عرفانهای نوظهور چیست؟

متن سوال: 
سلام نظر حضرتعالي راجع به عرفانهاي نوظهور چيست؟ اگر در يکي از اين موارد(از صفر تا صد آن) مخالف شريعت اسلامي نباشد، نظر شما چيست؟

سلام وقت شما بخير ابتدا بايد ديد عرفان را چگونه معنا و تفسير کنيم و تعريف عرفان چيست که تفسير صحيح عرفان در ضمن توضيحات زير خواهد امد . در مقدمه با تاسف بايد گفت در بازار گرم مدعيان عرفان ، گاهى سکس به عنوان متاع عرضه مى شود ، گاهى مواد خيال زا و و تخديرى ، گاهى جادو و افسانه ، گاهى خشونت ها و حرکات هيجان آور ، گاه سرگرمى هاى ادبى و لفاظى هاى به ظاهر معنوى . در مورد عرفانهاى نوظهور ج که هر روز در حال تکثيرند و عرفانهاى غربى هم از همين قسم محسوب مى شوند - نبايد غافل بود که اصولاً اين ادعاها - که همگى پسوند مقدس عرفان را باخود يدک مى کشند - ربطى به عرفان ندارد بلکه در خوشبينانه ترين صورت تنها مى توان آنها را يک فرايند پزشکى تجربى براى درمان امراض جسمى بيماران و يا در جهت تسلط آرامش روان و تمدد اعصاب ديگران و يا يک نظريه روانشناسى يا حد اکثر آنرا يک روش تسلط بر باطن طبيعت تلقى نمود . و بعلاوه تجربه ثابت کرده است که آخرين هنر مکاتب عرفانى و معنويت هاى مجازى ، تنها يک نوع معنويت گرايى زمينى ( نه آسمانى ) است يعنى به سمت نوعى از تجربه هاى شبه معنوى مثل هيپنوتيزم و يوگا و مديتيشن سوق پيدا ميکند . براى فهم و شناخت عرفانهاى غير اسلامى خوب است با دقت فراوان ، وجوه تمايز عرفان اسلامى با اين مکاتب ديده شود تا در تشخيص مصداق دچار سر درگمى نشويم . 1 - درعرفان اسلامى نه فقط توجه به فطرت زنده مى شود که فطرت با تمام ابعاد آن مورد عنايت سالک قرار مى گيرد . مرحوم آيت ا . . . شاه آبادى ( استاد عرفان امام ) آورده اند : « از آنجا که فطرت خدايى به واسطه امور مذکور ، از بين نمى رود ، بلکه محتجب مى شود . بنابراين براى رفع اين احتجاب ، نياز است به رياضت طبيعت و اعمال فکر در کتاب فطرت . . . . » ( رشحات البحار کتاب انسان و فطرت ص 6 ) ايشان براى فطرت ابعادى را متذکر مى شود از قبيل فطرت خوف ، فطرت عشق ، فطرت حقيقت جويى ، فطرت حريت . . . . درعرفان هاى کاذب يا فطرت اصلاً ديده نمى شود و يا فقط يک رشته از مجموعه گرايش هاى فطرى مورد توجه قرار مى گيرد . بماند که همان يک رشته هم به سامانى نمى رسد . مثلاً فطرت پرستش ، با هر نوع خضوع و خشوع و احساس نياز آرام مى گيرد و در حقيقت سرگرم مى شود . اگر اين فطرت الهى در مسير خودش هدايت شود و با تنبه و تامل همراه شود ، عارف به ذاتى راهنمايى مى گردد که شايسته انقياد است و غير از پرستش و تعظيم ، شايسته مقام او نيست » و يا سرشت خوف ( فطرت خوف ) انسان را متوجه حقيقتى مى کند که قادر به هر گونه تصرفى در عالم هستى است و همين حقيقت است که مى تواند بر ضرر و زيان سالک ، عملى را سامان دهد . اما چه مى شود که مدعيان در اين غوغاى معنويت ، فطرت انسانى را در مسلک عرفانى خود ناديده مى گيرند ؟ 2 - در عرفان هاى غير اسلامى ، بنياد اخلاق و کار اخلاقى نه فقط سست ، که گاهى ضد اخلاق آنچنان ترويج مى شود که ديگر خصلت هاى نيکويى اخلاقى سرکوب مى شود . گاهى به نام اخلاق ، خوارى و ذلت و ظالم پرورى به عنوان نتيجه و محصول خود را به سالک تحميل مى کند ، چنانکه لى هنگجى ( در مرام مشهور به فالون دافا ) به پيروان خود توصيه مى کند : « اگر کسى به تو ناسزا گفت و ياتو را لگدکوب کرد . جواب او لبخند است به او بگو : ادامه بده ! تو دارى در اين مدت به من تقوا مى دهى و من تکه اى از آن را به تو بر نخواهم گرداند » ( هنگجى لى ، شو ان فالون ص 397 ) راستى درا ين مکتب ، کرامت انسانى و روح خدايى چه جايگاهى دارد ؟ و چه ميشود که حياء و عفت جاى خود را به سکس و بى بندبارى مى دهد ؟ چنانکه اشو به پيروان خود توصيه مى کند : از همان لحظه اى که احساس کرديد از چيزى خوشتان نمى ايد و ان چيز جاذبه اش را از دست داده است از ان دست برداريد - ولو همان زنى باشد که قبلا او را دوست داشته اى - . فقط بگو : متاسفم . ( تفسير اواهاى شاهانه ساراها ، ج 4 - ص 107 - اشو ) نکته اين است که در اسلام ، عرفان در يک نظام اعتقادى جامع جا گرفته است ، يعنى نظامى با محوريت توحيد و يکتا پرستى . دراين نظام جامع همچنانکه رشد معنوى پيش بينى شده است ، مبارزه با ظلم هم ديده شده است و حتى براندازى ظلم از طرق سلوک محسوب ميشود . چطور مى شود که در شبه عرفانها ، توحيد محورى ، جاى خود را به مريد پرورى داده است ؟ 2 - يکى از مشخصات عرفان اسلامى پيوند معنويت با ديگر مسوليت هاست . همنوايى با ديگر ابعاد وجودى و تاکيد بر رشد همه جانبه ويژگى منحصر به فرد عرفان در اسلام است . به عبارتى اين عرفان ، عرفانى است تعهد اور . امام خمينى اين ضابطه را در نامه اى به فرزندش ( حاج احمد اقا ) اين گونه تبيين مى کند : پسرم ! نه گوشه گيرى صوفيانه دليل پيوستن به حق است ، و نه ورود در جامعه و تشکيل حکومت ، شاهد گسستن از حق . ميزان در اعمال انگيزه هاى آن هاست . . چه بسا عابد و زاهدى که گرفتار دام ابليس است و آن دام گستر ، با آنچه مناسب او است ، چون خود بينى و خود خواهى و غرور و عجب و بزرگ بينى و تحقير خلق الله و شرک خفى و امثال آنها ، او را از حق دور و به شرک مى کشاند و چه بسا متصدى امور حکومت که با انگيزه الهى به معدن قرب حق نائل مى شود . . . پس ميزان عرفان و حرمان ، انگيزه است . هر قدر انگيزه ها به نور فطرت نزديکتر باشند و از حجب ، حتى حجب نور وارسته تر ، به مبداء نور وابسته ترند ، تا آنجا که سخن از وابستگى نيز کفر است . . پسرم ! از زير بار مسؤ وليت انسانى که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالى مکن ، که تاخت و تاز شيطان در اين ميدان ، کمتر از ميدان تاخت و تاز در بين مسئولين و دست اندرکاران نيست ، و دست و پا براى بدست آوردن مقام ، هر چه باشد ، چه مقام معنوى و چه مادى مزن ، به عذر آن که مى خواهم به معارف الهى نزديک شوم ، يا خدمت به عبادالله نمايم ، که توجه به آن از شيطان است ، چه رسد که کوشش براى ان . ( نامه هاى عرفانى امام . . . . ) 3 - عرفان اسلامى شريعت محور است . به عبارتى راه رسيدن به خداوند از طريق همين احکام شرعى و فروعات فقهى ميگذرد . شهيد مطهرى در اين مورد مى فرمايند : عرفاى اسلامى هرگز مدعى نيستند که سخنى ماوراء اسلام دارند ، و از چنين نسبتى سخت تبرى مى‌جويند . برعکس ، آنها مدعى هستند که حقايق اسلامى را بهتر از ديگران کشف کرده‌اند و مسلمان واقعى آنها مى‌باشند . عرفا چه در بخش عملى و چه در بخش نظرى همواره به کتاب و سنت و سيره نبوى و ائمه و اکابر صحابه استناد مى‌کنند . ( أشنايى با علوم اسلامى ، کلام - عرفان - حکمت عملى ) ابن عربى - که در عرفان اسلامى جايگاه رفيعى دارد - دراين باره ميگويد : بدان که من در مکر الاهى و چگونگى در امان ماندن از اين مکر دقت کردم ، چاره اى به نظرم نرسيد جز آنکه بايد دست به دامن شريعت زد بنابراين اگر خداوند کسى را بخواهد به سوى خير و سعادت هدايت کند و از گرفتاريهاى مکر در امان بدارد ، کارى ميکند که او هيچگاه ميزان شريعت را از دست نگذارد . . . هيچ بنده اى نبايد از اين ميزان غفلت کند . . . هرکه بخواهد از مکر حق ايمن بماند ، بايد ميزان شريعت را از دست ندهد ميزانى که آن را از پيامبر به ارث برده و فرا گرفته است . پس هر چه از طرف خدا دريافت کند آن يافته ها را در اين ميزان بگذارد اگر با ميزان شرع پذيرفته شد آن را داشته باشد و گرنه ترکش کند . ابن عربى سفارش ميکند که حتى بايد دريافت هاى غيبى و الهامات معنوى را نيز با ميزان شريعت سنجيد . او ميگويد : اهل اللّه در اين مورد اختلاف ندارند . بسيارى از بزرگان حوزه کشف و شهود گرفتار آشفتگى شده ، از نظر تشخيص حالات خود دچار پيچيدگيهاى مکر ميگردند و لذا بايد ميزان شريعت را از دست نگذارند . ابن عربى حتى پا را فراتر گذاشته مى گويد : . حقيقت عين شريعت است وى تصريح مى کند : هر که از شريعت فاصله بگيرد ، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چيزى از حقيقت دست نخواهد يافت ! . . . حقيقت عين شريعت است . شريعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقيقت . ( مجله معرفت ، شماره 35 ) علامه طباطبايى دراين باره فرموده اند : اينکه از بعضى شنيده شده است که ميگويند سالک پس از وصول به مقامات عاليه و وصول به فيوضات ربانيه ، تکليف از او ساقط ميگردد ، سخنى است کذب و افترايى است بس عظيم زيرا رسول اکرم ( ص ) با اين که اشرف موجودات و اکمل خلايق بودند ، با اين حال تا آخرين درجات حيات تابع و ملازم احکام الهيه بودند . بنابراين سقوط تکليف به اين معنى دروغ و بهتان است . ( مجله معرفت - شماره 4 - جايگاه شريعت در قلمرو عرفان ) لازم به ذکر است اگر قرار باشد راه رسيدن به خداوند جداى از احکام باشد در ان صورت فلسفه احکام و حکمت اوامر شارع بى جواب خواهد بود . ايت الله بهجت در فرمايشى عميق اين مهم را اينگونه ياداور شدند : مگر ميشود راهى براى رسيدن به خداوند باشد و انرا خداوند از طريق پيامبرانش به مردم نرسانده باشد ؟ 4 - در عرفان اسلامى کشف وشهود نه فقط غايت و هدف نيست که کاملا در حاشيه است . در نظام عرفانى اسلام ، هدف عبوديت و بندگى است و کنار رفتن پرده ، تفضلى است از ناحيه معبود و به اصطلاح نقل و نبات راه است . به عبارتى بصيرت معنوى ، اتفاقى است که به اقتضاى اصل عبوديت از طرف معشوق اعطاء ميشود ، البته بنا به مصلحت و به اقتضاى حکمت . در پايان توصيه مى کنيم مولفه هاى عرافان ناب اسلامى را در آدرس اينترنتى زير مطالعه کنيد

پربازدیدترین ها