سلام بسم الله الرحمن الرحيم ما در اين مدت مصيبت ها ديده ايم، مصيبت هاي بسيار بزرگ و بعضي پيروزها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بوده، مصيبت هاي زن هاي جوان مرده، مردهاي اولاد از دست داده، طفل هاي پدر از دست داده. من وقتي چشمم به بعضي از اينها که اولاد خودشان را از دست داده اند مي افتد، سنگيني در دوشم پيدا مي شود که نمي توانم تاب بياورم. من نمي توانم از عهده اين خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآيم، من نمي توانم تشکر از اين ملت بکنم که همه چيز خودش را در راه خدا داد، خداي تبارک و تعالي بايد به آنها اجر عنايت فرمايد. من به مادرهاي فرزند از دست داده تسليت عرض مي کنم و در غم آنها شريک هستم. من به پدرهاي جوان داده، من به آنها تسليت عرض مي کنم. من به جوان هائي که پدرانشان را در اين مدت از دست داده اند تسليت عرض مي کنم. خوب، ما حساب بکنيم که اين مصيبت ها براي چه به اين ملت وارد شد، مگر اين ملت چه مي گفت و چه مي گويد که از آنوقتي که صداي ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اينها ادامه دارد. ملت ما چه مي گفتند که مستحق اين عقوبات شدند ملت ما يک مطلبش اين بود که اين سلطنت پهلوي از اول که پايه گذاري شد برخلاف قوانين بود. آنهائي که در سن من هستند، مي دانند و ديده اند که مجلس موسسان که تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس کردند و با زور، وکلاي آن را وادار کردند به اينکه به رضاشاه راي سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يک امر باطلي بود، بلکه اصل رژيم سلطنتي از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلي است و خلاف حقوق بشر است. براي اينکه ما فرض مي کنيم که يک ملتي تمامشان راي داند که يک نفري سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، راي آنها براي آنها قابل است؛ لکن اگر چنانچه يک ملتي راي دادند (ولو تمامشان) به اينکه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقي ملت پنجاه سال از اين، سرنوشت ملت بعد را معين مي کند سرنوشت هر ملتي به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائيد که زمان اول قاجاريه نبوديم، اگر فرض کنيم که سلطنت قاجاريه به واسطه يک رفراندمي تحقق پيدا کرد و همه ملت هم ما فرض کنيم که راي مثبت دادند، اما راي مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطيني که بعدها مي آيند. در زماني که ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يک از ما زمان آقامحمدخان را ادراک نکرده، آن اجداد ما که راي دادند براي سلطنت قاجاريه، به چه حقي راي دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پيش از اين، صدوپنجاه سال پيش از اين، يک ملتي بوده، يک سرنوشتي داشته است و اختياري داشته ولي او اختيار ماها را نداشته است که يک سلطاني را بر ما مسلط کند. ما فرض مي کنيم که اين سلطنت پهلوي، اول که تاسيس شد به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس کردند و اين اسباب اين مي شود که - بر فرض اينکه اين امر باطل، صحيح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصي که در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر اين جمعيتي که الان بيشتر شان، بلکه الا بعض قليلي از آنها ادارک آنوقت را نکرده اند، چه حقي داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در اين زمان معين کنند؛ بنابر اين سلطنت محمدرضا اولا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غير قانوني است، پس سلطنت محمدرضا هم غير قانوني است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنيم که قانوني بوده، چه حقي آنها داشتند که براي ما سرنوشت معين کنند هر کسي سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاي ما ولي ما هستند؟ مگر آن اشخاصي که درصد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مي توانند سرنوشت يک ملتي را که بعدها وجود پيدا کنند، آنها تعيين بکنند؟ اين هم يک دليل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانوني نيست. علاوه بر اين، اين سلطنتي که در آنوقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض کنيم که صحيح بوده است، اين ملتي که سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان مي گويد که ما نمي خواهيم اين سلطان را. وقتي که اينها راي دادند به اينکه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژيم سلطنتي را نمي خواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يک راه است از براي اينکه سلطنت او باطل است. حالا مي آئيم سراغ دولت هائي که ناشي شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائي که ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضي از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وکلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وکلا. شما الان اطلاع داريد که در اين مجلسي که حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتي هستيد که در تهران سکني داريد، من از شما مردم تهران سوال مي کنم که آيا اين وکلائي که در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتيد که اينها را خودتان تعيين کنيد اکثر اين مردم مي شناسند اين افرادي را که به عنوان مجلس و به عنوان وکيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم. مجلسي که بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانوني است. بنابر اين اينهائي که در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اينکه حقوق هر فرض کنيد که وکيلي اينقدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهائي هم که در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتي که ناشي مي شود از يک شاهي که خودش و پدرش غير قانوني است، خودش علاوه بر او غيرقانوني است، وکلائي که تعيين کرده است غيرقانوني است، دولتي که از همچو مجلسي و همچو سلطاني انشا بشود، اين دولت غيرقانوني است. اين ملت حرفي را که داشتند در زمان محمدرضاخان مي گفتند که اين سلطنت را ما نمي خواهيم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم مي گويند که ما اين وکلا را غيرقانوني مي دانيم، اين مجلس سنا را غيرقانوني مي دانيم، اين دولت را غيرقانوني مي دانيم. آيا کسي که خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آنها غير قانوني هستند، مي شود که قانوني باشد ما مي گوئيم که شما غير قانوني هستيد بايد برويد. ما اعلام مي کنيم که دولتي که به اسم دولت قانوني خودش را معرفي مي کند، حتي خودش قبول ندارد که قانوني است، خودش تا چند سال پيش از اين، تا آنوقتي که دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت که غيرقانوني است، حالا چه شده است که مي گويد من قانوني هستم اين مجلس غيرقانوني است، از خود وکلا بپرسيد که آيا شما را ملت تعيين کرده است هر کدام ادعا کردند که ملت تعيين کرده است، ما دستشان را مي دهيم دست يک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيه اش، در حوزه انتخابيه اش از مردم سوال مي کنيم که اين آقا آيا وکيل شما هست، شما او را تعيين کرديد حتما بدانيد که جواب آنها نفي است. بنابر اين آيا يک ملتي که فرياد مي کند که ما اين دولت مان، اين شاه مان، اين مجلس مان برخلاف قوانين است و حق شرعي و حق قانوني و حق بشري ما اين است که سرنوشت مان دست خودمان باشد، آيا حق اين ملت اين است که يک قبرستان شهيد براي ما درست بکنند، در تهران، يک قبرستان هم در جاهاي ديگر من بايد عرض کنم که محمد رضاي پهلوي، اين خائن خبيث براي ما رفت، فرار کرد و همه چيز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستان هاي ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحيه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است که اگر چنانچه بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، سال هاي طولاني با همت همه مردم، نه يک دولت اين کار را مي تواند بکند و نه يک قشر از اقشار مردم اين کار را مي توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمي توانند اين به هم ريختگي اقتصاد را از بين ببرند. شما ملاحظه کنيد، به اسم اينکه ما مي خواهيم زراعت را، دهقان ها را دهقان کنيم، تا حالا رعيت بودند و ما مي خواهيم حالا دهقانشان کنيم، اصلاحات ارضي درست کردند، اصلاحات ارضي شان بعد از اين مدت طولاني به اينجا منتهي شد که بکلي دهقاني از بين رفت، بکلي زراعت ما از بين رفت و الان شما در همه چيز محتاجيد به خارج؛ يعني محمدرضا اين کار را کرد تا بازار درست کند از براي آمريکا و ما محتاج به او باشيم در اينکه گندم از او بياوريم، برنج از او بياوريم، همه چيز را، تخم مرغ از او بياوريم يا از اسرائيل که دست نشانده آمريکاست بياوريم. بنابراين کارهائي