سلام وقت شما بخير در روايات و احاديث، از «عالم برزخ» در برخى مواضع، با واژه «قبر» ياد شده است. البته در پارهاى موارد، منظور از کلمه «قبر» در روايات، قبر مادى و خاکى است. با دقت در محتوا و صدر و ذيل روايات، مىتوان به خوبى دريافت که مقصود از لفظ «قبر» در آنها، «قبر خاکى» است يا مراد «نظام برزخى» است. براى آنکه روشن شود که واژه «قبر» به معناى نظام «برزخ» به کار رفته است، به ذکر يک روايت اکتفا مىکنيم. زهرى نقل مىکند: امام سجاد(ع) فرمود: «سختترين ساعتها براى فرزند آدم، سه ساعت است: ساعت اول،ساعتى است که در آن ملکالموت را مىبيند و ساعت دوم، ساعتى است که در آن از قبر خود بر مىخيزد و ساعت سوم، ساعتى است که در برابر خداى متعال مىايستد؛ يا به سوى بهشت است و يا به سوى آتش». سپس فرمود: «اى فرزند آدم! اگر هنگام مرگ نجات يافتى، پس و گرنه به هلاکت رسيدى. واى فرزند آدم! اگر در موقعى که به قبر خود گذاشته مىشوى نجات يافتى، و گرنه به هلاکت افتادى، و اگر هنگامى که انسانها بر صراط امر مىشوند نجات يافتى، و الا به هلاکت رسيدى و اگر در آن هنگام که انسانها در برابر پروردگار قرار مىگيرند نجات يافتى، و گرنه به هلاکت افتادى». سپس اين آيه از قرآن را تلاوت کرد که: (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ)؛مؤمنون (23)، آيه 100. يعنى، «و حال آنکه از وراى آنان برزخى وجود دارد» و فرمود: «اين همان قبر است و حقيقت اين است که براى آنان (اهل ضلال) در قبر، معيشت سختى بوده و در مضيقه و فشار خواهند بود. قسم به خداوند که قبر، يا روضهاى از رياض بهشت و يا جايگاه پستى از جايگاههاى پست آتش است». سپس امام سجاد(ع) به شخصى از حاضران در آن جلسه روى آورد و فرمود: «آنکه ساکن آسمان است، ساکن بهشت را از ساکن آتش تميز داده و مىشناسد. پس تو از کدامين هستى؟ و منزل تو از اين دو منزل کدام است»؟«عن الزهرى قال: قال على بن الحسين عليهما السلام: اشدّ ساعات ابن آدم ثلاث ساعات: الساعة التى يعاين فيها ملک الموت، الساعة التى يقوم فيها من قبره و الساعة التى يقف فيها بين يدى اللَّه تبارک و تعالى فاما الى الجنة و امّا الى النار. ثم قال: ان نجوت يابن آدم عند الموت فانت انت و الا هلکت، و ا ن نجوت يابن آدم حين توضع فى قبرک فانت انت و الا هلکت: و ان نجوت حين يحمل الناس على الصراط فانت انت و الا هلکت و ان نجوت حين يقوم الناس لربّ العالمين فانت ا نت و الا هلکت. ثم تلا: «و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون». قال: هو القبر، و ان لهم فيه لمعيشة ضنکا و اللَّه انّ القبر لروضه من رياض الجنة او حفرة من حفر النار. ثم اقبل على رجل من جلساته فقال له: قد علم ساکن السماء ساکن الجنة من ساکن النار فاىّ الرجلين انت؟ و انّى الدارين دارک»؛ (بحارالانوار، ج 6، ص 159، ح 19). چنان که در متن روايت آمد، امام سجاد(ع) مقصود از کلمه «برزخ» در قرآن را همان «قبر» دانستهاند که از اين اشاره معلوم مىشود که مراد از عالم قبر در روايات، همان عالم برزخ است و مسائل مربوط به قبر در واقع مسائل عالم برزخ است. مسائلى از قبيل فشار، سؤال و جواب، نعمت و عذاب و نظاير آنها. توضيح امام سجاد(ع) در باره قبر «ان القبر روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النار» نيز بيانگر اين نکته لطيف است که هر جا اين جمله و توصيف در خصوص قبر در روايات بيايد، مشخص مىشود که مراد از «قبر» در آن روايت، «نظام برزخ» است؛ نه قبر مادى و خاکى.ر.ک: عروج روح، صص 69 - 71. عالم برزخ متوسط بين دنيا و آخرت است و برخى خصوصيات اين جهان را از قبيل «محدوديت زمانى» داراست ولى در عين حال مربوط به عالم عقبى و اولين مرحله عالم ملکوت است اموات با بدن برزخي (بدن مثالي و نوري) در برزخ به سر مي برند، نه با اين بدن و جسم مادي. اين جسم مادي در قبر تبديل به خاک مي شود و نيازي به آب و غذا و پوشاک ندارد. بدن برزخي انسان ها نيز بر حسب اعمال و کردار نيک آنها از نعمت هاي بزرخي بهره مند هستند. يا براساس کارهاي زشت و ناپسند خود در عذاب آتش برزخي، معذبند. واژه قبر در بسياري از روايات به معناي برزخ است و منظور از فشار قبر يا سؤال و جواب نکير و منکر در شب اول قبر شب اول انتقال انسان از اين دنيا به عالم برزخ مي باشد. در نتيجه اول شبي که انسان از دنيا رفته شب اول برزخ (قبر) او حساب مي شود و آنچه مربوط به فشار قبر مي باشد عذابي برزخي است مربوط به شب اول مرگ آدمي در نتيجه اگر کسي را حيوانات درنده بخورند يا در دريا غرق شود از شب اول قبر معاف نمي باشد. براساس روايات و همچنين با توجه به ارتباط نسبى که بدن برزخى با بدن مادى پنهان در زير خاک دارد؛ ارواح انسانى در برزخ، براساس منزلت و فضايلى که در دنيا داشتهاند، امور دنيوى را درک کرده، حتى به خانواده خود سر مىزنند و آنها را زيارت مىکنند. اين امر مىتواند در هر زمانى و براى هر فردى باشد؛ ولى روز جمعه کمترين و مشخصترين زمانى است که در روايات وجود دارد. در اين باب، تنها به ذکر دو روايت بسنده مىکنيم: 1 . اسحقبن عمار از امام کاظم(ع) پرسيد: آيا مؤمن خانواده خويش را زيارت مىکند؟ فرمود: آرى. گفتم: چقدر؟ فرمود: بر حسب فضايلشان. پارهاى از آنان هر روز و پارهاى هر سه روز، خانواده خود را زيارت مىکنند. اسحق بن عمار مىگويد: در اثناى کلام حضرت، دريافتم که مىفرمود: کمترين آنان هر جمعه (خانواده خود را زيارت مىکنند) پس گفتم: در چه ساعتى؟ فرمود: هنگام زوال خورشيد، يا مثل آن؛ پس خداوند فرشتهاى را با او روانه مىکند تا چيزهايى را به او نشان دهد که شاد شود و از وى چيزهايى را بپوشاند که او را غمگين سازد. (محمد بن ابراهيم کلينى، کافى، به تصحيح علىاکبر غفارى، ج 3، کتاب الجنائز، ص 231، روايت پنجم). . 2. امام صادق(ع) فرمود: «به درستى که مؤمن خانواده خويش را زيارت مىکند. پس آنچه را دوست دارد، مىبيند و آنچه را ناخوشايند دارد از او پوشيده مىشود؛ و به درستى که کافر خانواده خويش را زيارت مىکند. پس مىبيند آنچه ناخوشايند اوست و از او پوشيده مىشود آنچه را دوست دارد. امام(ع) فرمود: پارهاى از ايشان هر جمعه زيارت مىکنند و پارهاى بر حسب عمل خود زيارت مىکنند» (همان، ص 230، روايت اوّل). مسأله عالم برزخ و چگونگى آن از مباحث دقيق در فرجامشناسى مىباشد و آيات و روايات متعددى به اين بحث پرداخته است. انس با محسوسات و امور مادى، تصورى غلط از مسائلى مثل عالم برزخ ايجاد کرده، لذا نيازمند طرح مقدمات مختلفى براى توضيح مسأله مىباشيم. براى پاسخ به سؤال شما طى چند بند مطالبى عرضه مىشود. اميد آن که مفيد واقع شود: 1. بسيارى از حقايق هستى و خصوصا حقايقى که در ماوراء جهان طبيعت وجود دارد، براى ما مجهول است. البته اين ندانستن، بيشتر در کم و کيف و چگونگى آن حقايق است؛ ولى اصل آن حقايق را عقل و وحى در جاى خود اثبات کردهاند و ما نسبت به آن آگاهى داريم. البته علم ما به کنه و ماهيت آن حقايق بسيار محدود است؛ مگر براى عده کمى که با سلوک عملى در همين دنيا به آن عوالم راه يافته باشند و علم اجمالى آنها به علم تفصيلى تبديل شده باشد. از اين رو، سنخيت و چگونگى بدنهاى برزخى براى ما به صورت کامل و دقيق روشن نيست؛ ولى در عين حال از مجموعه آيات و روايات و تحليلهاى عقلى مىتوان دورنمايى از کم و کيف بدن برزخى را تصوير کرد. قبل از تفسير اجمالى مطلب، توجه به چند مطلب ضرورى است: الف) در تمام عوالم هستى (عالم مادى، برزخ و قيامت) انسان داراى بدن است و در هيچ عالمى بىبدن نيست؛ به دليل اين که روح حقيقتى است عين تعلق به بدن و در متن و ذات روح، تعلق به بدن خوابيده است. از اين رو، ممکن نيست که روح باشد و بدنى در کار نباشد. پس اگر انسان در عالم طبيعت، برزخ و قيامت، داراى روح است ـ که هست ـ واجد بدن نيز خواهد بود. ب ) هر يک از عوالم هستى داراى نظام، احکام، آثار و قوانين مخصوص به خود است؛ يعنى، در عالم طبيعت قوانينى حاکم است غير از سننى که بر عالم برزخ حکمفرماست؛ و در عالم برزخ نظامى وجود دارد که در عالم قيامت وجود ندارد و در عالم قيامت، آثارى است که در دو عالم برزخ و ماده نيست. از اين رو، بدنى که در عالم طبيعت است هم سنخ با قوانين حاکم بر اين دنيا است؛ و اين بدن غير از بدن برزخى است. بدن برزخى، هم سنخ با احکام و آثار عالم برزخ است. همچنين بدن در قيامت غير از بدن برزخى و بدن مادى است و بدنى است که هم سنخ با سنن ويژه عالم قيامت و آماده پذيرش آن قوانين مخصوص است. مثلاً بدن قيامتى، بدنى است که در عين سوختن مدام، از بين نمىرود؛ يا مثلاً بدن قيامتى يک فرد بهشتى، به صورتى است که در عين خوردن و آشاميدن، نيازى به تخليه مواد تغذيه شده از بدن ندارد؛ و بدن طورى ساخته شده است که نيازمند چنين امرى نيست بنابراين نبايد تصور کرد که بدن مادى، برزخى و قيامتى يکسان هستند. در جاى خود مستدل شده است که عالم تجرد و قيامت، عالم بالاتر و نزديکتر به مبدأ متعال است و از اين رو موجودات آن از مراتب وجودى بالاتر و کاملترى برخوردارند. قبل از آن (يعنى در مرتبه فروتر) عالم مثال و برزخ است که مترتب بر عالم تجرد و متأخر از آن است. عالم آخر، عالم جسم و جسمانيات و يا نظام مادى است که دورترين عالم از مبدأ متعال است. از اين رو، موجودات آن نيز از مراتب ضعيفتر و ناقصترى برخوردارند. بنابراين، موجودات عالم برزخ از موجودات عالم مادى، کاملتر؛ ولى نسبت به موجودات عالم قيامت و تجرّد ناقصترند. براى اطلاع تفصيلى از سه نکته فوق ر.ک: استاد محمد شجاعى، معاد يا بازگشت به سوى خدا، ج اول، صص 141 ـ 128 و 226 ـ 212. با دقت در مطالب پيشين، مشخص مىشود که: اولاً، بدن برزخى غير از بدن مادى و غير از بدن قيامتى است. ثانيا، بدن برزخى متناسب با احکام و آثار و قوانين عالم برزخ است. ثالثا، بدن برزخى از بدن مادى کاملتر و بالاتر و از بدن قيامتى ناقصتر و پايينتر مىباشد. بنابراين، بدن برزخى از آن جا که از بدن مادى بالاتر است، از سنخ ماده و جسم طبيعى نيست که احکام ماده بر آن غالب باشد. ولى از آن جا که از بدن قيامتى پايينتر است، واجد برخى لوازم ماده چون، شکل، اندازه و مقدار مىباشد. روايات نيز به صراحت بيانگر اين حقيقتند که بدن برزخى شبيه بدن دنيوى است. امام صادق(ع) مىفرمايد: «ارواح مؤمنان (در برزخ) در بدنهايى شبيه بدنهاى دنيوى آنان است» (بحارالانوار، ج 6، ص 268، روايت 119). و در جملهاى ديگر مىفرمايد: «ارواح انسانها (در برزخ) به صورت جسدهاى دنيوىاند» (همان، ص 269، روايت 121). امّا هر چند بدن برزخى بالاتر و کاملتر از بدن مادى است، در عين حال، از بدن قيامتى ناقصتر است. امام صادق(ع) فرمودند: «بدنهايى شبيه بدنهاى دنيوى» يا «در صورت جسدهاى دنيوى» که بيانگر شباهت، است نه يکسان بودن. شبيه آن است چون شکل، مقدار و اندازه دارد، و هر فرد مردهاى، مرده ديگر را در اين قالب مشاهده کرده، او را مىشناسد؛ چنان که در خواب، آدمى صورت خود را به شکل دنيوى با ديگران در سرور يا رنج مىبيند. اما عين شکل دنيوى خود نيست؛ چون مىتواند بدون وسايل و ابزار مادى مثلاً مسافت طولانى را سير کند و با ارادهاى خود را در جاى ديگر قرار دهد چنان که در خواب، آدمى بدون استفاده از ابزار مادى سير و سفرها مىکند. به همين جهت، در بسيارى از روايات خواب را نشان خوبى براى عالم برزخ و بدن برزخى دانستهاند. در اين باب ر.ک: استاد محمد شجاعى، خواب و نشانهاى آن، صص 62 ـ 58. پس بدن برزخى، نه مادى محض است مانند بدن دنيوى؛ نه غير مادى محض است مانند بدن قيامتى؛ بلکه بدنى است که در قالب جسم طبيعى دنيوى نمىباشد؛ و در عين حال، برخى از آثار جسم طبيعى چون شکل و اندازه و مقدار را دارد. 2. روح انسان پس از مرگ و انقطاع از بدن مادى، خود را با بدن برزخى و قالب مثالى مىيابد و مىبيند. در واقع، روح آدمى با رفتن از حيات دنيوى به حيات برزخى، بدن مادى خود را رها کرده و با بدن مثالى خود متحد مىگردد؛ بدنى که متناسب با نظام برزخى بوده، اتحادش با روح، قوىتر از اتحاد آن با بدن مادى در زندگى دنيوى است. قالب مثالى موجود در خواب، مىتواند ما را به بدن برزخى تا حدودى هدايت کند چرا که هنگام خواب که تعلق روح به بدن مادى تا اندازهاى کم مىشود و از حدود مادى تا اندازهاى آزاد مىگردد، روح خود را با يک نوع تن مثالى ـ با بدنى شبيه بدن مادى و دنيوى ـ مىبيند و اين، دليل روشنى است که روح انسان در صورت عدم تعلق به بدن مادى يا تعلق کمتر، قدرت تمثّل به بدن مثالى را دارد. انسان در هنگام خواب ديدن، خودش را با همان بدن مىبيند با همان شکل و تصوير؛ و اين حکايتگر وجود بدن مثالى و قالب برزخى است که با انتقال روح از اين عالم مادى به نظام برزخى به وجود نيامده، بلکه قبلاً هم در آن نظام وجود داشته، ولى ما از آن محجوب بودهايم و اگر اين حجاب را ـ که تعلق و توجه به نظام مادى و ماديات است ـ کنار زنيم هم اکنون نيز خود را در آن قالب مثالى متمثّل مىبينيم؛ چنانکه درخواب تا حدودى که تعلق روح به بدن مادى کم مىشود، در حالى که بدن مادى ما در رختخواب افتاده و در حال آرامش است، خود را با بدنى مشابه با اين بدن يافته و سيرها و حرکتها و فهمها و ديدنىها و شنيدنىها و خوردنىها و خواستنها با آن داريم. (نگا: استاد محمد شجاعى، خواب و نشانهاى آن، صص 58ـ62). ناگفته نماند که از نظر روايات، وجود بدن برزخى امرى مسلم و قطعى است چنان که امام صادق(ع) فرمودند: «اما [ارواح مؤمنان [در بدنهايى شبيه بدنهاى دنيوى آنان است» (بحارالانوار، ج 6، ص 268، روايت 119). يا در جاى ديگرى فرمودهاند: «ارواح انسانها به صورت جسدهاى دنيوى در درختى در بهشتاند»( که هر دو حکايتگر وجود بدن برزخى و مثالى در عالم برزخ است(همان، ص 269، روايت 121). 3. ميان قبر برزخى و قبر خاکى ارتباط خاصى حاکم است؛ يعنى ميان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاکى ارتباط وجود دارد و اين ارتباط، در اصل از ارتباط روح و بدن مادى که در طول زندگى دنيوى با يکديگر يک نوع اتحاد داشتهاند، سرچشمه مىگيرد که با قطع تعلق روح از بدن، پس از مرگ به کلى از ميان نمىرود؛ بلکه يک نوع ارتباط در حد پايينترى ميان روح برزخى و بدن خاکى و مادى وجود دارد؛ البته نه در حد و اندازهاى که در زندگى دنيوى و در دوران تعلق روح به بدن بود و نه با آن کيفيت و کميت؛ بلکه در ميزانى ضعيفتر و با کم و کيفى ديگر. از همين رو قبر خاکى با قبر و عالم برزخى روح، ارتباطى دارد که در نقاط ديگر اين ارتباط را ندارد؛ و به همين جهت است که علىرغم حضور روح در عالمى فوق ماده، زمان و مکان (برزخ) توجه خاصى به بدن مادى و به نقطهاى که بدن خاکى او در آن است، دارد؛ و بر اساس همين ارتباط ميان قبر برزخى و قبر خاکى است که دستورها و احکام خاصى در باب قبر خاکى، تشييع جنازه، کفن، دفن، حرمت قبور، استحباب زيارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبور و نظاير آنها در شريعت اسلامى وجود دارد. ناگفته نماند که اين ارتباط ميان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاکى در ساعت و روزهاى اول مرگ، بيش از روزها و اوقات بعدى است و اين به دليل الفت شديدى است که روح با بدن مادى در اين دنيا داشته که البته به تدريج با انس گرفتن روح با بدن برزخى و قالب مثالى، از اين توجه و ارتباط کاسته مىشود و ارتباط ضعيفى ميان روح و بدن خاکى باقى مىماند. با توجه به اين دو نکته، روشن مىشود که روح ما بعد از انتقال به عالم برزخ با بدن برزخى، يا در عذاب است اگر اهل عذاب باشد؛ يا در نعمت و بهجت است، اگر اهل نعمت باشد. عذاب و نعمت، متوجه به روح ما در قالب بدن برزخى است، نه به بدن مادى و خاکى ما که در اين عالم مادى در زير خاک مدفون مىباشد. اين بدن مادى، پس از مرگ نه حرکتى دارد و نه احوالى؛ اما روح با قالب مثالى در همان حال، در عالم برزخ يا در عذاب وحشتناکى به سر مىبرد و فريادش بلند است که تصورش بسيار مشکل است؛ يا در نعمت و ابتهاج بسر مىبرد که تصوير آن هم بسى مشکل است. اما از آن جا که گفتيم ميان بدن مادى در زير خاک با روح در قالب مثالى در عالم برزخ، ارتباط ضعيفى وجود دارد، آن عذابها يا نعمتها تأثير ضعيف و ناچيزى بر بدن مادى مىگذرد؛ ولى آنچه در اصل در عذاب يا در نعمت است روح با قالب مثالى در عالم برزخ است. برخى مىگويند: اين که گفته مىشود انسان پس از مرگ، يا معذب است يا متنعم؛ چرا هنگامى که بدن مادى را در قبر مىگذاريم و روى آن را مىپوشانيم، پس از مدتى قبر را مىشکافيم، هيچ خبرى نمىيابيم، نه از سوختن بدن و سوزش قبر خبرى است و نه از مصفّا گشتن آن. آنچه مىبينيم، تنها همان بدن خاکى است که در قبر با سکون کامل افتاده، هيچ اثرى از آثار وحشت يا نعمت در آن نيست. برخى نيز دوربين در درون قبر کار مىگذارند و مسائل آن را از هنگام دفن تا مدتى بعد دنبال مىکنند؛ ولى هيچ اثر و تغيير و تحولى که دلالت بر رنج يا شادى داشته باشد، نمىيابند. تنها آنچه آنها از طريق دوربين فيلمبردارى مشاهده مىکنند، همان بدن خاکى است که در کمال سکوت و سکون آرميده است. آيا اين امور دلالت مىکند بر اينکه هيچ عِقابى (چه خوب و چه بد) در کار نيست؛ و فشار قبر، سؤال منکر و نکير، عذابها و نعمتها، پوچ است و غيرواقعى؟ با توجه به توضيحات گذشته، پاسخ اين پرسش روشن است؛ ولى در عين حال براى بهتر روشن شدن اصل پرسش شما و نيز پاسخ به اين پرسش، توجه به خواب ديدن بسيار راهگشاست. اگر در خواب ديدن تأمل کنيم، در خواهيم يافت که خواب ديدن چه حکايتگر عجيبى است از نسبت ميان قبر خاکى و قبر برزخى؛ بدن شخصى که مىخوابد و خواب وحشتناکى مىبيند، به صورتى که اگر از خواب برخيزد، خدا را شکر مىکند که خواب بوده است، آيا بدن مادّى در اين حالت که خواب مىبيند در سکون و آرامش نيست؟ البته چنين است. کسانى که کنار بدن اين خواب بيننده حضور داشته باشند، بدن او را در هنگام خواب، در کمال سکون و سکوت مىيابند، به صورتى که اگر خواب بيننده، از خواب وحشتناک خود آنها را مطلع نکند، اينان آگاه نخواهند شد که در آن زمانى که آنها نظارهگر بدن ساکن و آرام اين شخص بودهاند، او در چه عذاب و دهشتى بوده است. بر عکسش را هم حساب کنيد؛ بدن کسى که خواب فرحناک و دلپذير مىبيند نيز در کمال آرامش و سکون است و افرادى که در کنار او حضور دارند اين امر را تصديق خواهند کرد. اين بهترين نشان است ميان نسبت قبر خاکى و قبر برزخى که به ما مىفهماند، انسان مىتواند در برزخ در حال نعمت يا وحشت باشد و در عين حال، اثرى در بدن خاکى او در قبر از عذاب يا ابتهاج نباشد. البته گاهى که انسان خواب ترسناک و ناراحت کنندهاى مىبيند، بدن او عرق مىکند که اثرى از خواب او بوده است؛ ولى اولاً اين امر هميشگى نيست. ثانيا ميان عالم خواب و برزخ تفاوت است. در عالم خواب، ارتباط روح با بدن مادى کاملاً قطع نشده است؛ ولى در عالم برزخ، ارتباط روح با بدن مادى به کلى منقطع است؛ مگر ارتباط بسيار محدود و ناچيزى که حتى در صورت معذّب بودن روح در عالم برزخ نيز، تأثير چندان قابل مشاهده بر بدن مادى در زير خاک نخواهد گذاشت. (ر.ک: استاد محمد شجاعى، خواب و نشانهاى آن، صص 71ـ75).
نظر خودتان را ارسال کنید