سلام وقت شما بخير عدم به روز بودن فقها، يک معناي صحيح و يک معناي غلط دارد که بايد بين آنها تفکيک کرد. معناي درست اين است که اين علم بشري؛ در دوران ما، کارآمدي مطلوب را ندارد. و دلايل آن نيز تا حدود زيادي روشن است. شيعيان بر خلاف اهل سنت، عموما دست شان از حکومت کوتاه بوده است. و کافيست ?? سال عقب برويم تا ببينيم، اکثر فقها به هيچ عنوان تصوري از امکان تشکيل حکومت نداشته اند. از همين رو طبيعي است که به مسائل حکومتي نينديشيده باشند. لذا بعد از انقلاب، يکدفعه با انبوه مسائل مختلف رو به رو شده اند. از سويي نيز سرعت تحولات در عصر جهاني شدن شتاب گرفته، و هر روز دهها مساله جديد ايجاد مي شود. که در کنار اين دو عامل، مي توان به ضعف نيروي انساني نيز اشاره کرد. که تعداد نيروهاي داوطلب ورود به حوزه به گونه اي است که هزاران مسجد کشور، بدون روحاني باقي مانده اند. طبيعي است که فقيه بايد نسبت به ماهيت اموري که از او سوال مي شود، با خبر باشد تا بتواند حکم اسلام نسبت به آن را بيان کند. يا بايد از دستاوردهاي علم روز دنيا با خبر باشد، تا بتواند با توجه به اصول اسلامي، به نظام سازي در عرصه هاي مختلفي مثل بانکداري و ... مبادرت کند. و همه اين ها عليرغم غناي منابع فقهي، محتاج تلاش بشري است. و با توجه به پيشينه تاريخي و وضعيت فعلي، فقه از وضعيت مطلوب مقداري عقب افتاده است و بايد با مجاهدت دانش پژوهان و جذب نيروي انساني بيشتر براي پژوهش ها و ساماندهي مطلوب پژوهشي، هر چه سريعتر نواقص را برطرف سازد. اما توقع عده اي از به روز بودن فقها، توقعي غلط و ناشي از نشناختن علم فقه است. گويي عده اي توقع دارند، فقها با خواسته هاي آنها همراه شده، و مطابق جو عمومي نظر دهند. و به تغيير دادن احکام روي آورند. علم فقه، علمي مبتني بر نقل است. يعني فقيه بايد با استناد به آيات قرآني و سنت (مجموعه احاديث پيامبر ص و ائمه و مشي آنها در زندگي) نظر اسلام در امور مختلف را کشف و اعلام کند. و به هيچ عنوان حق ندارند که اميال بشري را در بيان احکام دخالت دهد: وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (?? مومنون) و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى کند، آسمانها و زمين و همه کسانى که در آنها هستند تباه مى شوند! ولى ما قرآنى به آنها داديم که مايه يادآورى (و عزّت و شرف) براى آنهاست، امّا آنان از (آنچه مايه) يادآوريشان (است) رويگردانند. و حتي پيامبر (ص) نيز وظيفه اش ابلاغ خواسته هاي الهي بوده است و حق تغيير دادن احکام الهي از جانب خود را نداشته و خداي متعال شديدترين تهديد را در اين باره بيان فرموده، تا همگان بفهمند که نمي توانند اميال خود را در دين الهي دخالت دهند: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثمَُّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنکمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ * وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ(??-?? الحاقه) اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست، ما او را با قدرت مى گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى کرديم، و هيچ کس از شما نمى توانست از (مجازات) او مانع شود. خصوصا با توجه به اعتقاد مسلمانان، خداي متعال از آينده بي خبر نبوده يا علم او نقصي نداشته که بشري بخواهد خود را شريک خداي متعال قرار داده و به ويرايش دستورات الهي بپردازد! بنابراين فقيه بايد مانند پيامبر (ص) در مقابل درخواست هاي تغيير احکام مقاومت کرده و عليه تمام کساني که سلايق خود را در بيان دين دخالت مي دهند، موضع گيري کند. البته ممکن است که فقيه در کشف حکمي اشتباه کرده باشد و اشتباه خود را جبران نمايد. اما اين امر تابع ضوابط است و بايد مطابق موازين علمي باشد.
نظر خودتان را ارسال کنید