يَوْمَ يَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ (105) فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ (106) خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ (107) وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ (108) ترجمه: 105- آن روز که (قيامت) فرا رسد هيچکس جز به اجازه او سخن نمىگويد گروهى از آنها شقاوتمندند و گروهى سعادتمند (گروهى بدبختند و گروهى نيکبخت). 106- اما آنها که شقاوتمند شدند در آتشاند، و براى آنها زفير و شهيق (نالههاى طولانى دم و باز دم) است. 107- جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمانها و زمين بر پاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد که پروردگارت هر چه را اراده کند انجام مىدهد. 108- اما آنها که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند بود، ما دام که آسمانها و زمين بر پاست مگر آنچه پروردگارت بخواهد، بخششى است قطع نشدنى!. خلود در اصل لغت به معنى بقاى طولانى و هم به معنى ابديت آمده است، بنا بر اين کلمه خلود به تنهايى دليل بر ابديت نيست، زيرا هر نوع بقاء طولانى را شامل مىشود. ولى در بسيارى از آيات قرآن با قيودى ذکر شده است که از آن به وضوح مفهوم ابديت فهميده مىشود، مثلا در آيات 100 توبه 11 طلاق و 9 تغابن در مورد بهشتيان تعبير به خالِدِينَ فِيها أَبَداً مىکند، که اين تعبير مفهومش ابديت بهشت براى اين گروهها است، و در آيات ديگرى مانند 169 نساء و 23 جن در باره گروهى از دوزخيان همين تعبير خالِدِينَ فِيها أَبَداً ديده مىشود که دليل بر جاودانگى عذاب آنها است. تعبيرات ديگرى مانند ماکثين فيها ابدا در آيه 3 کهف لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا (کهف- 108) و مانند اينها نشان مىدهد که بطور قطع گروهى از بهشتيان و دوزخيان جاودانه در نعمت يا در عذاب خواهند ماند. بعضى که نتوانستهاند اشکالات خلود و جاودانگى مجازات را به نظر خود حل کنند ناچار دست به دامن معنى لغوى آن زده و آن را به معنى مدت طولانى گرفتهاند، در حالى که تعبيراتى نظير آيات فوق تاب چنين تفسيرى را ندارد. براى توضيح بيشتر نظر شما را به بحث زير معطوف مىداريم. يک سؤال مهم: در اينجا فورا يک علامت استفهام بزرگ در فکر هر شنوندهاى ترسيم مىشود که اين نابرابرى ميان گناه و مجازات چگونه در کار خدا ممکن است؟ چگونه مىتوان پذيرفت که انسان تمام عمر خود را که حد اکثر 80 يا 100 سال بوده کار خوب يا بد کرده است ولى مليونها مليون سال و بيشتر- پاداش و کيفر ببيند؟!. البته اين مطلب در مورد پاداش چندان مهم نيست، زيرا بخشش و پاداش هر چه بيشتر باشد نشانه فضل و کرم پاداش دهنده است، بنا بر اين جاى ايراد و خردهگيرى نيست. اما در مورد کار بد و گناه و ظلم و کفر اين سؤال هست که چگونه عذاب جاودانه در برابر گناه محدود با اصل عدالت خدا سازگار است؟. کسى که دوران طغيان و سرکشى و تجاوزش حد اکثر از يک صد سال تجاوز نمىکند چرا هميشه بايد در آتش و مجازات شکنجه ببيند؟!. آيا عدالت ايجاب نمىکند که يک نوع تعادل در اينجا برقرار گردد و مثلا 100 سال (به اندازه اعمال خلافش) کيفر ببيند؟!. پاسخهاى غير قانع کننده. پيچيدگى پاسخ اين اشکال سبب شده که بعضى به فکر توجيه آيات خلود بيفتند و آنها را طورى تفسير کنند که مجازات جاودان که به عقيده آنها بر خلاف اصل عدالت است از آن استفاده نشود. 1- بعضى مىگويند: منظور از خلود معنى کنايى يا مجازى آن است يعنى يک مدت نسبتا طولانى، همانطور که به افرادى که تا آخر عمر بايد در زندان بمانند مىگويند آنها محکوم به زندان ابد هستند، با اينکه مسلما ابديتى در هيچ زندانى وجود ندارد و با پايان عمر زندانى پايان مىيابد، حتي در زبان عربى نيز يخلد فى السجن که از ماده خلود است در اين گونه موارد به کار مىرود. 2- بعضى ديگر مىگويند: اينگونه گردنکشان طاغى و ياغى که گناه سراسر وجود آنها را فرا گرفته است وجودشان به رنگ کفر و گناه در آمده اگر چه هميشه در دوزخ خواهند بود، ولى دوزخ هميشه به يک حال باقى نمىماند، روزى فرا ميرسد که آتش آن، مانند هر آتش ديگر، بالآخره خاموش مىگردد! و آرامش خاصى دوزخيان را فرا مىگيرد!. 3- بعضى ديگر احتمال دادهاند که با گذشت زمان و پس از کشيدن مجازاتهاى فراوان، سرانجام يک نوع سازش با محيط در دوزخيان به وجود مىآيد و آنها به رنگ محيط خود در مىآيند يعنى کم کم به آن خو مىگيرند و عادت مىکنند! و در اين حال هيچگونه احساس ناراحتى و عذاب ندارند!. البته همان گونه که گفتيم همه اين توجيهات به خاطر عجز و ناتوانى در برابر حل مشکل خلود و جاودانى بودن عذاب است و گر نه ظهور آيات خلود در جاودانى بودن عذاب يک دسته خاص قابل انکار نيست. حل نهايى ايراد. براى حل اين مشکل بايد به بحثهاى سابق باز گرديم و اشتباهى را که در مقايسه مجازاتهاى رستاخيز با مجازاتهاى ديگر روى مىدهد اصلاح کنيم، تا معلوم شود که مساله خلود هرگز با اصل عدالت پروردگار مخالف نيست. براى توضيح اين بحث بايد به سه اصل توجه کرد: 1- مجازات ابدى و جاويدان، همانطور که قبلا هم اشاره شد، منحصر به کسانى است که تمام روزنههاى نجات را به روى خود بستهاند و عالما عامدا غرق در فساد و تباهى و کفر و نفاق گشتهاند، سايه شوم گناه تمام قلب و جان آنها را پوشانيده، و در حقيقت به رنگ گناه و کفر در آمدهاند همانگونه که در سوره بقره مىخوانيم: بَلى مَنْ کَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ: آرى کسى که مرتکب گناهى گردد و آثار آن تمام وجود او را احاطه کند چنان کسى اهل دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند (بقره آيه 81). 2- اين اشتباه است که بعضى خيال مىکنند که مدت و زمان کيفر بايد به اندازه مدت و زمان گناه باشد، زيرا رابطه ميان گناه و کيفر رابطه زمانى نيست بلکه رابطه کيفى است يعنى مقدار زمان مجازات تناسب با کيفيت گناه دارد نه مقدار زمان آن مثلا کسى ممکن است در يک لحظه دست به قتل نفس بزند و طبق پارهاى از قوانين محکوم به زندان ابد گردد، در اينجا مىبينيم زمان گناه تنها يک لحظه بوده در حالى که مجازات آن گاهى 80 سال زندان خواهد بود. بنا بر اين آنچه مطرح است کيفيت است نه کميت گناه از نظر زمان. 3- گفتيم مجازاتها و کيفرهاى رستاخيز بيشتر جنبه اثر طبيعى عمل و خاصيت گناه دارد و به عبارت روشنتر: رنجها و دردها و ناراحتيهايى که گناهکاران در جهان ديگر مىکشند اثر و نتيجه اعمال خود آنها است که دامانشان را فرا مىگيرد در قرآن مىخوانيم فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: امروز (روز رستاخيز) به هيچکس ستم نمىشود و جز اعمال خود شما جزائى براى شما نيست! (سوره يس آيه 54). و بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ يستهزءون: اعمال بد آنها در برابر آنان آشکار مىگردد و آنچه را به باد مسخره مىگرفتند بر آنها وارد مىگردد (سوره جاثيه آيه 33) فَلا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلَّا ما کانُوا يَعْمَلُونَ: به آنها که کار بد انجام دادند جزائى جز اعمال آنها داده نمىشود (سوره قصص آيه 84). اکنون که اين مقدمات سهگانه روشن شد حل نهايى از دسترس ما چندان دور نيست و براى رسيدن به آن کافى است که به چند سؤال زير جواب دهيد: فرض کنيد کسى بر اثر مصرف کردن پى در پى مشروبات الکلى در مدت يک هفته گرفتار زخم معده شديد شود. چندان که مجبور باشد تا آخر عمر با اين درد بسازد و رنج برد، آيا اين برابرى ميان عمل بد و نتيجه آن بر خلاف عدالت است؟ حال اگر عمر اين انسان به جاى 80 سال يکهزار سال و يا يک مليون سال باشد و بايد بخاطر يک هفته هوسرانى يک مليون سال رنج ببرد آيا اين بر خلاف اصل عدالت است؟ در حالى که قبلا وجود اين خطر در ميگسارى به او اعلام شده، و عاقبت آن نيز براى او توضيح داده شده است. و نيز فرض کنيد کسى دستورات و مقررات رانندگى را که به کار بستن آنها مسلما به نفع عموم و موجب کاهش تصادف و ناراحتيهاى ناشى از آن است، به دست فراموشى بسپارد و به اخطارهاى مکرر دوستان عاقل گوش فرا نداد و حادثه در يک لحظه کوتاه- و همه حوادث در يک لحظه رخ مىدهد- به سراغ او بيايد و چشم يا دست و پاى خود را در حادثه از دست بدهد، و به دنبال آن ناچار شود ساليان دراز رنج نابينايى و بىدست و پايى را تحمل کند آيا اين پديده، هيچگونه منافاتى با اصل عدالت پروردگار دارد؟!. در اينجا مثال ديگرى داريم- و مثالها حقايق عقلى را به ذهن نزديک کرده و براى گرفتن نتيجه نهايى و استدلالى آماده مىکنند- فرض کنيد چند گرم بذر خار مغيلان را بر سر راه خود مىپاشيم و پس از چند ماه يا چند سال خود را با يک صحراى وسيع خار روبرو مىبينيم که دائما مزاحم ماست و ما را آزار مىدهد ... و يا اينکه چند گرم بذر گل- آگاهانه- مىپاشيم و چيزى نمىگذرد که خود را با صحرايى از زيباترين و معطرترين گلها روبرو مىبينيم که همواره مشام جان ما را معطر و ديده و دل ما را نوازش مىدهد. آيا اين امور که همه از آثار اعمال است هيچگونه منافاتى با اصل عدالت دارد، در حالى که مساوات و برابرى در ميان کميت اين عمل و نتيجه آن موجود نيست؟. از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه مىگيريم: هنگامى که پاداش و کيفر، نتيجه و اثر خود عمل آدمى باشد مسئله مساوات و برابرى از نظر کميت و کيفيت مطرح نخواهد بود اى بسا عمل بظاهر کوچکى که اثرش يک عمر محروميت و شکنجه و ناراحتى است و اى بسا کار ظاهرا کوچکى که سرچشمه خيرات و برکات براى يک عمر خواهد بود (اشتباه نشود منظور ما کوچک از نظر مقدار زمان است و الا کارها و گناهانى که باعث خلود در عذاب مىگردد حتما کوچک از نظر کيفيت و اهميت نخواهد بود) بنا بر اين هنگامى که گناه و کفر و طغيان و سرکشى سراسر وجود انسانى را احاطه کرد و تمام بال و پرهاى روح و جان او در آتش بيدادگرى و نفاق سوخت چه جاى تعجب که در سراى ديگر براى هميشه از نعمت پرواز در آسمان بهشت محروم گردد و همواره گرفتار درد و رنج اين محروميت بزرگ باشد. آيا به او اعلام نکردند، و او را از اين خطر بزرگ آگاه نساختند؟!. آرى ... پيامبران الهى از يک سو، و فرمان خرد از سوى ديگر، به او آگاهى لازم را دادند. آيا بدون توجه و اختيار دست به چنان کارى زد و چنان سرنوشتى پيدا کرد؟ نه، از روى علم و عمد و اختيار بود. آيا جز خودش و نتيجه مستقيم اعمالش اين سرنوشت را براى او فراهم ساخت؟ نه، هر چه بود از آثار کار خود او بود. بنا بر اين نه جاى شکايتى باقى است و نه ايراد و اشکال به کسى، و نه منافاتى با قانون عدالت پروردگار دارد . 4- خلود در آيات مورد بحث. آيا خلود در آيات مورد بحث به معنى جاودانگى است و يا همان مفهوم مدت طولانى را که مفهوم لغوى آن است مىرساند. بعضى از مفسران از نظر اينکه خلود در اينجا مقيد به ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ شده (ما دام که آسمانها و زمين بر پا است) خواستهاند چنين نتيجه بگيرند که خلود در اين مورد خاص به معنى جاودانگى نيست، زيرا آسمانها و زمينها، ابديت ندارند و طبق صريح قرآن زمانى فرا مىرسد که آسمانها در هم پيچيده مىشود و اين زمين ويران مىگردد و تبديل به زمين ديگرى مىگردد «1». ولى با توجه به اينکه اينگونه تعبيرات در ادبيات عرب معمولا کنايه از ابديت و جاودانگى است، آيات مورد بحث نيز خلود را به معنى جاودانگى بيان مىکند. مثلا عرب مىگويد: اين وضع بر قرار خواهد بود ما لاح کوکب (ما دام که ستارهاى مىدرخشد) يا ما لاح الجديدان (ما دام که شب و روز وجود دارد) يا ما اضاء فجر (ما دام که صبح مىدرخشد) يا ما اختلف الليل و النهار (ما دام که شب و روز پى در پى فرا مىرسد) و مانند اينها که همه کنايه از جاودانگى است. در کلام امام امير مؤمنان على ع در نهج البلاغه مىخوانيم: هنگامى که بعضى از خردهگيران ناآگاه به امام ايراد کردند که چرا در تقسيم بيت المال رعايت مساوات مىکند و بعضى را براى تحکيم پايههاى حکومت به ديگران ترجيح نمىدهد، امام ناراحت شد و فرمود: أ تامرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه و اللَّه لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما : آيا به من مىگوئيد براى پيروزى دست به ستم نسبت به کسانى که تحت حکومت منند بزنم بخدا نزديک اين کار نمىروم ما دام که مردم شبها به بحث مىنشينند و ما دام که ستارگان آسمان يکى پشت سر ديگرى طلوع و غروب دارد . در اشعار دعبل خزاعى در قصيده معروفى که در حضور امام على بن موسى الرضا ع خواند اين شعر آمده است. سابکيهم ما ذر فى الافق شارق و نادى مناد الخير فى الصلوات من بر شهيدان خاندان پيامبر گريه مىکنم تا آن زمان که خورشيد بر افق مشرق نور مىپاشد و تا آن زمان که بانگ اذان براى دعوت به نماز بر منارهها سر مىدهد . البته اين مخصوص به ادبيات عرب نيست، در زبانهاى ديگر نيز کم و بيش وجود دارد و به هر حال دلالت آيه بر ابديت نبايد جاى گفتگو باشد. و به اين ترتيب نيازى به گفتار کسانى که مىگويند آسمان و زمين در اينجا آسمان و زمين قيامت است، که جاودانى مىباشد نخواهد بود. 5- استثناء در آيه چه مفهومى دارد؟. جمله استثنائيه إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ (مگر آنچه پروردگارت بخواهد) که در آيات فوق هم در مورد اهل بهشت آمده و هم اهل دوزخ، براى مفسران ميدان وسيعى جهت بحث شده است، و مفسر بزرگ طبرسى در تفسير اين استثناء ده وجه از مفسران نقل کرده است که به عقيده ما بسيارى از آنها سست و با آيات قبل يا بعد به هيچوجه سازگار نيست، و لذا از بيان آنها چشم مىپوشيم و تنها آنچه را که صحيحتر بنظر ما مىرسد در اينجا مىآوريم و آن دو تفسير است: 1- هدف از بيان اين استثناء اين است که تصور نشود خلود و مجازات افراد بىايمان و پاداش مؤمنان راستين چنان است که بدون خواست و مشيت الهى باشد و قدرت و توانايى و اراده او را محدود کند و صورت جبر و الزام به خود بگيرد، بلکه در عين جاودانى بودن اين دو، قدرت و اراده او بر همه چيز حاکم است هر چند به مقتضاى حکمتش پاداش و عذاب را بر اين دو گروه جاودانه مىدارد. شاهد اين سخن آنکه در جمله دوم در باره سعادتمندان بعد از ذکر اين استثناء مىفرمايد: عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ: اين عطا و پاداشى است که هرگز از آنها قطع نمىشود. و اين نشان مىدهد که جمله استثنائيه فقط براى بيان قدرت بوده است. 2- از آنجا که اين آيات از دو گروه شقى و سعيد بحث مىکند و شقاوتمندان همگى الزاما افراد بىايمانى که مستحق خلود باشند نيستند، بلکه ممکن است در ميان آنها گروهى از مؤمنان خطاکار وجود داشته باشند بنا بر اين استثناء مربوط به اين گروه است. ولى اين سؤال پيش مىآيد که اين استثناء در جمله دوم چه مفهومى خواهد داشت؟ (در مورد سعادتمندان). در پاسخ گفته شده است که آن نيز در مورد مؤمنان خطاکار است که مدتى بايد در آغاز به دوزخ بروند و پاک شوند سپس به صف بهشتيان بپيوندند، در حقيقت استثناء در جمله اول نسبت به آخر کار است و در جمله دوم نسبت به آغاز کار. (دقت کنيد). اين احتمال نيز در پاسخ سؤال فوق وجود دارد که استثناء در جمله اول اشاره به مؤمنان خطاکار باشد که بعد از مدتى از دوزخ رهايى مىيابند و در جمله دوم تنها اشاره به قدرت و توانايى پروردگار باشد. شاهد اين سخن اينکه در جمله اول بعد از استثناء جمله: إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ که دليل بر انجام اين مشيت است ذکر شده و در جمله دوم عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ که دليل بر ابديت است آمده (دقت کنيد). اما اينکه بعضى احتمال دادهاند که اين پاداش و مجازات مربوط به بهشت و دوزخ برزخى است که مدتش محدود است و پايان مىپذيرد احتمال بسيار بعيدى است زيرا آيات قبل صريحا در باره قيامت بحث مىکند و پيوند اين آيات با آنها ناگسستنى است. همچنين احتمال اينکه خلود در اينجا مانند بعضى ديگر از آيات قرآن به معنى مدتى طولانى باشد نه ابديت با جمله عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ و با خود استثناء که دليل بر ابديت جملههاى قبل از آن است سازگار نمىباشد . تفسير نمونه، ج9، ص: 240 د
نظر خودتان را ارسال کنید