که اين آدم کرده به عنوان اصلاح، اين کارها خودش افساد بوده است. قضيه اصلاحات ارضي يک لطمه اي بر مملکت ما وارد کرده است که تا شايد بيست سال ديگر ما نتوانيم اين را جبرانش بکنيم مگر همه ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سال بگذرد و جبران بشود اين معنا. فرهنگ ما را يک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است، فرهنگ ما را اين عقب نگه داشته به طوري که جوان هاي ما تحصيلاتشان در اينجا تحصيلات تام و تمام نيست و بايد بعد از اينکه يک مدتي در اينجا يک نيمه تحصيلي کردند آن هم با اين مصيبت ها، آن هم با اين چيزها، بايد بروند در خارج تحصيل بکنند. ما پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است دانشگاه داريم و قريب سي و چند سال است که اين دانشگاه را داريم لکن چون خيانت شده است به ما، از اين جهت رشد نکرده، رشد انساني ندارد، تمام انسان ها و نيروي انساني ما را از بين برده است اين آدم. اين آدم به واسطه نوکري که داشته، مراکز فحشا درست کرده، تلويزيونش مرکز فحشاست، راديويش بسياريش فحشاست، مراکزي که اجازه دادند براي اينکه باز باشد، مراکز فحشاست، اينها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشي بيشتر از کتابفروشي است، مراکز فساد ديگر الي ماشائالله است. براي چه سينماي ما مرکز فحشاست. ما با سينما مخالف نيستيم ما با مرکز فحشا مخالفيم. ما با راديو مخالف نيستيم ما با فحشا مخالفيم. ما با تلويزيون مخالف نيستيم ما با آن چيزي که در خدمت اجانب براي عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروي انساني ماست، با آن مخالف هستيم. ما کي مخالفت کرديم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتي که از اروپا پايش را در شرق گذاشت خصوصا در ايران، مرکز چيزي که بايد از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سينما يکي از مظاهر تمدن است که بايد در خدمت اين مردم، در خدمت تربيت اين مردم باشد و شما مي دانيد که جوان هاي ما را اينها به تباهي کشيده اند و همين طور ساير اين جاها. ما با اينها در اين جهات مخالف هستيم. اينها به همه معنا خيانت کرده اند به مملکت ما. و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غير دادند، به آمريکا و غير از آمريکا دادند، آني که به آمريکا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه براي پايگاه درست کردن براي آقاي آمريکا. ما، هم نفت داديم و هم پايگاه براي آنها درست کرديم. آمريکا با اين حيله که اين مرد هم دخالت داشت، با اين حيله نفت را از ما برد و براي خودش در عوض پايگاه درست کرد يعني اسلحه آورده اينجا که ارتش ما نمي تواند اين اسلحه را استعمال بکند، بايد مستشارهاي آنها باشند، بايد کارشناس هاي آنها باشند. اين هم از ناحيه نفت که اين نفت ما را اگر چند سال ديگر خداي نخواسته اين عمر پيدا کرده بود، عمر سلطنتي پيدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعت مان را هم که تمام کرده، اين ملت بکلي ساقط شده بود و بايد عملگي کند براي اغيار. ما که فرياد مي کنيم از دست اين، براي اين است. خون هاي جوان هاي ما براي اين جهات ريخته شده، براي اينکه آزادي مي خواهيم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق بسر برديم، نه مطبوعات داشتيم، نه راديوي صحيح داشتيم، نه تلويزيون صحيح داشتيم، نه خطيب توانست حرف بزند، نه اهل منبر مي توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت مي توانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد، نه هيچ يک از اقشار ملت کارشان را مي توانستند ادامه بدهند و در زمان ايشان هم همين اختناق به طريق بالاتر باقي است و باقي بود و الا هم باز نيمه حشاشه او که باقي است، نيمه حشاشه اين اختناقي هم باقي است. ما مي گوئيم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اينها غير قانوني است واگر ادامه به اين بدهند اينها مجرمند و بايد محاکمه بشوند و ما آنها را محاکمه مي کنيم. من دولت تعيين مي کنم، من تو دهن اين دولت مي زنم، من دولت تعيين مي کنم، من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي کنم، من به واسطه اينکه ملت مرا قبول دارد (تکبير حضار) اين آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمريکا از اين پشتيباني کرده و فرستاده به ارتش دستور داده که از او پشتيباني بکنيد، انگليس هم از اين پشتيباني کرده