سلام وقت شما بخير روزي ابوبکر، عمر و سعد بن معاذ به اتفاق گروهي ديگر در مسجد گرد آمده بودند و از هر دري سخن مي گفتند. سخن از دختر پيامبر (ص) شد. ابوبکر گفت: خواستگاراني که رفته اند پيشنهادشان رد شده، پيامبر (ص) فرموده که تعيين همسر فاطمه (س) با خداست. تنها علي (ع) در مورد خواستگاري تاکنون اقدامي نکرده است. شايد به خاطر تهيدستي از انجام اين کار سر باز ميزند. با اين همه برايم روشن است که خدا و پيامبر (ص) زهرا (س) را براي او نگه داشته اند. آنگاه ابوبکر رو به دوستانش کرد و گفت: مايليد نزد وي رويم و ماجرا را برايش بازگو گوييم و ببينيم آيا او مايل به ازدواج است؟ سعد بن معاذ از اين پيشنهاد استقبال کرد، سپس به اتفاق عمر و ابوبکر از مسجد خارج شدند و به جستجوي علي (ع) پرداختند. او در خانه نبود، اطّلاع پيدا کردند که او در تلاش براي معاش در نخلستان يکي از انصار به وسيله شترش به آب کشي و آبياري نخل ها مشغول است. به سويش شتافتند. علي (ع) فرمود: از کجا و به چه منظوري آمده ايد؟ ابوبکر به بيان ماجرا پرداخت و در پايان گفت من صلاح مي دانم هرچه زودتر در خواستگاري فاطمه (س) تعجيل کني. علي (ع) نيز يادآور شد که اين وصلت آرزوي من است. علي (ع) مي دانست که پيغمبر (ص) دخترش را به عنوان ازدواج نمي فروشد، متاع ناپايدار دنيا در پيش رسول خدا (ص) آن ارزش و اعتبار را ندارد که جانشين فضل و کرامت شود. رسول خدا (ص) نماينده خدا است و از طرفي در پيشگاه خداوند تعالي امتياز و فضيلت فقط تقوي و دانش است و فرستاده خدا هرگز غير از آنچه را که خدا دوست دارد نمي خواهد و به آن اعتبار نمي دهد. علي(ع) پيغمبر خدا (ص) را بيش از هر کس مي شناسد که روح او آسماني و ملکوتي است هرگز گرفتار قيد و بند ماديات زودگذر نشده و نمي شود، اما لازم است در اين عقيده از ديگران نيز گواهي و اعتراف بگيرد، لازم است آنها که در امر ازدواج رقيب او هستند و به غرور مال و دارايي خود از فاطمه (س) خواستگاري کرده اند، اقرار کنند که درهم و دينار، ملاک فضيلت نيست. ملاک، تقوي است که آنها فاقد آن مي باشند و اين اعتراف، بر آن ها حجّتي بزرگ بوده باشد. حجتي بزرگ براي روزهايي که در پيش خواهد بود. آنها که به آن حضرت گفته بودند که شما در مورد خواستگاري دختر پيامبر (ص) قدم به جلو بگذاريد، در دنباله سخنان خود گفتند: اي علي (ع)! تو از ما بهتر مي داني که رسول خدا (ص) در بند مال و متاع دنيا نيست. آنچه در نظرش گرانبها است در تو وجود دارد او جز به تقوي و دانش به چيزي اهميت نمي دهد. علي (ع) که در مزرعه اي مشغول آبياري درختان بود از کار دست کشيد و شتر خود را به خانه آورد و سر و صورت خود را شستشو داد و به خدمت رسول خدا (ص) شرفياب شد و درب خانه آن حضرت را کوبيد، رسول خدا (ص) به امسلمه رضي الله عنها فرمود ببين کيست درب خانه را مي کوبد؟ امسلمه رضي الله عنها پرسيد: کيست؟ بانگي دلنشين شنيده شد که باز کنيد منم. اين صدا خوش تر از هر چيزي پيامبر (ص) بود فرمود: زودتر باز کن اي امسلمه اين، آن کس است که خدا و رسولش دوستدار او هستند. امسلمه رضي الله عنها عرض کرد: کيست او يا رسول اللَّه که اين چنينش بلند مي ستايي؟ فرمود: اي امسلمه رضي الله عنها آرام باش او مردي است که در حوادث سخت و بزرگ هرگز ناتوان و زبون نمي شود، اظهار ضعف و سستي نمي کند. او برادر و پسر عموي من، محبوبترين خلق خدا در نزد من است. امسلمه رضي الله عنها با شتاب رفت و در را گشود. حضرت علي (ع) وارد شد و سلام کرد و به اذن رسول خدا (ص) نشست اما سر بزير انداخت. رسول خدا (ص) فرمود: پسر عموي عزيز، گويا به حاجتي آمده است و از حياء اظهار نمي کند، ولي دوست دارم که آشکارا هر چه هست، بگويد قصّه چيست؟ علي (ع) که گويي منتظر چنين صحبتي بود. عرض کرد: آري يا رسول اللَّه مرا حاجتي است که شرم دارم، ولي کرامت رسول خدا (ص) و محبّت خاصّي که به من دارد اجازه مي دهد که آشکارا بگويم. اي رسول خدا پدر و مادرم فداي تو باد، تو همان بزرگواري هستي که مرا در کودکي از پدر و مادرم گرفتي و مرا از غذاي خود پروراندي، به آداب خود مؤدّبم فرمودي؟ تو براي من از پدر و مادر مهربانتر و خوبتر بودي، امروز اندوختهي دنيا و آخرت من نيز تو هستي، دوست دارم همانطور که خداوند بازوي مرا به وجود تو نيرومند کرد، از برکت تو، مرا به همسري نيکو نيز برساند، من به اين اميد به سوي حضرتت شتافته ام؛ زيرا دختري را که من خواستار او هستم در خانه صاحب اختيار من زندگي ميکند. رسول خدا (ص) از خوشحالي چهره اش شکفته و متبسّم گشت، آري علي جان چنين است که مي گويي ولي براي اين کار چه تهيه کرده اي؟ يا رسول اللَّه بر آنچه مالک آن هستم شما داناتر هستيد و شما خوب مي دانيد که جز يک زره و شمشير و شتر آب کش چيزي از متاع دنيا برنگرفته ام. رسول خدا (ص) فرمود: بسيار خوب، من امشب با فاطمه (س) در اين مورد صحبت مي کنم، اميد است فردا تو را آنچنان که دوست داري ملاقات نمايم. آري همواره به حکم قرآن پاکان نصيب پاکان هستند« الطيّبات للطيّبين و الطيّبين للطيّبات » زنان پاک طينت مخصوص مردان پاک نهاد و مردان پاک براي زنان پاک سرشت ذخيره شده اند. در برخي از کتب اين گونه آورده اند، برخي از صحابه از حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) پرسيدند که چرا به خواستگاري حضرت زهرا (س) نمي رويد؟ ايشان در جواب فرمودند که من چيزي ندارم. گفتند پيغمبر (ص) از شما چيزي نمي خواهد و پس از آن علي (ع) به خانه پيغمبر (ص) رفت و از شرم و حيا نتوانست چيزي بگويد و منظور خود را به عرض برساند. بدون نتيجه برگشت روز دوم به محضر رسول خدا (ص) شرفياب شد. باز هم عرق شرم بر پيشاني مبارکش نشست و بدون نتيجه برگشت، ولي روز سوم که به حضور سرور کاينات رسيد. پيغمبر (ص) خودش فرمود: يا علي آيا حاجتي داري؟ عرض کرد آري. رسول خدا (ص) بلافاصله فرمود: بگو، گمانم به خواستگاري زهرا (س) آمدهاي! عرض کرد آري، يا رسول اللَّه. در اين موقع جبرئيل نازل شد و گفت: يا محمد (ص) خداوند سبحان امر فرموده است که فاطمه (س) را به ازدواج علي مرتضي (ع) درآوري. حضرت صادق (ع) در اين زمينه بيان روشن و واضحي فرموده اند: «و لولا ان اللَّه عز و جل خلق اميرالمؤمنين، لم يکن لفاطمه (س) کفو علي وجه الارض، آدم فمن دونه ا گر خداي عز و جل اميرالمؤمنين (ع) را نمي آفريد، - از اولين و آخرين - فاطمه (س) را بر روي زمين نظير و همتائي وجود نداشت». (دانستنيهاي فاطمي، ص105- زندگانى حضرت زهرا عليها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص: 414- الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 592)
نظر خودتان را ارسال کنید