باسلام خدمت شما پرسشگر محترم قرآن کريم سيره امام علي و حضرت فاطمه را در مورد اسيران اين گونه بيان ميکنند: وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً1 «و غذا را، در حالى که دوستش دارند، به بينوا و يتيم و اسير مىخورانند». در احاديث متعدد از امام علي و امام صادق اين مضمون نقل شده است که فرمودند «اطعام الاسير والاحسان اليه حق واجب»؛ «غذا دادن به اسير و نيکي به وي، حق واجب اوست».[2] در تاريخ آمده است که امام علي هزار برده را از دسترنج خود خريد و آزاد کرد.[3] در سيره امام باقر7 آمده است که يکي از بردگان حضرت کار نيکي انجام داد او را آزاد کرد و فرمود من خوش ندارم مردي از اهل بهشت را به خدمت خود در آورم.[4] و در سيره امام سجاد آمده است که بردگان را ميخريد و آموزش ميداد و شب عيد فطر آزاد ميکرد.[5] در احاديث از امام صادق حکايت شده که بردگان مؤمن بعد از هفت سال خود به خود آزاد ميشوند. «مَنْ کَانَ مُؤْمِناً فَقَدْ عَتَقَ بَعْدَ سَبْعِ سِنِينَ أَعْتَقَهُ صَاحِبُهُ أَمْ لَمْ يُعْتِقْهُ وَ لَا تَحِلُّ خِدْمَةُ مَنْ کَانَ مُؤْمِناً بَعْدَ سَبْعِ سِنِين»؛[6] «هر کس پدر يا مادر يا اجداد يا فرزندان يا محارم خود را مالک شود فوراً آزاد ميشوند».[7] سلمان، بلال، عمار ياسر و قنبر از بردگان بودند که از اصحاب پيامبر و امام علي بودند و به مقامات لشکري و حکومتي و فرهنگي رسيدند. بردگان در اسلام ميتوانند به مقام قضاوت برسند. در مورد رفتار با برگان سفارشهاي زيادي شده است حتي از پيامبر حکايت شد که غذا و لباس زير دست شما با شما مشابه باشد و به او زيادتر از توانايياش تکليف نکنيد.[8] امام صادق در کارهاي سنگين به بردگان کمک ميکرد.[9] و نيز در احاديث از پيامبر حکايت شده که بدترين مردم کسي است که انسانفروشي کند.[10] «شرّ الناس من باع الناس». امام رضا با بردگان خويش هم غذا ميشد.[11] نتيجه: سيره اهل بيت: مهرباني با بردگان و رعايت حقوق آنها و مبارزه با بردهداري است و اگرچه صاحب برده ميشدند ولي اين مقدمه آزادي آنها بوده است. نکته جالب اينکه بعد از اسلام مفهوم برده (تسلط مطلق مولي بر برده) تغيير کرد و بردگان افرادي محترم و داراي حقوق هستند که در معرض آزادي هستند. [1]. انسان/8. [2]. وسائل الشيعه، ج 11، ص 68 و 69. [3]. بحارالانوار، ج 41، ص 43. [4]. وسائل الشيعه، ج 16، ص 38. [5]. سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص 259. [6]. وسائل الشيعه، ج 16، ص 31. [7]. تفسير نمونه، ج 21، ص 438. [8]. بحارالانوار، ج 74، ص 141. [9]. همان، ص 142. [10]. مستدرک الوسائل، ج 13، ص 95. [11]. الانوار البهيه، شيخ عباس قمي، ص 179.
نظر خودتان را ارسال کنید