و گفته است که بايد از اين پشتيباني بکنيد. يک نفر آدمي که نه ملت قبولش دارد نه هيچ يک از طبقات ملت از هر جا بگوئيد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که مي آورند توي خيابان ها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم مي کنند، از اين حرف ها هم مي زنند لکن ملت اين است، اين ملت است (اشاره به حضار). مي گويد که در يک مملکت که دو تا دولت نمي شود. خوب واضح است اين، يک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غيرقانوني بايد برود، تو غيرقانوني هستي، دولتي که ما مي گوئيم، دولتي است که متکي به آراي ملت است، متکي به حکم خداست، تو بايد يا خدا را انکار کني يا ملت را. بايد سرجايش بنشيند اين آدم و يا اينکه به امر آمريکا و اينها وادار کند يک دسته اي از اشرار را اين ملت را قتل عام کند. ما تا هستيم نمي گذاريم اينها سلطه پيدا کنند، ما نمي گذاريم دوباره اعاده بشود آن حيثيت سابق و آن ظلم هاي سابق، ما نخواهيم گذشت که محمدرضا برگردد، اينها مي خواهند او را برگردانند، بيدار باشيد. اي مردم! بيدار باشيد، نقشه دارند مي کشند، ستاد درست کرده مرديکه در آن جائي که هست، روابط دارند درست مي کنند، مي خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدي که همه چيزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستي ما به کام آمريکا برود. ما نخواهيم گذاشت، تا جان داريم نخواهيم گذاشت و من از خداي تبارک و تعالي سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض مي کنم بر همه ما واجب است که اين نهضت را ادامه بدهيم تا آنوقتي که اينها ساقط بشوند و ما به واسطه آراي مردم، مجلس سنا درست بکنيم و دولت اول را، دولت دائمي را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش يک حرف مزخرفي است، هميشه بوده.) تعيين بکنيم. و من بايد يک نصحيت به ارتش بکنم و يک تشکر از يکي از ارکان ارتش، يک قشرهائي از ارتش. اما آن نصحيتي که مي کنم اين است که ما مي خواهيم که شما مستقل باشيد، ماها داريم زحمت مي کشيم، ماها خون داديم، ماها جوان داديم، ماها حيثيت و آبرو داديم، مشايخ ما حبس رفتند، زجر کشيدند، مي خواهيم که ارتش ما مستقل باشد. آقاي ارتشبد! شما نمي خواهيد شما نمي خواهيد مستقل باشيد آقاي سرلشکر! شما نمي خواهيد مستقل باشيد، شما مي خواهيد نوکر باشيد من به شما نصحيت مي کنم که بيائيد در آغوش ملت، همان که ملت مي گويد بگوئيد، ما بايد مستقل باشيم، ملت مي گويد ارتش بايد مستقل باشد، ارتش نبايد زير فرمان مستشارهاي آمريکا و اجنبي باشد، شما هم بيائيد، ما براي خاطر شما اين حرف را مي زنيم، شما هم بيائيد براي خاطر خودتان اين حرف را بزنيد، بگوئيد (ما مي خواهيم مستقل باشيم، ما نمي خواهيم اين مستشارها باشند.) ما که اين حرف را مي زنيم که ارتش بايد مستقل باشد، جزاي ما اين است که بريزيد توي خيابان خون جوان هاي ما را بريزيد که چرا مي گوئيد من بايد مستقل باشم ما مي خواهيم تو آقا باشي. و اما تشکر مي کنم از اين قشرهائي که متصل شدند به ملت، اينها آبروي خودشان را، آبروي کشورشان را، آبروي ملت شان را اينها حفظ کردند. اين درجه دارها، همافرها، افسرهاي نيروي هوائي، اينها همه مورد تشکر و تمجيد ما هستند و همين طور آنهائي که در اصفهان و در همدان و در ساير جاها، اينها تکليف شرعي، ملي، کشوري خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتيباني از نهضت اسلامي ملت را کردند ما از آنها تشکر مي کنيم و به اينهائي که متصل نشدند مي گوئيم که متصل بشويد به اينها، اسلام براي شما بهتر از کفر است، ملت براي شما بهتر از اجنبي است. ما براي شما مي گوئيم اين مطلب را، شما هم براي خودتان اين کار را بکنيد، رها بکنيد اين را، خيال نکنيد که اگر رها کرديد ما مي آئيم شما را به دار مي زنيم. اين چيزهائي است که شماها يا کسان ديگر درست کرده اند والا اين همافرها و اين درجه دارها و اين افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ مي کنيم و ما مي خواهيم که مملکت، مملکت قوي باشد، ما مي خواهيم که مملکت داراي يک نظام قدرتمند باشد، ما نمي خواهيم نظام را به هم بزنيم، ما مي خواهيم نظام محفوظ باشد لکن نظام ناشي از ملت در خدمت ملت، نه نظامي که ديگران سرپرستي اش را بکنند و ديگران فرمان به آن بدهند. و السلام عليکم ورحمت الله وبرکاته موفق باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید