذيرفت زيرا قائلين به اين نظريه به برخي از آيات قرآن تمسک کردهاند که دلالت آنها بر مدعاي مذکور ناتمام است. آياتي مانند: «ثُمَ اُوحَينا اِلَيکَ اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهيمَ حَنِيفاً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکينَ»؛(4)سپس به تو وحي فرستاديم که از آيين ابراهيم که خالي از هرگونه انحراف بود و از مشرکان نبود، پيرو کن
و آيه:«قُلْ اِنَّني هَداني رَبّي اِلي صِراطٍ مُستَقيمٍ ديناً قيماً مِلَةَ اِبراهيمَ حنيفاً وَ ما کانَ مِن المُشرِکين»؛(5)
بگو پروردگارم مرا به راه راست هدايت کرده، آيين پابرجا (و ضامن سعادت دين و دنيا)، آيين ابراهيم، همان کسي است که از آيين هاي خرافي محيط خود روي گردانيد و از مشرکان نبود.
روشن است که مراد از اين آيات چيزي غير از ديدگاه سوم است؛ زيرا اولاً: اين آيات شريفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دين حضرت قبل از بعثت نيست.
ثانياً: بر اساس معارف اسلامي در روايات و غير آنها دين حضرت ابراهيم پس از آمدن تورات موسي (ع) ترک شده کما اينکه دين يهود پس از آمدن انجيل عيسي (ع) متروک و دين مسيحيت پس از آمدن قرآن محمّد (ص) منقرض گشته است. پس حضرت نميتواند تابع ديني باشند که چند مرحله قبل توسط اديان ديگر ترک شده است.(6)
ثالثاً: مفسران گفتهاند که مراد از تبعيت حضرت از دين و ملت ابراهيم حنيف اين است که مشترکاتي در احکام ميان اين دو دين وجود دارد که منشأ ظهور آن دين ابراهيم (ع) است و مراد از تبعيت پذيرفتن آن مشترکات در احکام است احکامي از قبيل: گرفتن شارب و گذاشتن ريش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و ديه مرد و...(7)
تفسيرهاي ديگري در مورد آيات ياد شده وجود دارد که مجالي براي ذکر آنها نيست.(8)
پس از ابطال سه نظريه مذکور مانعي براي پذيرفتن ديدگاه چهارم باقي نميماند يعني اين که بگوييم حضرت قبل از بعثت از کامل ترين دين يعني دين اسلام پيروي ميکرد اما احکام اسلام و وظايف خود را نه به صورت وحي آن چنان که از زمان بعثت به بعد دريافت ميشد بلکه به صورتهاي ديگر مانند الهامهاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق دريافت ميکرد.(9)
اميرالمؤمنان (ع) در اين رابطه ميفرمايد: از روزي که پيامبر از شير گرفته شد خدا او را با بزرگترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگوارييها را بپيمايد و به نيکوترين اخلاق، آراسته گردد.(10)
بنابراين حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوت را دارا بوده و با جهان غيب به گونهاي ارتباط داشته است همان طور که حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) در دوران کودکي به مقام نبوت رسيده و با جهان غيب ارتباط داشتهاند.(11) آن گاه (پيامبر اسلام) در چهل سالگي به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم برانگيخته ميشود.
روايات متعددي اين ديدگاه را تأييد ميکند: آن که حضرت ميفرمايد: کنت نبياً و آدم بين الماء و الطين؛(12) من زماني پيامبر بودم که آدم (ع) هنوز در ميان آب و گل بود.
يهوديها به رسول خدا (ص) عرض کردند: آيا شما از اول پيامبر نبودي؟ فرمود: بلي. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نکردي همان گونه که عيسي (ع) چنان کرد؟ فرمود: خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد و اگر او در گهواره سخن نميگفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شدهام.(13)
عدهاي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اخير ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نمودهاند.(14)
پي نوشت ها :
1- براي آشنايي با ديدگاههاي ديگر در اين زمينه مراجعه شود به بحارالانوار ، ج 18، ص 271.
2- بقره / 144 - 143.
3- براي مطالعه بيشتر پيرامون جهاني بودن رسالت عيسي(ع) مراجعه شود به: استاد جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن (قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ 4، 1413 ق)، ج 3، ص 73 به بعد.
4- نحل / 123.
5- انعام / 161.
6- محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي ، ج 2، ص 17.
7- آيت الله محمد مظفري، پرسشها و پاسخها ، ص 12.
8- ر.ک:بحارالانوار، ج 8، ص 276.
9- همان طوري که در روايات آمده است مانند روايتي از امام باقر (ع) در بحار الانوار، ج 18، ص 266.
10- بحارالانوار، ج 18، ص 278.
11- مريم / 12 و 13.
12- بحارالانوار، ج 18، ص 278.
13- بحارالانوار، ج 18، ص 200.
14- ر.ک: محمد حسين مظفر، کتاب علم امام (ع)، ترجمه محمد آصفي ، ص 76 به بعد.
جهت مطالعه بيشترر.ک: منشور جاويد، آيت الله سبحاني، ج 7 ،ص 375 - 384؛ پرسشها و پاسخها، آيت الله مظفر، ص 5 به بعد؛کتاب علم امام (ع)، محمد حسين مظفر، ترجمه محمد آصفي، ص 76 به بعد.
موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید