سلام وقت شما بخير ابتدا بايد ديد عرفان را چگونه معنا و تفسير کنيم و تعريف عرفان چيست که تفسير صحيح عرفان در ضمن توضيحات زير خواهد امد . در مقدمه با تاسف بايد گفت در بازار گرم مدعيان عرفان ، گاهى سکس به عنوان متاع عرضه مى شود ، گاهى مواد خيال زا و و تخديرى ، گاهى جادو و افسانه ، گاهى خشونت ها و حرکات هيجان آور ، گاه سرگرمى هاى ادبى و لفاظى هاى به ظاهر معنوى . در مورد عرفانهاى نوظهور ج که هر روز در حال تکثيرند و عرفانهاى غربى هم از همين قسم محسوب مى شوند - نبايد غافل بود که اصولاً اين ادعاها - که همگى پسوند مقدس عرفان را باخود يدک مى کشند - ربطى به عرفان ندارد بلکه در خوشبينانه ترين صورت تنها مى توان آنها را يک فرايند پزشکى تجربى براى درمان امراض جسمى بيماران و يا در جهت تسلط آرامش روان و تمدد اعصاب ديگران و يا يک نظريه روانشناسى يا حد اکثر آنرا يک روش تسلط بر باطن طبيعت تلقى نمود . و بعلاوه تجربه ثابت کرده است که آخرين هنر مکاتب عرفانى و معنويت هاى مجازى ، تنها يک نوع معنويت گرايى زمينى ( نه آسمانى ) است يعنى به سمت نوعى از تجربه هاى شبه معنوى مثل هيپنوتيزم و يوگا و مديتيشن سوق پيدا ميکند . براى فهم و شناخت عرفانهاى غير اسلامى خوب است با دقت فراوان ، وجوه تمايز عرفان اسلامى با اين مکاتب ديده شود تا در تشخيص مصداق دچار سر درگمى نشويم . 1 - درعرفان اسلامى نه فقط توجه به فطرت زنده مى شود که فطرت با تمام ابعاد آن مورد عنايت سالک قرار مى گيرد . مرحوم آيت ا . . . شاه آبادى ( استاد عرفان امام ) آورده اند : « از آنجا که فطرت خدايى به واسطه امور مذکور ، از بين نمى رود ، بلکه محتجب مى شود . بنابراين براى رفع اين احتجاب ، نياز است به رياضت طبيعت و اعمال فکر در کتاب فطرت . . . . » ( رشحات البحار کتاب انسان و فطرت ص 6 ) ايشان براى فطرت ابعادى را متذکر مى شود از قبيل فطرت خوف ، فطرت عشق ، فطرت حقيقت جويى ، فطرت حريت . . . . درعرفان هاى کاذب يا فطرت اصلاً ديده نمى شود و يا فقط يک رشته از مجموعه گرايش هاى فطرى مورد توجه قرار مى گيرد . بماند که همان يک رشته هم به سامانى نمى رسد . مثلاً فطرت پرستش ، با هر نوع خضوع و خشوع و احساس نياز آرام مى گيرد و در حقيقت سرگرم مى شود . اگر اين فطرت الهى در مسير خودش هدايت شود و با تنبه و تامل همراه شود ، عارف به ذاتى راهنمايى مى گردد که شايسته انقياد است و غير از پرستش و تعظيم ، شايسته مقام او نيست » و يا سرشت خوف ( فطرت خوف ) انسان را متوجه حقيقتى مى کند که قادر به هر گونه تصرفى در عالم هستى است و همين حقيقت است که مى تواند بر ضرر و زيان سالک ، عملى را سامان دهد . اما چه مى شود که مدعيان در اين غوغاى معنويت ، فطرت انسانى را در مسلک عرفانى خود ناديده مى گيرند ؟ 2 - در عرفان هاى غير اسلامى ، بنياد اخلاق و کار اخلاقى نه فقط سست ، که گاهى ضد اخلاق آنچنان ترويج مى شود که ديگر خصلت هاى نيکويى اخلاقى سرکوب مى شود . گاهى به نام اخلاق ، خوارى و ذلت و ظالم پرورى به عنوان نتيجه و محصول خود را به سالک تحميل مى کند ، چنانکه لى هنگجى ( در مرام مشهور به فالون دافا ) به پيروان خود توصيه مى کند : « اگر کسى به تو ناسزا گفت و ياتو را لگدکوب کرد . جواب او لبخند است به او بگو : ادامه بده ! تو دارى در اين مدت به من تقوا مى دهى و من تکه اى از آن را به تو بر نخواهم گرداند » ( هنگجى لى ، شو ان فالون ص 397 ) راستى درا ين مکتب ، کرامت انسانى و روح خدايى چه جايگاهى دارد ؟ و چه ميشود که حياء و عفت جاى خود را به سکس و بى بندبارى مى دهد ؟ چنانکه اشو به پيروان خود توصيه مى کند : از همان لحظه اى که احساس کرديد از چيزى خوشتان نمى ايد و ان چيز جاذبه اش را از دست داده است از ان دست برداريد - ولو همان زنى باشد که قبلا او را دوست داشته اى - . فقط بگو : متاسفم . ( تفسير اواهاى شاهانه ساراها ، ج 4 - ص 107 - اشو ) نکته اين است که در اسلام ، عرفان در يک نظام اعتقادى جامع جا گرفته است ، يعنى نظامى با محوريت توحيد و يکتا پرستى . دراين نظام جامع همچنانکه رشد معنوى پيش بينى شده است ، مبارزه با ظلم هم ديده شده است و حتى براندازى ظلم از طرق سلوک محسوب ميشود . چطور مى شود که در شبه عرفانها ، توحيد محورى ، جاى خود را به مريد پرورى داده است ؟ 2 - يکى از مشخصات عرفان اسلامى پيوند معنويت با ديگر مسوليت هاست . همنوايى با ديگر ابعاد وجودى و تاکيد بر رشد همه جانبه ويژگى منحصر به فرد عرفان در اسلام است . به عبارتى اين عرفان ، عرفانى است تعهد اور . امام خمينى اين ضابطه را در نامه اى به فرزندش ( حاج احمد اقا ) اين گونه تبيين مى کند : پسرم ! نه گوشه گيرى صوفيانه دليل پيوستن به حق است ، و نه ورود در جامعه و تشکيل حکومت ، شاهد گسستن از حق . ميزان در اعمال انگيزه هاى آن هاست . . چه بسا عابد و زاهدى که گرفتار دام ابليس است و آن دام گستر ، با آنچه مناسب او است ، چون خود بينى و خود خواهى و غرور و عجب و بزرگ بينى و تحقير خلق الله و شرک خفى و امثال آنها ، او را از حق دور و به شرک مى کشاند و چه بسا متصدى امور حکومت که با انگيزه الهى به معدن قرب حق نائل مى شود . . . پس ميزان عرفان و حرمان ، انگيزه است . هر قدر انگيزه ها به نور فطرت نزديکتر باشند و از حجب ، حتى حجب نور وارسته تر ، به مبداء نور وابسته ترند ، تا آنجا که سخن از وابستگى نيز کفر است . . پسرم ! از زير بار مسؤ وليت انسانى که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالى مکن ، که تاخت و تاز شيطان در اين ميدان ، کمتر از ميدان تاخت و تاز در بين مسئولين و دست اندرکاران نيست ، و دست و پا براى بدست آوردن مقام ، هر چه باشد ، چه مقام معنوى و چه مادى مزن ، به عذر آن که مى خواهم به معارف الهى نزديک شوم ، يا خدمت به عبادالله نمايم ، که توجه به آن از شيطان است ، چه رسد که کوشش براى ان . ( نامه هاى عرفانى امام . . . . ) 3 - عرفان اسلامى شريعت محور است . به عبارتى راه رسيدن به خداوند از طريق همين احکام شرعى و فروعات فقهى ميگذرد . شهيد مطهرى در اين مورد مى فرمايند : عرفاى اسلامى هرگز مدعى نيستند که سخنى ماوراء اسلام دارند ، و از چنين نسبتى سخت تبرى مىجويند . برعکس ، آنها مدعى هستند که حقايق اسلامى را بهتر از ديگران کشف کردهاند و مسلمان واقعى آنها مىباشند . عرفا چه در بخش عملى و چه در بخش نظرى همواره به کتاب و سنت و سيره نبوى و ائمه و اکابر صحابه استناد مىکنند . ( أشنايى با علوم اسلامى ، کلام - عرفان - حکمت عملى ) ابن عربى - که در عرفان اسلامى جايگاه رفيعى دارد - دراين باره ميگويد : بدان که من در مکر الاهى و چگونگى در امان ماندن از اين مکر دقت کردم ، چاره اى به نظرم نرسيد جز آنکه بايد دست به دامن شريعت زد بنابراين اگر خداوند کسى را بخواهد به سوى خير و سعادت هدايت کند و از گرفتاريهاى مکر در امان بدارد ، کارى ميکند که او هيچگاه ميزان شريعت را از دست نگذارد . . . هيچ بنده اى نبايد از اين ميزان غفلت کند . . . هرکه بخواهد از مکر حق ايمن بماند ، بايد ميزان شريعت را از دست ندهد ميزانى که آن را از پيامبر به ارث برده و فرا گرفته است . پس هر چه از طرف خدا دريافت کند آن يافته ها را در اين ميزان بگذارد اگر با ميزان شرع پذيرفته شد آن را داشته باشد و گرنه ترکش کند . ابن عربى سفارش ميکند که حتى بايد دريافت هاى غيبى و الهامات معنوى را نيز با ميزان شريعت سنجيد . او ميگويد : اهل اللّه در اين مورد اختلاف ندارند . بسيارى از بزرگان حوزه کشف و شهود گرفتار آشفتگى شده ، از نظر تشخيص حالات خود دچار پيچيدگيهاى مکر ميگردند و لذا بايد ميزان شريعت را از دست نگذارند . ابن عربى حتى پا را فراتر گذاشته مى گويد : . حقيقت عين شريعت است وى تصريح مى کند : هر که از شريعت فاصله بگيرد ، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چيزى از حقيقت دست نخواهد يافت ! . . . حقيقت عين شريعت است . شريعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقيقت . ( مجله معرفت ، شماره 35 ) علامه طباطبايى دراين باره فرموده اند : اينکه از بعضى شنيده شده است که ميگويند سالک پس از وصول به مقامات عاليه و وصول به فيوضات ربانيه ، تکليف از او ساقط ميگردد ، سخنى است کذب و افترايى است بس عظيم زيرا رسول اکرم ( ص ) با اين که اشرف موجودات و اکمل خلايق بودند ، با اين حال تا آخرين درجات حيات تابع و ملازم احکام الهيه بودند . بنابراين سقوط تکليف به اين معنى دروغ و بهتان است . ( مجله معرفت - شماره 4 - جايگاه شريعت در قلمرو عرفان ) لازم به ذکر است اگر قرار باشد راه رسيدن به خداوند جداى از احکام باشد در ان صورت فلسفه احکام و حکمت اوامر شارع بى جواب خواهد بود . ايت الله بهجت در فرمايشى عميق اين مهم را اينگونه ياداور شدند : مگر ميشود راهى براى رسيدن به خداوند باشد و انرا خداوند از طريق پيامبرانش به مردم نرسانده باشد ؟ 4 - در عرفان اسلامى کشف وشهود نه فقط غايت و هدف نيست که کاملا در حاشيه است . در نظام عرفانى اسلام ، هدف عبوديت و بندگى است و کنار رفتن پرده ، تفضلى است از ناحيه معبود و به اصطلاح نقل و نبات راه است . به عبارتى بصيرت معنوى ، اتفاقى است که به اقتضاى اصل عبوديت از طرف معشوق اعطاء ميشود ، البته بنا به مصلحت و به اقتضاى حکمت . در پايان توصيه مى کنيم مولفه هاى عرافان ناب اسلامى را در آدرس اينترنتى زير مطالعه کنيد
نظر خودتان را ارسال کنید